بخش ۱۷ - در نیام منام دیدن زلیخا نوبت اول تیغ آفتاب جمال یوسف را علیه السلام و کشته عشق شدن وی به آن تیغ نهفته در نیام
ز کنگردار کاخ شهریاری
چو حارس دیده شکل کوکناری
به بیداری نمانده دیگرش تاب
خواص کوکنارش کرده در خواب
ستاره از دهل کوبی دهل کوب
هجوم خواب دستش بسته بر چوب
نکرده مؤذن از گلبانگ یا حی
فراش غفلت شب مردگان طی
زلیخا آن به لبها شکر ناب
شده بر نرگسش شیرین شکر خواب
سرش سوده به بالین جعد سنبل
تنش داده به بستر خرمن گل
ز بالین سنبلش در هم شکسته
به گل تار حریرش نقش بسته
به خوابش چشم صورت بین غنوده
ولی چشم دگر از دل گشوده
در آمد از درش ناگه جوانی
چه می گویم جوانی نی که جانی
همایون پیکری از عالم نور
به باغ خلد کرده غارت حور
ربوده سر به سر حسن و جمالش
گرفته یک به یک غنج و دلالش
کشیده قامتی چون تازه شمشاد
به آزادی غلامش سرو آزاد
ز بر آویخته زلفی چو زنجیر
خرد را بسته دست و پای تدبیر
فروزان لمعه نور از جبینش
مه و خورشید را رو بر زمینش
مقوس ابرویش محراب پاکان
معنبر سایه بان بر خوابناکان
رخش ماهی ز اوج برج فردوس
ز ابرو کرده آن مه خانه در قوس
مکحل نرگسش از سرمه ناز
ز مژگان بر جگرها ناوک انداز
دو لعلش از تبسم در شکر ریز
دهانش در تکلم شکر آمیز
بریق درش از لعل درافشان
چو از گلگون شفق برق درخشان
به خنده از ثریا نور می ریخت
نمک از پسته پرشور می ریخت
ذقن چون سیبی از غبغب مطوق
ز سیب آویخته آبی معلق
به گل خال رخش از مشک داغی
گرفته آشیان زاغی به باغی
ز سیمش ساعد و بازو توانگر
ز بی سیمی میان چون موی لاغر
زلیخا چون به رویش دیده بگشاد
به یک دیدارش افتاد آنچه افتاد
جمالی دید از حد بشر دور
ندیده از پری نشنیده از حور
ز حسن صورت و لطف شمایل
اسیرش شد به یک دل نی به صد دل
گرفت از قامتش در دل خیالی
نشاند از دوستی در جان نهالی
ز رویش آتشی در سینه افروخت
وز آن آتش متاع صبر و دین سوخت
وز آن عنبر فشان گیسوی دلبند
به هر مو رشته جان کرد پیوند
ز طاق ابرویش با ناله شد جفت
ز خواب آلوده چشمش غرق خون گفت
دل تنگ از لبش تنگ شکر ساخت
ز دندانش مژه عقد گهر ساخت
ز سیمین ساعدش شست از خرد دست
میانش را کمر در بندگی بست
به رویش دید مشکین خال دلکش
نشست از وی سپند آسا بر آتش
ز سیب غبغبش آسیب جان دید
بدانسان سیبی آسان کی توان چید
بنامیزد چه زیبا صورتی بود
که صورت کاست و اندر معنی افزود
زلیخا از زلیخایی رمیده
ازان صورت به معنی آرمیده
ازان معنی اگر آگاه بودی
یکی از واصلان راه بودی
ولی چون بود در صورت گرفتار
نشد در اول از معنی خبردار
همه در بند پنداریم مانده
به صورتها گرفتاریم مانده
ز صورت گر نه معنی رو نماید
کجا یک دل سوی صورت گراید
یقین داند که در کوزه نمی هست
ازان در گردن آرد تشنه اش دست
چو سازد غرقه دریای زلالش
نیاید یاد نم دیده سفالش
شبی خوش همچو صبح زندگانی
نشاط افزا چو ایام جوانی
ز جنبش مرغ و ماهی آرمیده
حوادث پای در دامن کشیده
درین بستانسرای پر نظاره
نمانده باز جز چشم ستاره
ربوده دزد شب هوش عسس را
زبان بسته جرس جنبان جرس را
سگان را طوق گشته حلقه دم
در آن حلقه ره فریادشان گم
ز شهپر مرغ شب خنجر کشیده
ز بانگ صبح نای خود بریده
بخش ۱۶ - در صفت و نسب زلیخا که مغرب از طلوع آفتاب جمالش مشرق گشته بود بلکه به هزار درجه از آن گذشته: چنین گفت آن سخندان سخن سنجبخش ۱۸ - وزیدن نسیم سحری بر زلیخا و نرگس خوابناکش را گشادن و از خیال شبانه غنچه وار خون به دل فرو خوردن و مهر بر لب نهادن: سحر چون زاغ شب پرواز برداشت
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز کنگردار کاخ شهریاری
چو حارس دیده شکل کوکناری
هوش مصنوعی: از دور دست، از کنگرههای کاخ سلطنتی، ستونی به شکل یک مرد جنگجو دیده میشود که در حال حفاظت از آن مکان است.
