بخش ۳۳ - داستان جهانگیری اسکندر و عمارت شهرها و اختراع کارهای وی بر سبیل اجمال
گهرسنج این گنج گوهرفشان
چنین می دهد از سکندرنشان
که چون این خردنامه ها را نوشت
به دل تخم اقبال جاوید کشت
به ملک عدالت علم برکشید
به حرف ضلالت قلم درکشید
به کشور ستانی عنان تاب داد
ز کشور ستانان سنان آب داد
نخستین چو خور سوی مغرب شتافت
فروغ جمالش بر آن ملک تافت
به کف تیغ آتشفشان صبح وار
سپه تاخت بر لشکر زنگبار
زدود از پی رستن از ننگشان
ز آیینه مصریان زنگشان
وز آنجا سپه سوی دارا کشید
و زو کین خود بی مدارا کشید
لباس بقا بر تنش چاک کرد
ز ظلمات ظلمش جهان پاک کرد
وز آن پس به تأیید عز و جلال
سراپرده زد بر بلاد شمال
شمالش چو در سلک ملک یمین
درآمد علم زد به مشرق زمین
به مشرق زمین مطلع نور شد
وز آن ناحیت تیرگی دور شد
ولی چون خور آنجا نه دیر آرمید
جنیبت به حد جنوبی کشید
وز آنجا به مغرب زمین بازگشت
سرانجام کارش چو آغاز گشت
در آخر نهاد اندرین تنگنای
چو پرگار بر اولین نقطه پای
شد این چار دیوار با چار حد
به ملکیت دولتش نامزد
به محدود آورد روی از حدود
فرو ریخت باران احسان و جود
ز سر حد چین تا در روم و روس
جهان را رهاند از دریغ و فسوس
گهی آخت بر هند شمشیر عزم
گهی ساخت بر دشت خوارزم رزم
گه از نور آهنگ ظلمات کرد
بدو نور ظلمت مباهات کرد
صنمخانه ها را ز بنیاد کند
به زردشت و زردشتی آتش فکند
ز هر دین به جز دین یزدان پاک
فرو شست یکباری لوح خاک
بنا کرد بس شهرها در جهات
به سان سمرقند و مرو و هرات
پی بستن سد به مشرق نشست
در فتنه بر روی یأجوج بست
چو طی کرد یکسر بساط بسیط
ز خشکی درآمد به اخضر محیط
تهی گشته از خویش بر روی آب
همی رفت گنبد زنان چون حباب
تو گویی مگر گوهرافشان قلم
به لوح زمرد همی زد قلم
چو ملک جهان یافت بر وی قرار
چه نادر اثرها که گشت آشکار
زر و سیم نقش روایی گرفت
که با سکه اش آشنایی گرفت
به آهن چو ره یافت زو روشنی
به آیینگی آمد از آهنی
ازو زرگران زرگری یافتند
و زو سیم و زر زیوری یافتند
به هر ره که زد کوس بهر رحیل
ازو گشت پیموده فرسنگ و میل
ازو نوبتی نوبت آغاز کرد
ز نام وی این زمزمه ساز کرد
به لفظ دری هر چه بر عقل تافت
به یونانی الفاظ ازو نقل یافت
بسی از حکیمان و دانشوران
نه تنها حکیمان که پیغمبران
در آن خوش سفر همدمش بوده اند
به تدبیر ره محرمش بوده اند
یکی زان حکیمان بلیناس بود
ز پیغمبران خضر و الیاس بود
چو پیش آمدی مشکلی در رهش
برون از وقوف دل آگهش
ز هر یک در آن خواستی یاوری
به فکرت گزاری و حیلتگری
به خود هم دل حکمت اندیش داشت
که حکمتوری از همه بیش داشت
چو از دیگران کار نگشادیش
گشادی ز تدبیر خود دادیش
بلی حکمت آن به که زاید ز دل
زهاب درایت گشاید ز دل
زمین دل مرد را در سرشت
بود از حکیم ازل دست کشت
نه تاراج مرگش تواند ربود
نه تیغ هلاکش تواند زدود
ز دستش درین دیر دیرینه پای
رود هر چه هست آن بماند به جای
بخش ۳۲ - حکایت آن زشت روی خانه آرای که حکیمی در خانه وی منزل ساخت و در وقت حاجت آب دهان بر وی انداخت: یکی سفله با شکلی از طبع دوربخش ۳۴ - حکایت آن قاضی غریب که پادشاه بر وی غضب کرد و گفت که خانه اش را به غارت از هر چه دارد بپردازند و خایه اش را بیرون کرده خصی سازند: غریبی ز فضل و هنر بهره ور
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گهرسنج این گنج گوهرفشان
چنین می دهد از سکندرنشان
هوش مصنوعی: این بیت به ما میگوید که کسی که به دقت و با احتیاط ارزشها را میسنجد، مانند سکندر کبیر (که نشاندهندهی قدرت و ثروت است) میتواند به گنجینهای از دانش و ثروت دست پیدا کند. در واقع، این شخص با دقت در تشخیص و بررسی ویژگیهای واقعی، به دستاوردهای بزرگ و ارزشمندی نائل میشود.
