بخش ۳۲ - رفتن برادران پیش پدر و درخواست کردن که یوسف را علیه السلام همراه خود به صحرا برند
جوانمردان که از خود رستگانند
به کنج بیخودی بنشستگانند
ز قید طبع و کید نفس پاکند
به راه درد و کوی عشق خاکند
نه زیشان بر دل مردم غباری
نه از مردم بر ایشان هیچ باری
به ناسازی عالم سازگارند
به هر باری که آید بردبارند
چو شب خسپند بی کین و ستیزند
سحر زانسان که شب خسپند خیزند
حسد ورزان یوسف بامدادان
به فکر دینه خرم طبع و شادان
زبان پر مهر و سینه کینه اندیش
چو گرگان نهان در صورت میش
به دیدار پدر احرام بستند
به زانوی ادب پیشش نشستند
در زرق و تملق باز کردند
ز هر جایی سخن آغاز کردند
بیان کردند هر نوی و کهن را
رسانیدند تا اینجا سخن را
که از خانه ملالت خاست ما را
هوای رفتن صحراست ما را
اگر باشد اجازت قصد داریم
که فردا روز در صحرا گذاریم
برادر یوسف آن نور دو دیده
ز کمسالی به صحرا کم رسیده
چه باشد کش به ما همراه سازی
به همراهیش ما را سر فرازی
به کنج خانه مانده روز تا شب
«فارسله غدا نرتع و نلعب »
گهی با او ره صحرا نوردیم
گهی بر پشت کوه و پشته گردیم
گهی از گوسفندان شیر دوشیم
گهی شیرین و خندان شیر نوشیم
ز فرش سبزه بازیگاه سازیم
به هر لاله به بازی راه سازیم
رباییم از سر لاله کلاهش
کنیم از فرق یوسف جلوه گاهش
زده بالا به سان کبک دامان
میان سبزه سازیمش خرامان
به یک جا گله آهو چرانیم
ز یک سو گرگ را زهره درانیم
بود طبعش به اینها شاد گردد
ز اندوه وطن آزاد گردد
ز جد گرچه هزار اعجوبه سازی
نخندد طبع کودک جز به بازی
چو یعقوب این سخن بشنید ازیشان
گریبان رضا پیچید ازیشان
بگفتا بردن وی کی پسندم
کزان گردد درون اندوهمندم
ازان ترسم کزو غافل نشینید
ز غفلت صورت حالش نبینید
درین دیرینه دشت محنت انگیز
کهن گرگی بر او دندان کند تیز
بدان نازک بدن دندان رساند
تنش را بلکه جانم را دراند
چو آن افسونگران این را شنیدند
فسون دیگر از نو در دمیدند
که آخر ما نه زانسان سست راییم
که هر ده تن به گرگی بس نیاییم
نه گرگ ار شیر مردمخوار باشد
به چنگ ما چو روبه خوار باشد
چو زیشان کرد یعقوب این سخن گوش
ز عذر انگیختن گردید خاموش
به صحرا بردن یوسف رضا داد
بلا را در دیار خود صلا داد
بخش ۳۱ - مشورت کردن برادران با یکدیگر که چه حیله سازند که یوسف را از پیش پدر دور سازند: چو گردد کشته پنهان ماند این رازبخش ۳۳ - بردن برادران یوسف را از پیش پدر و در راه هدایت خود چاه ضلالت کندن و وی را بی هیچ جنایت در چاه افکندن: فغان زین چرخ دولابی که هر روز
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جوانمردان که از خود رستگانند
به کنج بیخودی بنشستگانند
هوش مصنوعی: جوانمردانی که از خودخواسته و ego خود دور شدهاند، در جایی آرام و بیخبر از دنیای بیرون نشستهاند.
ز قید طبع و کید نفس پاکند
به راه درد و کوی عشق خاکند
هوش مصنوعی: افراد با قلبی پاک و بیریا، از قید و بندهای ذهن و وسوسههای نفس رهایی مییابند و در مسیر درد عشق، بیپروا و با شجاعت قدم برمیدارند.
