بخش ۲۲ - آمدن رسولان پادشاهان اطراف غیر از مصر به خواستگاری زلیخا و تنگدل گشتن وی از نومیدی آن
به دارالملک گیتی شهریاران
به تخت شهریاری تاجداران
به دل داغ تمنای تو دارند
به سینه تخم سودای تو کارند
به سوی ما به امید قبولی
رسیده ست اینک از هر یک رسولی
بگویم داستان هر رسولت
ببینم تا که می افتد قبولت
به هر کشور که افتد در دلت میل
تو را سازم به زودی شاه آن خیل
پدر می گفت و او خاموش می بود
به بوی آشنایی گوش می بود
خوشا گوش سخن کردن ز جایی
به امید حدیث آشنایی
ز شاهان قصه ها پی در پی آورد
ولی از مصریان دم برنیاورد
زلیخا دید کز مصر و دیارش
نیامد هیچ قاصد خواستگارش
ز دیدار پدر نومید برخاست
ز غم لرزان چو شاخ بید برخاست
به نوک دیده مروارید می سفت
ز دل خونابه می بارید و می گفت
مرا ای کاشکی مادر نمی زاد
وگر می زاد کس شیرم نمی داد
ندانم بر چه طالع زاده ام من
بدین طالع کجا افتاده ام من
اگر بر خیزد از دریا سحابی
که ریزد بر لب هر تشنه آبی
چو ره سوی من لب تشنه آرد
به جای آب جز آتش نبارد
ندانم ای فلک با من چه داری
چو خویشم غرق خون دامن چه داری
گرم ندهی به سوی دوست پرواز
ز وی باری چنین دورم مینداز
گر از من مرگ خواهی مردم اینک
ز بیداد تو جان بسپردم اینک
وگر خواهی مرا در رنج و اندوه
نهادی بر دلم صد رنج چون کوه
به زیر کوه گاهی چند باشد
به موج غم گیاهی چند باشد
دلم از زخم تو صد جای ریش است
اگر رحمی کنی بر جای خویش است
اگر من شاد اگر غمگین تو را چه
وگر من تلخ اگر شیرین تو را چه
کیم من وز وجود من چه خیزد
وزین بود و نبود من چه خیزد
اگر شد خرمنم بر باد گو شو
دو صد خرمن ازین بر تو به یک جو
هزاران تازه گل بر باد دادی
ز داغ مرگ بر آتش نهادی
کجا گردد تو را خاطر پریشان
که من باشم یکی دیگر ازیشان
به صد افغان و درد آن روز تا شب
درون غنچه وار از خون لبالب
سرشک از دیده غمناک می ریخت
به دست غصه بر سر خاک می ریخت
پدر چون دید شوق و بی قراریش
ز سودای عزیز مصر زاریش
رسولان را به خلعت های شاهی
اجازت داد لب پر عذر خواهی
که هست از بهر این فرزانه فرزند
زبانم با عزیز مصر در بند
بود روشن بر دانش پرستان
که باشد دست دست پیشدستان
زبان دهر را به زین مثل نیست
که گوید دست پیشین را بدل نیست
رسولان زان تمنا در گذشتند
ز پیشش باد در کف بازگشتند
زلیخا گرچه عشق آشفت حالش
جهان پر بود از صیت جمالش
به هر جا قصه حسنش رسیدی
شدی مفتون او هر کس شنیدی
سران ملک را سودای او بود
به بزم خسروان غوغای او بود
به هر وقت آمدی از شهریاری
به امید وصالش خواستگاری
درین فرصت که از قید جنون رست
به تخت دلبری هشیار بنشست
رسولان از شه هر مرز و هر بوم
چو شاه ملک شام و کشور روم
فزون از ده تن از ره در رسیدند
به درگاه جلالش آرمیدند
یکی منشور ملک و مال در مشت
یکی مهر سلیمانی در انگشت
که هر یک تحفه کشور ستانیست
ز شاهی خواستگاری را نشانیست
به هر جا رو نهد آن غیرت خور
بود تخت آن او و تاج بر سر
به هر کشور که گردد جلوه گاهش
بد دیهیم شاهی خاک راهش
اگر گیرد چو مه در شام آرام
دعای او کنند از صبح تا شام
وگر آرد به سوی روم آهنگ
غلام وی شوند از روم تا زنگ
بدین دستور هر قاصد پیامی
همی گفت از لب فرخنده نامی
زلیخا را ازین معنی خبر شد
ز اندیشه دلش زیر و زبر شد
که با اینان ز مصر آیا کسی هست
که عشق مصریانم پشت بشکست
به سوی مصریانم می کشد دل
ز مصر ار قاصدی نبود چه حاصل
نسیمی کز دیار مصر خیزد
که در چشمم غبار مصر بیزد
مرا خوشتر ازان باد است صد بار
که آرد نافه از صحرای تاتار
درین اندیشه بود او کش پدر خواند
پدروارش به پیش خویش بنشاند
بگفت ای نور چشم و شادی دل
ز بند غم خط آزادی دل
بخش ۲۱ - به خواب آمدن یوسف علیه السلام زلیخا را نوبت سیم و نام و مقام وی دانستن و به عقل و هوش باز آمدن: بیا ای عشق پر افسون و نیرنگبخش ۲۳ - فرستادن پدر زلیخا قاصدی به سوی عزیز مصر و عرض کردن زلیخا بر وی و قبول کردن وی آن را: زلیخا داشت از دل بر جگر داغ
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به دارالملک گیتی شهریاران
به تخت شهریاری تاجداران
هوش مصنوعی: در مرکز جهان، شهریاران بر تخت سلطنت نشستهاند و تاجداران حکومت میکنند.
