بخش ۱۹ - غمازی کردن غمازان پیش لیلی که مجنون عهد دیگر کرده است و دختر عم را به عقد نکاح درآورده است
کی پرده عاشقی شود ساز
بی زخمه عیبجوی غماز
نادیده خراش رشته چنگ
از چنگ کجا برآید آهنگ
از قصه قیس و دختر عم
در مجلس دوستان محرم
چون یافت وقوف هرزه گویی
بر قیس شکسته عیبجویی
فی الحال به لیلی این خبر برد
کز عشق تو قیس را دل افسرد
در دل شرری که داشت بنشست
با تو نظری که داشت بربست
خاطر به هوای دیگری داد
باشد به لقای دیگری شاد
آمد پدر و گرفت دستش
با دختر عم نکاح بستش
امروز وی است و دختر عم
آسوده جگر ز نشتر غم
تو نیز نظر ازو فروبند
یاری بگزین و دل در او بند
با اهل جفا وفا روا نیست
پاداش جفا به جز جفا نیست
لیلی چو شنید این حکایت
کردش غم جان به دل سرایت
کاری افتاد و سختش افتاد
خر مرد به راه و رختش افتاد
کرد از غم و درد دست و پا گم
دردی نوشید از اول خم
با قیس ز گردش زمانه
برداشت خطاب غایبانه
کای دلبر بی وفا چه کردی
با عاشق مبتلا چه کردی
با آنکه به جان غم تو خورده ست
کردی کاری که کس نکرده ست
راهش بزدی و گشتی از راه
احسنت احسنت بارک الله
با هم نه چنین کنند یاران
این نیست طریق دوستداران
گندم بنمودی از نخستم
چون عقد امید شد درستم
کردم پی گندمت تک و دو
هیچم نفروختی بجز جو
اول ز وفا نهادیم دام
وان دم که ز من گرفتی آرام
دامن نکوتری گرفتی
وآرام به دیگری گرفتی
چون با دگریت دل خوش افتد
غم نیست که در من آتش افتد
باد از تو بلند آتش من
زان مجلس عشرت تو روشن
لیلی به چنین غم جگرسوز
چون کرد شب سیاه خود روز
ناگه مجنون درآمد از راه
از لیلی و حال او نه آگاه
شد یار طلب به رسم هر بار
لیلی به عتاب گفت زنهار
ندهند ره اندر آن حریمش
وز تیغ و سنان کنند بیمش
او مرد حرمسرای ما نیست
او شیفته لقای ما نیست
گو دامن یار خویشتن گیر
دنباله کار خویشتن گیر
شب با دگران و روز با ما
یکدل نبود هنوز با ما
مسکین مجنون چو آن جفا دید
بسیار به این و آن بنالید
آن نالش او نداشت سودی
بنهاد به ره سر سجودی
گریان گریان ز دور برگشت
غمگین ز سرای سور برگشت
نادیده ز یار خود نصیبی
می گفت به زیر لب نسیبی
دردا که عظیم دردناکم
در راه امید و بیم خاکم
هر لحظه فرو روم به راهی
خود را نبرم گمان گناهی
همراه سرشک من رو ای آه
وز جرم نکرده عذر من خواه
پاکم ز گناه پیچ در پیچ
عشق است گناه من دگر هیچ
آن را که بود همین گناهش
بر بیگنهی بس این گواهش
حاشا که اگر فلک شود میغ
باران گردد به فرق من تیغ
از یار تواندم بریدن
سر بر در دیگری کشیدن
روزی که به زیر خاک باشم
زآلایش جسم پاک باشم
جان من خسته پیش جانان
باشد نغمات شوق خوانان
بر قالب خود کفن زنم چاک
فریادکنان برآیم از خاک
تا حشر ره وفاش گیرم
هر لحظه به خاک پاش میرم
با خویش همی سرود مجنون
زان نکته همچو در مکنون
وز دور همی شنید یاری
از آتش عشق داغداری
برگشت و به لیلی اش رسانید
لیلی ز دو دیده خون چکانید
شد باز به عشق تازه پیمان
وز کرده خویش پشیمان
از شعر لطیف و نظم دلکش
او نیز زد این ترانه خوش
کان کس که به حاسدان نهد گوش
آیین وفا کند فراموش
حاسد ببرد ز جان شیرین
شیرینی دوستان دیرین
