بخش ۷۴ - در مخاطبه نفس و ترقی دادن وی از حضیض خویشتنداری و خودپسندی به ذروه دست کوتاهی و همت بلندی
به کار پختگان رو آر جامی
مکن زین بیشتر در کار خامی
چه باشد پختگی آزاده بودن
به خاک نیستی افتاده بودن
نبینی زیر این زنگارگون کاخ
که از خامیست میوه بر سر شاخ
بیفتد چون کند در پختگی روی
نخورده سنگ طفلان جفاجوی
ز خوان پخته کاران توشه ای گیر
ز سنگ انداز خامان گوشه ای گیر
طمع را از قناعت بیخ بر کن
طلب را از توکل شاخ بشکن
به شهرستان همت ساز خانه
به عزلتگاه عنقا آشیانه
زبان مگشای در مدح زبونان
مکش از بهر یک نان ننگ دونان
سران ملک را زن پشت پایی
قویدستان گیتی را قفایی
نطر کن در فصول چارگانه
که می گردد بر آن دور زمانه
ببین یکسان بهار پار و امسال
خزان هر دو را بنگر به یک حال
میان هر دو تابستان و دی نیز
بر این منوال ممکن نیست تمییز
نمی دانم درین شکل مدور
چرا شادی بدین وضع مکرر
مکرر گرچه سحرآمیز باشد
طبیعت را ملال انگیز باشد
زیان بگذار و فکر سود خود کن
ز هستی روی در نابود خود کن
درون از شغل مشغولان بپرداز
دل از مشغولی غولان بپردازد
فسون عشق در دوران میاموز
چراغ از بهر شبکوران میفروز
همی دار از گزاف انفاس را پاس
که شرط رهرو آمد پاس انفاس
نفس کز روی آگاهی نیاید
مزید عمر آگاهان نشاید
چراغ زندگانی را بود پف
دماغ عقل را دود تأسف
جوانی تیرگی برد از دیارت
منور شد به پیری روزگارت
سرآمد ظلمت کوری و دوری
برآدم نیر «الشیب نوری »
ازان ظلمت ندیدی هیچ کامی
بزن در پرتو این نور گامی
بود زین کام راه آری به جایی
کز آنجا بشنوی بوی وفایی
چه رنگ آخر تو را از مو سفیدی
چو ندهد مو سفیدی رو سفیدی
به دل گر هست ازان رنگت حجابی
مکن همچون سیهکاران خضابی
ز پیری بر سرت برف شگرف است
وز آن غم گریه تو آب برف است
درآ گریان به راه عذرخواهی
به آب برف شوی از دل سیاهی
سیاهی گر ندانی شستن از دل
ندانم زین سیهکاری چه حاصل
قلم بفکن که دستت رعشه دار است
ورق بردر که فکرت هرزه کار است
چراغ فکر را تابی نمانده ست
ریاض شعر را آبی نمانده ست
نبینم از چنان فرخنده باغی
تو را در دست جز پای کلاغی
بدین پا راه طاووسان چه پویی
خلاص از حبس محبوسان چه جویی
خلاصی رستن است از وهم و پندار
نه تحریر سطور و نظم اشعار
نظامی کو نظم دلگشایش
تکلف های طبع نکته زایش
درون پرده اکنون جای کرده
و زو مانده همه بیرون پرده
نیابد بهره تا در پرده باشد
جز از سری که با خود برده باشد
ندارد آن سر «الا من اتی الله
بقلب سالم » مما سوی الله
دلی کرده ازین پیغوله تنگ
سوی فسحتسرای قدس آهنگ
ازین دام گرفتاران رمیده
به زیر دامن عرش آرمیده
درون از نقش کثرت پاک شسته
ز کثرت سر وحدت باز جسته
به پهلوی خود این دل را نیابی
چه باشد گر ز خود پهلو بتابی
نهی پهلو به مرد کاردانی
میان کاردانان پهلوانی
چه خوش گفت آن دل او گنج عرفان
که باشد روزه داری صرفه نان
همی آید نماز از هر زن پیر
که باشد شیوه او عجز و تقصیر
دلی گر مرد این راهی به دست آر
که پیش کاردانان این بود کار
چنان دل را که شرحش با تو گفتم
به وصفش گوهر اسرار سفتم
بجوی از پهلوی پیر مکمل
که این باشد به دست آوردن دل
بخش ۷۳ - در پند دادن و بند نهادن فرزند ارجمند که دست ادراک در فتراک اکتساب کمالات استوار دارد و پای میل در ذیل اجتناب از جهالات برقرار وفقه الله لما یحبه و یرضاه: تولاک الله ای فرزانه فرزندبخش ۷۵ - خاتمه در شکر اتمام و تاریخ اختتام و دعای بعض اکرام ابقاهم الله تعالی الی یوم القیام: بحمدالله که بر رغم زمانه
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به کار پختگان رو آر جامی
مکن زین بیشتر در کار خامی
هوش مصنوعی: به افرادی که تجربه و مهارت دارند روی بیاور و با آنها تعامل کن، زیرا در کارهای ناپخته و بیتجربه نباید بیشتر از این وقت و انرژی صرف کنی.
