بخش ۳۰ - خواب دیدن یوسف علیه السلام که آفتاب و ماه و یازده ستاره وی را سجده می برند و شنیدن اخوان آن را و زیادت شدن حسد ایشان
خوش آن کز بند صورت باز رسته
ز سحر چشمبندان چشم بسته
دلش بیدار و چشمش در شکر خواب
ندیده کس چنین بیدار در خواب
بپوشیده ز ناپاینده دیده
ولی پوشیده آینده دیده
شبی یوسف به پیش چشم یعقوب
که پیش او چو چشمش بود محبوب
به خواب خوش نهاده سر به بالین
به خنده لعل نوشین کرد نوشین
ز شیرین خنده آن لعل شکرخند
به دل یعقوب را شوری در افکند
چو یوسف نرگس سیراب بگشاد
چو بخت خویش چشم از خواب بگشاد
بدو گفت ای شکر شرمنده تو
چه موجب داشت شکر خنده تو
بگفتا خواب دیدم مهر و مه را
ز رخشنده کواکب یازده را
که یکسر داد تعظیمم بدادند
به سجده پیش رویم سر نهادند
پدر گفتا که بس کن زین سخن بس
مگوی این خواب را زنهار با کس
مباد این خواب را اخوان بدانند
به بیداری صد آزارت رسانند
ز تو در دل هزاران غصه دارند
درین قصه کیت فارغ گذارند
نیارند از حسد این خواب را تاب
که بس روشن بود تعبیر این خواب
پدر کرد این وصیت لیک تقدیر
به بادی بگسلد زنجیر تدبیر
به یک تن گفت یوسف آن فسانه
نهاد آن را به اخوان در میانه
شنیدستی که هر سر کز دو بگذشت
به اندک وقت ورد هر زبان گشت
حکیمی گفت کان دو جز دو لب نیست
کزان سر بگذرانیدن ادب نیست
بسا سر کز دو لب افتد به بیرون
درون صد دلاور را کند خون
چه خوش گفت آن نکو گوی نکوکار
که سر خواهی سلامت سر نگهدار
چو وحشی مرغی از بند قفس جست
دگر نتوان به دستان پای او بست
چو اخوان قصه یوسف شنیدند
ز غصه پیرهن بر خود دریدند
که یا رب چیست در خاطر پدر را
که نشناسد ز نفع خود ضرر را
نمی دانیم کز طفلی چه آید
که طفلی جز طفیلی را نشاید
به هر یک چند بر بافد دروغی
دهد زان گوهر خود را فروغی
خورد آن پیر مسکین زو فریبی
شود از صحبت او ناشکیبی
کند قطع نکو پیوندی ما
برد مهر پدر فرزندی ما
پدر کرده ست ازینسان سربلندش
نیفتد اینقدر حشمت پسندش
هوس دارد که ما از تیرگی پاک
به سجده پیش او افتیم بر خاک
نه تنها ما که مادر با پدر هم
نباید جاه جویی اینقدر هم
پدر را ما خریداریم نی او
پدر را ما هواداریم نی او
اگر روز است در صحرا شبانیم
وگر شب خانه اش را پاسبانیم
بر اعدا قوت بازویش از ماست
بر احباب آب رویش از ماست
بجز حیلتگری از وی چه دیده ست
کز اینسان بر سر ما برگزیده ست
بیا تا کار خود را چاره سازیم
به هر راهش توان آواره سازیم
چو با ما بر سر غمخوارگی نیست
دوای او به جز آوارگی نیست
بباید چاره سازی را کمر بست
نرفته اختیار چاره از دست
چو خاری بر دمد از شور بختی
بباید کند ناگشته درختی
به قصد چاره سازی عهد بستند
به عزم مشورت یکجا نشستند
بخش ۲۹ - آغاز حسد بردن اخوان و دور انداختن یوسف را علیه السلام از کنعان: دبیر خامه ز استاد کهن زادبخش ۳۱ - مشورت کردن برادران با یکدیگر که چه حیله سازند که یوسف را از پیش پدر دور سازند: چو گردد کشته پنهان ماند این راز
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوش آن کز بند صورت باز رسته
ز سحر چشمبندان چشم بسته
هوش مصنوعی: کسی که از بند ظاهر آزاد شده و از جادو و فریب چشمهای بسته رهایی یافته، بسیار خوشبخت است.
دلش بیدار و چشمش در شکر خواب
ندیده کس چنین بیدار در خواب
هوش مصنوعی: دلش بیدار و هشیار است، اما چشمانش خواب آلود و در عالم خواب به سر میبرد. هیچ کس را نمیتوان یافت که اینگونه بیدار و متوجه در خواب باشد.
بپوشیده ز ناپاینده دیده
ولی پوشیده آینده دیده
هوش مصنوعی: آنچه که اکنون و در آینده میبینیم، ممکن است پنهان باشد. اما آنچه از زمانهای گذشته به ما رسیده، بهتر قابل درک است.
