بخش ۲۹ - آغاز حسد بردن اخوان و دور انداختن یوسف را علیه السلام از کنعان
دبیر خامه ز استاد کهن زاد
درین نامه چنین داد سخن داد
که چون یوسف به خوبی سربرافراخت
دل یعقوب را مشعوف خود ساخت
به سان مردمش در دیده بنشست
ز فرزندان دیگر دیده بربست
گرفتی با وی آنسان لطفها پیش
که بر وی رشکشان هر دم شدی بیش
درختی بود در صحن سرایش
به سبزی و خوشی بهجت فزایش
چو سکان صوامع سبزپوشی
ز جنبش تیز وجدی پر خروشی
ستاده در مقام استقامت
فکنده بر زمین ظل کرامت
پی تسبیح هر برگش زبانی
بنامیزد عجب تسبیح خوانی
گذشته شاخ ازین فیروزه کاخش
ملایک گشته گنجشکان شاخش
به هر فرزند کش دادی خداوند
ازان خرم درخت سدره مانند
هماندم تازه شاخی بردمیدی
که با قدش برابر سر کشیدی
چو در راه بلاغت پا نهادی
به دستش زان عصای سبز دادی
به جز یوسف که از تأیید بختش
عصا لایق نیامد زان درختش
نهال باغ جان بود او نشاید
که با او شاخ چوبی همسر آید
شبی پنهان ز اخوان با پدر گفت
که ای بازوی سعیت با ظفر جفت
دعا کن تا کفیل کار و کشتم
برویاند عصایی از بهشتم
که از عهد جوانی تا به پیری
کند هر جا که افتم دستگیری
دهد در جلوه گاه جنگ و بازی
مرا بر هر برادر سرفرازی
پدر روی تضرع در خدا کرد
برای خاطر یوسف دعا کرد
رسید از سدره پیک ملک سرمد
عصایی سبز در دست از زبرجد
نه زخم تیشه ایام دیده
نه رنج اره دوران کشیده
قوی قوت گران قیمت سبک سنگ
نیالوده به ننگ روغن و رنگ
پیام آورد کین فضل الهیست
ستون بارگاه پادشاهیست
چو شد یوسف ازان تحفه قوی دست
ز حسرت حاسدان را پشت بشکست
بر ایشان آن عصا از دست هستی
گرانتر آمد از صد چوبدستی
به خود بستند ازان هر یک خیالی
نشاندند از حسد در دل نهالی
از اول طبع را زان زندگی زاد
ولی آخر بر شرمندگی داد
بخش ۲۸ - عمر گذرانیدن زلیخا در مفارقت یوسف علیه السلام و تلهف و تأسف وی بر آن مدی اللیالی و الایام: چو دل با دلبری آرام گیردبخش ۳۰ - خواب دیدن یوسف علیه السلام که آفتاب و ماه و یازده ستاره وی را سجده می برند و شنیدن اخوان آن را و زیادت شدن حسد ایشان: خوش آن کز بند صورت باز رسته
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دبیر خامه ز استاد کهن زاد
درین نامه چنین داد سخن داد
هوش مصنوعی: در این نامه، معلم با تجربه و مسنای از زمان قدیم، با دقت و هنر خاصی از قلم خود استفاده کرده و سخنانی را بیان کرده است.
که چون یوسف به خوبی سربرافراخت
دل یعقوب را مشعوف خود ساخت
هوش مصنوعی: بیت به زیبایی و خاص بودن یوسف اشاره دارد. مانند اینکه یوسف با زیباییاش دل یعقوب را شاد و خوشحال کرد.
به سان مردمش در دیده بنشست
ز فرزندان دیگر دیده بربست
هوش مصنوعی: مانند مردمش در چشمها نشست و از دید دیگران دور شد.
گرفتی با وی آنسان لطفها پیش
که بر وی رشکشان هر دم شدی بیش
هوش مصنوعی: تو آنچنان با او مهربانی و لطف برخورد میکنی که دیگران نسبت به او حسادتشان روز به روز بیشتر میشود.
درختی بود در صحن سرایش
به سبزی و خوشی بهجت فزایش
هوش مصنوعی: در حیاط خانهاش درختی وجود داشت که سرسبز و خوشحال بود و شادی را بیشتر میکرد.
چو سکان صوامع سبزپوشی
ز جنبش تیز وجدی پر خروشی
هوش مصنوعی: همچون راهنمایی که در صومعههای سبزپوش است، پر از حرکت و پر از شور و نشاط است.
ستاده در مقام استقامت
فکنده بر زمین ظل کرامت
هوش مصنوعی: در این بیت به کسی اشاره شده است که با استقامت و پایداری در برابر چالشها ایستاده و همینطور ویژگیهای بزرگ و شایستهای از خود به جا میگذارد. او با شجاعت و نیکنیتی خود، سایهای از کرامت و بزرگواری را بر اطراف خود میافکند.
پی تسبیح هر برگش زبانی
بنامیزد عجب تسبیح خوانی
هوش مصنوعی: هر برگ درختی همچون زبانی سخن میگوید و به ذکر خدا مشغول است؛ واقعاً حیرتانگیز است که اینگونه تسبیح میگویند.