به دل داغ تمنای تو دارند
به سینه تخم سودای تو کارند
هوش مصنوعی: دلها به شدت خواهان تو هستند و در سینهها آرزوهای عشق تو را پرورش میدهند.
به سوی ما به امید قبولی
رسیده ست اینک از هر یک رسولی
هوش مصنوعی: اینک پیامآورانی از سوی دیگران به سمت ما آمدهاند و امیدوارند که درخواستهایشان مورد قبول واقع شود.
بگویم داستان هر رسولت
ببینم تا که می افتد قبولت
هوش مصنوعی: بگویم داستان هر پیامبرت را تا ببینم که پذیرش و قبولت چگونه است.
به هر کشور که افتد در دلت میل
تو را سازم به زودی شاه آن خیل
هوش مصنوعی: به هر جایی که احساس کنی تمایل داری، به زودی من برای تو آنجا را به بهترین شکل میسازم.
پدر می گفت و او خاموش می بود
به بوی آشنایی گوش می بود
هوش مصنوعی: پدر صحبت میکرد و او سکوت میکرد، در حالی که به بوی آشنایی گوش میداد.
خوشا گوش سخن کردن ز جایی
به امید حدیث آشنایی
هوش مصنوعی: خوشا شنیدن حرفها از جایی به امید اینکه با کسی آشنا شویم.
ز شاهان قصه ها پی در پی آورد
ولی از مصریان دم برنیاورد
هوش مصنوعی: از حکایتهای پادشاهان داستانهای زیادی نقل شده، اما از مصریان هیچ سخنی به میان نیامده است.
زلیخا دید کز مصر و دیارش
نیامد هیچ قاصد خواستگارش
هوش مصنوعی: زلیخا متوجه شد که هیچ پیامآور یا فرستادهای از سرزمین و دیار خودش برای خواستگاری او نیامده است.
ز دیدار پدر نومید برخاست
ز غم لرزان چو شاخ بید برخاست
هوش مصنوعی: او پس از ملاقات با پدر دلشکسته و ناامید شد و مانند شاخهی بید از غم و اندوه لرزان و لرزان برخاست.
به نوک دیده مروارید می سفت
ز دل خونابه می بارید و می گفت
هوش مصنوعی: در نوک چشمانش مانند مروارید اشکی میدرخشید و از دلش خونابهای جاری بود که او را به سخن وادار میکرد.
مرا ای کاشکی مادر نمی زاد
وگر می زاد کس شیرم نمی داد
هوش مصنوعی: ای کاش که مادرم مرا نمیآورد و اگر هم آورده بود، کسی به من شیر نمیداد.
ندانم بر چه طالع زاده ام من
بدین طالع کجا افتاده ام من
هوش مصنوعی: نمیدانم به چه سرنوشتی به دنیا آمدهام و حالا با این سرنوشت چه کار کنم.
اگر بر خیزد از دریا سحابی
که ریزد بر لب هر تشنه آبی
هوش مصنوعی: اگر از دریا بخار بلند شود که بر لب هر تشنهای آب بریزد.
چو ره سوی من لب تشنه آرد
به جای آب جز آتش نبارد
هوش مصنوعی: وقتی کسی با عطش به سوی من بیاید، به جای آب، تنها آتش نصیبش خواهد شد.
ندانم ای فلک با من چه داری
چو خویشم غرق خون دامن چه داری
هوش مصنوعی: نمیدانم ای تقدیر چه سرنوشتی برای من تدارک دیدهای، چرا که من در درد و رنج غرق شدهام و تو همچنان به کار خود ادامه میدهی.
گرم ندهی به سوی دوست پرواز
ز وی باری چنین دورم مینداز
هوش مصنوعی: اگر به سوی دوست نروی، مانند پرندهای هستی که از او دور افتاده و از این فاصله رنج میکشد.