یا رب که مباد هیچ حاسد
جز بار گران و نرخ کاسد
حاسد ز میانه دور بادا
وز زخم زمانه کور بادا
بادا رگ جان او بریده
کز روی توام برید دیده
گفتم بی تو به صبر کوشم
وز جام فراق زهر نوشم
چون شوق آمد چه جای صبر است
صبرم بی تو چو تیره ابر است
کز وی همه برق آه خیزد
باران سرشک درد ریزد
برخیز و بیا که بی قرارم
وز کرده خویش شرمسارم
تا دل دهمت به بی گناهی
دستت بوسم به عذرخواهی
چون این در ناب گشت سفته
وین غنچه درد دل شکفته
در خون دل از مژه قلم زد
بر پاره کاغذی رقم زد
پیچید و به دست قاصدی داد
سوی سر عاشقان فرستاد
مجنون چو بخواند نامه او
پا ساخت ز سر چو خامه او
احرام حریم خیمه اش بست
دیگر چو ستون ز پای ننشست
زان وسوسه می طپید تا بود
وان مرحله می برید تا بود
بخش ۱۸ - دلالت کردن بزرگان بنی عامر پدر مجنون را به آنکه یکی از معشوقان قبیله عرب را به نکاح مجنون درآرد تا آتش سودای او فرو نشیند: چون قیس دریده جیب و دامانبخش ۲۰ - رفتن مجنون پیش لیلی و به بانگ زاغ فال نیکو گرفتن و نذر کردن که اگر دیدار لیلی میسر گردد یک حج پیاده بگزارد: چون باز سفیده دم درین باغ
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کی پرده عاشقی شود ساز
بی زخمه عیبجوی غماز
هوش مصنوعی: آیا ممکن است عشق بدون درد و رنج و عیبجویی تجلی پیدا کند؟
نادیده خراش رشته چنگ
از چنگ کجا برآید آهنگ
هوش مصنوعی: اگر رشته چنگ را نادیده بگیری، آهنگی از آن برنمیآید. به عبارتی، اگر به چیزی توجه نکنیم یا آن را فراموش کنیم، از آن چیزی حاصل نخواهد شد.
از قصه قیس و دختر عم
در مجلس دوستان محرم
هوش مصنوعی: در بین دوستان نزدیک، قصه قیس و دختر عم روایت میشود.
چون یافت وقوف هرزه گویی
بر قیس شکسته عیبجویی
هوش مصنوعی: وقتی که شخصی به بیهودهگویی دیگران پی ببرد، به عیبجویی از قیس شکسته میپردازد.
فی الحال به لیلی این خبر برد
کز عشق تو قیس را دل افسرد
هوش مصنوعی: هماکنون به لیلی خبر بده که قیس به خاطر عشق تو دلش شکسته و دلسرد شده است.
در دل شرری که داشت بنشست
با تو نظری که داشت بربست
هوش مصنوعی: در دل آتش سوزانی که داشت، لحظهای با تو نگاه دلپذیری را تجربه کرد.
خاطر به هوای دیگری داد
باشد به لقای دیگری شاد
هوش مصنوعی: دل به یاد شخص دیگری خوش است و از دیدن او شادمان میشود.
آمد پدر و گرفت دستش
با دختر عم نکاح بستش
هوش مصنوعی: پدر آمد و دست دختر عم را گرفت و با او ازدواج کرد.
امروز وی است و دختر عم
آسوده جگر ز نشتر غم
هوش مصنوعی: امروز او و دختر عمش با آرامش از غم و درد دلشان در کنار هم هستند.
تو نیز نظر ازو فروبند
یاری بگزین و دل در او بند
هوش مصنوعی: به او چشم ندوخت و حمایت از او را برگزین و دل خود را به او بسپار.
با اهل جفا وفا روا نیست
پاداش جفا به جز جفا نیست
هوش مصنوعی: اگر با افراد بد و بیوفا دوستی کنی، انتظار وفاداری نداشته باش. تنها چیزی که از این روابط نصیبت میشود، بدی و بیوفایی است.
لیلی چو شنید این حکایت
کردش غم جان به دل سرایت
هوش مصنوعی: وقتی لیلی این داستان را شنید، غم و اندوهی عمیق در دلش رخنه کرد.
