بخش ۱۵ - عهد وفا بستن لیلی با مجنون و تأکید کردن آن به سوگندان گوناگون
سر فتنه نیکوان آفاق
چون ابروی خود به نیکویی طاق
منصوبه گشای عرصه ناز
محجوبه نشین پرده راز
ریحان حدیقه امانی
گلبرگ بهار زندگانی
آهوی شکارگیر شیران
بازو شکن صد دلیران
سجاده نورد پارسایان
دراعه نمای خودنمایان
بازار نه ستم فروشی
ارزان کن نرخ مهرکوشی
چشم عرب از جمال او باغ
جان عجم از هوای او داغ
از صوت وشاح و بانگ خلخال
خنیاگر وجد و مطرب حال
از طوق گلو و زیور گوش
بازی ده عقل و رهزن هوش
یعنی لیلی نگار موزون
آن چون قیسش هزار مجنون
چون دید که قیس حق شناس است
عشقش بدر از حد قیاس است
در نقد وفاش هیچ شک نیست
محتاج گواهی محک نیست
چون روز دگر به سویش آمد
جانی پراز آرزویش آمد
دل جست به خنده رضایش
جان داد به مژده وفایش
برداشت دل از جفا پسندی
بگشاد زبان به عهد بندی
خواهان رضای او به صد جهد
گفتش پی استواری عهد
سوگند به ذات ایزد پاک
گردش ده چرخ های افلاک
روشن کن این بلند طارم
از شمع مه و چراغ انجم
فیاض وجود و واهب جود
مقصود گذشتگان ز مقصود
سوگند به دیده های روشن
بر عالم راز پرتو افکن
ناظر به حقایق نهانی
حاضر به دقایق معانی
بر لوح وجود هر چه دیده
تا کنه کمال آن رسیده
سوگند به سینه های دانا
بر دانش چیزها توانا
واقف ز کنوز آفرینش
عارف به رموز اهل بینش
هر نکته مشکلی که خوانده
محروم ز حل آن نمانده
سوگند به هر غریب مهجور
افتاده ز یار خویشتن دور
نی در شب غم امیدی او را
نی از لب کس نویدی او را
هم ضربت تیغ هجر دیده
هم شربت زهر غم چشیده
سوگند به هر مهی پری وش
همچون مه خوب و چون پری خوش
دل کرده به مهر چون خودی بند
وز هر که نه او بریده پیوند
پیراهن غنچه بی تنش چاک
وز تهمت عیب دامنش پاک
سوگند به هر چه از خردمند
گویند به آن خوش است سوگند
کز مهر تو تا مجال باشد
ببریدن من محال باشد
تا دور فلک دهد امانم
یاد تو بود انیس جانم
باشم به غمت درین غم آباد
از شادی هر دو عالم آزاد
صد بار گر از غمت بمیرم
پیوند به دیگری نگیرم
بخت ار دهد اختیار کارم
از جمله تو باشی اختیارم
هر کج که نبینمش به تو راست
با وی نکنم نشست یا خاست
کس همنفسم مباد بی تو
پروای کسم مباد بی تو
تا لوح وفات شد درستم
از حرف دو کون لوح شستم
زین عهد که با تو بستم امروز
عهد همه را شکستم امروز
این بحر وفا مباد تیره
کین بس به قیامتم ذخیره
لیلی چو کمر به عهد دربست
در مهد وفا به عهد بنشست
در پیش رهی گرفت باریک
می کرد کران ز دور و نزدیک
ترک همه کار و بار خود کرد
روی از همه کس به یار خود کرد
بنهاد به طوق یار گردن
در چید ز دست غیر دامن
چون قیس سحر ز ره رسیدی
سر در ره ناقه اش کشیدی
با او گفتی حکایت شب
شکر روز و شکایت شب
تا شب بودی نشسته با هم
از صحبت غیر رسته با هم
در وصل چو قیس جهد او دید
وین عهد وفا به عهد بشنید
وسواس محبتش فزون شد
وان وسوسه عاقبت جنون شد
آمد به جنون ز پرده بیرون
مجنون لقبش نهاد گردون
طی گشت بدین لقب سرانجام
از نامه دهر قیس را نام
در هر محفل که جاش کردند
مجنون مجنون نداش کردند
او نیز بدین خطاب خوش بود
زین تازه ترانه ذوق کش بود
زان نکته چه به که عشق راند
زان نام چه به که عشق خواند
جامی بگسل ز هرزه کاری
تا نام به عاشقی برآری
در کارگه سپهر دوار
بهتر نبود ز عاشقی کار
بخش ۱۴ - در محک امتحان زدن لیلی نقد محبت مجنون را و تمام عیار بیرون آمدن آن: عنوانکش این صحیفه دردبخش ۱۶ - استفسار کردن اهل قبیله مجنون از حال وی و اطلاع یافتن بر محبت وی با لیلی: بیاع متاع هوشیاری
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سر فتنه نیکوان آفاق
چون ابروی خود به نیکویی طاق
هوش مصنوعی: به خوبی و زیبایی میتوان به سروران و نیکان نگاه کرد، همانطور که به ابروی خودمان توجه میکنیم.