که چون این خردنامه ها را نوشت
به دل تخم اقبال جاوید کشت
هوش مصنوعی: وقتی این نوشتههای حکیمانه را به رشته تحریر درآورد، در دل انسان بذر موفقیت و خوشبختی را میکارد.
به ملک عدالت علم برکشید
به حرف ضلالت قلم درکشید
هوش مصنوعی: سخن از این است که در روزگار حکومت عدالت، دانش و آگاهی به اوج میرسد، در حالی که در دوران فساد و گمراهی، نوشتار و اندیشه نادرست و بیپایه رواج مییابد.
به کشور ستانی عنان تاب داد
ز کشور ستانان سنان آب داد
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به توصیف لحظاتی میپردازد که در آن قدرت و اختیارات بر عهده شخصی قرار میگیرد. او به تأثیرات و پیامدهای این وضعیت اشاره میکند و نشان میدهد که در چه حالی احساس قدرت و تأثیرگذاری انجام میشود. به طور کلی، این بیت بیانگر انتقال مسئولیت و اثرگذاری است.
نخستین چو خور سوی مغرب شتافت
فروغ جمالش بر آن ملک تافت
هوش مصنوعی: در آغاز، زمانی که خورشید به سمت مغرب حرکت کرد، نور زیبایی او بر آن سرزمین تابید.
به کف تیغ آتشفشان صبح وار
سپه تاخت بر لشکر زنگبار
هوش مصنوعی: سپاه با شمشیرهای تند و سوزان مانند آتشفشان صبح به سوی لشکر زنگبار هجوم برد.
زدود از پی رستن از ننگشان
ز آیینه مصریان زنگشان
هوش مصنوعی: از سر ننگشان، از آیینهای که زنگزدهاست، پاک شدند تا به رهایی برسند.
وز آنجا سپه سوی دارا کشید
و زو کین خود بی مدارا کشید
هوش مصنوعی: از آنجا سپاه به سمت دارا حرکت کرد و از او به شدت انتقام گرفت.
لباس بقا بر تنش چاک کرد
ز ظلمات ظلمش جهان پاک کرد
هوش مصنوعی: به خاطر ظلم و تاریکیهایی که وجود داشت، او لباس زندهمانی را به تن کرد و جهان را از آلودگی و ناپاکی نجات داد.
وز آن پس به تأیید عز و جلال
سراپرده زد بر بلاد شمال
هوش مصنوعی: پس از آن، با حمایت و عظمت خود، پردهای به نشانه قدرت بر کشورهای شمالی افراشت.
شمالش چو در سلک ملک یمین
درآمد علم زد به مشرق زمین
هوش مصنوعی: وقتی شمال در قلمرو پادشاهی راست قرار گرفت، نشانهای از قدرت و علم بر سرزمینهای شرقی نمایان شد.
به مشرق زمین مطلع نور شد
وز آن ناحیت تیرگی دور شد
هوش مصنوعی: در مشرق زمین نور پدیدار شد و از آن منطقه تاریکی به دور رفت.
ولی چون خور آنجا نه دیر آرمید
جنیبت به حد جنوبی کشید
هوش مصنوعی: اما چون خورشید آنجا نماند و دیر نتابید، گذر جنیبت به سمت جنوب حرکت کرد.