نه زیشان بر دل مردم غباری
نه از مردم بر ایشان هیچ باری
هوش مصنوعی: نه از این افراد در دل مردم نشانهای وجود دارد و نه بر آنها از سوی مردم فشاری است.
به ناسازی عالم سازگارند
به هر باری که آید بردبارند
هوش مصنوعی: انسانها با ناهماهنگیهای دنیا کنار میآیند و در مقابل هر چالشی که برایشان پیش میآید، صبور و استوار هستند.
چو شب خسپند بی کین و ستیزند
سحر زانسان که شب خسپند خیزند
هوش مصنوعی: وقتی شب فرامیرسد و مردم در آرامش و بدون کینه و دشمنی میخوابند، صبحگاه کسانی که در شب خوابیدهاند، بیدار میشوند.
حسد ورزان یوسف بامدادان
به فکر دینه خرم طبع و شادان
هوش مصنوعی: حسودان در دل خود به یوسف حسرت میخورند و در صبحگاه به فکر دین و دنیای او هستند که چقدر خوشبخت و شاداب به نظر میرسد.
زبان پر مهر و سینه کینه اندیش
چو گرگان نهان در صورت میش
هوش مصنوعی: زبان پر از محبت و دل پر از کینه، مانند گرگانی است که در ظاهر، خود را به شکل میش نشان میدهند.
به دیدار پدر احرام بستند
به زانوی ادب پیشش نشستند
هوش مصنوعی: به ملاقات پدر رفتند و با احترام و ادب خم شدند و در مقابل او نشستند.
در زرق و تملق باز کردند
ز هر جایی سخن آغاز کردند
هوش مصنوعی: در درخشش و تمجید، از هر گوشهای شروع به صحبت کردند.
بیان کردند هر نوی و کهن را
رسانیدند تا اینجا سخن را
هوش مصنوعی: همه چیزهای نو و قدیمی را بیان کردند و سخن را تا این نقطه رساندند.
که از خانه ملالت خاست ما را
هوای رفتن صحراست ما را
هوش مصنوعی: از خانه پر از اندوه بیرون آمدیم، اکنون احساس نیاز و آرزوی رفتن به دشت و صحرا داریم.
اگر باشد اجازت قصد داریم
که فردا روز در صحرا گذاریم
هوش مصنوعی: اگر اجازه بدهی، قصد داریم که فردا در دشت و صحرا بگردیم.
برادر یوسف آن نور دو دیده
ز کمسالی به صحرا کم رسیده
هوش مصنوعی: برادر یوسف، آن نور چشمها، در جوانی و کمسالی به دشواری به صحرا و دوری افتاده است.
چه باشد کش به ما همراه سازی
به همراهیش ما را سر فرازی
هوش مصنوعی: اگر کسی به ما کمک کند و ما را همراهی کند، به خاطر این همراهی، زندگیامان با شکوه و با افتخار خواهد شد.
به کنج خانه مانده روز تا شب
«فارسله غدا نرتع و نلعب »
هوش مصنوعی: در گوشهی خانه نشستهایم و روز تا شب را سپری میکنیم، وعدهای دادهاند که فردا به بیرون خواهیم رفت و بازی خواهیم کرد.
گهی با او ره صحرا نوردیم
گهی بر پشت کوه و پشته گردیم
هوش مصنوعی: گاهی در صحرا و دشت به همراه او سفر کردیم و گاهی بر فراز کوهها و تپهها قدم گذاشتیم.
گهی از گوسفندان شیر دوشیم
گهی شیرین و خندان شیر نوشیم
هوش مصنوعی: گاهی ما از گوسفندانی که شیر میدهند، شیر میدوشیم و گاهی هم با لذت و شادی از شیر آنها نوشیدن میکنیم.