گذشته شاخ ازین فیروزه کاخش
ملایک گشته گنجشکان شاخش
هوش مصنوعی: درختی که در گذشته از همان فیروزهای که میکاشت، پر و بال گرفته و فرشتگان در شاخههایش مینشینند و جوجهتیغیها در آنجا جا دارند.
به هر فرزند کش دادی خداوند
ازان خرم درخت سدره مانند
هوش مصنوعی: هر فرزندی که خداوند به تو هدیه کرده، مانند درختی خرم و زیباست که برکت و خوشحالی به ارمغان میآورد.
هماندم تازه شاخی بردمیدی
که با قدش برابر سر کشیدی
هوش مصنوعی: در کنارم جوانهای تازه رشد کرد که با قدش به مبارزه برخاستی.
چو در راه بلاغت پا نهادی
به دستش زان عصای سبز دادی
هوش مصنوعی: زمانی که در مسیر بیان و سخنوری قدم گذاشتی، به او عصایی سبز رنگ بخشیدی.
به جز یوسف که از تأیید بختش
عصا لایق نیامد زان درختش
هوش مصنوعی: جز یوسف، کسی دیگر از خوش شانسی و موفقیت خود بهرهای نگرفته است و هیچ کس نتوانسته به اندازه او از درخت سرنوشتش سود ببرد.
نهال باغ جان بود او نشاید
که با او شاخ چوبی همسر آید
هوش مصنوعی: نهال باغ جان به قدری ارزشمند و پرمعناست که شایسته نیست با یک شاخ چوبی و بیارزش همراه شود.
شبی پنهان ز اخوان با پدر گفت
که ای بازوی سعیت با ظفر جفت
هوش مصنوعی: شبی به صورت پنهانی با پدر صحبت کرد که ای نیروی تلاش و کوشش تو، به همراه کامیابی همراستا است.
دعا کن تا کفیل کار و کشتم
برویاند عصایی از بهشتم
هوش مصنوعی: از خدا بخواه تا در کارهایم راهگشا باشد و قدرتی مانند عصای بهشتی به من عطا کند.
که از عهد جوانی تا به پیری
کند هر جا که افتم دستگیری
هوش مصنوعی: هر جا که بیفتم و به کمک نیاز داشته باشم، از زمان جوانی تا پیری، همیشه کسانی هستند که به من کمک میکنند.
دهد در جلوه گاه جنگ و بازی
مرا بر هر برادر سرفرازی
هوش مصنوعی: در میدان نبرد و سرگرمی، به من ارج و منزلتی عطا میکند که باعث سرافرازی برادرم میشود.
پدر روی تضرع در خدا کرد
برای خاطر یوسف دعا کرد
هوش مصنوعی: پدر با زاری و خواهش به درگاه خداوند دعا کرد تا مشکل یوسف حل شود.
رسید از سدره پیک ملک سرمد
عصایی سبز در دست از زبرجد
هوش مصنوعی: فرشتهای از عالم بالا به درخت سدره نزدیک شد و عصایی سبز و زیبا که از سنگ زبرجد ساخته شده بود، در دست داشت.
نه زخم تیشه ایام دیده
نه رنج اره دوران کشیده
هوش مصنوعی: نه زخم و آسیبی از سختیهای زمانه دیدهام و نه درد و رنجی از مشکلات دوران تحمل کردهام.
قوی قوت گران قیمت سبک سنگ
نیالوده به ننگ روغن و رنگ
هوش مصنوعی: قدرت قوی و باارزش، نیازی به زرق و برق و ظاهرسازی ندارد؛ آنچه مهم است، خلوص و صداقت در عمل است.
پیام آورد کین فضل الهیست
ستون بارگاه پادشاهیست
هوش مصنوعی: پیام آورده که این نعمت خداوندی، پایه و اساس قدرت و عظمت پادشاهی است.
چو شد یوسف ازان تحفه قوی دست
ز حسرت حاسدان را پشت بشکست
هوش مصنوعی: زمانی که یوسف از آن هدیه و نعمت الهی برخوردار شد، حسرت حاسدان به حدی رسید که دیگر نتوانستند تحمل کنند و ناامید شدند.
بر ایشان آن عصا از دست هستی
گرانتر آمد از صد چوبدستی
هوش مصنوعی: در اینجا گفته شده است که برای آنها، آن عصای خاص و مهمی که در دست دارند، از هزاران چوبدستی دیگر ارزشمندتر و با اهمیتتر است. به عبارت دیگر، ارزش و اهمیت یک شیء خاص به مراتب بیشتر از چیزهای معمولی و رایج است.
به خود بستند ازان هر یک خیالی
نشاندند از حسد در دل نهالی
هوش مصنوعی: هر یک از آنها به خاطر حسدی که در دل داشتند، به خود خیالی را وابسته کردند و در دلشان نهالی از این حسد کاشتند.
از اول طبع را زان زندگی زاد
ولی آخر بر شرمندگی داد
هوش مصنوعی: این جمله بیانگر این است که انسان از همان ابتدا با صفاتی که در زندگی دارد متولد میشود، اما در نهایت ممکن است به خاطر اعمال یا ویژگیهایی که در طول زمان پیدا کرده، احساس شرمندگی کند. زندگی و ویژگیهای ذاتی او از یک سو و پیامدهای تصمیمات و رفتارهایش از سوی دیگر، تأثیرگذار هستند.