بخش ۲۷ - خردنامه فیثاغورس
چنین است در سفرهای قدیم
ز فیثاغرس آن الهی حکیم
که چون قفل درج سخن باز کرد
جهان را گهر ریز این راز کرد
که ای چون صدف جمله تن گشته گوش
گشا یک نفس گوش حکمت نیوش
خدایی که آغاز هر هستی اوست
بلندی ده قدر هر پستی اوست
ازو شد به ما فتح باب جود
و زو یافت نور آفتاب وجود
ز آلودگی داد جانیت پاک
کزو زندگی دارد این آب و خاک
چنان پاک کامد بدو باز ده
رهش در سرا پرده راز ده
ز آلایش طبع پاکش بشوی
وز آن پس کنش سوی آن پاک روی
سزاوار آن پاک جز پاک نیست
به گردون شدن قوت خاک نیست
چو گشتی شناسای یزدان پاک
کسی گر نه بشناسدت زان چه باک
به قربش توانی رسیدن ولیک
به کردار نیکو نه گفتار نیک
چو کردار همراه گفتار نیست
به گفتار کس را بدو بار نیست
نگهدار خود را ز هر کار زشت
که ناید ز پاکان نیکو سرشت
مشو غره کان را ندانست کس
تو دانستی آن را به تنها و بس
تو را دیده بینا و دل هوشیار
ز خود از همه بیشتر شرم دار
اگر لب گشایی به حکمت گشای
مشو همچو بی حکمتان ژاژخای
و گر نی ز گفتار خاموش باش
پی فهم حکمت همه گوش باش
چو بندد شب تیره مشکین نقاب
ازان پیش کافتی ز پا مست خواب
زمانی چراغ خرد برفروز
ببین در فروغش عمل های روز
که روز تو در نیک و بد چون گذشت
در اشغال روح و جسد چون گذشت
کجا کامت از استقامت فتاد
ز سر حد راه سلامت فتاد
تلافی کن آن را به عجز و نیاز
به آمرزش از ایزد کارساز
کجا پا نیفتادت از ره برون
عنایت به طاعت شدت رهنمون
زیادت کن آن را به شکرآوری
فزایش ده آن را به خدمتگری
اگر هر شب این صورت آری به جای
شوی خاص درگاه قرب خدای
اگر چون شکوفه ز باران غیب
درم های سیمت بروید ز جیب
چو شاخ شکوفه مباش از کرم
که بر خاک و خاشاک ریزی درم
چنان هم مشو ممسک و زرپرست
که چون افتدت تنگه زر به دست
به ضرب طپانچه تو را آن ز کف
نگردد جدا چون جلاجل ز دف
مزی ناخوش و خوش ز نابود و بود
طریق وسط ورز در بخل و جود
هر آن کس که در دوستی راست نیست
بدو دشمنی جز کم و کاست نیست
چو در عقل و دین نیستش روشنی
حذر کن که با وی کنی دشمنی
تهی کن ز اندیشه اش مغز و پوست
نه با خویش دشمن شمارش نه دوست
مکن چون فرومایگان دل گران
ز حاجت روایی حاجتوران
چو باشد دو صد حاجتت با خدای
بر ارباب حاجت مزن پشت پای
درین پر دغا گنبد نیلگون
چو خواهی که کس را کنی آزمون
مشو غره حسن گفتار او
نظر کن که چونست کردار او
بسا کس که گفتار او دلکش است
ولی فعل و خویش همه ناخوش است
چو زاید ز فعلش همه درد و رنج
چه حاصل که دارد زبان سحر سنج
گرفتم که بر خلق شاهی کنی
نشاید ز تو کانچه خواهی کنی
بکن آنچه باید وگر فی المثل
در ارکان جاهت فتد صد خلل
نه از خرده دانیست جان کاستن
به آن گنج و مال جهان خواستن
مخواه آنچه کم داد بی بخت دست
به خست توان پای او سخت بست
به هر جا وزد باد احسان و جود
فرو ریزدش شاخ و برگ وجود
منه دیده بر گرد خوان سپهر
بگردان رخ از گرده ماه و مهر
مکن نیش دندان بر آن لقمه تیز
که ناخورده یک لقمه گویند خیز
مشو چو خسان سخره حرص و آز
به چیزی که امروز داری بساز
مخور غم که فردا چه پیش آیدت
در زرق بر رو که بگشایدت
زهی طفل نادان که در دست نان
بود بهر نان دگر خون فشان
بخش ۲۶ - حکایت اعراض پدر حکیم از تربیت پسر لئیم: به یونان حکیمی فلاطون محلبخش ۲۸ - حکایت آن طفل خرد که نان بزرگ در دست داشت، می خورد و می گریست که این نان اندک است و اشتهای من بسیار: به بغداد شد گامزن زیرکی
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چنین است در سفرهای قدیم
ز فیثاغرس آن الهی حکیم
هوش مصنوعی: در سفرهای گذشته، فیثاغورس، این حکیم بزرگ و الهی، اینگونه بوده است.