وز آنجا به مغرب زمین بازگشت
سرانجام کارش چو آغاز گشت
هوش مصنوعی: سرانجام، پس از اینکه کارش شروع شد، به سمت غرب زمین برگشت.
در آخر نهاد اندرین تنگنای
چو پرگار بر اولین نقطه پای
هوش مصنوعی: در نهایت، مانند نقشهای که در یک نقطه مشخص قرار دارد، در این وضعیت دشوار و محدود، باید بر روی اولین نقطه خود تمرکز کنم.
شد این چار دیوار با چار حد
به ملکیت دولتش نامزد
هوش مصنوعی: این چهار دیوار با چهار حد، به عنوان ملک و دارایی دولت، به رسمیت شناخته شد.
به محدود آورد روی از حدود
فرو ریخت باران احسان و جود
هوش مصنوعی: زمانی که انسان خود را در مرزها محدود کند، ظرفیت دریافت نعمتها و رحمتهای الهی کاهش مییابد و برکت و خیر زیادی که میتواند به زندگیاش سرازیر شود، از او دور میشود.
ز سر حد چین تا در روم و روس
جهان را رهاند از دریغ و فسوس
هوش مصنوعی: از مرز چین تا دروازه روم و روسیه، میخواهم جهان را از حسرت و فریب آزاد کنم.
گهی آخت بر هند شمشیر عزم
گهی ساخت بر دشت خوارزم رزم
هوش مصنوعی: گاهی بر هند شمشیر میکشید و عزم و ارادهاش را به نمایش میگذاشت و گاهی در دشت خوارزم میدان جنگ برپا میکرد.
گه از نور آهنگ ظلمات کرد
بدو نور ظلمت مباهات کرد
هوش مصنوعی: گاه از نور، آهنگ تاریکی میسازد و گاه در میان تاریکی، به نور میبالد و افتخار میکند.
صنمخانه ها را ز بنیاد کند
به زردشت و زردشتی آتش فکند
هوش مصنوعی: به دستور زردشت، نیایشگاهها را از اساس ویران کرد و آتش را در دل زرتشتیان بر افروخت.
ز هر دین به جز دین یزدان پاک
فرو شست یکباری لوح خاک
هوش مصنوعی: به جز دین خداوند متعال، تمام باورها و آیینها به نوعی از اعتبار و ارزش خود را از دست میدهند.
بنا کرد بس شهرها در جهات
به سان سمرقند و مرو و هرات
هوش مصنوعی: او در جهات مختلف، شهرهای زیادی ساخت، شبیه به سمرقند، مرو و هرات.
پی بستن سد به مشرق نشست
در فتنه بر روی یأجوج بست
هوش مصنوعی: در صبحگاهان، دیواری به سوی شرق ساخته شد که مانع ورود یأجوج و مأجوج به سرزمینها شود.
چو طی کرد یکسر بساط بسیط
ز خشکی درآمد به اخضر محیط
هوش مصنوعی: وقتی که یک فضای وسیع و گسترده را پیمود، از خشکی خارج شد و به محیطی سرسبز و خرم وارد شد.
تهی گشته از خویش بر روی آب
همی رفت گنبد زنان چون حباب
هوش مصنوعی: در میان آب، گنبدی مانند حباب که خالی از خود شده، در حال حرکت است.
تو گویی مگر گوهرافشان قلم
به لوح زمرد همی زد قلم
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که گویا قلمی گرانبها بر روی لوحی از سنگ زمرد نقاشی میکند یا مینویسد.
چو ملک جهان یافت بر وی قرار
چه نادر اثرها که گشت آشکار
هوش مصنوعی: وقتی که پادشاهی بر دنیا مستقر شد، آثار نادری نمایان شدند که قابل مشاهده بودند.
زر و سیم نقش روایی گرفت
که با سکه اش آشنایی گرفت
هوش مصنوعی: طلا و نقره به داستانسازی پرداختند، به گونهای که با سکهاش آشنا شدند و هویتی پیدا کردند.
به آهن چو ره یافت زو روشنی
به آیینگی آمد از آهنی
هوش مصنوعی: وقتی که آهن به شکل و فرم جدیدی در آمد، نور و روشنی را به همراه آورد.
