بخش ۳ - نخل خامه رطب بار پیراستن و نخلستان نعت خواجه ابرار به آن آراستن علیه افضل الصلوات و اکمل التحیات
ای صدرنشین تخت کونین
تخم و ثمر درخت کونین
ای اول فکر و آخر کار
ای قبله هفت و زبده چار
چون روی بدین دیار کردی
وین هفت شتر قطار کردی
شد عرش بدان بزرگواری
فرش تو درین شتر سواری
از پای شتر نشانه در راه
مهر است یکی و دیگری ماه
عیسی که به خر نشسته خوش بود
پیش شترت مهار کش بود
سر رشته جاه و اعتبارش
افتاده به دست ازان مهارش
ای ناقه تو به سرخ مویی
داده به دو کون سرخ رویی
رنگش که عجب شفق نسق بود
خورشید رخ تو را شفق بود
همرنگیش ار نخواست گردون
هر شام چرا شود شفق گون
اختر چشم و هلال گردن
زو بختی چرخ چشم روشن
گامی که زده به ره شتابان
زان گشته چهار بدر تابان
کوهانش بلند قدر چون طور
وز حق تو بر او تجلی نور
ای گوهر سلک محرمیت
پشت تو قوی به خاتمیت
ملکت خاتم نهاده در مشت
کردی تو ز کبریا بر آن پشت
خاص تو خلافت الهی
شاهان به خلافتت مباهی
در جیب تو خاتم خلافت
تابان ز قفایت از لطافت
با بخت تو تخت سخت پیمان
خاتم داری تو را سلیمان
مهر تو به جانش مهر کن بود
در دیوان تو مهر زن بود
او دست زده به عرش بلقیس
پای تو و اوج عرش تقدیس
او در صف وحش و موقف طیر
محتاج به هدهد سبا سیر
جبریل ز سروری به سر تاج
پیش تو به هدهدیست محتاج
ای مقصد کارگاه تقدیر
مقصود چهل صباح تخمیر
در خاک ارادت اولین کشت
در کاخ نبوت آخرین خشت
این کاخ ز هیچ آفریده
یک خشت به قالبت ندیده
با تو ز دگر کسان چه حاصل
تو خشت زری و دیگران گل
برتر ز سپهر تکیه گاهت
خشت مه و مهر فرش راهت
زان در که برآید از تو کاری
بر ما بگشای خشتواری
ای از تو به وعده شفاعت
خرم دل مفلسان طاعت
ما دولت طاعت از تو داریم
امید شفاعت از تو داریم
پاکیزه دل از غلو و تقصیر
از خوان توییم چاشنی گیر
دل کنج نوال توست ما را
سر در ره آل توست ما را
شادیم به آل نامدارت
یاریم به هر چهار یارت
آن چارستون خانه دین
وان چار چراغ بزم تمکین
هر یک به خلافتت سزاوار
هر چار یکی هر یکی چار
ایشان به یگانگی به هم راست
بیگانگی از فضولی ماست
شاهان به صفا موافق آهنگ
وز سگخویی سپاه در چنگ
جان بر شرف لقایشان باد
دل در کنف وفایشان باد
بخش ۲ - دست فکرت در سلسله ممکنات زدن و به ذروه توحید واجب برآمدن: هر جا به اثر نظر گمارندبخش ۴ - پایه معراج سخن را از قمه عرش گذرانیدن و به اول درجه از درجات معارج قدر او صلی الله علیه و سلم رسانیدن: ای اشهب شبرو تو از نور
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای صدرنشین تخت کونین
تخم و ثمر درخت کونین
هوش مصنوعی: ای کسی که در بالاترین مقامها قرار داری، تو مایهی رشد و باروری هستی.
ای اول فکر و آخر کار
ای قبله هفت و زبده چار
هوش مصنوعی: ای آنکه همه چیز از تو آغاز میشود و به تو پایان میگیرد، ای نقطه عطف و مرکز مهم جهان!
چون روی بدین دیار کردی
وین هفت شتر قطار کردی
هوش مصنوعی: زمانی که به این سرزمین پا گذاشتی و هفت شتر را به صف کردی،
شد عرش بدان بزرگواری
فرش تو درین شتر سواری
هوش مصنوعی: به خاطر بزرگی و عظمت تو، عرش آسمان به فرش تو تبدیل شده است، حتی وقتی که بر روی این شتر سوار هستی.