چه باشد پختگی آزاده بودن
به خاک نیستی افتاده بودن
هوش مصنوعی: آزادمندی و پختگی چه ارزشی دارد اگر به خاک و سرزمین نیستی وابسته باشی؟
نبینی زیر این زنگارگون کاخ
که از خامیست میوه بر سر شاخ
هوش مصنوعی: زیر لایههای زنگاری کاخ، میوهای نارس بر روی درخت قرار دارد که نشاندهنده ناپختگی و نارس بودن آن است.
بیفتد چون کند در پختگی روی
نخورده سنگ طفلان جفاجوی
هوش مصنوعی: زمانی که در پختگی، سنگی که هنوز روی نخورده است، بیفتد، میتواند به شکلی مانند کودکان بیتجربه و ناآشنا به مشکلات و چالشها عمل کند.
ز خوان پخته کاران توشه ای گیر
ز سنگ انداز خامان گوشه ای گیر
هوش مصنوعی: از سفرهی پختهی کاردانان، غذایی برگزین و از سنگاندازان نادان دوری گزین.
طمع را از قناعت بیخ بر کن
طلب را از توکل شاخ بشکن
هوش مصنوعی: طمع را از زندگیات دور کن و به قناعت توجه داشته باش. به دنبال چیزهایی که میخواهی، نباش و به توکل بر خدا بسنده کن.
به شهرستان همت ساز خانه
به عزلتگاه عنقا آشیانه
هوش مصنوعی: به شهر برو و خانهای بساز که در آن به آرامش و دور از هیاهو زندگی کنی. مانند آشیانهای برای پرندهای نادر و کمیاب.
زبان مگشای در مدح زبونان
مکش از بهر یک نان ننگ دونان
هوش مصنوعی: زبانت را در ستایش افراد زبون و پست باز نکن و به خاطر یک لقمه نان، خودت را به ذلت نینداز.
سران ملک را زن پشت پایی
قویدستان گیتی را قفایی
هوش مصنوعی: این بیت به معرفی مقام و قدرت افراد در جامعه میپردازد. میتوان گفت که سران حکومت و مقامات مهم نقش تعیینکنندهای در سرنوشت و وضعیت کلی جهان دارند و بر زندگی مردم تأثیر میگذارند. به عبارتی، تأثیر آنها بر جهان و سرنوشت مردم، معادل موجباتی است که خود باعث تحولات و تغییرات در دنیا میشوند.
نطر کن در فصول چارگانه
که می گردد بر آن دور زمانه
هوش مصنوعی: به تغییرات فصلها نگاهی بینداز، که چگونه زمان در هر دوره به شکلهای مختلف به گردش درمیآید.
ببین یکسان بهار پار و امسال
خزان هر دو را بنگر به یک حال
هوش مصنوعی: بهار پارسال و امسال هر دو را یکسان ببین، حالا که پاییز فرا رسیده، به زیبایی هر دو توجه کن.
میان هر دو تابستان و دی نیز
بر این منوال ممکن نیست تمییز
هوش مصنوعی: در بین دو فصل تابستان و دی، نمیتوان به راحتی تفاوتها را شناسایی کرد.
نمی دانم درین شکل مدور
چرا شادی بدین وضع مکرر
هوش مصنوعی: نمیدانم چرا در این حالت دایرهای، شادی اینگونه به طور مکرر تکرار میشود.
مکرر گرچه سحرآمیز باشد
طبیعت را ملال انگیز باشد
هوش مصنوعی: با وجودی که زیباییهای طبیعی بارها و بارها تکرار میشوند، اما ممکن است به مرور زمان برای انسان خستهکننده و کسلکننده شوند.
