گنجور

بخش ۷۳ - در پند دادن و بند نهادن فرزند ارجمند که دست ادراک در فتراک اکتساب کمالات استوار دارد و پای میل در ذیل اجتناب از جهالات برقرار وفقه الله لما یحبه و یرضاه

تولاک الله ای فرزانه فرزند
نگهدار تو باد از بد خداوند
ز هر پندت دهاد آن بهره مندی
که وقت حاجت آن را کار بندی
مرا هفتاد شد سال و تو را هفت
تو را می آید اقبال و مرا رفت
پریشانم ز عمر رفته خویش
ملول از سال و ماه و هفته خویش
ز من کشتی که کار آید نیامد
گلی کافزون ز خار آید نیامد
چه سود اکنون که کار از دست رفته ست
عنان اختیار از دست رفته ست
تو جهدی کن چو در کف مایه داری
به فرق از چتر دولت سایه داری
بکن کاری که سودی دارد آخر
به سر باران جودی بارد آخر
نخست از کسب دانش بهره ور شو
زجهل آباد نادانان بدر شو
بود معلوم هر آزاد و بنده
که نادان مرده و داناست زنده
کسی کو دعوی فرزانگی کرد
کجا با مردگان همخانگی کرد
ولیکن پا به دانش نه درین راه
که علم آمد فراوان عمر کوتاه
نیابد هیچ کس عمر دوباره
به علمی رو کز آنت نیست چاره
چو کسب علم کردی در عمل کوش
که علم بی عمل زهریست بی نوش
چه حاصل زانکه دانی کیمیا را
مس خود را نکرده زر سارا
ز توفیق عمل چون خلعت خاص
رسد آن را مطرز کن به اخلاص
عمل کز معنی اخلاص عاریست
به ذوق پخته کاران خام کاریست
ز کار خام کس سودی ندارد
چو حلوا خام باشد علت آرد
چواخلاص آوری می باش آگاه
که باشد صد خطر ز اخلاص در راه
به خوش پوشی و خوش خواری مکن خوی
بتاب از راحت پشت و شکم روی
غرض از جامه دفع حرو برد است
ندارد میل زینت هر که مرد است
گر افتد بر خشن پوشی قرارت
بود ز آفات چون قنفد حصارت
چو روبه گر شوی از نرم شادان
کشندت پوست از سر سگ نهادان
به شیرینی مکن همچون مگس جهد
که آخر بند بر پایت نهد شهد
به تلخی شاد زی زین بحر خونخوار
که تا گنج گهر گردی صدف وار
ز خوان هر کسی کآلایی انگشت
در آزار وی انگشتان مکن مشت
نمک را چون کنی در خورد خود صرف
نمکدان را منه انگشت بر حرف
به احسان بر احبا دست بگشای
منه در تنگنای مدخلی پای
مده شان قرض و مستان نیم حبه
فان القرض مقراض المحبت
به بخشش باش از ایشان بار بردار
مساز از وامداریشان گرانبار
چنان زن لیک در بخششگری گام
که بر گردن نیاید بارت از وام
برای دوستان جان را فدا کن
ولیکن دوست از دشمن جدا کن
که باشد دوست آن یار خدایی
دلش روشن به نور آشنایی
کشد بار تو چون باشی گرانبار
کند کار تو چون گردی زیانکار
به ناخوش کارها گیرد خوشت دست
کند ز آب نصیحت آتشت پست
ز آلایش چو گردد دستگیرت
برآرد پاک چون موی از خمیرت
به کار نیک گردد یاور تو
به کوی نیکنامی رهبر تو
چنین یاری چو یابی خاک او شو
اسیر حلقه فتراک او شو
وگرنه روی در دیوار خود باش
ببر ز اغیار و یار غار خود باش
ز غم های زمانه شاد بنشین
ز اندوه جهان آزاد بنشین
فراوان شغل ها را اندکی کن
ز عالم روی شغل اندر یکی کن
اگر باشد شب تاریک اگر روز
به هر وقتی که باشد دل در او دوز
وگر ناید تو را این دولت از دست
نشاید عار بیکاری به خود بست
بکن زین کارخانه در کتب روی
خیال خویش را ده با کتب خوی
ز دانایان بود این نکته مشهور
که دانش در کتب داناست در گور
انیس کنج تنهایی کتاب است
فروغ صبح دانایی کتاب است
بود بی مزد و منت اوستادی
ز دانش بخشدت هر دم گشادی
ندیمی مغز داری پوست پوشی
به سر کار گویایی خموشی
درونش همچو غنچه از ورق پر
به قیمت هر ورق زان یک طبق در
عماری کرده از رنگین ادیم است
دو صل گل پیرهن در وی مقیم است
همه مشکین عذاران توی بر توی
ز بس رقت نهاده روی بر روی
ز یکرنگی همه هم روی و هم پشت
گر ایشان را زند کس بر لب انگشت
به تقریر لطایف لب گشایند
هزاران گوهر معنی نمایند
گهی اسرار قرآن باز گویند
گه از قول پیمبر راز گویند
گهی باشند چون صافی درونان
به انواع حقایق رهنمونان
گهی آرند در طی عبارات
به حکمت های یونانی اشارات
گهت از رفتگان تاریخ خوانند