از پای شتر نشانه در راه
مهر است یکی و دیگری ماه
هوش مصنوعی: از اثرات و نشانهای شتر در مسیر، یکی به مهر و محبت اشاره دارد و دیگری به زیبایی و روشنی ماه.
عیسی که به خر نشسته خوش بود
پیش شترت مهار کش بود
هوش مصنوعی: عیسایی که بر روی الاغ نشسته، در برابر شتر تو، سوارکار خوبی است.
سر رشته جاه و اعتبارش
افتاده به دست ازان مهارش
هوش مصنوعی: قدرت و اعتبار او اکنون به دست کسی افتاده که به خوبی میتواند او را کنترل کند.
ای ناقه تو به سرخ مویی
داده به دو کون سرخ رویی
هوش مصنوعی: ای شتر زیبا، تو با مویی قرمز و چهرهای سرخ، من را به یاد خود میاندازی.
رنگش که عجب شفق نسق بود
خورشید رخ تو را شفق بود
هوش مصنوعی: رنگش به قدری زیبا و تأثیرگذار بود که شفق را به یاد میآورد؛ چون نور رخسار تو هم مانند شفق درخشان و جذاب است.
همرنگیش ار نخواست گردون
هر شام چرا شود شفق گون
هوش مصنوعی: اگر آسمان هر شب نخواهد که به رنگ او درآید، پس چرا صبحگاهان به رنگ سرخ درمیآید؟
اختر چشم و هلال گردن
زو بختی چرخ چشم روشن
هوش مصنوعی: چشمش مانند ستارهای درخشان و صورتش همچون هلال ماه است، که شکوه و زیبایی او تحت تأثیر تقدیر و سرنوشت قرار دارد.
گامی که زده به ره شتابان
زان گشته چهار بدر تابان
هوش مصنوعی: گامی که با شتاب برداشته شده، باعث شده که چهار گوشه دنیا روشن و تابان شود.
کوهانش بلند قدر چون طور
وز حق تو بر او تجلی نور
هوش مصنوعی: کوهانش به بلندی کوه طور است و بر روی او از جانب حق نور تابیده شده است.
ای گوهر سلک محرمیت
پشت تو قوی به خاتمیت
هوش مصنوعی: ای گوهر گرانبها و با ارزش، پردهداری و رازداریت بسیار شدید و استوار است.
ملکت خاتم نهاده در مشت
کردی تو ز کبریا بر آن پشت
هوش مصنوعی: تو با کبریایی که داری، سلطنت را در دستانت قرار دادهای و آن را بر دوش خود میکشی.
خاص تو خلافت الهی
شاهان به خلافتت مباهی
هوش مصنوعی: تو به گونهای تربیت شدهای که خلافت الهی شاهان به برکت وجود تو افتخار میدهد.
در جیب تو خاتم خلافت
تابان ز قفایت از لطافت
هوش مصنوعی: در جیب تو نشان و نشانهای از خلافت و رهبری وجود دارد که به خاطر لطافت و زیباییاش، درخشندگی خاصی دارد.
با بخت تو تخت سخت پیمان
خاتم داری تو را سلیمان
هوش مصنوعی: تو با سرنوشت خود، همچون سلیمان، قدرت و حکمت زیادی داری و بر تختی استوار نشستهای که نشاندهندهی پیمانهای بزرگ است.
مهر تو به جانش مهر کن بود
در دیوان تو مهر زن بود
هوش مصنوعی: محبت و عشق تو در عمق جانش نشسته است و در دفتر زندگیاش، عشق تو به عنوان علامت و نشانهای برجسته نوشته شده است.
او دست زده به عرش بلقیس
پای تو و اوج عرش تقدیس
هوش مصنوعی: زندگی و مقام تو به اندازهای والا و با عظمت است که حتی بلقیس، ملکه سبا، به خاطر تو به عرش خود دست زده است. تو در اوج زیبایی و تقدس قرار داری، به گونهای که هیچ کس نمیتواند به عظمت تو دست یابد.
او در صف وحش و موقف طیر
محتاج به هدهد سبا سیر
هوش مصنوعی: او در میان حیوانات وحشی و در شرایط پرواز، به هدهد سبا نیاز دارد تا راه را نشانش دهد.
جبریل ز سروری به سر تاج
پیش تو به هدهدیست محتاج
هوش مصنوعی: جبریل، فرشته برتر، برای رسیدن به مقام و عظمت تو به هدهد، پرندهای معمولی، نیازمند است و این نشان دهندهی بزرگمنشی و بزرگی مقام توست.