به بیداری نمانده دیگرش تاب
خواص کوکنارش کرده در خواب
هوش مصنوعی: دیگر بیداری برایش باقی نمانده و توان تحمل را از دست داده، خوابش برده است.
ستاره از دهل کوبی دهل کوب
هجوم خواب دستش بسته بر چوب
هوش مصنوعی: ستارهای مانند دهل در حال نواختن است و صدای ضربش به خواب یورش میبرد، در حالی که دستش به چوبی بسته شده است.
نکرده مؤذن از گلبانگ یا حی
فراش غفلت شب مردگان طی
هوش مصنوعی: مؤذنی که فریاد «الله اکبر» را سر میدهد، غفلت شب مردگان را شکسته و بیداری را به ارمغان میآورد.
زلیخا آن به لبها شکر ناب
شده بر نرگسش شیرین شکر خواب
هوش مصنوعی: زلیخا لبهایش مانند شکر خالص است و بر نرگسش طعمی شیرین و دلپذیر دارد.
سرش سوده به بالین جعد سنبل
تنش داده به بستر خرمن گل
هوش مصنوعی: سر او بر روی بالشت راحت است و موهای زیبا و حلقهدارش بر روی تختی از گلهای خوشبو و نرم قرار دارد.
ز بالین سنبلش در هم شکسته
به گل تار حریرش نقش بسته
هوش مصنوعی: از بالین محبوبش که سنبلها در آن خراب شده، بوی گل و لطافت پارچهاش در فضا پخش شده است.
به خوابش چشم صورت بین غنوده
ولی چشم دگر از دل گشوده
هوش مصنوعی: در خواب چهرهی او را میبینم که آرام است، اما چشمی دیگر از دل من بیدار و آگاه است.
در آمد از درش ناگه جوانی
چه می گویم جوانی نی که جانی
هوش مصنوعی: ناگهان جوانی از در وارد شد، و به نوعی در مورد جوانی صحبت میکند، جوانی که روح و جان دارد.
همایون پیکری از عالم نور
به باغ خلد کرده غارت حور
هوش مصنوعی: یک موجود فرشتهگون از دنیای نور با زیبایی و ظرافتی خاص به باغ بهشت آمده و موجب شگفتی و توجه حورهای خوشخلق شده است.
ربوده سر به سر حسن و جمالش
گرفته یک به یک غنج و دلالش
هوش مصنوعی: تمام زیبایی و جذابیت او را به چنگ آورده و هر لحظه با ناز و لطافت خاصی دل یکایک را میرباید.
کشیده قامتی چون تازه شمشاد
به آزادی غلامش سرو آزاد
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و قامت کشیده شخصی اشاره دارد که مانند شمشاد تازه و سرزنده است و به آزادی اشاره میکند که خود را به اندازه سرو آزاد و بیقید و شرط میداند.
ز بر آویخته زلفی چو زنجیر
خرد را بسته دست و پای تدبیر
هوش مصنوعی: زلفی که مانند زنجیر به دور خرد پیچیده شده، دست و پای تدبیر را به بند کشیده است.
فروزان لمعه نور از جبینش
مه و خورشید را رو بر زمینش
هوش مصنوعی: نور روشنی از پیشانی او میتابد که حتی ماه و خورشید را در زمینش تحت تأثیر قرار میدهد.
