گنجور

بخش ۵۰ - عمارت کردن دایه خانه ای که در وی تصویر جمال یوسف و زلیخا کردند

چنین گویند معماران این کاخ
که چون شد بر عمارت دایه گستاخ
به دست آورد استادی هنر کیش
به هر انگشت دستش صد هنر بیش
به رسم هندسی کارآزمایی
قوانین رصد را رهنمایی
ز تشکیلش مجسطی سخت آسان
ز تشکیک وی اقلیدس هراسان
چو از پرگار بودی خالیش مشت
نمودی کار پرگار از دو انگشت
چو بهر خط ز طبعش سر زدی خواست
بر او آن کار بی مسطر شدی راست
بجستی بر شدی بر طاق اطلس
بر ایوان زحل بستی مقرنس
چو سوی تیشه کردی دستش آهنگ
ز خشت خام گشتی نرمتر سنگ
به طراحی چو فکر آغاز کردی
هزاران طرح زیبا ساز کردی
عمارات جهان بی سر و بن
نمودی جمله در یک روی ناخن
به نقش آفرینش چون زدی رای
شدی از خامه لوح هستی آرای
به تصویر آنچه بر کلکش گذشتی
ز رشح آن روانی زنده گشتی
به سنگ ار صورت مرغی کشیدی
سبک سنگ گران از جا پریدی
به حکم دایه زرین دست استاد
زراندوده سرایی کرد بنیاد
صفای صفه هایش صبح اقبال
فضای خانه هایش گنج آمال
ممهد فرش مرمر در ممرهاش
موصل زآبنوس و عاج درهاش
در اندر هم در آنجا هفت خانه
چو هفت اورنگ بی مثل زمانه
مرتب هر یک از لون دگر سنگ
صقالت دیده و صافی و خوشرنگ
به هفتم خانه همچون چرخ هفتم
که هر نقشی و رنگی بود ازو گم
مرصع چل ستون از زر برافراخت
ز وحش و طیر زیبا شکل ها ساخت
به پای هر ستونی ساخت از زر
غزالی ناف او پر مشک اذفر
ز طاووسان زرین صحن او پر
به دم های مرصع در تحیر
میان آن درختی سر کشیده
که مثلش چشم نادربین ندیده
ز سیم خام بودش نازنین ساق
ز زر اغصانش از فیروزه اوراق
به هر شاخش ز صنعت بود طیار
زمرد بال مرغی لعل منقار
بنامیزد درختی سبز و خرم
ندیده هرگز از باد خزان خم
همه مرغان او با مردمان رام
به یک جا کرده صبح و شام آرام
در آن خانه مصور ساخت هر جا
مثال یوسف و نقش زلیخا
به هم بنشسته چون معشوق و عاشق
ز مهر جان و دل با هم معاتق
به یکجا این لب او بوسه داده
به یکجا آن میان این گشاده
اگر نظارگی آنجا گذشتی
ز حسرت در دهانش آب گشتی
همانا بود سقف آن سپهری
بر او تابنده هر جا ماه و مهری
عجب ماهی و مهری چون دو پیکر
ز چاک یک گریبان بر زده سر
نمودی در نظر هر روی دیوار
چو در فصل بهاران تازه گلزار
به هر گل گل زمینش بیش یا کم
دو شاخ تازه گل پیچیده با هم
ز فرشش بود هر جایی شکفته
دو گل با هم به مهد ناز خفته
در آن خانه نبود القصه یک جای
تهی زان دو دلارام و دلارای
به هر سو دیده ور دیده گشودی
ز اول صورت ایشان نمودی
چو شد خانه بدین صورت مهیا
به یوسف شد فزون شوق زلیخا
به هر نوبت که آن بتخانه را دید
در او مهر دگر از نور بجنبید
بلی عاشق چو بیند نقش جانان
شود از نقش حرف شوق خوانان
ازان حرف آتش او تازه گردد
اسیر داغ بی اندازه گردد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چنین گویند معماران این کاخ
که چون شد بر عمارت دایه گستاخ
هوش مصنوعی: معماران این کاخ می‌گویند که وقتی که دایه جسارت کرد، بنا به این شکل ساخته شد.
