بخش ۸ - آغاز سلسله جنبانی داستان عشق لیلی و مجنون که آن سر دفتر پردگیان حجله جمال و عفت بود و این سر حلقه زنجیریان عشق و محبت
تاریخ نویس عشقبازان
شیرین رقم سخن طرازان
از سرور عاشقان چو دم زد
بر لوح بیان چنین رقم زد
کز عامریان بلند قدری
بر صدر شرف خجسته بدری
مقبول عرب به کار سازی
محبوب عجم به دلنوازی
از مال و منال بودش اسباب
افزون ز عمارت گل و آب
چون خیمه درین بساط غبرا
می بود مقیم کوه و صحرا
صحرای عرب مخیم او
معمور ز یمن مقدم او
عرض رمه اش برون ز فرسنگ
بر آهوی دشت کرده جا تنگ
اشتر گله هاش کوه کوهان
چون کوه بلند پرشکوهان
زیشان گشتی گه چراخوار
کوهستان ها زمین هموار
خیلش گذران به هر کناره
چون گله گور بی شماره
بگشاده دری به میزبانی
در داده صلای میهمانی
هر شام به کوه و دشت تا روز
آتش پی میهمانی افروز
حاجت طلبان به روی او شاد
ویرانی شان به جودش آباد
دستش به ایادی جمیله
انگشت نمای هر قبیله
داده کف او شکست خاتم
بر بسته به جود دست حاتم
سادات عرب به چاپلوسی
پیش در او به خاکبوسی
شاهان عجم ز بختیاری
با او به هوای دوستداری
از جاه هزار زیب و فر داشت
وان از همه به که ده پسر داشت
هر یک ز نهال عمر شاخی
وز شهر امل بلند کاخی
لیکن ز همه کهینه فرزند
می داشت دلش به مهر خود بند
بر دست بود بلی ده انگشت
در قوت حمله جمله یک پشت
باشد ز همه به سور و ماتم
انگشت کهین سزای خاتم
آری بود او ز برج امید
فرخنده مهی تمام خورشید
فرخندگی مه تمامش
بیرون ز قیاس و قیس نامش
سالش که قدم به چارده داشت
بر چارده مه خط سیه داشت
یاقوت لبش به خوشنویسی
ماهش به شعار مشک ریسی
تابان مه روشن از جبینش
خورشید فتاده بر زمینش
ابروش بلای نازنینان
محراب دعا پاکدینان
قدش نخلی عجب دلاویز
بر خسته دلان ز لب رطب ریز
دور شکرش ز موی میمی
زیر کمرش ز موی نیمی
گوی ذقنش ز سیم ساده
سبزه ز درون برون نداده
سرو قد گلرخان دلجوی
چوگان شده در هوای آن گوی
سر تا قدم از ادب سرشته
بر دل رقم ادب نوشته
طبعش ز سخن به موشکافی
مشعوف به شعر شعربافی
چون لعل لبش خموش بودی
بر روزن راز گوش بودی
چون غنچه تنگ او شکفتی
سنجیده هزار نکته گفتی
کلکش ز سواد طره حور
صد نقش زدی به لوح کافور
هر حرف که بر ورق کشیدی
بر نغز خطان ورق دریدی
با طایفه ای ز خردسالان
چون او همه مشکبو غزالان
همواره هوای گشت کردی
طوافی کوه و دشت کردی
گه باز زدی به کوه دامان
با کبک دری شدی خرامان
گه بنشستی به طرف وادی
بر رود زدی نوای شادی
گه ره سوی چشمه سار جستی
وز چشمه دل غبار شستی
گه رخت به مرغزار بردی
وز دل غم روزگار بردی
می زد قدمی به هر بهانه
فارغ ز حوادث زمانه
نه در جگرش ز عشق تابی
نه بر مژه اش ز شوق آبی
نه جامه صابری دریده
نی ناله عاشقی کشیده
شب خواب فراغتش ربودی
بر بستر عافیت غنودی
روزش در آرزو گشادی
در هر تک و پوی رو نهادی
کامی که عنان کش دلش بود
بر وفق مراد حاصلش بود
بینا نظر پدر به حالش
خرم دل مادر از جمالش
ناگشته هنوز خاطراندیش
کاخر ز فلک چه آیدش پیش
حالیست عجب که آدمیزاد
آسوده زید درین غم آباد
غافل که چه بر سرش نوشتند
در آب و گلش چه تخم کشتند
شاخی کش از آب و خاک خیزد
در دامن او چه میوه ریزد
شیرین گردد ازان دهانش
یا تلخ شود مذاق جانش
بخش ۷ - در ذکر بعضی رفتگان از دایره مال و سال و دعای بعضی مرکزنشینان نقطه حال: ای ساقی جان فداک روحیبخش ۹ - داستان مایل شدن مجنون به یکی از خوبان قبایل و محبوبان شیرین شمایل و از غیرت التفات وی با دیگری دل از وی برداشتن و هر دو را به هم بگذاشتن: آن را که به عشق گل سرشتند
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تاریخ نویس عشقبازان
شیرین رقم سخن طرازان
هوش مصنوعی: تاریخنگار عاشقان، مسائلی را به زیبایی رقم میزند که با سخنانی دلنشین و خوشایند بیان میشوند.