منصوبه گشای عرصه ناز
محجوبه نشین پرده راز
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و جذبهی خاص کسی اشاره میکند که در پس پردهای از راز و رمزها قرار دارد. این فرد، به گونهای خاص و دلربا، میدان را برای خود باز کرده و توانسته است به طور مؤثری در دنیای ناز و زیبایی نفوذ کند. او بهنوعی مورد توجه و ستایش قرار گرفته است، در حالی که اسرار و ویژگیهای خاص خود را مخفی نگه داشته است.
ریحان حدیقه امانی
گلبرگ بهار زندگانی
هوش مصنوعی: ریحان در باغ بهاری، نشانهای از زندگی و باروری است. گلبرگهای آن به زندگی زیبا و شکوفا در فصل بهار اشاره دارند.
آهوی شکارگیر شیران
بازو شکن صد دلیران
هوش مصنوعی: آهو که در دستان شکارچی شیران است، قدرت شکستن بازوهای صد دلیر را دارد.
سجاده نورد پارسایان
دراعه نمای خودنمایان
هوش مصنوعی: فرش prayerگاه افراد باتقوا، به تظاهرکنندگان و خودپسندان نمایش میدهد.
بازار نه ستم فروشی
ارزان کن نرخ مهرکوشی
هوش مصنوعی: بازار به فروش ستم و ظلم نیازی ندارد؛ بلکه باید قیمت محبت و کوشش را پایین آورد.
چشم عرب از جمال او باغ
جان عجم از هوای او داغ
هوش مصنوعی: چشم عرب به زیبایی او مبهوت شده و باغ جان عجم از اشتیاق او گرم و سوزان است.
از صوت وشاح و بانگ خلخال
خنیاگر وجد و مطرب حال
هوش مصنوعی: زنگ و صدای زنگولههای پایش، نوایی دلنشین و شوقانگیز را به وجود میآورد.
از طوق گلو و زیور گوش
بازی ده عقل و رهزن هوش
هوش مصنوعی: از زینتهای بدن و آراستگی ظاهری غافل نشوید و عقل را به کار بگیرید، زیرا که عقل میتواند شما را از دامهای فریبنده نجات دهد و هوش شما را فعال کند.
یعنی لیلی نگار موزون
آن چون قیسش هزار مجنون
هوش مصنوعی: لیلی، با زیبایی خاص و موزونش، مانند قیسش هزاران دیوانه عاشق دارد.
چون دید که قیس حق شناس است
عشقش بدر از حد قیاس است
هوش مصنوعی: زمانی که او متوجه شد قیس شخصی حق شناس است، عشق او فراتر از هر تصوری است.
در نقد وفاش هیچ شک نیست
محتاج گواهی محک نیست
هوش مصنوعی: در ارزیابی وفا و صداقت به هیچ دلیلی برای اثبات نیاز نیست.
چون روز دگر به سویش آمد
جانی پراز آرزویش آمد
هوش مصنوعی: وقتی روز دیگری فرارسید، روحی پر از آرزوهایش به سوی او آمد.
دل جست به خنده رضایش
جان داد به مژده وفایش
هوش مصنوعی: دل به خندهای که از خوشحالی ناشی میشود خوشحال است و جان به خاطر مژدههای وفاداری او شاداب و زنده است.
برداشت دل از جفا پسندی
بگشاد زبان به عهد بندی
هوش مصنوعی: دل را از آسیب و جفا آزاد کردم و اکنون به یاد عهد و پیمانی که بستهام، زبان به سخن آوردهام.
خواهان رضای او به صد جهد
گفتش پی استواری عهد
هوش مصنوعی: کسی که به دنبال رضایت اوست، با تلاش بسیار به او میگوید که بر پابرجایی پیمان خود پافشاری کند.
سوگند به ذات ایزد پاک
گردش ده چرخ های افلاک
هوش مصنوعی: به خداوند عزیز و مقدس قسم، به چرخش و حرکت آسمانها و ستارگان.
روشن کن این بلند طارم
از شمع مه و چراغ انجم
هوش مصنوعی: این عبارت به معنای این است که از نور شمع ماه و روشنایی ستارهها، در این بلندی و فضای دلپذیر، نور بیشتری پخش کن. در واقع، درخواست ایجاد روشنایی و زیبایی در فضایی زیبا و دلنشین است.
