بخش ۱۲ - حکایت آن خاد که گوش بر افسانه غوک نهاد و نقد را به امید نسیه از دست بداد
یکی خاد مرغ هوایی شکار
فرو ماند از ضعف پیری ز کار
ز بال و پرش زور پرواز رفت
به صید غرض چنگش از ساز رفت
ز بی قوتیش خاست از جان نفیر
وطن ساخت گرد یکی آبگیر
پس از مدتی کردن آنجا درنگ
در افتاد غوکیش ناگه به چنگ
برآورد فریاد بیچاره غوک
که ای سورم از دست تو گشته سوک
مکن یک زمان در هلاکم شتاب
زمام شتاب از هلاکم بتاب
نیم من به جز طعمه طبع کوب
نه در کام نیکم نه در معده خوب
تنم نیست جز پوستی ناگوار
به آن کی قناعت کند گوشتخوار
اگر لب گشایی به آزادیم
فرستی به دل مژده شادیم
به هر لحظه زآیین سحر و فسون
به تو ماهیی را شوم رهنمون
در آب روان پرورش یافته
از الوان نعمت خورش یافته
تن او همه گوشت سر تا به دم
ازو پوست دور استخوان نیز گم
به پشت آبگون وز شکم سیم ناب
به چشمان چو عکس کواکب در آب
چو در شب سپهر از نثار کرم
همه پشت و پهلوی او پر درم
نه در طبع اهل خرد رد چو من
یکی لقمه از وی به از صد چو من
گشا لب گرت هست ازین وعده بیم
به تلقین سوگندهای عظیم
چو خاد این سخن را ز وی گوش کرد
تهی معده گی را فراموش کرد
به تلقین سوگند لب ها گشاد
ز منقار او غوک بیرون فتاد
به یک جستن افتاد در آبگیر
به حرمان دگر باره شد خاد اسیر
گرسنه به خاک تباهی نشست
نه غوکش به پنجه نه ماهی به شست
منم همچو آن خاد حرمان زده
ره خرمی بر دل و جان زده
ز فکر سخن رفته از دل حضور
ز نقصان فکرم سخن پر قصور
به دستم ز محرومی بخت من
نه جمعیت دل نه لطف سخن
بیا ساقیا ساغر می بیار
فلک وار دور پیاپی بدار
ازان می که آسایش دل دهد
خلاصی ز آلایش گل دهد
بیا مطربا عود بنهاده گوش
به یک گوشمال آورش در خروش
خروشی که دل را به هوش آورد
به دانا پیام سروش آورد
بخش ۱۱ - گفتار در فضایل سخن و سخنوری و تقریب نظم این منظومه از عیب تکلف بری که نامزد است به خردنامه اسکندری: سخن ز آسمان ها فرود آمده ستبخش ۱۳ - آغاز سخن گستری به شروع در خردنامه اسکندری: شناسای تاریخ های کهن
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
یکی خاد مرغ هوایی شکار
فرو ماند از ضعف پیری ز کار
هوش مصنوعی: یک خدمتگزار، که به شکار پرندگان آسمانی مشغول بود، به دلیل ضعف و پیری از کار خود ناتوان مانده است.
ز بال و پرش زور پرواز رفت
به صید غرض چنگش از ساز رفت
هوش مصنوعی: به خاطر قدرت و تواناییاش، توان پرواز را از دست داد و در تلاش برای رسیدن به هدفش، تواناییاش را نیز از دست داد.
ز بی قوتیش خاست از جان نفیر
وطن ساخت گرد یکی آبگیر
هوش مصنوعی: به دلیل ناتوانی او، نالهای از دلش برخاست که به شکل یک گرداب در آمد و آب را جمع کرد.
پس از مدتی کردن آنجا درنگ
در افتاد غوکیش ناگه به چنگ
هوش مصنوعی: پس از مدتی که در آنجا ایستاده بودند، ناگهان قورباغهای به دام افتاد.
برآورد فریاد بیچاره غوک
که ای سورم از دست تو گشته سوک
هوش مصنوعی: غوک بیچاره فریاد میزند و شکایت میکند که ای سور، از دست تو حالم خراب شده است.
مکن یک زمان در هلاکم شتاب
زمام شتاب از هلاکم بتاب
هوش مصنوعی: لحظهای در نابودی من شتاب نکن، رخت شتاب را از خطر من دور کن.
نیم من به جز طعمه طبع کوب
نه در کام نیکم نه در معده خوب
هوش مصنوعی: نیمهی وجود من تنها طعمهای برای لقمهی دیگران شده است، نه در کام من خوشی وجود دارد و نه در معدهام آرامش.
تنم نیست جز پوستی ناگوار
به آن کی قناعت کند گوشتخوار
هوش مصنوعی: بدن من تنها یک پوست زشت و ناخوشایند است؛ به چه کسی میتواند این اندام لذتجو رضایت دهد؟
اگر لب گشایی به آزادیم
فرستی به دل مژده شادیم
هوش مصنوعی: اگر سخن از آزادی به میان آوری، دل ما را به امید شادی پر میکنی.