مقوس ابرویش محراب پاکان
معنبر سایه بان بر خوابناکان
هوش مصنوعی: ابروان خمیده او همچون محرابی است که پاکان را در زیر سایه خود آرامش میبخشد و به خواب رفتگان امنیت و آرامش میدهد.
رخش ماهی ز اوج برج فردوس
ز ابرو کرده آن مه خانه در قوس
هوش مصنوعی: چهره ماه از ارتفاع بهشت به قدری زیباست که آن مه در قوس ابروانش، خانهای ساخته است.
مکحل نرگسش از سرمه ناز
ز مژگان بر جگرها ناوک انداز
هوش مصنوعی: چشمهای زیبای او مانند سرمه و سیاهی نرگس است و نازش باعث میشود که تیر محبتش بر دلها بنشیند.
دو لعلش از تبسم در شکر ریز
دهانش در تکلم شکر آمیز
هوش مصنوعی: دو لب او چون لالایی شیرین و زیبا هستند، وقتی که میخندد، گویی شهد و شکر از دهانش جاری میشود و کلامش همچون شکر شیرین است.
بریق درش از لعل درافشان
چو از گلگون شفق برق درخشان
هوش مصنوعی: درخشش آن مانند گلهای سرخ در سپیدهدم است که از جواهر قرمز درخشان میتابد.
به خنده از ثریا نور می ریخت
نمک از پسته پرشور می ریخت
هوش مصنوعی: در هنگام خندیدن، از ثریا نوری میتابید و از پستهای که شور بود، نمک میریخت.
ذقن چون سیبی از غبغب مطوق
ز سیب آویخته آبی معلق
هوش مصنوعی: چانهای به شکل سیب که از زیر چانهای برجسته آویزان شده است، مانند آبی که در هوا معلق است.
به گل خال رخش از مشک داغی
گرفته آشیان زاغی به باغی
هوش مصنوعی: گل زیبای صورتش مانند خالی از مشک است و مانند زاغی در باغی آشیانه ساخته است.
ز سیمش ساعد و بازو توانگر
ز بی سیمی میان چون موی لاغر
هوش مصنوعی: با داشتن نعمتها و زیباییها، انسان قوی و توانا میشود، اما بدون آنها همچون موی لاغر و ضعیف است.
زلیخا چون به رویش دیده بگشاد
به یک دیدارش افتاد آنچه افتاد
هوش مصنوعی: زلیخا وقتی که به چهره یوسف نگریست، در یک لحظه به چیزهایی دست یافت که نتیجهاش تعجب و تغییر و تحولی در زندگیاش بود.
جمالی دید از حد بشر دور
ندیده از پری نشنیده از حور
هوش مصنوعی: شخصی زیبایی را دیده که فراتر از حد تصور انسانهاست و هرگز نظیری از آن را نه در قصههای پریان شنیده و نه در توصیف حورهای بهشتی.
ز حسن صورت و لطف شمایل
اسیرش شد به یک دل نی به صد دل
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی چهره و نرمی و لطافت ویژگیها، او به یک دل عاشق شد، نه فقط به صد دل.
گرفت از قامتش در دل خیالی
نشاند از دوستی در جان نهالی
هوش مصنوعی: از زیبایی و اندام او، در دل خود تصوری به وجود آوردم و از محبتش در روح خود دانهای کاشتم.
ز رویش آتشی در سینه افروخت
وز آن آتش متاع صبر و دین سوخت
هوش مصنوعی: از چهرهاش آتشینی در دل شعلهور شد و از آن آتش، کالا و دارایی صبر و ایمانم سوخت.
وز آن عنبر فشان گیسوی دلبند
به هر مو رشته جان کرد پیوند
هوش مصنوعی: از بوی خوش عطر و بوی خوش گیسوی معشوق، هر تار مو به نوعی به جانم پیوند خورده است.
ز طاق ابرویش با ناله شد جفت
ز خواب آلوده چشمش غرق خون گفت
هوش مصنوعی: از قوس ابرویش با نالهای به هم پیوسته بود و از چشمان خوابآلودش که غرق در خون بودند، گفت.
دل تنگ از لبش تنگ شکر ساخت
ز دندانش مژه عقد گهر ساخت
هوش مصنوعی: دل شاد و دلتنگ او، از لبهای شیرینش شکر میجوشد و از دندانهایش، مژهای زیبا و باارزش خلق میشود.