زیان بگذار و فکر سود خود کن
ز هستی روی در نابود خود کن
هوش مصنوعی: زیان را کنار بگذار و به فکر منافع خودت باش. از زندگیات دست بردار و به نابودی خود فکر کن.
درون از شغل مشغولان بپرداز
دل از مشغولی غولان بپردازد
هوش مصنوعی: دل خود را از کارهای مشغولان خالی کن و از گرفتاریهای بزرگ و طاقتفرسا رها شو.
فسون عشق در دوران میاموز
چراغ از بهر شبکوران میفروز
هوش مصنوعی: عشق را در دورهای خاص یاد نگیر و به دیگران کمک نکن که در تاریکی از آن بهرهمند شوند.
همی دار از گزاف انفاس را پاس
که شرط رهرو آمد پاس انفاس
هوش مصنوعی: به خاطر داشته باش که نفسهای خود را حفظ کنی، زیرا شرط و لازمهی ادامهی مسیر و حرکت در زندگی، حفظ و مراقبت از نفسها است.
نفس کز روی آگاهی نیاید
مزید عمر آگاهان نشاید
هوش مصنوعی: نفس و روح انسانی که بدون شناخت و آگاهی به زندگی ادامه دهد، به عمر افراد آگاه و دانا افزوده نمیشود.
چراغ زندگانی را بود پف
دماغ عقل را دود تأسف
هوش مصنوعی: چراغ زندگی با پف دماغ خاموش میشود و دود تأسف به عقل لطمه میزند.
جوانی تیرگی برد از دیارت
منور شد به پیری روزگارت
هوش مصنوعی: در جوانی، سختیها و مشکلات از زندگیات دور میشود و با گذشت سالها و رسیدن به پیری، روزگار تو روشن و پر از آرامش میگردد.
سرآمد ظلمت کوری و دوری
برآدم نیر «الشیب نوری »
هوش مصنوعی: زمانی که ظلمت و انزوای کوری به پایان میرسد، بر آدم نوری میتابد که از رویش موهای سفید او نشأت میگیرد.
ازان ظلمت ندیدی هیچ کامی
بزن در پرتو این نور گامی
هوش مصنوعی: در تاریکی هیچ موفقیتی نخواهی داشت، بنابراین قدمی بردار در روشنایی این نور.
بود زین کام راه آری به جایی
کز آنجا بشنوی بوی وفایی
هوش مصنوعی: از این مسیر میتوان به جایی رسید که از آنجا میتوانی بوی وفا را بشنوی.
چه رنگ آخر تو را از مو سفیدی
چو ندهد مو سفیدی رو سفیدی
هوش مصنوعی: اگر سفید شدن موها نتواند بر چهرهات تاثیری بگذارد، پس چه رنگی میتواند تو را تغییر دهد؟
به دل گر هست ازان رنگت حجابی
مکن همچون سیهکاران خضابی
هوش مصنوعی: اگر در دل تو حسی از رنگ و زیبایی وجود دارد، آن را پنهان نکن و همچون افرادی که رنگ و لعاب ظاهری دارند، خودت را فریب نده.
ز پیری بر سرت برف شگرف است
وز آن غم گریه تو آب برف است
هوش مصنوعی: از پیری بر سر تو موهای سفید و ریشهای خاکستری نشسته و این باعث غم و اندوه تو شده است. غم تو به اندازهای است که مانند آب شدن برف، اشکهای تو هم میریزند.
درآ گریان به راه عذرخواهی
به آب برف شوی از دل سیاهی
هوش مصنوعی: به سراغ دروازهی عذرخواهی بیا و خود را با اشک شستشو بده تا از دل سیاهیها رهایی یابی.
سیاهی گر ندانی شستن از دل
ندانم زین سیهکاری چه حاصل
هوش مصنوعی: اگر نتوانی سیاهی را از دل خود پاک کنی، از این کار ناپسند چه فایدهای میتوانی بگیری؟
قلم بفکن که دستت رعشه دار است
ورق بردر که فکرت هرزه کار است
هوش مصنوعی: دستت را کنار بگذار و قلم را زمین بگذار چون که دستت لرز دارد و فکر تو در این لحظه آشفته و نابسامان است.
چراغ فکر را تابی نمانده ست
ریاض شعر را آبی نمانده ست
هوش مصنوعی: فکر و خلاقیت کاهش یافته و دیگر چیزی برای پرورش شعر و هنر وجود ندارد.