به دست آورد استادی هنر کیش
به هر انگشت دستش صد هنر بیش
هوش مصنوعی: یکی که در هنر یک استاد شده، به قدری مهارت دارد که با هر انگشتش می‌تواند صدها هنر مختلف را به نمایش بگذارد.
به رسم هندسی کارآزمایی
قوانین رصد را رهنمایی
هوش مصنوعی: با استفاده از اصول هندسی، به بررسی و آزمایش قوانینی که به رصد مربوط می‌شود، پرداخته می‌شود.
ز تشکیلش مجسطی سخت آسان
ز تشکیک وی اقلیدس هراسان
هوش مصنوعی: این بیت به بیان این موضوع می‌پردازد که به هنگام خلق و تشکیل نظریات و مفاهیم علمی، کار آسانی به نظر می‌رسد، اما هنگامی که به جزئیات و پیچیدگی‌های آن می‌پردازیم، ممکن است دچار شک و تردید شویم و از درک آن‌ها به ستوه بیاییم.
چو از پرگار بودی خالیش مشت
نمودی کار پرگار از دو انگشت
هوش مصنوعی: وقتی که از پرگار استفاده کردی و نقطه‌ای خالی گذاشتی، نشان‌دهنده‌ی کار پرگار است که با دو انگشت انجام می‌شود.
چو بهر خط ز طبعش سر زدی خواست
بر او آن کار بی مسطر شدی راست
هوش مصنوعی: زمانی که برای نوشتن خط به طبع خود نگریستی، متوجه شدی که آن کار بی نظم و بی قاعده شده است.
بجستی بر شدی بر طاق اطلس
بر ایوان زحل بستی مقرنس
هوش مصنوعی: به بالای آسمان مانند طاق زیبای ابریشم رفته‌ای و در آفتاب زحل، زینت‌های ظریف و زیبایی را قرار داده‌ای.
چو سوی تیشه کردی دستش آهنگ
ز خشت خام گشتی نرمتر سنگ
هوش مصنوعی: وقتی که دستی به تیشه می‌زنی، مانند این است که به یک بلوک خشت خام نزدیک می‌شوی و در آن لحظه نرم‌تر از سنگ می‌شوی.
به طراحی چو فکر آغاز کردی
هزاران طرح زیبا ساز کردی
هوش مصنوعی: وقتی که به طراحی فکر می‌کنی، ایده‌های زیبای زیادی به ذهنت می‌آید و آنها را ایجاد می‌کنی.
عمارات جهان بی سر و بن
نمودی جمله در یک روی ناخن
هوش مصنوعی: در این دنیا، ساختمان‌ها و سازه‌ها به گونه‌ای نمایان هستند که به نظر می‌رسد هر یک از آن‌ها فقط در یک نقطه کوچک قرار گرفته‌اند و بدون پایه و اساس محکم به چشم می‌آیند.
به نقش آفرینش چون زدی رای
شدی از خامه لوح هستی آرای
هوش مصنوعی: زمانی که تو به خلق و شکل‌دهی جهان پرداخته‌ای، به نوعی به صاحب قدرت و اختیاری در لوح هستی تبدیل شدی.
به تصویر آنچه بر کلکش گذشتی
ز رشح آن روانی زنده گشتی
هوش مصنوعی: با تصور کردن آنچه بر سر تو گذشته است، از جوش و خروش درونت می‌توانی زنده و پویاتر شوی.
به سنگ ار صورت مرغی کشیدی
سبک سنگ گران از جا پریدی
هوش مصنوعی: اگر به سنگ، تصویر پرنده‌ای را بکشید، سنگی سنگین ناگهان از جایش جست می‌زند.