ز سیمین ساعدش شست از خرد دست
میانش را کمر در بندگی بست
هوش مصنوعی: دست او که از نقره میدرخشد را به نشانهی بندگی به کمرش بسته است.
به رویش دید مشکین خال دلکش
نشست از وی سپند آسا بر آتش
هوش مصنوعی: نظارهای به چهرهاش که با خال مشکین زیبا شده بود، مرا به یاد آتش انداخت و احساس کردم که عاشقانهای شگرف در دل دارم.
ز سیب غبغبش آسیب جان دید
بدانسان سیبی آسان کی توان چید
هوش مصنوعی: از غبغب او چنان دلم آسیب دید که مانند سیبی که به آسانی چیده میشود، نمیتوان به سادگی به آن دست یافت.
بنامیزد چه زیبا صورتی بود
که صورت کاست و اندر معنی افزود
هوش مصنوعی: نامی که بخاطرش زیباست، چه صورت زیبایی دارد که فقط به ظاهر محدود نمیشود و در عمق معنا نیز غنا دارد.
زلیخا از زلیخایی رمیده
ازان صورت به معنی آرمیده
هوش مصنوعی: زلیخا، دل از عشق یوسف بریده و به آرامش رسیده است، در حالی که به زیبایی او فکر میکند.
ازان معنی اگر آگاه بودی
یکی از واصلان راه بودی
هوش مصنوعی: اگر از آن حقیقت باخبر بودی، یکی از کسانی میشدی که به این هدف رسیدهاند و در راه حقیقت گام برداشتهاند.
ولی چون بود در صورت گرفتار
نشد در اول از معنی خبردار
هوش مصنوعی: اگرچه در ظاهر به دام افتاده است، در ابتدا از عمق معنی آگاه نمیشود.
همه در بند پنداریم مانده
به صورتها گرفتاریم مانده
هوش مصنوعی: همه ما در افکار و تصورات خود اسیر شدهایم و به ظواهر دنیا وابستهایم.
ز صورت گر نه معنی رو نماید
کجا یک دل سوی صورت گراید
هوش مصنوعی: اگر زیبایی فقط در ظاهر باشد، پس کجا دل میتواند به زیبایی واقعی جذب شود؟
یقین داند که در کوزه نمی هست
ازان در گردن آرد تشنه اش دست
هوش مصنوعی: مطمئن است که آبی در کوزه نیست، اما باز هم تشنه دستش را به گردن کوزه میبرد.
چو سازد غرقه دریای زلالش
نیاید یاد نم دیده سفالش
هوش مصنوعی: زمانی که دریاچهی زلال او انسان را غرق کند، دیگر به یاد نمیآورد که در جوانی چطور بود.
شبی خوش همچو صبح زندگانی
نشاط افزا چو ایام جوانی
هوش مصنوعی: شبی دلپذیر و شاداب مانند صبح زندگی، شادابی و نشاطی به همراه دارد که یادآور روزهای جوانی است.
ز جنبش مرغ و ماهی آرمیده
حوادث پای در دامن کشیده
هوش مصنوعی: از حرکت کردن مرغ و ماهی که در آرامش هستند، حوادث و اتفاقات ناخواسته به وجود میآید و به زندگی ما سر و کار میآورد.
درین بستانسرای پر نظاره
نمانده باز جز چشم ستاره
هوش مصنوعی: در این باغ زیبا و تماشایی، تنها چیزی که باقی مانده، چشم ستاره است.
ربوده دزد شب هوش عسس را
زبان بسته جرس جنبان جرس را
هوش مصنوعی: در تاریکی شب، دزد ناگهان توجه و هوش نگهبان را جلب کرده و او را گیج کرده است. صدای جرس، که نشانهای از خطر است، به حرکت درآمده و خبر از وقوع حادثه میدهد.
سگان را طوق گشته حلقه دم
در آن حلقه ره فریادشان گم
هوش مصنوعی: سگها گردنبند زدهاند و دمشان در آن گردنبند حلقه شده است؛ در این وضعیت، صدایشان بهراحتی گم میشود و نمیتوانند فریاد بزنند.
ز شهپر مرغ شب خنجر کشیده
ز بانگ صبح نای خود بریده
هوش مصنوعی: پرنده شب که با تیزی خنجرش، صدای صبحگاه را قطع کرده است.