به هر لحظه زآیین سحر و فسون
به تو ماهیی را شوم رهنمون
هوش مصنوعی: در هر لحظه از جادو و زیبایی سحر، من به تو کمک میکنم تا مانند ماهی در دریا شنا کنی.
در آب روان پرورش یافته
از الوان نعمت خورش یافته
هوش مصنوعی: در آبی که همچنان در جریان است و مملو از نعمتهای رنگارنگ، رشد کرده است.
تن او همه گوشت سر تا به دم
ازو پوست دور استخوان نیز گم
هوش مصنوعی: بدن او تماماً از گوشت ساخته شده است و از سر تا دم میرسد، پوست هم دور استخوانها پنهان شده است.
به پشت آبگون وز شکم سیم ناب
به چشمان چو عکس کواکب در آب
هوش مصنوعی: در اینجا تصویر زنی زیبا وصف شده است که پوستش به رنگ آبی و نرم مثل آب است و چشمانش مانند انعکاس ستارهها در آب میدرخشد.
چو در شب سپهر از نثار کرم
همه پشت و پهلوی او پر درم
هوش مصنوعی: وقتی در شب آسمان، زیباییهای فراوانی مانند کرم شبتاب درخشیدهاند، تمام بدن او پر از درخشش و شکوه میشود.
نه در طبع اهل خرد رد چو من
یکی لقمه از وی به از صد چو من
هوش مصنوعی: اگر کسی در طبیعت و ویژگیهای خود فکری عمیق و خردمندانه داشته باشد، از یک لقمهای که من از آن بهره میبرم، بهتر از صد لقمه باید استفاده کند.
گشا لب گرت هست ازین وعده بیم
به تلقین سوگندهای عظیم
هوش مصنوعی: اگر از این وعده هراسی در دل داری، زبانت را باز کن و با سوگندهای بزرگ، به خود تلقین کن.
چو خاد این سخن را ز وی گوش کرد
تهی معده گی را فراموش کرد
هوش مصنوعی: وقتی خدمتگزار این سخن را از او شنید، به کلی فراموش کرد که باید از معیشت و نیازهای خود مراقبت کند.
به تلقین سوگند لب ها گشاد
ز منقار او غوک بیرون فتاد
هوش مصنوعی: با دقت و آموزش، لبهایم به سخن باز شد و از زیر نوک او، صدای قورباغهای خارج شد.
به یک جستن افتاد در آبگیر
به حرمان دگر باره شد خاد اسیر
هوش مصنوعی: او با یک پرش به داخل آبگیر افتاد و از آن پس دوباره اسیر اندوه و حسرت شد.
گرسنه به خاک تباهی نشست
نه غوکش به پنجه نه ماهی به شست
هوش مصنوعی: یک موجود گرسنه به زمین ویرانی نشسته است، نه قورباغهای را با دستش میگیرد و نه ماهی را با انگشتش.
منم همچو آن خاد حرمان زده
ره خرمی بر دل و جان زده
هوش مصنوعی: من نیز مانند آن خدمتکار که از خوشیها محروم مانده، در دل و جانم اثرات شادی را احساس میکنم.
ز فکر سخن رفته از دل حضور
ز نقصان فکرم سخن پر قصور
هوش مصنوعی: از نظر من، وقتی که به فکر و اندیشهام پرداختهام، احساسم در آن لحظه تحت تاثیر قرار گرفته و نتوانستهام به درستی احساسات و افکارم را منتقل کنم. به خاطر کمبود تفکر، کلامم ناقص و ناتمام است.
به دستم ز محرومی بخت من
نه جمعیت دل نه لطف سخن
هوش مصنوعی: به خاطر بدبیاریای که دارم، نه کسی در کنارم هست و نه از صحبتهای خوب و دلنشین برخوردارم.
بیا ساقیا ساغر می بیار
فلک وار دور پیاپی بدار
هوش مصنوعی: بیا ای ساقی، لیوان می را بیاور و مانند فلک، آن را بارها و بارها بچرخان.
ازان می که آسایش دل دهد
خلاصی ز آلایش گل دهد
هوش مصنوعی: از آن نوشیدنیای که آرامش دل را به ارمغان میآورد و ما را از آلودگیها رهایی میبخشد، مانند گلی که طراوت میبخشد.
بیا مطربا عود بنهاده گوش
به یک گوشمال آورش در خروش
هوش مصنوعی: بیا ای نوازنده، سازت را بردار و آماده باش تا با صدای بلند ما را به وجد آوری.
خروشی که دل را به هوش آورد
به دانا پیام سروش آورد
هوش مصنوعی: صدای بلندی که انسان را به هشیاری میآورد، پیامی از دانایی به همراه دارد.