گه از آینده اخبارت رسانند
گهی ریزندت از دریای اشعار
به جیب عقل گوهرای اسرار
به هر یک زین مقاصد چون نهی گوش
مکن از مقصد اصلی فراموش
گرت نبود به کلی سوی آن روی
مکن خالی ازان باری تک و پوی
به راز دل چو بگشایی لب خویش
نخست از خیر و شر آن بیندیش
چو آید از قفس مرغی به پرواز
دگر مشکل بود آوردنش باز
درون تیره از از میل زخارف
زبان مگشای در شرح معارف
معارف گر چو مور باریک باشد
چه حاصل زان چو دل تاریک باشد
مکن با صوفیان خام یاری
که باشد کار خامان خامکاری
طریق پخته کاری را ندانند
به خامی میوه از باغت فشانند
ز اصل خویش آن میوه بریده
بماند تا قیامت نارسیده
منه دست تهی از سیم و از زر
به جز در دست پیر پیرپرور
چو در دستش نهی دست ارادت
به دست آید تو را گنج سعادت
چو عیسی تا توانی خفت بی جفت
مده نقد تجرد را ز کف مفت
ز دیده خواب راحت دور کردن
به از همخوابگی با حور کردن
به گلخن پشت بر خاکستر گرم
به از پهلوی زن بر بستر نرم
اگر نرسی که ناگه نفس خود کام
به میدان خطاکاری نهد گام
ز زن کردن بنه بندیش بر پای
که نتواند دگر جنبیدن از جای
بدن نیت در هر زن که کوبی
صلاح نفس جوی اول نه خوبی
زنی کش سرخرویی از عفاف است
همین گلگونه رویش کفاف است
در آن حله جمال حور دارد
که از نامحرمش مستور دارد
بود قرب سلاطین آتش تیز
ازان آتش به سان دود بگریز
چو آتش برفروزد مشعل نور
ازان می گیر بهره لیک از دور
ازان ترسم که چون نزدیک رانی
ز نور زندگی تاریک مانی
منه پا منصبی را در میانه
که عزل و نصب را گردی نشانه
ز آسودن در آن مسند بپرهیز
که گیرد دیگری دستت که برخیز
ز منصب روی در بی منصبی نه
که از هر منصبی بی منصبی به
ز نخوت پاک کن اندیشه خویش
تواضع کن به هر کس پیشه خویش
چو خوشه خویش را از سرکشی پاس
ندارد سر نهد از ضربت داس
چو خود را دانه بر خاک افکند خوار
ز خاکش مرغ بردارد به منقار
طلب می کن به صدر ارجمندی
ز تعظیم فرودان سربلندی
عدد را بین که چون از بخت فیروز
شد از تقدیم صفر افزونی اندوز
مکن وعده و گر کردی وفا کن
طریق بی وفایی را رها کن
از آن حضرت که فیاض وجود است
خطاب جمله «اوفوا بالعقود» است
چو نادانان نه در بند پدر باش
پدر بگذار و فرزند هنر باش
چو دود از روشنی بود نشانمند
چه حاصل زانکه آتش راست فرزند
مکن یادش به جز در خلوت خاص
که سازی شادش از تکبیر و اخلاص
چو پندی بشنوی از پند فرمای
چو دانا بایدش در جان کنی جای
نه چون نادان ز یک گوشش درآری
به دیگر گوش بیرونش گذاری
نروید بی درنگی دانه در خاک
نیابد قطره قدر گوهر پاک
نباشد این مثل پوشیده بر کس
که گر در خانه کس، حرفی بود بس
چو دریای قدر جنبش نماید
ز بانگ غوک بی سامان چه آید
همان به کاندر این دیر مجازی
کند فضل خدایت کارسازی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تولاک الله ای فرزانه فرزند
نگهدار تو باد از بد خداوند
هوش مصنوعی: ای فرزانه، نگهدار تو از بدی‌های خداوند باشد.
ز هر پندت دهاد آن بهره مندی
که وقت حاجت آن را کار بندی
هوش مصنوعی: هر نصیحتی که به تو می‌شود، می‌تواند در زمان نیاز به کار آید و برایت مفید باشد، پس بهتر است از آن بهره‌مند شوی.
مرا هفتاد شد سال و تو را هفت
تو را می آید اقبال و مرا رفت
هوش مصنوعی: سال‌ها از عمر من گذشته و تو هنوز جوانی و خوشبختی به سراغ تو می‌آید، در حالی که از من دور شده است.
پریشانم ز عمر رفته خویش
ملول از سال و ماه و هفته خویش
هوش مصنوعی: از گذر روزگار به شدت ناراحت و بی‌تابم و از سال‌ها، ماه‌ها و هفته‌هایی که سپری شده، احساس ناامیدی می‌کنم.
ز من کشتی که کار آید نیامد
گلی کافزون ز خار آید نیامد
هوش مصنوعی: غمی که از من نشأت گرفت، به جایی نرسید و هیچ چیز خوب و ارزشمندی از درد و مشکلات به وجود نیامد.
چه سود اکنون که کار از دست رفته ست
عنان اختیار از دست رفته ست