به حکم دایه زرین دست استاد
زراندوده سرایی کرد بنیاد
هوش مصنوعی: با دقت و مهارت، استاد با دستان خود سرایتی زیبا و مستحکم را بنا کرد.
صفای صفه هایش صبح اقبال
فضای خانه هایش گنج آمال
هوش مصنوعی: دلنشینی و زیبایی حیاط‌هایش صبحگاهان به فضای خانه‌هایش آرزوها و خواسته‌های دل را می‌بخشد.
ممهد فرش مرمر در ممرهاش
موصل زآبنوس و عاج درهاش
هوش مصنوعی: فرشی از سنگ مرمر که در گذرگاه‌ها قرار دارد و درهای آن از چوب گرانبهای آبنوس و عاج ساخته شده‌اند.
در اندر هم در آنجا هفت خانه
چو هفت اورنگ بی مثل زمانه
هوش مصنوعی: در یک مکان، هفت خانه وجود دارد که هر کدام به نوعی شبیه به هفت رنگی است که در دنیا بی‌نظیرند.
مرتب هر یک از لون دگر سنگ
صقالت دیده و صافی و خوشرنگ
هوش مصنوعی: هر یک از رنگ‌ها و زیبایی‌ها به نوبت به چشم‌ها می‌زنند و آن‌ها را شفاف و خوش‌رنگ می‌سازند.
به هفتم خانه همچون چرخ هفتم
که هر نقشی و رنگی بود ازو گم
هوش مصنوعی: در خانه هفتم، مانند چرخ هفتم، هر شکلی و رنگی که وجود داشت، از بین رفته و محو شده است.
مرصع چل ستون از زر برافراخت
ز وحش و طیر زیبا شکل ها ساخت
هوش مصنوعی: یک سازه زیبا و باشکوه با چهل ستون طلایی ساخته شده است که از گنجشک‌ها و پرندگان زیبا الهام گرفته شده است.
به پای هر ستونی ساخت از زر
غزالی ناف او پر مشک اذفر
هوش مصنوعی: در زیر هر ستونی، پایه‌ای از زر ساخته شده و گردن او با مشک خوشبو آراسته است.
ز طاووسان زرین صحن او پر
به دم های مرصع در تحیر
هوش مصنوعی: در محوطه آن مکان پر از طاووسان زیبا و با شکوه است که دم‌های رنگارنگ و تزیین شده‌ای دارند و همگی در حال حیرت و شگفتی هستند.
میان آن درختی سر کشیده
که مثلش چشم نادربین ندیده
هوش مصنوعی: در میان درختی بلند و سربه‌فلک کشیده قرار داریم که هیچ چشمی نظیر آن را تا به حال ندیده است.
ز سیم خام بودش نازنین ساق
ز زر اغصانش از فیروزه اوراق
هوش مصنوعی: ساق پای زیبا و شاداب او از نقره ساخته شده و شاخه‌هایش از طلا هستند و برگ‌هایش به رنگ فیروزه‌ای است.
به هر شاخش ز صنعت بود طیار
زمرد بال مرغی لعل منقار
هوش مصنوعی: هر شاخه‌ای از این درخت دست‌ساز به مانند پرنده‌ایی است که بال‌هایش از سنگ‌های قیمتی ساخته شده و نوکش مانند لعل می‌درخشد.
بنامیزد درختی سبز و خرم
ندیده هرگز از باد خزان خم
هوش مصنوعی: درختی با برگ‌های سبز و شاداب وجود دارد که هرگز اثر باد پاییزی را تجربه نکرده و از آن خم نشده است.
همه مرغان او با مردمان رام
به یک جا کرده صبح و شام آرام
هوش مصنوعی: همه پرندگان او با انسان‌ها در کنار هم آرامش دارند و صبح و شب در یک مکان جمع می‌شوند.
