گنجور

بخش ۲۰ - حکایت آن اشتر که به مشورت روباه در آب خسبید و در آخر بار وی گران تر گردید

کمان گردنی از پی و استخوان
کلاغش پی طعمه زاغ کمان
بدل گشته او را ز بار درشت
چو گردن به تقعیر تحدیث پشت
شده پیر و چون شاهد خودپرست
هم آیینه هم شانه او را به دست
نموده ز آیینه اش مرگ روی
ز بس محنت از شانه اش رفته موی
ز بی گوشتی ایمن از گرگ و شیر
چریدی به هر دشت و وادی دلیر
ز بس بوده کوهان او بارسنج
به پشتش ازان آمده کوه رنج
دوچارش فتاد از قضا روبهی
ز حالات حیلتگران آگهی
بدو گفت کای قانع سربلند
ازین باغ کرده به خاری پسند
ز گیتی نوردان چه کهنه چه نو
چو تو کیست کم خوار و بسیار رو
خرد کشتی خشک دریات خواند
کسی چون تو کشتی به خشکی نراند
چرایی چنین لاغر و پشت ریش
چرا آمد این پشت ریشیت پیش
نیازرده موری ز تو ماه و سال
چو مورت که کرد اینچنین پایمال
بگفتا چه گویم به تو حال خویش
خبرهای ادبار و اقبال خویش
گرفتار سنگین دلی گشته ام
که از وی به خون دل آغشته ام
به پشتم نهد از نمکسار بار
کشد زیر بارم به بینی مهار
نسنجیده باری به آنسان ثقیل
که از ثقل آن بشکند پشت پیل
ازان بار هر جا درافتم ز پای
بجنباند از زخم چوبم ز جای
چنین پشت و پهلوی من ریش ازوست
به هر ریش من آمده نیش ازوست
به ناله زبان کرده ام چون جرس
مرا هیچ کس نیست فریادرس
چو روبه شنید این حدیث دراز
پی چاره کاریش شد حیله ساز
بگفتا میان نمکسار و شهر
بود رودی از موج دریاش بهر
چو آنجا رسی زن در آن آب جک
که گردد نمک از گدازش سبک
وز آن پس برون نه ازان رود گام
سبک بار تا شهر خوش می خرام
شتر چون ز روبه شنید این سخن
بدان حیله شد خویش را چاره کن
پیاپی در آن دجله نیک تک
به یک نیمه آورد بار نمک
شتربان چو زان حیله آگاه شد
به چالاکی او را جزا خواه شد
به یکبار ترک نمکسار کرد
بدو جمله پشم و نمد بار کرد
ازان حیله مسکین شتر در حجاب
به دستور خود خفت در رود آب
ز بس آب برداشت پشم و نمد
یکی ده شده آن باز و ده گشت صد
به سختی همی رفت آن راه را
به نفرین همی گفت روباه را
که بادش ز روی زمین نام گم
که بر من روا داشت این اشتلم
من از یک نمک داشتم دل دو نیم
به آبم درافکند پشمین گلیم
گلیم خود از آب گر برکشم
ز شادی بر اوج فلک سرکشم
بیا ساقیا فکر آن باده کن
که دل را بود از حیل ساده کن
به یک جرعه ام ساز ازان شیر گیر
خلاصی ده از مکر روباه پیر
بیا مطربا نقشی از نو ببند
بزن این نوا را به بانگ بلند
که آنست شیر این گذرگاه را
که از سر کشد پوست روباه را
یکی اشتر از ضعف چون عنکبوت
سوی دشت شد تار تن گرد قوت

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کمان گردنی از پی و استخوان
کلاغش پی طعمه زاغ کمان
هوش مصنوعی: یک تیر کمان شکل که از گردن نحیفش آویزان است، به دنبال طعمه‌ای مانند زاغ می‌باشد و همچنان که کلاغ استخوانش زیر نظر دارد، جستجویش ادامه دارد.
بدل گشته او را ز بار درشت
چو گردن به تقعیر تحدیث پشت
هوش مصنوعی: او به خاطر بار سنگینی که بر دوش دارد، مثل گردن شکسته و دردناک شده است.
شده پیر و چون شاهد خودپرست
هم آیینه هم شانه او را به دست
هوش مصنوعی: او به سن و سالی رسیده که چون زنی خودخواه به زیبایی خود مشغول است و دائما در آینه به خود نگاه می‌کند و شانه به دست دارد تا موهایش را مرتب کند.
نموده ز آیینه اش مرگ روی
ز بس محنت از شانه اش رفته موی
هوش مصنوعی: در آینه، صورت مرگ را نشان داده و بر اثر تمام رنج‌هایی که تحمل کرده، موهایش از شانه‌اش ریخته است.
