گنجور

بخش ۴۴ - بیمار شدن شوهر لیلی و وفات یافتن وی با داغ محرومی از وصال لیلی

نیرنگ زن بیاض این راز
صورتگری اینچنین کند ساز
کان کعبه بی نظیر منظر
چون صورت چین بدیع پیکر
یعنی لیلی مه حصاری
برج قمر از رخش عماری
با شوهر خود چو سرکشی کرد
پاداش خوشیش ناخوشی کرد
بر درج امل نداد دستش
وز برج امید پر شکستش
با وی ورق مراد نگشاد
سر بر خط انقیاد ننهاد
مسکین زین غم ز پا درافتاد
بیمار به روی بستر افتاد
آن وصل بلای جان او شد
سود اندیشی زیان او شد
وصلی که در آن نه یار یار است
بر عاشق ازان هزار بار است
از دور بهشت عدن دیدن
میوه ز ریاض او نچیدن
بر دوزخیان عیش ناخوش
باشد بتر از عذاب آتش
می بود ز خاطر غم اندیش
بیماری او زمان زمان بیش
از تاب تبش که بود سوزان
شد رشته نبض او فروزان
زان گونه که نبض گیر را دست
چون نبض ز نبض او همی جست
انگشت به نبضش ار نهادی
چون شمع آتش در آن فتادی
آمد به سرش طبیب دانا
بر بردن رنج ها توانا
بر صحت او دلیل می جست
قاروره چو دید دست ازو شست
گلنار فسرده برگ گشتش
قاروره دلیل مرگ گشتش
چون یک دو سه روز بود رنجه
مسکین به شکنج این شکنجه
ناگاه عنایت ازل دست
بگشاد بر او شکنجه بشکست
از کشمکش نفس رهاندش
وز تنگی این قفس جهاندش
شد مرغش ازین مخیم خاک
پروازکنان به عالم پاک
جان داد به درد و جاودان زیست
آن کو ندهد به درد جان کیست
جانی که به درد برنیاید
در قالب مرد درنیاید
باشی به جهان به درد یکچند
وز وی ببری به درد پیوند
در بودن درد و در سفر درد
آوخ ز جهان درد بر درد
زین درد کسی کنار گیرد
کو پیشترک ز مرگ میرد
زین مکمن درد خیز برخیز
زین دشمن پر ستیز بگریز
این رومی صبح و زنگی شام
طرارانند شوخ و خودکام
آنت به درست زر فریبد
وینت به کف گهر فریبد
تا گنج ابد ز تو ستانند
در رنج مؤبدت نشانند
هان تا نخوری فریب ایشان
مغرور به زین و زیب ایشان
لیلی که ز درد و داغ مجنون
می داشت دلی چو غنچه پر خون
از مردن شو بهانه بر ساخت
وز خون دل خویشتن بپرداخت
آهی که به سینه اش گره بود
در خرمن صبر شعله نه بود
در ماتم شو ز سینه بگشاد
واندوه نهان به باد بر داد
در گریه چو دوست دوست گفتی
درها به فراق دوست سفتی
زان دوست غرض نه شوهرش بود
با خویش خیال دیگرش بود
عمری به لباس سوگواری
بنشست به رسم عده داری
شب بستر غم فکنده می داشت
تا روز به گریه زنده می داشت
در روز به درد و سوز می بود
با آه جهان فروز می بود
عشقش به درونه داشت خانه
شد ماتم شوهرش بهانه
عمری به دراز گریه و آه
می کرد و زبان خلق کوتاه

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نیرنگ زن بیاض این راز
صورتگری اینچنین کند ساز
هوش مصنوعی: نقاشی که در کاغذ سفیدی کار می‌کند، به طور زیرکانه‌ای رازهای خود را در هنر نمایش می‌دهد.
کان کعبه بی نظیر منظر
چون صورت چین بدیع پیکر
هوش مصنوعی: کعبه همچون یک منظره بی‌نظیر است، مانند چهره‌ای زیبا و منحصر به فرد که دل‌فریب است.
یعنی لیلی مه حصاری
برج قمر از رخش عماری
هوش مصنوعی: این جمله توصیف زیبایی از یک دختر به نام لیلی است. او مانند یک دیوار محکم و زیبا است که چهره‌اش مانند ماه درخشان می‌تابد. به عبارتی، زیبایی و جذابیت او باعث می‌شود که محبت و علاقه را به دیگران منتقل کند.
با شوهر خود چو سرکشی کرد
پاداش خوشیش ناخوشی کرد
هوش مصنوعی: زمانی که همسرش نافرمانی کرد، نتیجه‌ی لذت و خوشحالی‌اش به ناخوشی تبدیل شد.
بر درج امل نداد دستش
وز برج امید پر شکستش
هوش مصنوعی: او هرگز به آرزوهایش نرسید و از امیدهایش ناامید شد.