در آن خانه مصور ساخت هر جا
مثال یوسف و نقش زلیخا
هوش مصنوعی: در آن خانه، هر گوشه و کناری تصویرهایی شبیه داستان یوسف و زلیخا را به نمایش گذاشته‌اند.
به هم بنشسته چون معشوق و عاشق
ز مهر جان و دل با هم معاتق
هوش مصنوعی: عاشق و معشوق به هم نزدیک نشسته‌اند و از روی عشق و محبت، با تمام وجود از هم حمایت می‌کنند.
به یکجا این لب او بوسه داده
به یکجا آن میان این گشاده
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن لحظه‌ای عاطفی است که در آن شخصی به دلخواه و شوق، لبان معشوقش را در مکانی خاص بوسه می‌زند و در عین حال با حرکتی دیگر، توجهش را به قسمتی دیگر از اندام او جلب می‌کند. این تصویر نشان‌دهنده عشق و محبت شدید و عمیق به معشوق است.
اگر نظارگی آنجا گذشتی
ز حسرت در دهانش آب گشتی
هوش مصنوعی: اگر در آنجا که معشوق را می‌بینی بایستی، از شدت حسرت دهانت به آب می‌افتد.
همانا بود سقف آن سپهری
بر او تابنده هر جا ماه و مهری
هوش مصنوعی: سقف آسمان، مثل یک پوشش درخشان است که در هر کجا نور ماه و خورشید را تابش می‌دهد.
عجب ماهی و مهری چون دو پیکر
ز چاک یک گریبان بر زده سر
هوش مصنوعی: عجب دو نفر که همچون ماه و مهر، از یک گردن‌بند زیبایی سر زده‌اند و در کنار هم قرار دارند.
نمودی در نظر هر روی دیوار
چو در فصل بهاران تازه گلزار
هوش مصنوعی: در نگاه تو، چهره‌ات به مانند گل‌هایی است که در بهار بر دیوارها شکوفه می‌زنند و زیبا به نظر می‌رسند.
به هر گل گل زمینش بیش یا کم
دو شاخ تازه گل پیچیده با هم
هوش مصنوعی: در هر گوشه از زمین، برای هر گلی، بیش و کم دو شاخه تازه از گل‌ها به هم پیچیده‌اند.
ز فرشش بود هر جایی شکفته
دو گل با هم به مهد ناز خفته
هوش مصنوعی: از فرش او هر جا گل‌هایی روئیده که در کنار هم به خواب ناز فرو رفته‌اند.
در آن خانه نبود القصه یک جای
تهی زان دو دلارام و دلارای
هوش مصنوعی: در آن خانه جایی خالی نبود از آن دو زیبا و دلنشین.
به هر سو دیده ور دیده گشودی
ز اول صورت ایشان نمودی
هوش مصنوعی: به هر طرف که نگاه کردی، از ابتدا نمایان بود که چهره آن‌ها چگونه است.
چو شد خانه بدین صورت مهیا
به یوسف شد فزون شوق زلیخا
هوش مصنوعی: زمانی که خانه به این شکل آماده شد، عشق زلیخا به یوسف بیشتر و بیشتر شد.
به هر نوبت که آن بتخانه را دید
در او مهر دگر از نور بجنبید
هوش مصنوعی: هر بار که آن معبد محبوب را می‌بنید، نوری متفاوت از عشق در دلش شعله‌ور می‌شود.
بلی عاشق چو بیند نقش جانان
شود از نقش حرف شوق خوانان
هوش مصنوعی: بله، وقتی عاشق تصویر معشوق را ببیند، از دیدن آن تصویر دچار شوق و هیجان می‌شود و احساسات درونی‌اش را بیان می‌کند.
ازان حرف آتش او تازه گردد
اسیر داغ بی اندازه گردد
هوش مصنوعی: از آن گفتگو، آتش عشق جوانه می‌زند و دل را به شدت داغ می‌کند.