ز بی گوشتی ایمن از گرگ و شیر
چریدی به هر دشت و وادی دلیر
هوش مصنوعی: تو بدون داشتن گوشت و جسمی، از خطر گرگ و شیر دوری کردی و با دلیری در هر دشت و وادی چرا کردی.
ز بس بوده کوهان او بارسنج
به پشتش ازان آمده کوه رنج
هوش مصنوعی: به خاطر سنگینی و فشار بارهایی که بر دوش اوست، او به شدت زحمت و رنج می‌کشد.
دوچارش فتاد از قضا روبهی
ز حالات حیلتگران آگهی
هوش مصنوعی: روزی یک روباه به طور ناگهانی گرفتار شد و به این شکل در مورد ویژگی‌های حقه‌بازان و فریبکاران آگاه شد.
بدو گفت کای قانع سربلند
ازین باغ کرده به خاری پسند
هوش مصنوعی: او به او گفت: ای کسی که به داشته‌های خود راضی هستی، از این باغ که پر از گل و زیبایی است، با کاشتن خاری راضی شده‌ای.
ز گیتی نوردان چه کهنه چه نو
چو تو کیست کم خوار و بسیار رو
هوش مصنوعی: از جهان گردشگران، چه کهنه و چه نو، هیچ‌کس به اندازه تو مقام و ارزش‌ات کم نیست و همواره درخشان و پررنگ باقی می‌مانی.
خرد کشتی خشک دریات خواند
کسی چون تو کشتی به خشکی نراند
هوش مصنوعی: کسی مانند تو توانسته است که کشتی عقل را در دریا راهبری کند و آن را به خشکی نرساند.
چرایی چنین لاغر و پشت ریش
چرا آمد این پشت ریشیت پیش
هوش مصنوعی: چرا اینقدر لاغر شده‌ای و این ریشی که داری چه دلیلی دارد که به این وضعیت رسیده است؟
نیازرده موری ز تو ماه و سال
چو مورت که کرد اینچنین پایمال
هوش مصنوعی: موری که نیازمند است، در پی تو می‌گردد و سال‌ها می‌گذرد، حالا که تو چرا اینقدر او را نادیده گرفته‌ای و پایش را زیر پا گذاشته‌ای؟
بگفتا چه گویم به تو حال خویش
خبرهای ادبار و اقبال خویش
هوش مصنوعی: او گفت: چه چیزی را درباره‌ی وضعیت خودم به تو بگویم، از داستان‌های بد و خوب زندگی‌ام؟
گرفتار سنگین دلی گشته ام
که از وی به خون دل آغشته ام
هوش مصنوعی: من در دام سنگینی از غم و دل‌شکستگی گرفتار شدم که به خاطر آن با خون دل آغشته‌ام.
به پشتم نهد از نمکسار بار
کشد زیر بارم به بینی مهار
هوش مصنوعی: کسی که به من کمک می‌کند و بار سنگینی را بر دوش من می‌گذارد، به من تکیه می‌دهد و مرا به حرکت وامی‌دارد.
نسنجیده باری به آنسان ثقیل
که از ثقل آن بشکند پشت پیل
هوش مصنوعی: اگر چیزی را ناپخته و بدون فکر حمل کنی، به قدری سنگین می‌شود که توانایی تحمل آن، حتی برای بزرگترین و قوی‌ترین موجودات (مثل فیل) را هم می‌شکند.
ازان بار هر جا درافتم ز پای
بجنباند از زخم چوبم ز جای
هوش مصنوعی: هر بار که از پا بیفتم، زخم چوبی که دارم مرا از جایی که هستم به حرکت درمی‌آورد.
چنین پشت و پهلوی من ریش ازوست
به هر ریش من آمده نیش ازوست
هوش مصنوعی: من از تاثیرات او به شدت آسیب‌دیده‌ام؛ هر زخم و آزار من نشانی از او دارد.
به ناله زبان کرده ام چون جرس
مرا هیچ کس نیست فریادرس
هوش مصنوعی: ناله‌هایم را مانند صدای زنگ در می‌آورم، اما هیچ‌کس نیست که به فریاد من پاسخ دهد.
چو روبه شنید این حدیث دراز
پی چاره کاریش شد حیله ساز
هوش مصنوعی: وقتی روباه این داستان طولانی را شنید، تصمیم گرفت یک راه حلی پیدا کند و هوشمندانه عمل کند.
بگفتا میان نمکسار و شهر
بود رودی از موج دریاش بهر
هوش مصنوعی: در میان نمکسار و شهر، رودی وجود دارد که آب آن از دریا به آن می‌رسد و به شکل موج‌هایی زیبا جریان دارد.