نبینم از چنان فرخنده باغی
تو را در دست جز پای کلاغی
هوش مصنوعی: نمیخواهم در دست تو چیزی جز پای کلاغی ببینم، نه از باغی خوشبو و سرسبز.
بدین پا راه طاووسان چه پویی
خلاص از حبس محبوسان چه جویی
هوش مصنوعی: تو که با چنین پای بلندی به دنبال طاووسها هستی، چرا به فکر رهایی از زندانیها و گرفتارانی نیستی؟
خلاصی رستن است از وهم و پندار
نه تحریر سطور و نظم اشعار
هوش مصنوعی: رهایی از افکار و خیالات بیاساس، هدف اصلی است نه فقط نوشتن شعر و نظم.
نظامی کو نظم دلگشایش
تکلف های طبع نکته زایش
هوش مصنوعی: نظامی که سازماندهی زیبایی دارد، به خاطر سختگیریهای طبیعی خود، نکات تازهای را خلق میکند.
درون پرده اکنون جای کرده
و زو مانده همه بیرون پرده
هوش مصنوعی: اکنون درون پرده قرار دارد و همه از آن بیرون ماندهاند.
نیابد بهره تا در پرده باشد
جز از سری که با خود برده باشد
هوش مصنوعی: هیچ کس نتواند از چیزی بهرهمند شود، مگر آنکه آن را از خود به همراه داشته باشد.
ندارد آن سر «الا من اتی الله
بقلب سالم » مما سوی الله
هوش مصنوعی: هیچ کس جز کسی که با دل سالم به سوی خدا بیاید، جایگاهی ندارد.
دلی کرده ازین پیغوله تنگ
سوی فسحتسرای قدس آهنگ
هوش مصنوعی: دل از این پیام کوچک و محدود رها شده و به سمت آن سرای وسیع و مقدس حرکت میکند.
ازین دام گرفتاران رمیده
به زیر دامن عرش آرمیده
هوش مصنوعی: از این تله، گرفتارانی که فرار کردهاند، زیر دامن آسمان آرام گرفتهاند.
درون از نقش کثرت پاک شسته
ز کثرت سر وحدت باز جسته
هوش مصنوعی: درون خود را از آثار و آثار پوچ و متنوع پاک کردهام و به اصل یگانگی و وحدت رسیدهام.
به پهلوی خود این دل را نیابی
چه باشد گر ز خود پهلو بتابی
هوش مصنوعی: اگر دل را در کنار خود حس نکنی، مشکلی نیست، چون اگر از خودت دور شوی، به چه دردی میخورد؟
نهی پهلو به مرد کاردانی
میان کاردانان پهلوانی
هوش مصنوعی: نمیتوانی در میان افراد ماهر، به کسی که توانایی بیشتری دارد، تکیه کنی.
چه خوش گفت آن دل او گنج عرفان
که باشد روزه داری صرفه نان
هوش مصنوعی: دل آن کسی که به حقیقت عرفان دست یافته، به زیبایی بیان میکند که روزهداری تنها به صرفهجویی در نان نیست.
همی آید نماز از هر زن پیر
که باشد شیوه او عجز و تقصیر
هوش مصنوعی: نماز از هر زن سالخوردهای بهسوی خدا میآید، حتی اگر شیوهاش ناتوانی و کمبود باشد.
دلی گر مرد این راهی به دست آر
که پیش کاردانان این بود کار
هوش مصنوعی: اگر دلی پیدا شود که در این مسیر استوار بماند، پس باید آن را به دست آورد، زیرا این وظیفهای است که در دست کسانی است که دانش و تجربه دارند.
چنان دل را که شرحش با تو گفتم
به وصفش گوهر اسرار سفتم
هوش مصنوعی: دل را به گونهای توصیف کردهام که وقتی دربارهاش با تو صحبت میکردم، حالا برای بیان ویژگیهایش به جواهرات معرفت و اسرار گرانبها اشاره میکنم.
بجوی از پهلوی پیر مکمل
که این باشد به دست آوردن دل
هوش مصنوعی: به دنبال مشورت از فردی با تجربه و دانش کافی باش، زیرا این راهی است برای بهدست آوردن محبت و دل دیگران.
حاشیه ها
1397/07/13 21:10
محمد سالمی
با سلام. به نظر حقیر بیت زیر (بیت 16) غلط است:
درون از شغل مشغولان بپرداز
دل از مشغولی غولان بپردازد
و صحیح آن به صورت زیر است:
درون از شغل مشغولان بپرداز
دل از مشغولی غولان بپرداز