شبی یوسف به پیش چشم یعقوب
که پیش او چو چشمش بود محبوب
هوش مصنوعی: یک شب یوسف در پیش چشمان یعقوب بود، مانند محبوبی که او در چشم خود داشت.
به خواب خوش نهاده سر به بالین
به خنده لعل نوشین کرد نوشین
هوش مصنوعی: در خواب خوش، سرش را بر بالین گذاشته و با خندهای شیرین، حالتی دلپذیر را تجربه میکند.
ز شیرین خنده آن لعل شکرخند
به دل یعقوب را شوری در افکند
هوش مصنوعی: خندهی شیرین او مانند لعلهای شکرین سبب شد که یعقوب در دلش شور و شوقی ایجاد شود.
چو یوسف نرگس سیراب بگشاد
چو بخت خویش چشم از خواب بگشاد
هوش مصنوعی: وقتی یوسف نرگس را پرآب کرد و شکوفههایش را باز کرد، مانند زمانی بود که بختش چشمانش را از خواب باز کرد و به زندگی جدیدی چشم دوخت.
بدو گفت ای شکر شرمنده تو
چه موجب داشت شکر خنده تو
هوش مصنوعی: به او گفت: ای شکر، چه چیزی باعث شده که تو شرمنده باشی و بخندی؟
بگفتا خواب دیدم مهر و مه را
ز رخشنده کواکب یازده را
هوش مصنوعی: گفت خواب دیدم که خورشید و ماه را از میان یازده ستاره درخشان مشاهده کردم.
که یکسر داد تعظیمم بدادند
به سجده پیش رویم سر نهادند
هوش مصنوعی: همه به خاطر ارادتم، سر به سجده نهادند و برایم احترام قائل شدند.
پدر گفتا که بس کن زین سخن بس
مگوی این خواب را زنهار با کس
هوش مصنوعی: پدر گفت: دیگر از این حرفها نزن و این خواب را با هیچکس در میان نگذار.
مباد این خواب را اخوان بدانند
به بیداری صد آزارت رسانند
هوش مصنوعی: نگران باش که این خواب را دوستانت درک نکنند، زیرا در حالت بیداری ممکن است به تو آسیب برسانند.
ز تو در دل هزاران غصه دارند
درین قصه کیت فارغ گذارند
هوش مصنوعی: در دل هزاران غم و اندوه دارم و در این ماجرا، چگونه میتوانم از تو بیخیال شوم؟
نیارند از حسد این خواب را تاب
که بس روشن بود تعبیر این خواب
هوش مصنوعی: از روی حسادت، این خواب را نتوانستند تحمل کنند، چرا که تعبیر این خواب بسیار روشن و واضح بود.
پدر کرد این وصیت لیک تقدیر
به بادی بگسلد زنجیر تدبیر
هوش مصنوعی: پدر وصیتی کرد، اما سرنوشت ممکن است همهی برنامهریزیها را بههم بزند.
به یک تن گفت یوسف آن فسانه
نهاد آن را به اخوان در میانه
هوش مصنوعی: یوسف به یک نفر گفت که داستانی را که در میان برادرانش قرار داد، برای او بازگو کند.
شنیدستی که هر سر کز دو بگذشت
به اندک وقت ورد هر زبان گشت
هوش مصنوعی: شنیدهای که وقتی کسی از سر دو چیز عبور کند، خیلی زود صحبتهایش در هر زبانی معروف میشود.
حکیمی گفت کان دو جز دو لب نیست
کزان سر بگذرانیدن ادب نیست
هوش مصنوعی: حکیمی میگوید که این دو چیز که در واقع دو لب هستند، در واقع جنبهای از ادب و نزاکت را نشان میدهند. به عبارت دیگر، این دو لب نمیتوانند فرایندها و تعاملات مؤدبانه را وقف کنند یا بر آن تأثیر بگذارند. به نظر میرسد میخواهد تاکید کند که روابط و برخوردهای انسانی نیازمند ادب و احترام است.
بسا سر کز دو لب افتد به بیرون
درون صد دلاور را کند خون
هوش مصنوعی: بسیاری از سربازان دلیر در میدان نبرد ممکن است به خاطر یک سر از دو لب، به شدت آسیب ببینند و جان خود را از دست بدهند.
چه خوش گفت آن نکو گوی نکوکار
که سر خواهی سلامت سر نگهدار
هوش مصنوعی: آن کس که خوب میگوید و نیکو عمل میکند، به خوبی بیان کرده است که اگر میخواهی سلامتیات را حفظ کنی، باید مراقب سرت باشی و آن را در امان نگهداری.