کاری افتاد و سختش افتاد
خر مرد به راه و رختش افتاد
هوش مصنوعی: مردی در راه با مشکل مواجه شد و بار و وسایلش از دوشش افتاد.
کرد از غم و درد دست و پا گم
دردی نوشید از اول خم
هوش مصنوعی: از شدت غم و درد، گویی به خودم نبازم و بیهدف شوم؛ دردی را تجربه کردم که از ابتدا تا به حال، مرا آزار داده است.
با قیس ز گردش زمانه
برداشت خطاب غایبانه
هوش مصنوعی: شخصی به نام قیس از تغییرات و تندبادهای زندگی درس عبرت میگیرد و به نوعی به غیبت و دوری کسی در زندگیاش فکر میکند.
کای دلبر بی وفا چه کردی
با عاشق مبتلا چه کردی
هوش مصنوعی: ای محبوب بیوفا، با این عاشق گرفتار چه کردی؟
با آنکه به جان غم تو خورده ست
کردی کاری که کس نکرده ست
هوش مصنوعی: با اینکه غم تو به دل من آسیب زده، اما تو کاری کردی که هیچ کس دیگری نکرده است.
راهش بزدی و گشتی از راه
احسنت احسنت بارک الله
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که با انجام کار درست و موفق به راه مناسبی رفتهاید، و این امر شایستهی تحسین و ستایش است.
با هم نه چنین کنند یاران
این نیست طریق دوستداران
هوش مصنوعی: دوستان واقعی اینگونه با یکدیگر عمل نمیکنند و این راهی نیست که عاشقان انتخاب کنند.
گندم بنمودی از نخستم
چون عقد امید شد درستم
هوش مصنوعی: تو نشان دادی که چه چیزی را میتوان به دست آورد، اما وقتی که امید من به تحقق رسید، سختیها و چالشها نیز نمایان شد.
کردم پی گندمت تک و دو
هیچم نفروختی بجز جو
هوش مصنوعی: من برای به دست آوردن گندم زحمت کشیدم و در این تلاش هرگز چیزی جز جو نصیبم نشد، تو هم هیچ چیزی به من نفروختی.
اول ز وفا نهادیم دام
وان دم که ز من گرفتی آرام
هوش مصنوعی: ما ابتدا دام وفا را گستردیم و اکنون که آرامش را از من گرفتی، دیگر گم شدهام.
دامن نکوتری گرفتی
وآرام به دیگری گرفتی
هوش مصنوعی: تو دامن زیبا و خوشبو را گرفتی و با آرامش به دیگری توجه کردی.
چون با دگریت دل خوش افتد
غم نیست که در من آتش افتد
هوش مصنوعی: اگر دل تو با دیگری شاد باشد، برای من مهم نیست که در درونم آتش برپا شده است.
باد از تو بلند آتش من
زان مجلس عشرت تو روشن
هوش مصنوعی: باد که از سمت تو میوزد، شعله آتش من را از آن بزم شادیات روشنتر میکند.
لیلی به چنین غم جگرسوز
چون کرد شب سیاه خود روز
هوش مصنوعی: لیلی چگونه میتواند با چنین غم و اندوهی، شب تاریک خود را به روزی روشن تبدیل کند؟
ناگه مجنون درآمد از راه
از لیلی و حال او نه آگاه
هوش مصنوعی: ناگهان مجنون از راهی وارد شد، اما از حال لیلی بیخبر بود.
شد یار طلب به رسم هر بار
لیلی به عتاب گفت زنهار
هوش مصنوعی: یار به روش همیشگی و عادی خود، با ناراحتی به لیلی گفت که مواظب باشد و از او دوری کند.
ندهند ره اندر آن حریمش
وز تیغ و سنان کنند بیمش
هوش مصنوعی: در آن مکان مقدس هیچکس اجازه ورود ندارد و از تیغ و شمشیر بر حذر هستند.
او مرد حرمسرای ما نیست
او شیفته لقای ما نیست
هوش مصنوعی: این فرد متعلق به حرمسرای ما نیست و به ملاقات ما علاقهای ندارد.
گو دامن یار خویشتن گیر
دنباله کار خویشتن گیر
هوش مصنوعی: به او توصیه کن که به دنبال محبوبش برود و کارهای خود را دنبال کند.