از سرور عاشقان چو دم زد
بر لوح بیان چنین رقم زد
هوش مصنوعی: زمانی که عشق و شادی عاشقان به اوج میرسد، بر دل و زبان بیانی تازه و زیبا مینویسد.
کز عامریان بلند قدری
بر صدر شرف خجسته بدری
هوش مصنوعی: در میان انسانهای برجسته و بزرگمرتبه، افرادی هستند که به خاطر شخصیت و شرافت خود، در جایگاه بالایی قرار دارند و تقدیر خوبی دارند.
مقبول عرب به کار سازی
محبوب عجم به دلنوازی
هوش مصنوعی: عربها را به خود جلب کن و خیلی خوشنوازی به دل عجمها بیاور.
از مال و منال بودش اسباب
افزون ز عمارت گل و آب
هوش مصنوعی: او از دارایی و ثروت خود بیشتر از گل و آب برای ساختن و آبادانی استفاده کرده بود.
چون خیمه درین بساط غبرا
می بود مقیم کوه و صحرا
هوش مصنوعی: مانند خیمهای که در این میدان نمادین قرار دارد، در کوه و دشت ساکن است.
صحرای عرب مخیم او
معمور ز یمن مقدم او
هوش مصنوعی: صحرای عرب به دلیل آمدن او پر از جمعیت و شلوغی شده است و حالا به یک مکان پر رونق تبدیل شده است.
عرض رمه اش برون ز فرسنگ
بر آهوی دشت کرده جا تنگ
هوش مصنوعی: گلهاش دور از فاصلهای دور، بر آهوهایی که در دشت هستند، فضایی تنگ ایجاد کرده است.
اشتر گله هاش کوه کوهان
چون کوه بلند پرشکوهان
هوش مصنوعی: شتران گلهاش مانند کوههای بلند و استوار هستند، شکوه و زیبایی خاصی دارند.
زیشان گشتی گه چراخوار
کوهستان ها زمین هموار
هوش مصنوعی: از آنها که در شبهای تار کوهستان زندگی میکنند، باید بپرسی چرا زمینهایی هموار وجود دارد.
خیلش گذران به هر کناره
چون گله گور بی شماره
هوش مصنوعی: گروه زیادی از آنها به هر سو در حال گذرند، مانند گلهای از لاشههای بیشمار.
بگشاده دری به میزبانی
در داده صلای میهمانی
هوش مصنوعی: یک در به روی میهمان گشوده شده است و دعوتی به جشن و میهمانی به گوش میرسد.
هر شام به کوه و دشت تا روز
آتش پی میهمانی افروز
هوش مصنوعی: هر شب در کوه و دشت آتش روشن میشود تا جشن میهمانی برپا گردد.
حاجت طلبان به روی او شاد
ویرانی شان به جودش آباد
هوش مصنوعی: آرزومندان با خوشحالی به سوی او میروند و ویرانیهای خود را با بخشش او آباد میکنند.
دستش به ایادی جمیله
انگشت نمای هر قبیله
هوش مصنوعی: دست او به زیباییهای مشهور هر قبیله نمایان است.
داده کف او شکست خاتم
بر بسته به جود دست حاتم
هوش مصنوعی: دست حاتم به خاطر بخشندگیاش، باعث شده که چیزی که در جعبه است، با وجود آسیب دیدنش، ارزش بیشتری پیدا کند.
سادات عرب به چاپلوسی
پیش در او به خاکبوسی
هوش مصنوعی: برخی از سادات عرب به خاطر مقام و جایگاهی که او دارد، به تحسین و تملق او میپردازند و خود را در برابر او به خاک میاندازند.
شاهان عجم ز بختیاری
با او به هوای دوستداری
هوش مصنوعی: شاهان غیر ایرانی به خاطر خوشی و دوستی با او به صفا و محبت نزدیک میشوند.