هوش مصنوعی: اکنون چه فایده‌ای دارد که کار از کنترل خارج شده است و اختیار در دست نیست؟
تو جهدی کن چو در کف مایه داری
به فرق از چتر دولت سایه داری
هوش مصنوعی: هر زمان که تو تلاشی می‌کنی و امکاناتی در دست داری، باید به این نکته توجه کنی که در زیر حمایت و قدرتی قرار داری.
بکن کاری که سودی دارد آخر
به سر باران جودی بارد آخر
هوش مصنوعی: کاری انجام بده که نتیجه‌ی مثبتی داشته باشد، چون در نهایت باران برکت و نعمت خواهد آورد.
نخست از کسب دانش بهره ور شو
زجهل آباد نادانان بدر شو
هوش مصنوعی: ابتدا از دانش بهره‌مند شو و از نادانی‌ها و جهل دوری کن.
بود معلوم هر آزاد و بنده
که نادان مرده و داناست زنده
هوش مصنوعی: هر کسی که آزاد یا بندگی کند، روشن است که آنکه نادان است، به نوعی مرده به حساب می‌آید و تنها آن کسی که داناست، زنده و پویای واقعی است.
کسی کو دعوی فرزانگی کرد
کجا با مردگان همخانگی کرد
هوش مصنوعی: کسی که ادعای دانایی و خردمندی می‌کند، چگونه می‌تواند با مردگان هم‌نشین شود؟
ولیکن پا به دانش نه درین راه
که علم آمد فراوان عمر کوتاه
هوش مصنوعی: اما در این مسیر، قدم به دانش نگذار، چرا که علم بسیار است و عمر کوتاه.
نیابد هیچ کس عمر دوباره
به علمی رو کز آنت نیست چاره
هوش مصنوعی: هیچ کس نمی‌تواند عمر جدیدی به دست آورد، بنابراین به دانشی که از آن هیچ نفعی نمی‌برد، وابسته نشوید.
چو کسب علم کردی در عمل کوش
که علم بی عمل زهریست بی نوش
هوش مصنوعی: وقتی علم را به دست آوردی، باید در عمل تلاش کنی، زیرا علم بدون عمل مانند زهر است که هیچ فایده‌ای ندارد.
چه حاصل زانکه دانی کیمیا را
مس خود را نکرده زر سارا
هوش مصنوعی: هیچ فایده‌ای ندارد که بخواهی به رازی دست پیدا کنی؛ چون کسی که به طلای ناب تبدیل نشده، هنوز خودش را از جنس معمولی قابل شناخته دیده است.
ز توفیق عمل چون خلعت خاص
رسد آن را مطرز کن به اخلاص
هوش مصنوعی: وقتی که موفقیت در عمل به دست آمد، آن را به‌گونه‌ای نشان بده که نشان‌دهنده‌ی خلوص و صداقت تو باشد.
عمل کز معنی اخلاص عاریست
به ذوق پخته کاران خام کاریست
هوش مصنوعی: هر کاری که از معنای اخلاص و صداقت خالی باشد، از نظر افراد باتجربه و ماهر، نوعی ناپختگی و بی‌تجربگی محسوب می‌شود.
ز کار خام کس سودی ندارد
چو حلوا خام باشد علت آرد
هوش مصنوعی: اگر کاری به درستی انجام نشود و ناپخته باشد، هیچ فایده‌ای ندارد؛ همان‌طور که حلوای خام فایده‌ای ندارد، چون هنوز درست آماده نشده است.
چواخلاص آوری می باش آگاه
که باشد صد خطر ز اخلاص در راه
هوش مصنوعی: وقتی که به حقیقت و صداقت می‌رسید، باید آگاه باشید که در این مسیر، خطرات زیادی وجود دارد.
به خوش پوشی و خوش خواری مکن خوی
بتاب از راحت پشت و شکم روی
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و دلپذیری ظاهری خود تحت تأثیر قرار نگیر، بلکه از راحتی‌های ظاهری بگذرم و به درون خود نگاهی دقیق‌تر بینداز.
غرض از جامه دفع حرو برد است
ندارد میل زینت هر که مرد است
هوش مصنوعی: هدف از پوشش، دور کردن زشتی‌هاست؛ هر که به زینت و زیبایی علاقه‌مند نیست، مرد واقعی است.
گر افتد بر خشن پوشی قرارت
بود ز آفات چون قنفد حصارت
هوش مصنوعی: اگر بر خشن پوشی بیفتی، مانند قنفد که با خارهایش خود را از خطرات محافظت می‌کند، باید موقعیت خود را حفظ کنی و در برابر آسیب‌ها مقاوم باشی.
چو روبه گر شوی از نرم شادان
کشندت پوست از سر سگ نهادان
هوش مصنوعی: وقتی که شبیه روباه می‌شوی و از زندگی ناز و نرم لذت می‌بری، ممکن است به تو آسیب بزنند و پوستت را به عنوان نشانه‌ای از سرنوشت بد بر سر بگذارند.
به شیرینی مکن همچون مگس جهد
که آخر بند بر پایت نهد شهد
هوش مصنوعی: به طور خلاصه می‌توان گفت: به راحتی و بی‌فکری به چیزهای خوشمزه و شیرین نپرداز، چرا که ممکن است در نهایت به دام بیفتی.
به تلخی شاد زی زین بحر خونخوار