با وی ورق مراد نگشاد
سر بر خط انقیاد ننهاد
هوش مصنوعی: با او به خواسته‌ام نرسیدم و سر تسلیم را بر زیر بار نگذاردم.
مسکین زین غم ز پا درافتاد
بیمار به روی بستر افتاد
هوش مصنوعی: مردی بیچاره به خاطر این اندوه نتوانست برپا بایستد و بیمار شد و بر روی بستر افتاد.
آن وصل بلای جان او شد
سود اندیشی زیان او شد
هوش مصنوعی: آن ارتباط و وصلی که داشت، برایش دردسر و مشکلاتی به همراه داشت و فکر کردن به منفعتش، برایش زیان و ضرر ایجاد کرد.
وصلی که در آن نه یار یار است
بر عاشق ازان هزار بار است
هوش مصنوعی: هر رابطه‌ای که در آن محبوب حضور نداشته باشد، برای عاشق بسیار دردآور و ناگوار است؛ حتی اگر هزار بار باشد.
از دور بهشت عدن دیدن
میوه ز ریاض او نچیدن
هوش مصنوعی: از دور بهشت عدن را می‌بینم، اما میوه‌های آن را از باغش نمی‌چینم.
بر دوزخیان عیش ناخوش
باشد بتر از عذاب آتش
هوش مصنوعی: برای کسانی که در جهنم هستند، زندگی راحتی وجود ندارد و این وضعیت برایشان بدتر از عذاب آتش است.
می بود ز خاطر غم اندیش
بیماری او زمان زمان بیش
هوش مصنوعی: مدت‌هاست که من به خاطر غم و اندوه بیماری او در حال نگرانی و فکر هستم.
از تاب تبش که بود سوزان
شد رشته نبض او فروزان
هوش مصنوعی: از شدت گرمی و حرارت او، نبضش به شدت می‌تپد و به نوعی زنده و روشن شده است.
زان گونه که نبض گیر را دست
چون نبض ز نبض او همی جست
هوش مصنوعی: شخصی مانند کسی که برای سنجش نبض به سراغ نبض دیگری می‌رود، با دقت و توجه به رفتار و احساسات او نزدیک می‌شود و از آنچه در درون او می‌گذرد آگاه می‌گردد.
انگشت به نبضش ار نهادی
چون شمع آتش در آن فتادی
هوش مصنوعی: اگر انگشتت را روی نبضش بگذاری، مانند شمعی خواهد بود که با روشنایی آتش روشن می‌شود.
آمد به سرش طبیب دانا
بر بردن رنج ها توانا
هوش مصنوعی: یک پزشک آگاه و ماهر به او مراجعه کرد تا بتواند آلام و دردهایش را برطرف کند.
بر صحت او دلیل می جست
قاروره چو دید دست ازو شست
هوش مصنوعی: وقتی که شیشه در دست او را دید، برای اثبات صحت آن، شروع به جستجو کرد و متوجه شد که دیگر نمی‌تواند آن را در دست داشته باشد.
گلنار فسرده برگ گشتش
قاروره دلیل مرگ گشتش
هوش مصنوعی: گل سرخ پژمرده و زرد شده، مانند شیشه‌ای است که نشان‌دهنده مرگش شده است.
چون یک دو سه روز بود رنجه
مسکین به شکنج این شکنجه
هوش مصنوعی: چند روزی است که این معصوم در زیر بار غم و ناراحتی گرفتار شده و در حال رنج و عذاب است.
ناگاه عنایت ازل دست
بگشاد بر او شکنجه بشکست
هوش مصنوعی: ناگهان لطف و رحمت الهی به او رسید و از زحمت و رنج او کاسته شد.
از کشمکش نفس رهاندش
وز تنگی این قفس جهاندش
هوش مصنوعی: او را از مبارزه با نفس رهایی بخشد و از تنگنا و محدودیت این دنیا آزاد کند.
شد مرغش ازین مخیم خاک
پروازکنان به عالم پاک
هوش مصنوعی: پرنده‌اش از این چادر خاکی پرواز کرد و به دنیای پاک و پاکیزه رفت.
جان داد به درد و جاودان زیست
آن کو ندهد به درد جان کیست
هوش مصنوعی: کسی که جانش را در راه درد و رنج فدای عشق کند، همیشه و به‌طور جاودانی زنده خواهد ماند. اما کسی که هیچ وقت به درد و رنج دیگران اهمیت نمی‌دهد، در واقع کیست؟
جانی که به درد برنیاید
در قالب مرد درنیاید
هوش مصنوعی: جانی که نتواند به کسی کمک کند و درد دیگری را برطرف کند، در واقع در قالب انسان هم نمی‌تواند به درستی عمل کند.