ای مقصد کارگاه تقدیر
مقصود چهل صباح تخمیر
هوش مصنوعی: ای هدف کارگاه سرنوشت، منظور تو چهل روز است که برای آماده شدن و به ثمر آمدن نیاز دارد.
در خاک ارادت اولین کشت
در کاخ نبوت آخرین خشت
هوش مصنوعی: در خاک محبت و اعتقاد، نخستین بذری که کاشته میشود، در حقیقت پایهگذار و آغازگر چیزی بزرگ و مقدس است، که مانند آخرین سنگ بنای یک بنا، نشاندهندهی استحکام و ارزش آن است.
این کاخ ز هیچ آفریده
یک خشت به قالبت ندیده
هوش مصنوعی: این کاخ از هیچ ساخته شده و هیچ بنیاد و ساختاری نداشته است.
با تو ز دگر کسان چه حاصل
تو خشت زری و دیگران گل
هوش مصنوعی: من با وجود تو به دیگران نیازی ندارم، تو مانند گلی هستی که ارزش و زیباییات با طلا برابری میکند.
برتر ز سپهر تکیه گاهت
خشت مه و مهر فرش راهت
هوش مصنوعی: تو از آسمان هم بالاتر هستی و پایهات همچون سنگهای ماه و خورشید است و راهت فرشی از نازکترین و زیباترینهاست.
زان در که برآید از تو کاری
بر ما بگشای خشتواری
هوش مصنوعی: از آن در که تو برای ما کاری میکنی، دروازهای به سوی خیر و نیکی باز کن.
ای از تو به وعده شفاعت
خرم دل مفلسان طاعت
هوش مصنوعی: ای که با وعده شفاعت خود، دل بیبضاعتان را شاد میکنی،
به خاطر تو، آنها که در عبادت و اطاعت کمبود دارند، خوشحال هستند.
ما دولت طاعت از تو داریم
امید شفاعت از تو داریم
هوش مصنوعی: ما از تو به خاطر اطاعت و بندگیامان بهرهمندیم و امیدواریم که لطف و شفاعت تو شامل حال ما شود.
پاکیزه دل از غلو و تقصیر
از خوان توییم چاشنی گیر
هوش مصنوعی: دل ما از هر گونه افراط و کمکاری پاک است و ما از سفره تو بهرهمند میشویم.
دل کنج نوال توست ما را
سر در ره آل توست ما را
هوش مصنوعی: دل ما در انتظار نیکوییهای توست و راهی که ما را به تو میبرد، سرشار از عشق و شوق است.
شادیم به آل نامدارت
یاریم به هر چهار یارت
هوش مصنوعی: ما خوشحالیم که به خانوادهات افتخار میکنیم و در هر چهار جنبه یا زمینهای حامی تو هستیم.
آن چارستون خانه دین
وان چار چراغ بزم تمکین
هوش مصنوعی: منظور از این عبارت این است که دین و معنویت به چهار پایه محکم نیاز دارند که آنچه را که به ما کمک میکند در مسیر صحیح زندگی کنیم، استوار کند. همچنین، نور و روشنی که بزم و شادی را فراهم میآورد، شرط اصلی لذت و زیبایی زندگی است. به عبارت دیگر، وجود بنیادهای محکمی برای ایمان و در عین حال لذت بردن از زندگی، هر دو ضروری هستند.
هر یک به خلافتت سزاوار
هر چار یکی هر یکی چار
هوش مصنوعی: هر یک از آنها برای خلافت تو شایستهاند، چهار نفر یکی و یکی چهار نفر هستند.
ایشان به یگانگی به هم راست
بیگانگی از فضولی ماست
هوش مصنوعی: آنها به وحدت و یکپارچگی رسیدهاند و دوری ما از این حالت تنها به خاطر دخالت و حواسپرتی ماست.
شاهان به صفا موافق آهنگ
وز سگخویی سپاه در چنگ
هوش مصنوعی: پادشاهان در آرامش و صفا با هم همدل هستند و سپاه از رفتار ناپسند و بدي خودداری میکند.
جان بر شرف لقایشان باد
دل در کنف وفایشان باد
هوش مصنوعی: جان من بر قربانی کردن برای آنهاست و دلم در پی وفاداری و پایداری آنهاست.