که تا گنج گهر گردی صدف وار
هوش مصنوعی: به زندگی تلخ اما خوشحال ادامه بده، زیرا در این دریای خشونت و درد، ممکن است مانند صدفی به گوهر ارزشمند دست پیدا کنی.
ز خوان هر کسی کآلایی انگشت
در آزار وی انگشتان مکن مشت
هوش مصنوعی: از کسی که به نظر می‌رسد چیزی دارد که به تو آسیب می‌زند، حق نزن و بی‌جا به او نزدیک نشو.
نمک را چون کنی در خورد خود صرف
نمکدان را منه انگشت بر حرف
هوش مصنوعی: وقتی که نمک را در خوراکت می‌زنی، دیگر به نمکدان دست نزن و اشاره‌ای به آن نکن.
به احسان بر احبا دست بگشای
منه در تنگنای مدخلی پای
هوش مصنوعی: به دوستان مهربانی کن و در زمانی که در تنگنا هستی، به کمک آنها بشتاب.
مده شان قرض و مستان نیم حبه
فان القرض مقراض المحبت
هوش مصنوعی: از دادن قرض به این افراد پرهیز کن، زیرا محبت را مثل قیچی قطع می‌کند.
به بخشش باش از ایشان بار بردار
مساز از وامداریشان گرانبار
هوش مصنوعی: با مهربانی و بخشش با دیگران رفتار کن و از آنها انتظاری نداشته باش که به تو بدهکارند. بار بدهی دیگران را بر دوش خود نگذار.
چنان زن لیک در بخششگری گام
که بر گردن نیاید بارت از وام
هوش مصنوعی: به گونه‌ای رفتار کن که در بخشش و کمک به دیگران به اندازه‌ای باشد که بار مسئولیت و بدهی به عهده‌ات نیفتد.
برای دوستان جان را فدا کن
ولیکن دوست از دشمن جدا کن
هوش مصنوعی: برای دوستانت جانت را فدا کن، اما باید مراقب باشی که دوستان را از دشمنان تشخیص بدهی.
که باشد دوست آن یار خدایی
دلش روشن به نور آشنایی
هوش مصنوعی: دوستی که دلش به نور آشنایی روشن است، در واقع یار خداوند است.
کشد بار تو چون باشی گرانبار
کند کار تو چون گردی زیانکار
هوش مصنوعی: اگر سنگینی و بار زیادی بر عهده داشته باشی، دیگران تو را به دوش می‌کشند، اما اگر در کار خود نادرست عمل کنی، خودت به مشکل و زیان می‌افتی.
به ناخوش کارها گیرد خوشت دست
کند ز آب نصیحت آتشت پست
هوش مصنوعی: وقتی در کارهای ناخوشایند دست می‌زنی، باید از آب نصیحت استفاده کنی تا آتش مشکلات را کنترل کنی و از آسیب‌های بیشتر جلوگیری کنی.
ز آلایش چو گردد دستگیرت
برآرد پاک چون موی از خمیرت
هوش مصنوعی: زمانی که تو دچار زشتی و آلودگی می‌شوی، اگر به کمک برسی، پاک می‌شود و دوباره به حالت اولیه‌اش برمی‌گردد، مانند اینکه مو از گل چیده می‌شود.
به کار نیک گردد یاور تو
به کوی نیکنامی رهبر تو
هوش مصنوعی: کار صالح و نیک تو، به تو کمک خواهد کرد و در مسیر نام نیکی که داری، تو را هدایت خواهد کرد.
چنین یاری چو یابی خاک او شو
اسیر حلقه فتراک او شو
هوش مصنوعی: اگر چنین یاری را پیدا کردی، همچون خاک در برابر او خضوع کن و در دام محبتش گرفتار شو.
وگرنه روی در دیوار خود باش
ببر ز اغیار و یار غار خود باش
هوش مصنوعی: اگر نمی‌توانی با دیگران ارتباط برقرار کنی، بهتر است تنها در دنیای خودت بمانی و به دوستان واقعی‌ات وفادار باشی.
ز غم های زمانه شاد بنشین
ز اندوه جهان آزاد بنشین
هوش مصنوعی: از غم‌های دنیا رها باش و با شادی زندگی کن، خود را از اندوه‌های جهان آزاد کن.
فراوان شغل ها را اندکی کن
ز عالم روی شغل اندر یکی کن
هوش مصنوعی: بسیاری از کارها را رها کن و تمام توجه و تلاش خود را بر یک شغل متمرکز کن.
اگر باشد شب تاریک اگر روز
به هر وقتی که باشد دل در او دوز
هوش مصنوعی: اگر شب تاریک باشد یا روز روشن، در هر زمانی دل خود را به عشق و محبت متمرکز کن.
وگر ناید تو را این دولت از دست
نشاید عار بیکاری به خود بست
هوش مصنوعی: اگر این موقعیت و موفقیت نصیبت نشود، نباید به بیکاری و بی‌کاری خود احساس حقارت کنی.
بکن زین کارخانه در کتب روی
خیال خویش را ده با کتب خوی
هوش مصنوعی: در اینجا گفته می‌شود که انسان باید با تخیل و اندیشه خود به خلق و نوشتن مشغول شود و از دنیای واقعی فاصله بگیرد. به عبارتی، باید با استفاده از تفکرات و احساسات درونی‌اش، به تولید محتوا بپردازد و دنیای خیالی خود را بسازد.