فیاض وجود و واهب جود
مقصود گذشتگان ز مقصود
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که وجود با سخاوت و generosity به هدف و مقصود کسانی که گذشتهاند دست یافته است. به نوعی میتوان گفت که این سخاوت و عطا باعث تحقق آرزوها و اهداف انسانها شده است.
سوگند به دیده های روشن
بر عالم راز پرتو افکن
هوش مصنوعی: به چشمان روشنی که بر جهان نور میتابانند، قسم میخورم که رازهایی در دل دارند.
ناظر به حقایق نهانی
حاضر به دقایق معانی
هوش مصنوعی: به مشاهده موارد پنهان و عمیق معانی تمایل دارد.
بر لوح وجود هر چه دیده
تا کنه کمال آن رسیده
هوش مصنوعی: در صفحه هستی، هر چیزی را که مشاهده کردهای، به عمق کمال آن رسیدهای.
سوگند به سینه های دانا
بر دانش چیزها توانا
هوش مصنوعی: به قلبهای آگاه، سوگند که دانش، انسان را در درک و توانایی به بلندای قابل توجهی میرساند.
واقف ز کنوز آفرینش
عارف به رموز اهل بینش
هوش مصنوعی: آشکار است که عارفان از رازهای خلقت آگاهند و به اسرار افرادی که بینش و درک دارند، پی میبرند.
هر نکته مشکلی که خوانده
محروم ز حل آن نمانده
هوش مصنوعی: هر نکته ای که حاوی مشکل است، خواندن آن باعث عدم توانایی در یافتن راه حل نمیشود.
سوگند به هر غریب مهجور
افتاده ز یار خویشتن دور
هوش مصنوعی: به هر فرد غریب و دور از دوستانش سوگند میخورم.
نی در شب غم امیدی او را
نی از لب کس نویدی او را
هوش مصنوعی: در شب غم و اندوه، نی هیچ خبری از امیدی برای او ندارد و هیچ کس هم نمیتواند برایش نوید و بشارتی بیاورد.
هم ضربت تیغ هجر دیده
هم شربت زهر غم چشیده
هوش مصنوعی: من هم زخم جدایی را تحمل کردهام و هم تلخی اندوه را چشیدهام.
سوگند به هر مهی پری وش
همچون مه خوب و چون پری خوش
هوش مصنوعی: به هر ماهی که مانند یک دختر زیبای پریچهره است، و به هر ماهی که مانند یک پری خوشخلق و دلپذیر است، سوگند میخورم.
دل کرده به مهر چون خودی بند
وز هر که نه او بریده پیوند
هوش مصنوعی: دل، مثل خودی که به عشق وابسته شده، از هر کسی که با او احساس نزدیکی ندارد، جدا شده است.
پیراهن غنچه بی تنش چاک
وز تهمت عیب دامنش پاک
هوش مصنوعی: پیراهن غنچه بدون اینکه به کسی وابسته باشد، شکاف و عیبی ندارد و از اتهامات دور است.
سوگند به هر چه از خردمند
گویند به آن خوش است سوگند
هوش مصنوعی: به هر چیزی که از عقل و دانش میگوید، قسم میخورم که به آن خوشنودم.
کز مهر تو تا مجال باشد
ببریدن من محال باشد
هوش مصنوعی: حضور تو باعث میشود که من حتی در شرایط سخت و دشوار هم نتوانم از تو فاصله بگیرم.
تا دور فلک دهد امانم
یاد تو بود انیس جانم
هوش مصنوعی: تا زمانی که چرخ گردش آسمان به من اجازه میدهد، یاد تو دوست نزدیک و عزیزم خواهد بود.
باشم به غمت درین غم آباد
از شادی هر دو عالم آزاد
هوش مصنوعی: اگر در غمت باشم، در این غمزدهام، از شادی هر دو جهان آزاد هستم.
صد بار گر از غمت بمیرم
پیوند به دیگری نگیرم
هوش مصنوعی: اگر هزار بار به خاطر غم تو بمیرم، هرگز با کسی دیگر ارتباط برقرار نخواهم کرد.
بخت ار دهد اختیار کارم
از جمله تو باشی اختیارم
هوش مصنوعی: اگر بخت اجازه دهد که اختیار زندگیام دست من باشد، تو باید در بین همه چیزها، در صدر این اختیارات باشی.
هر کج که نبینمش به تو راست
با وی نکنم نشست یا خاست
هوش مصنوعی: هر جا که او را نبینم، با تو صحبت نمیکنم و در کنار تو نمینشینم یا بلند نمیشوم.
کس همنفسم مباد بی تو
پروای کسم مباد بی تو
هوش مصنوعی: هیچکس را همدم من نخواهد بود و هیچکس را جز تو نمیخواهم.