شب با دگران و روز با ما
یکدل نبود هنوز با ما
هوش مصنوعی: شبها با دیگران و روزها با ما، هنوز دل همراهی با ما ندارد.
مسکین مجنون چو آن جفا دید
بسیار به این و آن بنالید
هوش مصنوعی: مجنون بیچاره وقتی این همه بیمحبت را دید، بسیار به این و آن شکایت کرد و از درد دلش گفت.
آن نالش او نداشت سودی
بنهاد به ره سر سجودی
هوش مصنوعی: او از درد و نالهاش فایدهای نمیبرد، اما در برابر آن، سر به خاک میساید و به عبادت مشغول میشود.
گریان گریان ز دور برگشت
غمگین ز سرای سور برگشت
هوش مصنوعی: گریان و گریان، از دور و دلتنگ برگشت و غمگین از خانهی شادی بازگشت.
نادیده ز یار خود نصیبی
می گفت به زیر لب نسیبی
هوش مصنوعی: او به آرامی و با دلتنگی از یار خود سخن میگفت، در حالی که چیزی را از او طلب میکرد.
دردا که عظیم دردناکم
در راه امید و بیم خاکم
هوش مصنوعی: آه، چه درد بزرگی دارم، در حالی که در مسیر امید و ترس خاکی هستم.
هر لحظه فرو روم به راهی
خود را نبرم گمان گناهی
هوش مصنوعی: هر لحظه به راهی میروم که خودم را گم نمیکنم و از این بابت احساس گناه نمیکنم.
همراه سرشک من رو ای آه
وز جرم نکرده عذر من خواه
هوش مصنوعی: ای آه، همراه اشک من باش و از من به خاطر گناه نکردهام عذر بخواه.
پاکم ز گناه پیچ در پیچ
عشق است گناه من دگر هیچ
هوش مصنوعی: من از گناه پاک هستم، اما عشق برای من مانند گناهی پیچیده است و دیگر گناهی ندارم.
آن را که بود همین گناهش
بر بیگنهی بس این گواهش
هوش مصنوعی: کسی که گناه او بر گردن بیگناهی باشد، نشانهای بر نادرستی اوست.
حاشا که اگر فلک شود میغ
باران گردد به فرق من تیغ
هوش مصنوعی: هرگز اجازه نمیدهم که اگر آسمان باران ببارد، به جای آن بر سر من شمشیر فرود آید.
از یار تواندم بریدن
سر بر در دیگری کشیدن
هوش مصنوعی: برای یک فرد قدرتمند، قطع رابطه با معشوق و رفتن به سراغ دیگری کار آسانی نیست.
روزی که به زیر خاک باشم
زآلایش جسم پاک باشم
هوش مصنوعی: روزی که در زیر خاک خواهم بود، امیدوارم بدنم از آلودگیها پاک بماند.
جان من خسته پیش جانان
باشد نغمات شوق خوانان
هوش مصنوعی: جان من به خاطر معشوق بسیار خسته است و نغمههای عشق در دل من طنین انداز است.
بر قالب خود کفن زنم چاک
فریادکنان برآیم از خاک
هوش مصنوعی: بر روی قبر خودم میکوشم تا فریاد زندگان را به گوش جهانیان برسانم و از زمین برخیزم.
تا حشر ره وفاش گیرم
هر لحظه به خاک پاش میرم
هوش مصنوعی: به هر دلیلی که هست، من هر لحظه در گرداب محبت تو غرق میشوم و تا روز قیامت به دنبال وفا و محبت تو خواهم بود.
با خویش همی سرود مجنون
زان نکته همچو در مکنون
هوش مصنوعی: مجنون در دل خود از آن نکتهها میخواند و با خود به گفتوگو مشغول است، مانند رازهایی که در دل سنگ نهفته است.
وز دور همی شنید یاری
از آتش عشق داغداری
هوش مصنوعی: از دور شنید که دوستی از شدت عشق دچار عذاب و رنج شده است.
برگشت و به لیلی اش رسانید
لیلی ز دو دیده خون چکانید
هوش مصنوعی: او برگشت و خبر را به لیلی رساند، و دودمانش از دیدن این خبر به شدت اندوهگین شد.
شد باز به عشق تازه پیمان
وز کرده خویش پشیمان
هوش مصنوعی: عشق تازهای آغاز شده و شخص در مورد گذشتهاش احساس پشیمانی میکند.