ز دانایان بود این نکته مشهور
که دانش در کتب داناست در گور
هوش مصنوعی: این نکته معروف است که دانش تنها در کتب و نوشته‌ها نیست و در دنیای مادی و پس از مرگ، ارزش و معنای خود را از دست می‌دهد.
انیس کنج تنهایی کتاب است
فروغ صبح دانایی کتاب است
هوش مصنوعی: دوست و همدم در تنهایی، کتاب است و روشنی و روشنایی ناشی از دانایی نیز در کتاب وجود دارد.
بود بی مزد و منت اوستادی
ز دانش بخشدت هر دم گشادی
هوش مصنوعی: در زندگی، افرادی هستند که بدون اینکه از تو انتظاری داشته باشند و بدون اینکه چیزی از تو بخواهند، به تو علم و دانش می‌آموزند و هر لحظه به تو فرصت‌های جدیدی برای پیشرفت می‌دهند.
ندیمی مغز داری پوست پوشی
به سر کار گویایی خموشی
هوش مصنوعی: تو با وجود اینکه عقل و هوش داری، اما به جای اینکه حرفی زنی و خودت را نشان دهی، فقط سکوت می‌کنی و در پوست ظاهری خود پنهان شده‌ای.
درونش همچو غنچه از ورق پر
به قیمت هر ورق زان یک طبق در
هوش مصنوعی: درون آن مانند غنچه‌ای است که هر برگش ارزش خاصی دارد و به همین خاطر هر کدام از آن‌ها اهمیت و قیمت خود را دارند.
عماری کرده از رنگین ادیم است
دو صل گل پیرهن در وی مقیم است
هوش مصنوعی: عماری از جنس پوست‌های رنگین دارد و لباسش از دو رنگ گل‌ها بافته شده است.
همه مشکین عذاران توی بر توی
ز بس رقت نهاده روی بر روی
هوش مصنوعی: همه‌ی عطرها به خاطر زیبایی و محبت تو، مانند خواب‌آلودگی بر چهره‌ی تو نشسته‌اند.
ز یکرنگی همه هم روی و هم پشت
گر ایشان را زند کس بر لب انگشت
هوش مصنوعی: از صداقت و یک‌رنگی همه، هم ظاهر و هم باطن یکسان است. چون کسی نمی‌تواند در حق آن‌ها انگشتی اشاره کند یا عیبی بر آن‌ها بگذارد.
به تقریر لطایف لب گشایند
هزاران گوهر معنی نمایند
هوش مصنوعی: با بیان زیبا و دلنشین، هزاران نکته و مفهوم ارزشمند را آشکار می‌سازند.
گهی اسرار قرآن باز گویند
گه از قول پیمبر راز گویند
هوش مصنوعی: گاه برخی از اسرار قرآن را می‌گویند و گاه از زبان پیامبر (ص) حقایقی را بیان می‌کنند.
گهی باشند چون صافی درونان
به انواع حقایق رهنمونان
هوش مصنوعی: گاهی ممکن است افرادی مانند آب صاف درون، ما را به سوی انواع حقیقت‌ها راهنمایی کنند.
گهی آرند در طی عبارات
به حکمت های یونانی اشارات
هوش مصنوعی: گاهی در خلال سخنان، به نکته‌های حکمت‌آمیز و فلسفه‌های یونانی اشاره می‌شود.
گهت از رفتگان تاریخ خوانند
گه از آینده اخبارت رسانند
هوش مصنوعی: گاه تو را از گذشته‌ها یاد می‌کنند و گاه از آینده درباره‌ات سخن می‌گویند.
گهی ریزندت از دریای اشعار
به جیب عقل گوهرای اسرار
هوش مصنوعی: گاهی اوقات از ایرانیان باهوش و اهل شعر، نکات و اسرار عمیق و ارزشمندی به دست می‌آوری که می‌تواند به عقل و فهم تو افزوده و همچون جواهرات ارزشمند در ذهن تو باقی بماند.
به هر یک زین مقاصد چون نهی گوش
مکن از مقصد اصلی فراموش
هوش مصنوعی: هرگاه به یکی از این اهداف و مقاصد توجه کردی، فراموش نکن که هدف اصلی را همواره در ذهنت داشته باشی.
گرت نبود به کلی سوی آن روی
مکن خالی ازان باری تک و پوی
هوش مصنوعی: اگر تو از عشق و زیبایی آن شخص بی‌نصیب هستی، نباید بیهوده به سمت او بروی، چون در این مسیر از عشق و عاطفه چیزی نصیبت نخواهد شد.
به راز دل چو بگشایی لب خویش
نخست از خیر و شر آن بیندیش
هوش مصنوعی: وقتی بخواهی راز دل خود را بگویی، ابتدا به خوبی و بدی آن فکر کن.
چو آید از قفس مرغی به پرواز
دگر مشکل بود آوردنش باز
هوش مصنوعی: وقتی پرنده‌ای از قفس آزاد می‌شود و پرواز می‌کند، بازگرداندن آن به قفس کار سختی خواهد بود.
درون تیره از از میل زخارف
زبان مگشای در شرح معارف
هوش مصنوعی: در درون تاریک و پیچیده، به دنبال زیبایی‌های ظاهری نرو و از توضیح معانی عمیق خودداری کن.