باشی به جهان به درد یکچند
وز وی ببری به درد پیوند
هوش مصنوعی: اگر در این دنیا کمی رنج بکشی، می‌توانی از آن رنج به دلیلی بزرگ‌تر به دیگران کمک کنی.
در بودن درد و در سفر درد
آوخ ز جهان درد بر درد
هوش مصنوعی: در زندگی همواره با درد روبرو هستیم و حتی در سفر نیز از آن رهایی نداریم، آه و ناله‌ام از این جهان پر از درد و رنج است.
زین درد کسی کنار گیرد
کو پیشترک ز مرگ میرد
هوش مصنوعی: کسی می‌تواند از این درد رهایی یابد که پیش از دیگران از مرگ بترسد و به دنبال زندگی باشد.
زین مکمن درد خیز برخیز
زین دشمن پر ستیز بگریز
هوش مصنوعی: از این مکان پر از درد و رنج بر خیز و از این دشمن سرسخت دوری کن.
این رومی صبح و زنگی شام
طرارانند شوخ و خودکام
هوش مصنوعی: این رومیان در صبح، شاداب و معصوم هستند و در عصر، با حالتی جدی و قاطع به نظر می‌رسند. آنان در برخورد با دیگران سرزنده و جسور هستند.
آنت به درست زر فریبد
وینت به کف گهر فریبد
هوش مصنوعی: تو را با طلا فریب می‌دهند و من با جوهر گرانبها.
تا گنج ابد ز تو ستانند
در رنج مؤبدت نشانند
هوش مصنوعی: تا زمانی که به تو گنج جاودانی بدهند، در سختی و مشقت، نشانه‌ای از خویش به یادگار خواهند گذاشت.
هان تا نخوری فریب ایشان
مغرور به زین و زیب ایشان
هوش مصنوعی: نکته‌ای مهم در اینجا وجود دارد؛ مراقب باش که به زیبایی و جذابیت ظاهر آن‌ها فریب نخوری.
لیلی که ز درد و داغ مجنون
می داشت دلی چو غنچه پر خون
هوش مصنوعی: لیلی که به خاطر عشق و غم مجنون، دلش پر از درد و رنج است، مانند غنچه‌ای است که خونین و پژمرده شده.
از مردن شو بهانه بر ساخت
وز خون دل خویشتن بپرداخت
هوش مصنوعی: با مرگ خود بهانه‌ای درست کن و از دل خونین خود هزینه‌ای بپرداز.
آهی که به سینه اش گره بود
در خرمن صبر شعله نه بود
هوش مصنوعی: آه و ناله‌ای که در دلش نهفته بود، در میان انبوه صبرش هیچ شعله‌ای وجود نداشت.
در ماتم شو ز سینه بگشاد
واندوه نهان به باد بر داد
هوش مصنوعی: در اینجا شخصی از شدت غم و اندوه خود، سینه‌اش را باز کرده و در حال گریه و ماتم است. او این احساسات نهفته را با صدای بلند و با شدت بروز می‌دهد، انگار که آن اندوه را به باد می‌سپارد.
در گریه چو دوست دوست گفتی
درها به فراق دوست سفتی
هوش مصنوعی: وقتی در حال گریه بودی و دوستی به تو گفت که درها را محکم ببندی تا از دوست دور نشوی، نشان‌دهندهٔ عواطف عمیق و دوستی واقعی‌ات است.
زان دوست غرض نه شوهرش بود
با خویش خیال دیگرش بود
هوش مصنوعی: دوست، هدفش از داشتن همسر، فقط خود او نیست و در پشت این رابطه، افکار و آرزوهای دیگری هم وجود دارد.
عمری به لباس سوگواری
بنشست به رسم عده داری
هوش مصنوعی: سالیان زیادی را در اندوه و عزاداری سپری کرد، به گونه‌ای که به نوعی عادت کرده بود.
شب بستر غم فکنده می داشت
تا روز به گریه زنده می داشت
هوش مصنوعی: او در شب، در کنار غم خوابیده بود و تا صبح به خاطر غم‌هایش زنده مانده و به گریه ادامه می‌داد.
در روز به درد و سوز می بود
با آه جهان فروز می بود
هوش مصنوعی: در طول روز، با درد و سوز مواجه بود و با ناله‌اش، دنیا را روشن می‌کرد.
عشقش به درونه داشت خانه
شد ماتم شوهرش بهانه
هوش مصنوعی: عشق او به درون قلبش نفوذ کرده بود و حالا که شوهرش بهانه‌ای برای غم و اندوهش شده بود، خانه را به حالت ماتم و غم و اندوه کشاند.
عمری به دراز گریه و آه
می کرد و زبان خلق کوتاه
هوش مصنوعی: او سال‌ها به خاطر اندوه و درد خود گریه و نالیدن می‌کرد و دیگران نمی‌توانستند چیزی بگویند یا از او بشنوند.