تا لوح وفات شد درستم
از حرف دو کون لوح شستم
هوش مصنوعی: تا زمانی که به دقت به امور و مسایل دقت نکردهام، هر دو طرف دنیا را به فراموشی سپردهام.
زین عهد که با تو بستم امروز
عهد همه را شکستم امروز
هوش مصنوعی: از زمانی که با تو توافق کردم، امروز عهد و پیمانهای دیگران را نادیده گرفتم.
این بحر وفا مباد تیره
کین بس به قیامتم ذخیره
هوش مصنوعی: این دریای وفا نباید به خاطر کینه تاریک شود، زیرا در قیامت میتواند به عنوان یک ذخیره ارزشمند به حساب آید.
لیلی چو کمر به عهد دربست
در مهد وفا به عهد بنشست
هوش مصنوعی: لیلی وقتی که عهد و پیمان خود را بست، با تمام وفاداری و تعهد در جایگاه خود آرام گرفت.
در پیش رهی گرفت باریک
می کرد کران ز دور و نزدیک
هوش مصنوعی: در مسیر راه، او باریکهای ایجاد کرد که مرزها را از دور و نزدیک مشخص میکرد.
ترک همه کار و بار خود کرد
روی از همه کس به یار خود کرد
هوش مصنوعی: او همه مشغلهها و کارهایش را کنار گذاشت و تمام توجهش را به محبوبش معطوف کرد.
بنهاد به طوق یار گردن
در چید ز دست غیر دامن
هوش مصنوعی: با عشق و محبت، گردن خود را به طوق یار آویختهام و دیگران را از زندگیام دور کردهام.
چون قیس سحر ز ره رسیدی
سر در ره ناقه اش کشیدی
هوش مصنوعی: زمانی که قیس در سحرگاه به صحنه رسید، با شوق و اشتیاق، سر ناقهاش را به سمت خود کشید.
با او گفتی حکایت شب
شکر روز و شکایت شب
هوش مصنوعی: با او از شب شیرین روز و ناراحتیهای شب صحبت کردی.
تا شب بودی نشسته با هم
از صحبت غیر رسته با هم
هوش مصنوعی: تا وقتی که شب برقرار بود، ما با هم نشسته بودیم و از گفتگو با دیگران دور بودیم.
در وصل چو قیس جهد او دید
وین عهد وفا به عهد بشنید
هوش مصنوعی: در زمان وصال، قیس تلاش میکند و میبیند که این پیمان وفا، به عهد تبدیل میشود.
وسواس محبتش فزون شد
وان وسوسه عاقبت جنون شد
هوش مصنوعی: وسواس و دلمشغولی من به محبت او زیاد شد و این دلمشغولی در نهایت به جنون و دیوانگی من انجامید.
آمد به جنون ز پرده بیرون
مجنون لقبش نهاد گردون
هوش مصنوعی: مجنون از پرده خارج شد و به حالت جنون رسید، به همین دلیل آسمان او را مجنون نامید.
طی گشت بدین لقب سرانجام
از نامه دهر قیس را نام
هوش مصنوعی: سرانجام قیس، با نامی که در تاریخ ثبت شده، به این لقب شناخته شد و در نامههای زمانهاش معروف گردید.
در هر محفل که جاش کردند
مجنون مجنون نداش کردند
هوش مصنوعی: در هر جمعی که مجنون را جای دادند، او را به دیوانگی شناختند و به همین خاطر به او لقب مجنون دادند.
او نیز بدین خطاب خوش بود
زین تازه ترانه ذوق کش بود
هوش مصنوعی: او نیز با این گفتار خوشحال بود و از این شعر تازه لذت میبرد.
زان نکته چه به که عشق راند
زان نام چه به که عشق خواند
هوش مصنوعی: از آن نکته چه تاثیری دارد که عشق را از خود براند؟ و از آن نام چه ارزشی دارد که عشق را بخواند؟
جامی بگسل ز هرزه کاری
تا نام به عاشقی برآری
هوش مصنوعی: باید از کارهای بیهوده و بیفایده فاصله بگیری تا بتوانی در عشق به نام و اعتبار برسی.
در کارگه سپهر دوار
بهتر نبود ز عاشقی کار
هوش مصنوعی: در دنیای پر تغییر و تحول، هیچ چیزی از عشق بهتر نیست.
حاشیه ها
1398/02/02 13:05
رضا سامی
آیا مصراعِ دوّم از بیتِ چهارم « بازوشکنِ صفِ دلیران » نیست؟
1401/05/31 15:07
سمانه آقارضایی
سلام ودرود
اگر معانی و شرح ابیات هم در همین سایت میگذاشتید خیلی خوب میشد.