معارف گر چو مور باریک باشد
چه حاصل زان چو دل تاریک باشد
هوش مصنوعی: اگر علم و دانش مانند مور بسیار کوچک و ناچیز باشد، چه فایده‌ای دارد وقتی دل انسان تاریک و بی‌نور است؟
مکن با صوفیان خام یاری
که باشد کار خامان خامکاری
هوش مصنوعی: با صوفیان نادان همدست نشو، چون کار نادانان به کار نادانی می‌انجامد.
طریق پخته کاری را ندانند
به خامی میوه از باغت فشانند
هوش مصنوعی: اگر کسی به فنون و کارهای حرفه‌ای مسلط نباشد، به سادگی میوه‌های نارس و نپخته‌ای که از باغت برداشت شده را به باد می‌دهند و از بین می‌برند.
ز اصل خویش آن میوه بریده
بماند تا قیامت نارسیده
هوش مصنوعی: این جمله به این مفهوم اشاره دارد که فردی که از ریشه و اصل خود جدا شده باشد، تا پایان عمر یا حتی تا قیامت، هیچگاه به کمال واقعی و بلوغ لازم نخواهد رسید. این به نوعی تأکید بر اهمیت ارتباط با ریشه و هویت اصلی در زندگی دارد.
منه دست تهی از سیم و از زر
به جز در دست پیر پیرپرور
هوش مصنوعی: دست خالی از طلا و نقره را مگذار جز در دست کسی که سال‌ها تجربه و دانایی دارد.
چو در دستش نهی دست ارادت
به دست آید تو را گنج سعادت
هوش مصنوعی: اگر دستی از ارادت و محبت به کسی بدهی، او می‌تواند به تو گنج سعادت و خوشبختی را تقدیم کند.
چو عیسی تا توانی خفت بی جفت
مده نقد تجرد را ز کف مفت
هوش مصنوعی: هرچه می‌توانی، در کسوتی ساده و بی‌همتا زندگی کن و از ارزش‌های خالص و ناب موجود در زندگی دست برندار. وزندگی را به طمع کردن به دنیا و مادیات آلوده نکن.
ز دیده خواب راحت دور کردن
به از همخوابگی با حور کردن
هوش مصنوعی: بهتر است که فرد از خواب راحت چشم بپوشد و به جای آن، با دختران بهشتی همراه باشد.
به گلخن پشت بر خاکستر گرم
به از پهلوی زن بر بستر نرم
هوش مصنوعی: بهتر است در کنار آتش گرم خاکستر نشسته و با آن آرامش داشته باشیم تا اینکه بر بستر نرم کنار همسر خویش استراحت کنیم.
اگر نرسی که ناگه نفس خود کام
به میدان خطاکاری نهد گام
هوش مصنوعی: اگر به موقع نتوانی به خواسته‌های خود دست پیدا کنی، ممکن است به ناگاه در مسیر اشتباه قدم برداری و دچار خطا شوی.
ز زن کردن بنه بندیش بر پای
که نتواند دگر جنبیدن از جای
هوش مصنوعی: زن را بر پاهایش زنجیری ببند که دیگر نتواند از جایش حرکت کند.
بدن نیت در هر زن که کوبی
صلاح نفس جوی اول نه خوبی
هوش مصنوعی: هر زنی که در او نیّت پاک و خوبی را ببینی، ابتدا به دنبال خوبی‌های درون او باش، نه فقط جذابیت ظاهری.
زنی کش سرخرویی از عفاف است
همین گلگونه رویش کفاف است
هوش مصنوعی: زنی که چهره‌اش زیبا و سرخرو است، همان‌طور که پاکدامنی و عفت نشان‌دهنده‌ی شخصیت اوست، زیبایی صورتش نیز برای توصیف او کافی است.
در آن حله جمال حور دارد
که از نامحرمش مستور دارد
هوش مصنوعی: در آن لباس زیبایی وجود دارد که از دید نامحرمان پنهان نگه داشته شده است.
بود قرب سلاطین آتش تیز
ازان آتش به سان دود بگریز
هوش مصنوعی: اگر نزد سلاطین هستی، باید از آتش تیز و خطرناک آنها دوری کنی، چرا که این آتش مانند دودی می‌تواند تو را از آنها دور کند.
چو آتش برفروزد مشعل نور
ازان می گیر بهره لیک از دور
هوش مصنوعی: زمانی که آتش روشن می‌شود، مشعل نور از آن می‌گیرد و بهره‌مند می‌شود، اما باید بدانیم که این نور تنها از فاصله دور قابل مشاهده است.
ازان ترسم که چون نزدیک رانی
ز نور زندگی تاریک مانی
هوش مصنوعی: من از این می‌ترسم که اگر به تو نزدیک شوم، نور زندگی‌ام خاموش شود و به تاریکی بروم.
منه پا منصبی را در میانه
که عزل و نصب را گردی نشانه
هوش مصنوعی: در کارها و مسئولیت‌هایت میانه‌روی کن؛ زیرا برکناری و انتصاب افراد نشانه‌ای از بی‌ثباتی و عدم اطمینان است.
ز آسودن در آن مسند بپرهیز
که گیرد دیگری دستت که برخیز
