بخش ۳۵ - رسانیدن مالک یوسف را علیه السلام به حوالی مصر و خبر یافتن پادشاه از آن و عزیز را به استقبال ایشان فرستادن
چو مالک را برون از دست رنجی
فرو شد پای ازان سودا به گنجی
نمی آمد به روی آن دلارای
در آن ره بر زمین از شادیش پای
به بویش جان همی پرورد و می رفت
دو منزل را یکی می کرد و می رفت
به مصر آمد چو نزدیک از ره دور
میان مصریان شد قصه مشهور
که آمد مالک اینک از سفر باز
به عبرانی غلامی گشته دمساز
بر اوج نیکویی تابنده ماهی
به ملک دلبری فرخنده شاهی
ندیده با هزاران دیده افلاک
چو او نقشی به صورتخانه خاک
چو شاه مصر این آوازه بشنید
ازین غیرت بسی بر خویش پیچید
که خاک مصر بستان جمال است
به از گلهای این بستان محال است
گلی کز روضه فردوس خیزد
ز شرم رویشان بر خاک ریزد
عزیز مصر را گفتا روان شو
به استقبال سوی کاوران شو
به چشم خود ببین آن ماهرو را
بیاور رو بدین درگاه او را
عزیز از مصر رو در کاروان کرد
نظر در روی آن آرام جان کرد
چنان دیدار او از خود ربودش
که بیخود خواست تا آرد سجودش
ولی یوسف سرش از خاک برداشت
به پیش روی خویشش سجده نگذاشت
که سر جز پیش آن کس خم مبادت
که بر گردن ز سر منت نهادت
عزیز آنگه ز مالک شد طلبکار
کش آرد تا در شاه جهاندار
بگفتا ز آمدن فکری نداریم
ولی از لطف تو امیدواریم
که ما را این زمان معذور داری
به آسایش درین منزل گذاری
بود روزی سه چار آسوده گردیم
که از رنج سفر بی خواب و خوردیم
غبار از روی و چرک از تن بشوییم
تن پاکیزه سوی شاه پوییم
عزیز مصر چون این نکته بشنید
به خدمتگاری شه باز گردید
به شاه از حسن یوسف شمه ای گفت
به غیرت ساخت جان شاه را جفت
اشارت کرد کز خوبان هزاران
به دارالملک خوبی شهریاران
همه زرین کله بنهاده بر سر
همه زرکش قبا پوشیده در بر
کمرهای مرصع بر میانشان
به خنده در شکر ریزی دهانشان
چو گل از گلشن خوبی بچینند
ز گلرویان مصری برگزینند
که چون آرند یوسف را به بازار
کنندش عرض بر چشم خریدار
کشند اینان بدین شکل و شمایل
به دعوی داریش صف در مقابل
شود ور خود بود مهر جهانگرد
ازین آتش رخان بازار او سرد
بخش ۳۴ - رسید کاروان به سر چاه و یوسف را بیرون آوردن و یک بار دیگر عالم را به آفتاب جمال وی روشن کردند: بنامیزد چه فرخ کاروانیبخش ۳۶ - به آب نیل درآمدن یوسف علیه السلام و غبار سفر از خود شستن و به قصد بارگاه پادشاه مصر در هودج نشستن: به چارم روز موعود یوسف خور
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو مالک را برون از دست رنجی
فرو شد پای ازان سودا به گنجی
هوش مصنوعی: وقتی مالک از سختی و تلاش خود خارج میشود و پای خود را از آن معامله به سمت گنجی دیگر میگذارد، نشاندهنده این است که از مشکلات و زحمات گذشته فارغ شده و به جایی بهتر و با ارزشتر رسیده است.
نمی آمد به روی آن دلارای
در آن ره بر زمین از شادیش پای
هوش مصنوعی: او که شادابی و زیباییاش در آن مسیر بر زمین میافتاد، هرگز به روی آن دلربا نمیآمد.
به بویش جان همی پرورد و می رفت
دو منزل را یکی می کرد و می رفت
هوش مصنوعی: به عطر او روح خود را زنده میکرد و با سرعت دو مسیر را یکی میساخت و به راه خود ادامه میداد.
به مصر آمد چو نزدیک از ره دور
میان مصریان شد قصه مشهور
هوش مصنوعی: وقتی او به مصر رسید و از راه دور آمد، در میان مردم مصر داستانش به شهرت رسید.
که آمد مالک اینک از سفر باز
به عبرانی غلامی گشته دمساز
هوش مصنوعی: مالک به خانه برگشته و در این سفر به نوعی به خادم و خدمتگزاری همدل تبدیل شده است.
بر اوج نیکویی تابنده ماهی
به ملک دلبری فرخنده شاهی
هوش مصنوعی: در اوج زیبایی و نیکی، ماهی در آسمان میدرخشد و در سرزمین عشق، شاهی خوشبخت و محبوب وجود دارد.
ندیده با هزاران دیده افلاک
چو او نقشی به صورتخانه خاک
هوش مصنوعی: او بینظیر و منحصر به فرد است، حتی اگر هزاران چشم به آسمان خیره شوند، هیچکس مانند او در دنیای خاکی نمیتواند به زیبایی نقش ببندد.
چو شاه مصر این آوازه بشنید
ازین غیرت بسی بر خویش پیچید
هوش مصنوعی: وقتی شاه مصر این خبر را شنید، به شدت تحت تأثیر قرار گرفت و از روی غیرت به شدت در خود پیچید.