گر از من مرگ خواهی مردم اینک
ز بیداد تو جان بسپردم اینک
هوش مصنوعی: اگر میخواهی من بمیرم، اکنون به خاطر ظلم و ستم تو جانم را فدای این بیعدالتی میکنم.
وگر خواهی مرا در رنج و اندوه
نهادی بر دلم صد رنج چون کوه
هوش مصنوعی: اگر بخواهی مرا در درد و غم قرار دهی، بر دلم بارها رنج مانند کوه سنگینی خواهد کرد.
به زیر کوه گاهی چند باشد
به موج غم گیاهی چند باشد
هوش مصنوعی: گاهی اوقات در زیر کوه، احساسات و غمها مانند گیاهانی هستند که در کنار هم وجود دارند.
دلم از زخم تو صد جای ریش است
اگر رحمی کنی بر جای خویش است
هوش مصنوعی: دل من به شدت از آسیبهای تو دردی دارد، اگر رحم و مهری از خود نشان دهی، میتواند به آرامش برسد.
اگر من شاد اگر غمگین تو را چه
وگر من تلخ اگر شیرین تو را چه
هوش مصنوعی: اگر من خوشحالم یا ناراحت، تو چه احساسی داری؟ و اگر من ناراحت باشم یا خوشحال، برای تو چه اهمیتی دارد؟
کیم من وز وجود من چه خیزد
وزین بود و نبود من چه خیزد
هوش مصنوعی: من کیستم و از وجود من چه چیزی به وجود میآید و از بودن و نبودن من چه برمیآید؟
اگر شد خرمنم بر باد گو شو
دو صد خرمن ازین بر تو به یک جو
هوش مصنوعی: اگر همه داراییام نابود شود، باز هم بگو دوصد بهره از آنچه دارم، ارزش یک چیز کوچک را ندارد.
هزاران تازه گل بر باد دادی
ز داغ مرگ بر آتش نهادی
هوش مصنوعی: تو هزاران گل تازه را به باد سپردی و به خاطر غم مرگ، آتش به وجود آوردی.
کجا گردد تو را خاطر پریشان
که من باشم یکی دیگر ازیشان
هوش مصنوعی: کجا میتوانی به جایی برسی که دلمشغولیات را فراموش کنی در حالی که من هم یکی از آنها هستم؟
به صد افغان و درد آن روز تا شب
درون غنچه وار از خون لبالب
هوش مصنوعی: در حالی که صدای افغان و ناراحتی آن روز به گوش میرسد، من به طور مداوم در حال تحمل درد و رنج هستم، مانند غنچهای که از خون پر شده است.
سرشک از دیده غمناک می ریخت
به دست غصه بر سر خاک می ریخت
هوش مصنوعی: چشمانم از حزن و اندوه اشک میریخت و این اندوه بر خاک میریخت.
پدر چون دید شوق و بی قراریش
ز سودای عزیز مصر زاریش
هوش مصنوعی: وقتی پدر احساس کرد که او به خاطر عشق و آرزویش برای عزیز مصر چقدر بیتاب و نگران است، دلش به حالش سوخت.
رسولان را به خلعت های شاهی
اجازت داد لب پر عذر خواهی
هوش مصنوعی: پیامبران و فرستادگان الهی با لباسهای سلطنتی و با احترام به پذیرش عذر و خواهی دعوت شدند.
که هست از بهر این فرزانه فرزند
زبانم با عزیز مصر در بند
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به وضعیتی اشاره دارد که او به خاطر فرزند مهمی که دارد، در ارتباط با شخص مهمی دیگر، دچار محدودیت و سختی شده است. این به نوعی نشاندهندهی دلتنگی و دشواری ارتباط است که به خاطر یک مسئله مهم ایجاد شده است.
بود روشن بر دانش پرستان
که باشد دست دست پیشدستان
هوش مصنوعی: آشکار بود برای کسانی که علم و دانش را میستایند، که در دستگیری تجربههای پیشینیان، اهمیت و ارزش ویژهای وجود دارد.
زبان دهر را به زین مثل نیست
که گوید دست پیشین را بدل نیست
هوش مصنوعی: زمانه نمیتواند با این مثال بگوید که دستانی که در گذشته بودند دیگر جایگزینی ندارند.
رسولان زان تمنا در گذشتند
ز پیشش باد در کف بازگشتند
هوش مصنوعی: پیامبران به خاطر آرزویی که داشتند از کنار او عبور کردند و مانند بادی که به دست ها برمیگردد، به حالت اول خود بازگشتند.
زلیخا گرچه عشق آشفت حالش
جهان پر بود از صیت جمالش
هوش مصنوعی: زلیخا با وجودی که به خاطر عشقش در بهت و حیرت به سر میبرد، اما جهان پر از آوازه و شهرت زیبایی او بود.