هوش مصنوعی: از راحت‌طلبی و نشستن در جایگاه راحت و بی‌تحرک دوری کن، چرا که ممکن است شخص دیگری به جای تو برآید و تو را از آن مقام برچیند.
ز منصب روی در بی منصبی نه
که از هر منصبی بی منصبی به
هوش مصنوعی: از مقام و مرتبه خود دست بکش و به بی‌مقامی روی بیاور، زیرا بی‌مقامی از هر مقام و مرتبه‌ای بهتر است.
ز نخوت پاک کن اندیشه خویش
تواضع کن به هر کس پیشه خویش
هوش مصنوعی: غرور را از ذهن خود دور کن و با humble بودن، به هر کسی که باید احترام بگذاری، رفتار کن.
چو خوشه خویش را از سرکشی پاس
ندارد سر نهد از ضربت داس
هوش مصنوعی: اگر انسان از سرکشی و نافرمانی خود مراقبت نکند، مانند خوشه‌ای است که در معرض ضربه‌ی داس قرار می‌گیرد و از بین می‌رود.
چو خود را دانه بر خاک افکند خوار
ز خاکش مرغ بردارد به منقار
هوش مصنوعی: اگر کسی خود را به پایین بیاورد و بی‌اهمیت جلوه کند، دیگران هم او را کم‌ارزش خواهند شناخت و به راحتی او را نادیده می‌گیرند.
طلب می کن به صدر ارجمندی
ز تعظیم فرودان سربلندی
هوش مصنوعی: از کسی که در مرتبه‌ی پایین‌تر قرار دارد، خواسته شود که با احترام و بزرگداشت به آن کسی که در جایگاه بالا و ارجمند است، ارادت و شایستگی خود را نشان دهد.
عدد را بین که چون از بخت فیروز
شد از تقدیم صفر افزونی اندوز
هوش مصنوعی: عدد را در نظر بگیر که وقتی بخت خوب شد، با افزودن صفر، ارزشش بیشتر می‌شود.
مکن وعده و گر کردی وفا کن
طریق بی وفایی را رها کن
هوش مصنوعی: قولی نده و اگر هم قول دادی، به آن عمل کن. راهی که منجر به بی‌وفایی می‌شود را ترک کن.
از آن حضرت که فیاض وجود است
خطاب جمله «اوفوا بالعقود» است
هوش مصنوعی: از آن کسی که منبع بخشش و وجود است، فرمان «به پیمان‌ها وفا کنید» صادر شده است.
چو نادانان نه در بند پدر باش
پدر بگذار و فرزند هنر باش
هوش مصنوعی: نباید مانند نادانان به پدر و وابستگی‌های خانوادگی خود چسبید؛ بلکه باید از نام و اعتبار پدر فارغ شده و به دنبال پرورش و تربیت خود بپردازی.
چو دود از روشنی بود نشانمند
چه حاصل زانکه آتش راست فرزند
هوش مصنوعی: اگر روشنایی فقط نشانه‌ای از دود باشد، چه فایده‌ای دارد وقتی که آتش به‌طور قطع وجود دارد؟
مکن یادش به جز در خلوت خاص
که سازی شادش از تکبیر و اخلاص
هوش مصنوعی: بهتر است که وقتی در تنهایی و در محیطی خصوصی هستی به یاد او بیفتی، تا این‌که در جمع و پیش دیگران به یادش باشی. این یادآوری تنها می‌تواند با صداقت و خلوص نیت، او را شاد کند.
چو پندی بشنوی از پند فرمای
چو دانا بایدش در جان کنی جای
هوش مصنوعی: وقتی نصیحتی را از کسی می‌شنوی، مثل یک فرد باهوش باید آن را در دل خود جا بدهی و به آن عمل کنی.
نه چون نادان ز یک گوشش درآری
به دیگر گوش بیرونش گذاری
هوش مصنوعی: مانند نادان‌ها نیست که یک موضوع را از یک گوش بشنوند و بدون تأمل، آن را از گوش دیگر خارج کنند.
نروید بی درنگی دانه در خاک
نیابد قطره قدر گوهر پاک
هوش مصنوعی: برای اینکه دانه‌ای در خاک رشد کند، باید بدون تأخیر و به موقع کاشته شود؛ همانطور که بدون آب، کیمیاگری و ارزش واقعی گوهر در آن شناخته نمی‌شود.
نباشد این مثل پوشیده بر کس
که گر در خانه کس، حرفی بود بس
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که اگر در خانه کسی چیزی گفته شود، آن گفتگو باید در خانه همان فرد بماند و نباید به دیگران منتقل شود. بر اساس این گفته، هر کسی حق دارد که در محیط خصوصی خود آزادانه صحبت کند بدون اینکه نگرانی از افشای آن داشته باشد.
چو دریای قدر جنبش نماید
ز بانگ غوک بی سامان چه آید
هوش مصنوعی: وقتی دریای عظیم به خاطر صدای بی‌نظم قورباغه‌ای تکان می‌خورد، چه اتفاقی می‌افتد؟
همان به کاندر این دیر مجازی
کند فضل خدایت کارسازی
هوش مصنوعی: خداوند بر تو لطف کرده و در این مکان دنیوی به تو کمک می‌کند.