که چون قفل درج سخن باز کرد
جهان را گهر ریز این راز کرد
هوش مصنوعی: وقتی که قفل زبان باز شود، رازهای گرانبهایی از عالم بیرون میآید.
که ای چون صدف جمله تن گشته گوش
گشا یک نفس گوش حکمت نیوش
هوش مصنوعی: ای کسی که چون صدف، تمام وجودت به شنیدن آغشته است، یک لحظه گوش خود را به حکمت و دانش بسپار.
خدایی که آغاز هر هستی اوست
بلندی ده قدر هر پستی اوست
هوش مصنوعی: خداوندی که منبع و آغاز هر موجودیتی است، به هر چیزی ارزش و جایگاه میبخشد و باعث میشود که هر چیزی در مقایسه با او از ارزش و قدری بهرهمند باشد.
ازو شد به ما فتح باب جود
و زو یافت نور آفتاب وجود
هوش مصنوعی: از او، درهای سخاوت و generosity برای ما گشوده شد و او همچنین نور وجود و هستی را به دست آورد.
ز آلودگی داد جانیت پاک
کزو زندگی دارد این آب و خاک
هوش مصنوعی: از آلودگیها جانت را پاک کن، زیرا زندگی این آب و خاک وابسته به آن است.
چنان پاک کامد بدو باز ده
رهش در سرا پرده راز ده
هوش مصنوعی: آنقدر پاک و نیکوست که به او اجازه داده میشود که راهش را بیابد و به اسرار پنهان دسترسی پیدا کند.
ز آلایش طبع پاکش بشوی
وز آن پس کنش سوی آن پاک روی
هوش مصنوعی: خودت را از آلودگیها دور کن و سپس به سمت آن چهرهی پاک برو.
سزاوار آن پاک جز پاک نیست
به گردون شدن قوت خاک نیست
هوش مصنوعی: کسی که پاک و نیک است، لایق جایگاههای بلند و درست است، و برای رسیدن به آن مقام، از قدرت خاکی و دنیوی کاری ساخته نیست.
چو گشتی شناسای یزدان پاک
کسی گر نه بشناسدت زان چه باک
هوش مصنوعی: وقتی که تو با خدای پاک آشنا شدی، اگر کسی تو را نشناسد، چه اهمیتی دارد؟
به قربش توانی رسیدن ولیک
به کردار نیکو نه گفتار نیک
هوش مصنوعی: به نزدیک شدن به خداوند میتوان امیدوار بود، اما تنها با عمل نیک، نه فقط با سخن نیک.
چو کردار همراه گفتار نیست
به گفتار کس را بدو بار نیست
هوش مصنوعی: هرگاه عمل کسی با سخن او همخوانی نداشته باشد، کسی به گفتار او اعتماد نخواهد کرد.
نگهدار خود را ز هر کار زشت
که ناید ز پاکان نیکو سرشت
هوش مصنوعی: به خودت مراقبت کن از هر کار ناپسند که چیزی نیکو از انسانهای پاکسرشت سر نمیزند.
مشو غره کان را ندانست کس
تو دانستی آن را به تنها و بس
هوش مصنوعی: فریب نخور، زیرا کسی از این موضوع آگاهی نداشت، اما تو تنها و به تنهایی آن را دانستی.
تو را دیده بینا و دل هوشیار
ز خود از همه بیشتر شرم دار
هوش مصنوعی: تو باید مراقب باشی که دیگران را بیشتر از خودت وامدار نکن. وقتی کسی مثل تو با دید باز و دل هوشیار وجود دارد، باید از شرم و فروتنی بیشتری برخوردار باشی.
اگر لب گشایی به حکمت گشای
مشو همچو بی حکمتان ژاژخای
هوش مصنوعی: اگر سخن بگویی، با دانایی و خرد سخن بگو؛ زیرا مانند کسانی که بیهوده حرف میزنند، نشو و سخنان بیمورد و بیمعنا نگو.
و گر نی ز گفتار خاموش باش
پی فهم حکمت همه گوش باش
هوش مصنوعی: اگر نتوانی چیزی بگویی، بهتر است سکوت کنی و همه حواست را به درک حکمتها معطوف کنی.