ازو زرگران زرگری یافتند
و زو سیم و زر زیوری یافتند
هوش مصنوعی: از او، طلاکاران مهارتهای طلا و جواهرسازی را یاد گرفتند و از او، زیورآلاتی با طلا و نقره ساختند.
به هر ره که زد کوس بهر رحیل
ازو گشت پیموده فرسنگ و میل
هوش مصنوعی: هر کجا که صدای کوس (صدای نغمه) به راه افتاد، به سمت سفر و حرکت، فرسنگها و میلها را پیمودند و طی کردند.
ازو نوبتی نوبت آغاز کرد
ز نام وی این زمزمه ساز کرد
هوش مصنوعی: او نوبت را به آغاز رساند و به نام او این ندا را به وجود آورد.
به لفظ دری هر چه بر عقل تافت
به یونانی الفاظ ازو نقل یافت
هوش مصنوعی: هر چه که به عقل و دانش وابسته است، به زبان دری بیان شده و واژههای یونانی از آن گرفته شده است.
بسی از حکیمان و دانشوران
نه تنها حکیمان که پیغمبران
هوش مصنوعی: بسیاری از خردمندان و فرزانهها، نه فقط دانشمندان، بلکه پیامبران نیز بودهاند.
در آن خوش سفر همدمش بوده اند
به تدبیر ره محرمش بوده اند
هوش مصنوعی: در سفر خوشی که داشته، دوستانش با تدبیر و دقت او را همراهی کردهاند و در مسیرش همواره در کنارش بودهاند.
یکی زان حکیمان بلیناس بود
ز پیغمبران خضر و الیاس بود
هوش مصنوعی: یکی از آن حکیمان بلیناس بود که چون خضر و الیاس به پیامبری مشهور بودند.
چو پیش آمدی مشکلی در رهش
برون از وقوف دل آگهش
هوش مصنوعی: زمانی که مشکلی در مسیر او پیش میآید، از آگاهی دل خود فراتر برو و به عمق موضوع نرو.
ز هر یک در آن خواستی یاوری
به فکرت گزاری و حیلتگری
هوش مصنوعی: هر زمانی که به کسی در خواستهات نیاز داری، با تفکر و تدبیر به او فکر میکنی و نقشه میکشی.
به خود هم دل حکمت اندیش داشت
که حکمتوری از همه بیش داشت
هوش مصنوعی: او به خود نیز تفکر و اندیشۀ حکیمانه داشت، چرا که از دیگران در حکمت پیشی گرفته بود.
چو از دیگران کار نگشادیش
گشادی ز تدبیر خود دادیش
هوش مصنوعی: زمانی که دیگران نتوانستند کاری را انجام دهند، تو با عقل و تدبیر خود توانستی آن را به نتیجه برسانی.
بلی حکمت آن به که زاید ز دل
زهاب درایت گشاید ز دل
هوش مصنوعی: مطمئناً، درست است که بهترین کار این است که از دل و احساسات فوقالعاده خود پیروی کنیم، چرا که این احساسات میتوانند درک و بصیرت عمیقتری را به ما هدیه دهند.
زمین دل مرد را در سرشت
بود از حکیم ازل دست کشت
هوش مصنوعی: دل مردان را زمین بهوجود آورده است و این خاصیت به حکمت ازلی مربوط میشود که از دست خداوند به آن داده شده است.
نه تاراج مرگش تواند ربود
نه تیغ هلاکش تواند زدود
هوش مصنوعی: نه مرگ میتواند او را از خود دور کند و نه شمشیر یا قدرتی میتواند او را از وجودش خالی کند.
ز دستش درین دیر دیرینه پای
رود هر چه هست آن بماند به جای
هوش مصنوعی: دست او سبب شده است که هر کسی در این مکان قدیمی و دیرین به سمت او بیفتد و هر آنچه وجود دارد، در همانجا باقی بماند.
حاشیه ها
1399/04/03 22:07
یکی
( من سرچ کردم در این گنجور: زردشت و به چیز های جالبی رسیدم!) نگاه کنید چی فکر میکردند در مورد اسکندر غارتگر که آتش زد به ایران در روزگاری:
صنمخانه ها را ز بنیاد کند
به زردشت و زردشتی آتش فکند
ز هر دین به جز دین یزدان پاک
فرو شست یکباری لوح خاک