از جاه هزار زیب و فر داشت
وان از همه به که ده پسر داشت
هوش مصنوعی: از مقام و ثروت بسیاری برخوردار بود، اما از همه چیز مهمتر این است که او ده پسر داشت.
هر یک ز نهال عمر شاخی
وز شهر امل بلند کاخی
هوش مصنوعی: هر کدام از درختان عمر ما، شاخهای دارند و درخت آرزوهایمان، قصر بلندی ساخته است.
لیکن ز همه کهینه فرزند
می داشت دلش به مهر خود بند
هوش مصنوعی: او فرزندانی از همه رسوم قدیمی داشت، اما دلش به محبت خود وابسته بود.
بر دست بود بلی ده انگشت
در قوت حمله جمله یک پشت
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که ده انگشت دست در کنار هم، نیرویی قوی و متحد ایجاد میکنند. هر یک از انگشتان به تنهایی ممکن است ضعیف باشند، اما وقتی با هم عمل کنند، میتوانند بار سنگینی را حمل کنند و قدرت بیشتری نشان دهند. این موضوع به اهمیت همکاری و اتحاد در انجام کارها اشاره دارد.
باشد ز همه به سور و ماتم
انگشت کهین سزای خاتم
هوش مصنوعی: در جشنها و سوگواریها، انگشتان اشاره به کاری میکنند که سزاوار آن خاتم است.
آری بود او ز برج امید
فرخنده مهی تمام خورشید
هوش مصنوعی: بله، او از برجی به نام امید به دنیا آمد، مانند ماهی دلپذیر که تمام درخشش خورشید را به خود اختصاص داده است.
فرخندگی مه تمامش
بیرون ز قیاس و قیس نامش
هوش مصنوعی: خوشی و زیبایی او به قدری زیاد است که هیچگونه مقایسهای نمیشود با آن کرد.
سالش که قدم به چارده داشت
بر چارده مه خط سیه داشت
هوش مصنوعی: زمانی که او به سن 14 سالگی رسید، بر روی پیشانیاش نشانهای سیاه و ویژه وجود داشت.
یاقوت لبش به خوشنویسی
ماهش به شعار مشک ریسی
هوش مصنوعی: لبهای او به زیبایی یاقوت میدرخشند و چهرهاش همانند ماه درخشان است که با عطر مشک آراسته شده است.
تابان مه روشن از جبینش
خورشید فتاده بر زمینش
هوش مصنوعی: نور روشن ماه از پیشانی او همچون خورشیدی است که بر زمین افتاده.
ابروش بلای نازنینان
محراب دعا پاکدینان
هوش مصنوعی: ابروهای تو برای بندگان نازنین و مخلص که در عبادت خود خالص هستند، مشکلاتی به وجود آورده است.
قدش نخلی عجب دلاویز
بر خسته دلان ز لب رطب ریز
هوش مصنوعی: قد او مثل نخل، زیبا و دلنشین است و به دلهای خسته، شادابی میبخشد، مانند رطب که بر لبها میچکد.
دور شکرش ز موی میمی
زیر کمرش ز موی نیمی
هوش مصنوعی: شیرینی دور موی آن معشوق، به قدری زیاد است که حتی زار و نازش هم در زیر کمرش حس میشود.
گوی ذقنش ز سیم ساده
سبزه ز درون برون نداده
هوش مصنوعی: حالت چهرهاش مانند نقرهای درخشان است و زیباییاش از دل سبز طبیعت نمایان شده است.
سرو قد گلرخان دلجوی
چوگان شده در هوای آن گوی
هوش مصنوعی: سرو بلند و زیبای دلبر همچون بازیکن چوگان در آرزوی آن توپ به سر میبرد.
سر تا قدم از ادب سرشته
بر دل رقم ادب نوشته
هوش مصنوعی: تمام وجودم از آداب و ادب پر شده و در دل من نشانی از احترام و فرهنگ وجود دارد.
طبعش ز سخن به موشکافی
مشعوف به شعر شعربافی
هوش مصنوعی: طبع او از دقت و توجه به سخن، خوشحال و شاداب است و در سرودن شعر ماهر است.
چون لعل لبش خموش بودی
بر روزن راز گوش بودی
هوش مصنوعی: وقتی که لبانش ساکت بودند، او در دل رازها را میدانست.
چون غنچه تنگ او شکفتی
سنجیده هزار نکته گفتی
هوش مصنوعی: زمانی که مانند گل غنچهای شکفتی، هزار نکته را بهخوبی بیان کردی.