چو آنجا رسی زن در آن آب جک
که گردد نمک از گدازش سبک
هوش مصنوعی: وقتی به آنجا رسیدی، در آب غوطه‌ور شو تا از حرارت آن، سبک و ملایم شوی و نمک به وجود بیاید.
وز آن پس برون نه ازان رود گام
سبک بار تا شهر خوش می خرام
هوش مصنوعی: پس از آن، دیگر نه بر آن رود می‌روم، به آرامی و با گام‌های سبک به سوی شهر دل‌انگیز راه می‌سپارم.
شتر چون ز روبه شنید این سخن
بدان حیله شد خویش را چاره کن
هوش مصنوعی: شتر وقتی این حرف را از روباه شنید، تصمیم گرفت با تدبیر و فکری که دارد، برای خود راه حلی پیدا کند.
پیاپی در آن دجله نیک تک
به یک نیمه آورد بار نمک
هوش مصنوعی: به طور مداوم و پیاپی در دجله، مقداری نمک را به تدریج و به شکل نیمه‌ای به آب اضافه کرد.
شتربان چو زان حیله آگاه شد
به چالاکی او را جزا خواه شد
هوش مصنوعی: هنگامی که شتربان از آن ترفند باخبر شد، با سرعت و هوشیاری به او پاداش داد.
به یکبار ترک نمکسار کرد
بدو جمله پشم و نمد بار کرد
هوش مصنوعی: او به یکباره تصمیم گرفت که از دنیای تجملات و لذت‌ها دست بردارد و تمام اموال و دارایی‌های خود را به دیگران بخشید.
ازان حیله مسکین شتر در حجاب
به دستور خود خفت در رود آب
هوش مصنوعی: شتر ضعیف و ناتوان با ترفندهایی در حجاب پنهان شده و طبق دستوری که دارد، در آب خوابش برده است.
ز بس آب برداشت پشم و نمد
یکی ده شده آن باز و ده گشت صد
هوش مصنوعی: به سبب فراوانی آب و رطوبت، پشم و نمد به صورت غیرقابل استفاده درآمده و به نوعی زمین یا دهی گسترش یافت که در گذشته وجود نداشت.
به سختی همی رفت آن راه را
به نفرین همی گفت روباه را
هوش مصنوعی: روباه در حال عبور از یک مسیر دشوار بود و به شدت از آن گلایه می‌کرد و نفرین می‌کرد.
که بادش ز روی زمین نام گم
که بر من روا داشت این اشتلم
هوش مصنوعی: باد، نامی از زمین می‌برد که با من بی‌رحمانه برخورد کرد.
من از یک نمک داشتم دل دو نیم
به آبم درافکند پشمین گلیم
هوش مصنوعی: من فقط با یک نمک، دلم را به دو نیم کردم و در آب افکندم، در حالی که فرش پشمی‌ام بر روی آب افتاد.
گلیم خود از آب گر برکشم
ز شادی بر اوج فلک سرکشم
هوش مصنوعی: اگر با شادی خود را از آب بکشید، می‌توانم به اوج آسمان پرواز کنم.
بیا ساقیا فکر آن باده کن
که دل را بود از حیل ساده کن
هوش مصنوعی: بیا ای ساقی، به فکر آن می‌باش که دل را از ترفندها و پیچیدگی‌ها رها کند و ساده و شاداب سازد.
به یک جرعه ام ساز ازان شیر گیر
خلاصی ده از مکر روباه پیر
هوش مصنوعی: مرا با یک جرعه از آن شیر سیراب کن تا از دسیسه‌های روباه پیر نجات یابم.
بیا مطربا نقشی از نو ببند
بزن این نوا را به بانگ بلند
هوش مصنوعی: بیا ای نوازنده، دوباره تماشا کن و نوا جدیدی بساز، این ملودی را با صدای بلند بنواز.
که آنست شیر این گذرگاه را
که از سر کشد پوست روباه را
هوش مصنوعی: شیر این مسیر کسی است که می‌تواند با قدرت و شجاعت خود، پوست روباه را که نماد ظرافت و احتیاط است، از سرش بردارد. یعنی او با قدرت و جرأت می‌تواند بر مشکلات غلبه کند.
یکی اشتر از ضعف چون عنکبوت
سوی دشت شد تار تن گرد قوت
هوش مصنوعی: یک شتر از ضعف و ناتوانی، مانند عنکبوت، به سوی دشت حرکت می‌کند و بدنش به خاطر کمبود آب و غذا، به شدت لاغر و نازک شده است.