حاشیه ها

1399/05/28 18:07
پرویز پایکار

چو عیسی تا توانی خفت بی جفت
مده نقد تجرد را ز کف مفت
به گلخن پشت بر خاکستر گرم
به از پهلوی زن بر بستر نرم

1399/05/29 01:07
nabavar

در چند بیت این چامه اشتباه نوشتاری دیدم
سطر 29 : فان القرض مقراض المحبه
سطر 50 : دو صد گل پیرهن در وی مقیم است
سطر 58: به جیب عقل گوهر های اسرار
سطر 63: درون تیره از میل زخارف
سطر 64: معارف گر چو مو باریک باشد
سطر 73: اگر ترسی که ناگه نفس خود کام
سطر75: بدان نیت در هر زن که کوبی
سطر92:چو دود از روشنی باشد نشانمند

1402/03/02 05:06
یزدانپناه عسکری

80- ازان ترسم که چون نزدیک رانی - ز نور زندگی تاریک مانی 

***

[قرآن کریم]

وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرین‏ - آل‏ عمران : 85

---

 لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فقد استَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقی‏ لاَ انْفِصامَ لَها وَ اللَّهُ سَمیعٌ عَلیم‏ - البقرة : 256

[یزدانپناه عسکری]

نزدیک راندن بشر، غرق در خود و به خود پرداختنش است،

تهیه فهرستی از خود اندیشی و منیّت بشر، عامل غفلت از نور زندگی و سویه تاریک اوست.

به اراده اطاعت و تسلیم و پرستش نکردن فهرست و دور راندن آن. 

7:82