چو بندد شب تیره مشکین نقاب
ازان پیش کافتی ز پا مست خواب
هوش مصنوعی: زمانی که شب تاریک با پردهای سیاه روی خود را میپوشاند، تو از پا به زمین خواب میروی و غرق خواب میشوی.
زمانی چراغ خرد برفروز
ببین در فروغش عمل های روز
هوش مصنوعی: به زمانی فکر کن که روشنایی عقل و اندیشهات را به کار میگیری و تاثیر آن را در کارهای روزمرهات مشاهده میکنی.
که روز تو در نیک و بد چون گذشت
در اشغال روح و جسد چون گذشت
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که روز تو، به خوبی و بدی که گذشت، در واقع در تسلط روح و جسم تو قرار دارد. یعنی تجارب و احساسات روزگار بر روح و جسم انسان تأثیر میگذارد و به نوعی آنها را در اختیار میگیرد.
کجا کامت از استقامت فتاد
ز سر حد راه سلامت فتاد
هوش مصنوعی: کجا به خاطر استقامت و پایداریات از مسیر درست و سالمت منحرف شدی؟
تلافی کن آن را به عجز و نیاز
به آمرزش از ایزد کارساز
هوش مصنوعی: عملی را انجام بده که نشاندهنده ناتوانی و نیازت به بخشش از خداوند بزرگ و توانا باشد.
کجا پا نیفتادت از ره برون
عنایت به طاعت شدت رهنمون
هوش مصنوعی: کجا قدمی از مسیر خارج شدی که به لطف و رحمت خدا در پی عبادت، تو را هدایت کند؟
زیادت کن آن را به شکرآوری
فزایش ده آن را به خدمتگری
هوش مصنوعی: زیادتر از آنچه که هست، شکرگزاری کن و آن را با خدمت به دیگران بیشتر کن.
اگر هر شب این صورت آری به جای
شوی خاص درگاه قرب خدای
هوش مصنوعی: اگر هر شب این چهره زیبا را در برابر معشوق به نمایش بگذاری، به مقام نزدیکترین بندگان خداوند خواهی رسید.
اگر چون شکوفه ز باران غیب
درم های سیمت بروید ز جیب
هوش مصنوعی: اگر مانند شکوفهها از باران پنهانی در دامنم برکهای نقرهای بروید.
چو شاخ شکوفه مباش از کرم
که بر خاک و خاشاک ریزی درم
هوش مصنوعی: مانند شاخهای پر از شکوفه نباش که به خاطر نازکطبعیات، بر خاک و کثیفی بیفتی.
چنان هم مشو ممسک و زرپرست
که چون افتدت تنگه زر به دست
هوش مصنوعی: به گونهای زندگی نکن که فقط به جمعآوری ثروت و پول بپردازی؛ چرا که زمانی که به وضد مشکلات و تنگناها برمیخوری، این ثروت به تو کمکی نخواهد کرد.
به ضرب طپانچه تو را آن ز کف
نگردد جدا چون جلاجل ز دف
هوش مصنوعی: اگر به ضرب طپانچهای به تو ضربه بزنند، نمیتوانی از جایی که هستی جدا شوی، مانند آهنگ قشنگی که با دفی نواخته میشود و همچنان در دل و جان باقی میماند.
مزی ناخوش و خوش ز نابود و بود
طریق وسط ورز در بخل و جود
هوش مصنوعی: راه میانه را در هر دو حالت، چه خوشی و چه ناخوشی، انتخاب کن و از افراط در بخل و فزونی در بخشش پرهیز کن.
هر آن کس که در دوستی راست نیست
بدو دشمنی جز کم و کاست نیست
هوش مصنوعی: هر کسی که در دوستی صادق نیست، در واقع دشمنیاش نیز بدون نقصان و کم و کاست نیست.
چو در عقل و دین نیستش روشنی
حذر کن که با وی کنی دشمنی
هوش مصنوعی: اگر کسی در باورها و دین خود روشنایی و درک صحیح ندارد، از او دوری کن که ممکن است به مشکل و دشمنی با او دچار شوی.
تهی کن ز اندیشه اش مغز و پوست
نه با خویش دشمن شمارش نه دوست
هوش مصنوعی: ذهن و فکر خود را از تفکرات منفی و اضافی خالی کن. او را نه به عنوان دشمن بلکه نه به عنوان دوست در نظر بگیر.