به هر جا قصه حسنش رسیدی
شدی مفتون او هر کس شنیدی
هوش مصنوعی: هر کسی که داستان زیبایی و جذابیت او را شنیده، مجذوب و شیفتهاش شده است.
سران ملک را سودای او بود
به بزم خسروان غوغای او بود
هوش مصنوعی: شاهان و بزرگان کشور آرزوی او را داشتند و در مجالسهای مهم، نام او به گوش میرسید و شوق و هیاهویی برپا میکرد.
به هر وقت آمدی از شهریاری
به امید وصالش خواستگاری
هوش مصنوعی: هر زمان که قدم به شهر من بگذاری و به امید رسیدن به عشق او، خواستگاری کنی.
درین فرصت که از قید جنون رست
به تخت دلبری هشیار بنشست
هوش مصنوعی: در این لحظه که از حالت دیوانگی رهایی یافتهام، به آرامش و دلبری نشستهام.
رسولان از شه هر مرز و هر بوم
چو شاه ملک شام و کشور روم
هوش مصنوعی: فرستادگان از هر سرزمین و نقطهای، مانند پادشاهان در کشور شام و روم به سوی او میآیند.
فزون از ده تن از ره در رسیدند
به درگاه جلالش آرمیدند
هوش مصنوعی: بیش از ده نفر از راه رسیدند و در کنار درگاه عظمت او قرار گرفتند.
یکی منشور ملک و مال در مشت
یکی مهر سلیمانی در انگشت
هوش مصنوعی: شخصی که در دستش قدرت و ثروت دارد، در انگشتش نشانی از سلطنت و عظمت دارد.
که هر یک تحفه کشور ستانیست
ز شاهی خواستگاری را نشانیست
هوش مصنوعی: هر یک از این افراد، هدیهای از سرزمین و کشور خود را به همراه دارد و نشانی از خواستگاری از شاهی را به نمایش میگذارد.
به هر جا رو نهد آن غیرت خور
بود تخت آن او و تاج بر سر
هوش مصنوعی: هر جا که جوانمردی و غیرت نمایان شود، آنجا مقام و منزلت او همچون تخت و تاج خواهد بود.
به هر کشور که گردد جلوه گاهش
بد دیهیم شاهی خاک راهش
هوش مصنوعی: هر جا که جلوهای از او نمایان شود، آنجا به مانند تاجی بر سر شاهان خواهد بود.
اگر گیرد چو مه در شام آرام
دعای او کنند از صبح تا شام
هوش مصنوعی: اگر مانند ماه در شب آرام شود، دعا و نیکی او را از صبح تا شب میگویند.
وگر آرد به سوی روم آهنگ
غلام وی شوند از روم تا زنگ
هوش مصنوعی: اگر کسی به سوی روم برود، باید آگاه باشد که غلامان او نیز از روم تا زنگ سفر خواهند کرد.
بدین دستور هر قاصد پیامی
همی گفت از لب فرخنده نامی
هوش مصنوعی: هر قاصدی به همین شیوه پیامی را با لبانی شاداب و خوشحال بیان میکرد.
زلیخا را ازین معنی خبر شد
ز اندیشه دلش زیر و زبر شد
هوش مصنوعی: زلیخا از این موضوع آگاه شد و به خاطر نگرانی و فکرهایش دچار دگرگونی و بیقراری شد.
که با اینان ز مصر آیا کسی هست
که عشق مصریانم پشت بشکست
هوش مصنوعی: آیا کسی در میان این افراد هست که عشق به مصریان را بشکند و از دست بدهد؟
به سوی مصریانم می کشد دل
ز مصر ار قاصدی نبود چه حاصل
هوش مصنوعی: دل من به سوی سرزمین مصر میتپد؛ اگر هیچ پیامآوری نبود، چه فایدهای دارد؟
نسیمی کز دیار مصر خیزد
که در چشمم غبار مصر بیزد
هوش مصنوعی: نسیمی از سرزمین مصر وزیده که در چشمانم غبار آن دیار را به همراه دارد.
مرا خوشتر ازان باد است صد بار
که آرد نافه از صحرای تاتار
هوش مصنوعی: برای من خوشایندتر از صد بار نسیمی است که عطر خوشی از دشتهای تاریک تاتار به همراه داشته باشد.
درین اندیشه بود او کش پدر خواند
پدروارش به پیش خویش بنشاند
هوش مصنوعی: او در این فکر بود که پدرش را بخواند و او را به احترام به جای خود نشاند.
بگفت ای نور چشم و شادی دل
ز بند غم خط آزادی دل
هوش مصنوعی: ای نور چشم و شادی دلم، از بند غم رها شو و دل را آزاد کن.