که خاک مصر بستان جمال است
به از گلهای این بستان محال است
هوش مصنوعی: خاک مصر زیباییاش از گلهای این باغ بیشتر است و این موضوع غیرممکن است.
گلی کز روضه فردوس خیزد
ز شرم رویشان بر خاک ریزد
هوش مصنوعی: گلی که از باغ بهشت میروید، به خاطر زیبایی چهرههایشان، بر روی زمین میریزد.
عزیز مصر را گفتا روان شو
به استقبال سوی کاوران شو
هوش مصنوعی: عزیز مصر به او گفت: برو و به سوی کاوران برو و به استقبالشان برو.
به چشم خود ببین آن ماهرو را
بیاور رو بدین درگاه او را
هوش مصنوعی: به چشمان خود آن زیبای دلانگیز را ببین و او را به اینجا دعوت کن.
عزیز از مصر رو در کاروان کرد
نظر در روی آن آرام جان کرد
هوش مصنوعی: عزیز از مصر به کاروان نگاه کرد و به چهره آن که مایه آرامش جانش بود، توجه کرد.
چنان دیدار او از خود ربودش
که بیخود خواست تا آرد سجودش
هوش مصنوعی: دیدار او چنان او را مسحور کرد که حتی در ناکامی از خود بیخود شد و خواست تا برایش سجده کند.
ولی یوسف سرش از خاک برداشت
به پیش روی خویشش سجده نگذاشت
هوش مصنوعی: یوسف سرش را از زمین بلند کرد و به خداوند سجده نکرد، بلکه به احترام برادرانش قیام کرد.
که سر جز پیش آن کس خم مبادت
که بر گردن ز سر منت نهادت
هوش مصنوعی: به کسانی که برای تو ارزش قائلند احترام بگذار و در برابر آنها تواضع کن؛ زیرا آنها هستند که باعث میشوند تو به ارزش خود پی ببری و سر به زیر نمیداری.
عزیز آنگه ز مالک شد طلبکار
کش آرد تا در شاه جهاندار
هوش مصنوعی: دوست عزیز، زمانی که به مالک خود نیاز پیدا کند و طلبکار شود، آن وقت مثل این است که به دنبال کسی است که او را از مشکلات نجات دهد و به او کمک کند.
بگفتا ز آمدن فکری نداریم
ولی از لطف تو امیدواریم
هوش مصنوعی: او گفت که دربارهی آمدن خود فکر نمیکنیم، اما به محبت و لطف تو امیدواریم.
که ما را این زمان معذور داری
به آسایش درین منزل گذاری
هوش مصنوعی: به ما اجازه بده که در این دوره از زندگیمان، در این مکان به آرامش برسیم و از کمک و حمایت تو بهرهمند شویم.
بود روزی سه چار آسوده گردیم
که از رنج سفر بی خواب و خوردیم
هوش مصنوعی: یک روزی بود که با خیال راحت و آسودگی خاطر، از سختیهای سفر و بیخوابی و گرسنگی به دور بودیم.
غبار از روی و چرک از تن بشوییم
تن پاکیزه سوی شاه پوییم
هوش مصنوعی: باید غبار و کثیفی را از چهره و جسممان پاک کنیم تا با تنی تمیز و آراسته به سوی پادشاه برویم.
عزیز مصر چون این نکته بشنید
به خدمتگاری شه باز گردید
هوش مصنوعی: زمانی که عزیز مصر این موضوع را شنید، به خدمت مقام خود بازگشت.
به شاه از حسن یوسف شمه ای گفت
به غیرت ساخت جان شاه را جفت
هوش مصنوعی: حسین یوسف به زیبایی اشارهای کرد که احساس غیرت را در وجود شاه برانگیخت و جان او را با این داستان درگیر کرد.
اشارت کرد کز خوبان هزاران
به دارالملک خوبی شهریاران
هوش مصنوعی: او اشاره کرد که از میان هزاران زیبای با کمال، خوبان در دیار شهریاران وجود دارند.
همه زرین کله بنهاده بر سر
همه زرکش قبا پوشیده در بر
هوش مصنوعی: همهی آنهایی که زرینکلاهاند، بر سر دارند و همهی کسانی که لباس زرین به تن کردهاند، در بر دارند.
کمرهای مرصع بر میانشان
به خنده در شکر ریزی دهانشان
هوش مصنوعی: کمرهای زیبا و خوش نقش آنها در میانه، با لبخندشان شبیه به ریختن شکر از دهانشان به نظر میرسد.
چو گل از گلشن خوبی بچینند
ز گلرویان مصری برگزینند
هوش مصنوعی: وقتی از میان گلهای زیبای یک باغ، بهترینها را انتخاب میکنند، به همین شکل از میان دختران زیبا هم، زیباترین و خوشچهرهترینها را برمیگزینند.
که چون آرند یوسف را به بازار
کنندش عرض بر چشم خریدار
هوش مصنوعی: وقتی یوسف را به بازار میآورند، او را به نمایش میگذارند تا خریدار به او نگاه کند و ارزش او را بسنجد.
کشند اینان بدین شکل و شمایل
به دعوی داریش صف در مقابل
هوش مصنوعی: این افراد به این روش و ظاهر خاص، به بهانه دعوی و ادعا، در برابر او صف کشیدهاند.
شود ور خود بود مهر جهانگرد
ازین آتش رخان بازار او سرد
هوش مصنوعی: اگر مهر و محبتش برای کسی باشد، همانند یک گردشگر در دنیای عشق، با وجود این آتش در چهرهاش، او بازاری را که با عشق سرد شده، از خود دور میکند.