مکن چون فرومایگان دل گران
ز حاجت روایی حاجتوران
هوش مصنوعی: دل خود را به خاطر درخواستهای بیجا و بیمورد سبک نکن، مانند کسانی که به خاطر نیازهایشان به دیگران وابستهاند و به حوائج آنها توجه میکنند.
چو باشد دو صد حاجتت با خدای
بر ارباب حاجت مزن پشت پای
هوش مصنوعی: وقتی دو صد نیاز تو پیش خداوند است، به درخواستکنندگان نیاز نداشته باش و از آنها دوری کن.
درین پر دغا گنبد نیلگون
چو خواهی که کس را کنی آزمون
هوش مصنوعی: در این دنیا که پر از فریب و نیرنگ است، اگر میخواهی کسی را امتحان کنی، نیاز به هوشیاری و دقت داری.
مشو غره حسن گفتار او
نظر کن که چونست کردار او
هوش مصنوعی: فریفته زیبایی و جذابیت کلمات او نشو، بلکه به رفتار و اعمال او نگاه کن که آنها چگونهاند.
بسا کس که گفتار او دلکش است
ولی فعل و خویش همه ناخوش است
هوش مصنوعی: بسیاری هستند که سخنانشان دلنشین و زیبا به نظر میرسد، اما رفتار و شخصیتشان ناپسند و زننده است.
چو زاید ز فعلش همه درد و رنج
چه حاصل که دارد زبان سحر سنج
هوش مصنوعی: زمانی که از کار او تنها درد و زحمت به وجود بیاید، چه فایدهای دارد که زبانش مانند سحر و جادو میسنجیم؟
گرفتم که بر خلق شاهی کنی
نشاید ز تو کانچه خواهی کنی
هوش مصنوعی: من دانستم که برای پرورش و فرمانروایی بر مردم، شایسته نیست که تو آنچه را که میخواهی، انجام دهی.
بکن آنچه باید وگر فی المثل
در ارکان جاهت فتد صد خلل
هوش مصنوعی: آنچه باید انجام دهی را انجام بده، و گرنه ممکن است در پایهها و اصولت مشکل و نقصی به وجود آید.
نه از خرده دانیست جان کاستن
به آن گنج و مال جهان خواستن
هوش مصنوعی: نه به خاطر چیزهای کمارزش جان خود را از دست بده، چرا که خواستن از گنج و ثروت دنیا فایدهای ندارد.
مخواه آنچه کم داد بی بخت دست
به خست توان پای او سخت بست
هوش مصنوعی: اگر به تو چیزی کم دادهاند، به خاطر بیقسمتی خودت، برای بدست آوردن آن نباید دست به زحمت بیمورد بزنید. بر روی آن چیزهایی که در دست داری، با تلاش و اراده قوی ادامه بده.
به هر جا وزد باد احسان و جود
فرو ریزدش شاخ و برگ وجود
هوش مصنوعی: هر جا که نسیم بخشش و generosity بوزد، در آنجا میوهها و نعمتهای وجود باران میبارند و افراز میشوند.
منه دیده بر گرد خوان سپهر
بگردان رخ از گرده ماه و مهر
هوش مصنوعی: به آسمان نگاه نکن و از زیباییهای ماه و خورشید چشم بردار.
مکن نیش دندان بر آن لقمه تیز
که ناخورده یک لقمه گویند خیز
هوش مصنوعی: هرگز بر لقمهای که هنوز نخوردهای، دندان تیز نکن، زیرا آن لقمهای که از آن دست کشیدهای، تو را به حرکت وادار میکند.
مشو چو خسان سخره حرص و آز
به چیزی که امروز داری بساز
هوش مصنوعی: به مانند کسانی که به خاطر حرص و آز خود را به زحمت میاندازند، نباش. به آنچه امروز داری قانع باش و از آن لذت ببر.
مخور غم که فردا چه پیش آیدت
در زرق بر رو که بگشایدت
هوش مصنوعی: نگران فردا نباش، زیرا نمیدانی چه بر سرت میآید و چه چیزهایی ممکن است بر تو آشکار شود.
زهی طفل نادان که در دست نان
بود بهر نان دگر خون فشان
هوش مصنوعی: این بیت به زبان ساده به این معناست که کودک نادان خوشحال است که نانی در دست دارد، اما از بیخبری نمیداند که برای بهدست آوردن نان دیگر، چه مشکلات و خونی باید ریخته شود. در واقع، این ابراز نگرانی از بیخبر بودن افراد از سختیها و sacrificesای است که برای بهدست آوردن چیزهای ساده و روزمره انجام میشود.