ز فرش سبزه بازیگاه سازیم
به هر لاله به بازی راه سازیم
هوش مصنوعی: بیایید باغی از سبزه بسازیم و هر لاله را به بازی دعوت کنیم.
رباییم از سر لاله کلاهش
کنیم از فرق یوسف جلوه گاهش
هوش مصنوعی: ما از زیبایی و جذابیتهای لاله، زیورهایی تهیه کنیم و آن را در برابر زیبایی یوسف قرار دهیم.
زده بالا به سان کبک دامان
میان سبزه سازیمش خرامان
هوش مصنوعی: ما مانند کبکی که در میان سبزهها بال میزند، او را با زیبایی و ناز به جلوه در میآوریم.
به یک جا گله آهو چرانیم
ز یک سو گرگ را زهره درانیم
هوش مصنوعی: ما در یک مکان آهوها را چرا میکنیم و از طرف دیگر، به گرگها اجازه نمیدهیم که نزدیک شوند.
بود طبعش به اینها شاد گردد
ز اندوه وطن آزاد گردد
هوش مصنوعی: طبع او با این چیزها شاد میشود و از غم وطن رها میگردد.
ز جد گرچه هزار اعجوبه سازی
نخندد طبع کودک جز به بازی
هوش مصنوعی: اگرچه جد (نیا) هزاران شگفتی و اعجوبه خلق کند، اما روحیه کودک تنها به بازی کردن لبخند میزند و به چیزهای ساده و بازیها علاقهمند است.
چو یعقوب این سخن بشنید ازیشان
گریبان رضا پیچید ازیشان
هوش مصنوعی: وقتی یعقوب این حرفها را شنید، به شدت ناراحت شد و در واکنش به آنها ابراز نارضایتی کرد.
بگفتا بردن وی کی پسندم
کزان گردد درون اندوهمندم
هوش مصنوعی: او گفت: وقتی بردن او را خوش دارم که از درونم غم و اندوهی برطرف شود.
ازان ترسم کزو غافل نشینید
ز غفلت صورت حالش نبینید
هوش مصنوعی: از این میترسم که به دلایلی غافل بمانید و نتوانید وضعیت او را به خاطر ناپیداییاش ببینید.
درین دیرینه دشت محنت انگیز
کهن گرگی بر او دندان کند تیز
هوش مصنوعی: در این دشت قدیمی و پر از سختی، گرگی دندانهایش را تیز کرده است.
بدان نازک بدن دندان رساند
تنش را بلکه جانم را دراند
هوش مصنوعی: بدن نازک و ظریف او به گونهای است که میتواند دندانهایم را نیز به درد بیاورد و این درد فراتر از بدنم، جانم را نیز آزار میدهد.
چو آن افسونگران این را شنیدند
فسون دیگر از نو در دمیدند
هوش مصنوعی: زمانی که آن جادوگران این حرف را شنیدند، دوباره جادوئی تازه در نفس خود دمیدند.
که آخر ما نه زانسان سست راییم
که هر ده تن به گرگی بس نیاییم
هوش مصنوعی: ما از انسانهای ضعیفالنفس نیستیم که با هر ده نفر قابلیت شکست در برابر یک گرگ را داشته باشیم.
نه گرگ ار شیر مردمخوار باشد
به چنگ ما چو روبه خوار باشد
هوش مصنوعی: اگر گرگی هم شیر و درنده باشد، در برابر ما مثل روباهی بیدفاع و ناتوان خواهد بود.
چو زیشان کرد یعقوب این سخن گوش
ز عذر انگیختن گردید خاموش
هوش مصنوعی: وقتی یعقوب این سخن را به آنها گفت، به خاطر در دست داشتن عذر، آنها سکوت کردند.
به صحرا بردن یوسف رضا داد
بلا را در دیار خود صلا داد
هوش مصنوعی: یوسف را به بیابان بردن، بلایای او را در سرزمین خودش فریاد زد.