از شعر لطیف و نظم دلکش
او نیز زد این ترانه خوش
هوش مصنوعی: شعر زیبا و آهنگین او باعث شد که این ترانه خوشایند به وجود بیاید.
کان کس که به حاسدان نهد گوش
آیین وفا کند فراموش
هوش مصنوعی: شخصی که به حسودان گوش میدهد، اصول وفا و وفاداری را فراموش کرده است.
حاسد ببرد ز جان شیرین
شیرینی دوستان دیرین
هوش مصنوعی: حسود با کینهاش، خوشی و لذت دوستیهای قدیمی را از دل میبرد و باعث میشود از آنها لذت نبریم.
یا رب که مباد هیچ حاسد
جز بار گران و نرخ کاسد
هوش مصنوعی: خدایا، مبادا که هیچ حسودی جز بار سنگین و قیمت پایین را تجربه کند.
حاسد ز میانه دور بادا
وز زخم زمانه کور بادا
هوش مصنوعی: حسود باید از جمع ما دور باشد و کسی که زخمهای زمانه را تجربه کرده، نباید توان دیدن داشته باشد.
بادا رگ جان او بریده
کز روی توام برید دیده
هوش مصنوعی: باد بر جان او بگذرد و جانش را از دست بدهد، زیرا که به خاطر تو، چشمانش را از من بریده است.
گفتم بی تو به صبر کوشم
وز جام فراق زهر نوشم
هوش مصنوعی: به او گفتم که بیتو سعی میکنم صبر کنم و از درد جدایی زهرینی بنوشم.
چون شوق آمد چه جای صبر است
صبرم بی تو چو تیره ابر است
هوش مصنوعی: وقتی شوق و علاقه فرا میآید، جایی برای صبر باقی نمیماند. صبر من بدون تو مانند ابرهایی است که در تیرهگی به سر میبرند.
کز وی همه برق آه خیزد
باران سرشک درد ریزد
هوش مصنوعی: از او همه احساسات و دردها به صورت قطرات باران میریزند و اشکها با شدت و قدرت جاری میشوند.
برخیز و بیا که بی قرارم
وز کرده خویش شرمسارم
هوش مصنوعی: برخیز و بیا، زیرا من خیلی بیتابم و از خودم خجالت میکشم.
تا دل دهمت به بی گناهی
دستت بوسم به عذرخواهی
هوش مصنوعی: برای اینکه قلبم را به تو بسپارم، دستت را میبوسم و از تو معذرتخواهی میکنم.
چون این در ناب گشت سفته
وین غنچه درد دل شکفته
هوش مصنوعی: وقتی این در، که نماد ناب و پاکی است، به سفتهای تبدیل شد، این غنچه هم که نماد درد دل است، به گلی شکفته تبدیل شد.
در خون دل از مژه قلم زد
بر پاره کاغذی رقم زد
هوش مصنوعی: نوشتهای به روی کاغذ آمده که از عمق رنج و غم در دل شخص نشأت گرفته است. این نوشته نشاندهنده احساسات عمیق و دردهایی است که او تجربه کرده است.
پیچید و به دست قاصدی داد
سوی سر عاشقان فرستاد
هوش مصنوعی: پیچید و آن را به دستی از قاصد سپرد تا به سمت سر عاشقان بفرستد.
مجنون چو بخواند نامه او
پا ساخت ز سر چو خامه او
هوش مصنوعی: مجنون که نامه لیلی را میخواند، پا بر زمین مینهاد و از شدت عشق مانند قلمی که بر روی کاغذ مینویسد، به شدت تحت تأثیر قرار میگرفت.
احرام حریم خیمه اش بست
دیگر چو ستون ز پای ننشست
هوش مصنوعی: این بیت به معنای این است که هنگامی که پرده و حریم عاطفی شخصی برافراشته میشود، آن شخص به هیچ وجه از اصول و ارزشهای خود کوتاه نمیآید و به شکلی محکم و استوار بر سر مواضعش باقی میماند.
زان وسوسه می طپید تا بود
وان مرحله می برید تا بود
هوش مصنوعی: او به خاطر وسوسههای درونیش نگران و مضطرب بود و تا زمانی که در این مرحله باقی بود، از آن عبور نمیکرد.