کلکش ز سواد طره حور
صد نقش زدی به لوح کافور
هوش مصنوعی: موهای مشکی او، مانند تارهایی ظریف و زیبا، نقوش زیادی را بر روی صفحهای سفید و خوشبو به تصویر کشیده است.
هر حرف که بر ورق کشیدی
بر نغز خطان ورق دریدی
هوش مصنوعی: هر کلمهای که بر کاغذ مینویسی، بر خطهای زیبا و ظریف تأثیر میگذارد و آنها را تحت تأثیر قرار میدهد.
با طایفه ای ز خردسالان
چون او همه مشکبو غزالان
هوش مصنوعی: با گروهی از جوانان مانند او، همه خوشبو و مانند غزالان هستند.
همواره هوای گشت کردی
طوافی کوه و دشت کردی
هوش مصنوعی: همیشه در دل خود نشان عشق به گشت و گذار در کوه و دشت را داشتی و به جستجوی زیباییهای طبیعت پرداختی.
گه باز زدی به کوه دامان
با کبک دری شدی خرامان
هوش مصنوعی: گاه تو به کوه میروی و با کبک دری در حال راه رفتن و خرامیدن دیده میشوی.
گه بنشستی به طرف وادی
بر رود زدی نوای شادی
هوش مصنوعی: گاهی که دراز میکشی و آرامش میگیری، در دل طبیعت صدای خوشی را میشنوی.
گه ره سوی چشمه سار جستی
وز چشمه دل غبار شستی
هوش مصنوعی: گاه به سوی چشمهای میروی و دلت را از غبارهای غم و کدورت تطهیر میکنی.
گه رخت به مرغزار بردی
وز دل غم روزگار بردی
هوش مصنوعی: گاهی لباسی که به دشت میپوشی، اندوه روزگار را از دل من دور میکند.
می زد قدمی به هر بهانه
فارغ ز حوادث زمانه
هوش مصنوعی: او به هر دلیلی قدمی برمیداشت و بیتوجه به اتفاقات و مشکلات روزگار، آرام و بیخیال زندگی میکرد.
نه در جگرش ز عشق تابی
نه بر مژه اش ز شوق آبی
هوش مصنوعی: در دل او نشانی از عشق نیست و بر چشمانش هیچ نشانهای از شوق دیده نمیشود.
نه جامه صابری دریده
نی ناله عاشقی کشیده
هوش مصنوعی: نه لباس صبوری به تکههایی پاره شده و نه صدای دلشکستگی عاشقانهای به گوش میرسد.
شب خواب فراغتش ربودی
بر بستر عافیت غنودی
هوش مصنوعی: در شب، زمانی که او در آرامش و راحتی خوابیده بود، احساس دلنشینی و خوشحالی او را از بین بردی.
روزش در آرزو گشادی
در هر تک و پوی رو نهادی
هوش مصنوعی: در روزگاری که بر تو میگذرد، تمام آرزوهایت را به تحقق رساندی و در هر تلاش و کوششی که میکردی، به موفقیت رسیدی.
کامی که عنان کش دلش بود
بر وفق مراد حاصلش بود
هوش مصنوعی: دوستی که دلش تحت کنترل اوست و بر اساس خواستههایش حرکت میکند، به اهدافش دست پیدا میکند.
بینا نظر پدر به حالش
خرم دل مادر از جمالش
هوش مصنوعی: پدر به وضعیت او نگاه میکند و خوشحال است، در حالی که مادر به زیبایی او دلشاد است.
ناگشته هنوز خاطراندیش
کاخر ز فلک چه آیدش پیش
هوش مصنوعی: هنوز ذهن او آماده تفکر نیست، که نمیداند از آسمان چه چیز به او خواهد رسید.
حالیست عجب که آدمیزاد
آسوده زید درین غم آباد
هوش مصنوعی: وضعیت عجیبی است که انسان بتواند در این دنیای پر از غم و اندوه به آرامش برسد.
غافل که چه بر سرش نوشتند
در آب و گلش چه تخم کشتند
هوش مصنوعی: بیخبر از سرنوشت خود است و نمیداند که در زندگیاش چه سختیهایی به وجود آمده و چه مشکلاتی برایش ایجاد شده است.
شاخی کش از آب و خاک خیزد
در دامن او چه میوه ریزد
هوش مصنوعی: درختی که از آب و خاک رشد میکند، در دامن خود چه میوهای را به بار میآورد.
شیرین گردد ازان دهانش
یا تلخ شود مذاق جانش
هوش مصنوعی: عطر و طعم کلام او میتواند دلنشین و شیرین باشد، یا اینکه میتواند تلخی بر جان او بیاورد.