چو وحشی مرغی از بند قفس جست
دگر نتوان به دستان پای او بست
هوش مصنوعی: مانند پرندهای وحشی که از قفس رها شده، دیگر نمیتوان او را به دام انداخت و پایش را به زنجیر بست.
چو اخوان قصه یوسف شنیدند
ز غصه پیرهن بر خود دریدند
هوش مصنوعی: وقتی برادران داستان یوسف را شنیدند، از شدت اندوه بر روی خود لباسها را چاک کردند.
که یا رب چیست در خاطر پدر را
که نشناسد ز نفع خود ضرر را
هوش مصنوعی: پدر از چه چیزی در ذهنش مشغول است که نمیتواند ضرر را از نفع خود تشخیص بدهد؟
نمی دانیم کز طفلی چه آید
که طفلی جز طفیلی را نشاید
هوش مصنوعی: ما نمیدانیم از یک کودک چه انتظارهایی میرود، چون کودک نمیتواند به جز وابسته بودن به دیگران چیز دیگری باشد.
به هر یک چند بر بافد دروغی
دهد زان گوهر خود را فروغی
هوش مصنوعی: هر کسی با گفتن دروغ هایی، سعی میکند از ارزش و زیبایی واقعی خود بکاهد و به نوعی خود را در چشم دیگران زیباتر و درخشانتر نشان دهد.
خورد آن پیر مسکین زو فریبی
شود از صحبت او ناشکیبی
هوش مصنوعی: آن پیر مسکین از صحبت او فریفته شد و نتوانست بر خود تسلط داشته باشد.
کند قطع نکو پیوندی ما
برد مهر پدر فرزندی ما
هوش مصنوعی: بندهای خوب و ارزشمند ما را از هم جدا میکند و عشق پدر به فرزند ما را از بین میبرد.
پدر کرده ست ازینسان سربلندش
نیفتد اینقدر حشمت پسندش
هوش مصنوعی: پدر به خاطر ویژگیهای برجستهاش، باعث افتخار او شده و این مقام و منزلت او را حفظ کرده است.
هوس دارد که ما از تیرگی پاک
به سجده پیش او افتیم بر خاک
هوش مصنوعی: دلش میخواهد که ما از گناهان و تیرگیها رهایی یابیم و به عبادت و احترام در برابر او بر خاک بیفتیم.
نه تنها ما که مادر با پدر هم
نباید جاه جویی اینقدر هم
هوش مصنوعی: نه فقط ما، بلکه حتی پدر و مادر هم نباید اینقدر به دنبال مقام و برتری باشند.
پدر را ما خریداریم نی او
پدر را ما هواداریم نی او
هوش مصنوعی: ما پدر را دوست داریم، اما او ما را نمیخواهد.
اگر روز است در صحرا شبانیم
وگر شب خانه اش را پاسبانیم
هوش مصنوعی: اگر روز باشد در دشت و بیابان در کنار هم هستیم و اگر شب باشد، در خانه او را محافظت میکنیم.
بر اعدا قوت بازویش از ماست
بر احباب آب رویش از ماست
هوش مصنوعی: قدرت و نیروی او در مقابل دشمنانش از ما ناشی میشود، و آبرو و حیثیت او در میان دوستانش نیز به خاطر ماست.
بجز حیلتگری از وی چه دیده ست
کز اینسان بر سر ما برگزیده ست
هوش مصنوعی: غیر از فریبکاری چه چیزی از او دیدهایم که او اینگونه بر ما تسلط یافته است؟
بیا تا کار خود را چاره سازیم
به هر راهش توان آواره سازیم
هوش مصنوعی: بیایید مشکلات خود را حل کنیم و برای هر یک از آنها راهی پیدا کنیم.
چو با ما بر سر غمخوارگی نیست
دوای او به جز آوارگی نیست
هوش مصنوعی: وقتی که کسی در غم و شادی ما شریک نیست، درمانی برای درد ما جز آوارگی و بیخانمانی وجود ندارد.
بباید چاره سازی را کمر بست
نرفته اختیار چاره از دست
هوش مصنوعی: برای حل مشکل باید تلاش و کوشش کرد، زیرا وقتی که کار از کار گذشته است، دیگر نمیتوان چارهای اندیشید.
چو خاری بر دمد از شور بختی
بباید کند ناگشته درختی
هوش مصنوعی: زمانی که بدی و شانس نامساعد مانند خاری به ما آسیب میزند، باید با صبر و تلاش، به نتایج نرسیده و ناپخته پایان دهیم.
به قصد چاره سازی عهد بستند
به عزم مشورت یکجا نشستند
هوش مصنوعی: آنها تصمیم گرفتند که برای پیدا کردن راه حل و چارهای، به طور جمعی و با همفکری در یک مکان گرد هم بیایند.
حاشیه ها
1398/03/07 10:06
نستوه
در مصرع دوم بیت 17، درد نادرست است و وِرد درست است.