گنجور

بخش ۱۴ - داستان شمع جمال یوسفی در شبستان غیب افروختن و پروانه دل آدم را به مشاهده فروغ آن سوختن

گهر سنجان دریای معانی
ورق خوانان وحی آسمانی
چو تاریخ جهان کردند آغاز
چنین دادند ازان آدم خبر باز
که چون چشم جهان بینش گشادند
بر او اولاد او را جلوه دادند
صفوف انبیا یکجا پس و پیش
ستاده هر صفی در پایه خویش
صفوف اولیا قایم دگر جای
نهاده در مقام پیروی پای
گروهی با شکوه پادشاهی
به تاج شوکت شاهی مباهی
ستاده صف به صف دیگر خلایق
به ترتیب خوش و دستور لایق
چو آدم سوی آن مجمع نظر کرد
ز هر جمعی تماشای دگر کرد
به چشمش یوسف آمد چون یکی ماه
نه مه خورشید اوج عزت و جاه
چو شمع انجمن زان جمع ممتاز
میان جمع شمع آسا سرافراز
جمال نیکوان در پیش او گم
چنان کز پرتو خورشید انجم
ردای دلبری افکنده بر دوش
فدای خاک پایش صد رداپوش
کمال حسنش از اندیشه بیرون
ز حد عقل فکرت پیشه بیرون
به پشتش خلعت لطف الهی
به فرقش تاج فر پادشاهی
جبینش مطلع صبح سعادت
شب غیب از رخش روز شهادت
همه پیغمبران از پیش و از پس
ز ظلمت های جسمانی مقدس
همه ارواح قدسی بی کم و کاست
علم ها برکشیده از چپ و راست
درین محرابی خورشید قندیل
فکنده غلغل تسبیح و تهلیل
ازان جاه و جمال آدم عجب ماند
به عنوان تعجب زیر لب راند
که یارب این درخت از گلشن کیست
تماشاگاه چشم روشن کیست
بر او این پرتو دولت چرا تافت
جمال و جاه چندین از کجا یافت
خطاب آمد که نور دیده توست
فرحبخش دل غمدیده توست
ز باغستان یعقوبی نهالیست
ز صحرای خلیل الله غزالیست
ز کیوان بگذرد ایوان جاهش
زمین مصر باشد تختگاهش
ز بس خوبی که در رویش عیان است
حسدانگیز خوبان جهان است
کند روی تو را آیینه داری
به بخشش زانچه در گنجینه داری
بگفت اینک در احسان گشادم
ز شش دانگ جمالش چار دادم
ازان خوبی که باشد دلبران را
دو بخش او را یکی مر دیگران را
پی نسخ بتان درج ار گشاید
خط حسن همه ثلثش نماید
پس آوردش به سوی سینه خویش
صفا بخش از دل بی کینه خویش
ز مهر خویشتن کردش خبردار
به پیشانی زدش بوسی پدروار
چو گل از ذوق فرزندیش بشکفت
چو بلبل بر گل رویش دعا گفت

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گهر سنجان دریای معانی
ورق خوانان وحی آسمانی
هوش مصنوعی: این جمله به زیبا و عمیق بودن معانی درون متون اشاره دارد. گویا دریاهای عمیق مدلل از معانی ارزشمند و گرانبهایی هستند که با دقت و بررسی در آن‌ها، جوهرهای ناب و حقایق عالی را می‌توان یافت. همچنین نشان می‌دهد که این معانی از ارتباطی عمیق با وحی و الهام آسمانی برخوردارند.
چو تاریخ جهان کردند آغاز
چنین دادند ازان آدم خبر باز
هوش مصنوعی: وقتی که تاریخ جهان شروع شد، از همان آغاز خبرهایی درباره‌ی آدم داده شد.
که چون چشم جهان بینش گشادند
بر او اولاد او را جلوه دادند
هوش مصنوعی: وقتی که چشمان آگاه و بینا به دنیا گشوده شد، فرزندان او را به نمایش گذاشتند و نمایان کردند.
صفوف انبیا یکجا پس و پیش
ستاده هر صفی در پایه خویش
هوش مصنوعی: انبیا در ردیف‌های مختلف و به ترتیب خاصی قرار دارند، هر کدام در جایگاه خود به انتظار ایستاده‌اند.
صفوف اولیا قایم دگر جای
نهاده در مقام پیروی پای
هوش مصنوعی: جایگاه اولیا به گونه‌ای است که دیگر نمی‌توان در آن به سادگی ایستاد و باید به پیروی و دنبال کردن آنان پرداخته شود.
گروهی با شکوه پادشاهی
به تاج شوکت شاهی مباهی
هوش مصنوعی: گروهی با عظمت و جلال از پادشاهان، به خاطر تاج و نشانه‌های قدرت و شکوه شاهی خود را به دیگران معرفی می‌کنند.
ستاده صف به صف دیگر خلایق
به ترتیب خوش و دستور لایق
هوش مصنوعی: مردم به ترتیب و منظم به صف ایستاده‌اند، به طوری که هر یک در جای خود قرار دارد و همه چیز بر اساس قاعده و خُلقی نیکو پیش می‌رود.
چو آدم سوی آن مجمع نظر کرد
ز هر جمعی تماشای دگر کرد
هوش مصنوعی: وقتی آدم به آن اجتماع نگاه کرد، از هر جمعیتی به تماشای دیگری پرداخت.
به چشمش یوسف آمد چون یکی ماه
نه مه خورشید اوج عزت و جاه
هوش مصنوعی: در نگاه او، یوسف چنان جلوه‌گری می‌کند که گویی ماهی است در برابر خورشید، او نمایان‌گر اوج زیبایی و مقام والایش است.
چو شمع انجمن زان جمع ممتاز
میان جمع شمع آسا سرافراز
هوش مصنوعی: همانند شمعی در میان جمعیت، که توجه و جذابیتش همه را مجذوب خود می‌کند و درخشان و سرافراز است.
جمال نیکوان در پیش او گم
چنان کز پرتو خورشید انجم
هوش مصنوعی: زیبایی خوبان در برابر او به قدری محو است که مانند ستاره‌ها در برابر تابش خورشید گم می‌شوند.
ردای دلبری افکنده بر دوش
فدای خاک پایش صد رداپوش
هوش مصنوعی: دختری زیبا، پوششی دلبرانه بر دوش دارد و من تمام وجودم را فدای خاک پایی او می‌کنم، حتی اگر صدها پرده و لباس را بر دوش بزنم.
کمال حسنش از اندیشه بیرون
ز حد عقل فکرت پیشه بیرون
هوش مصنوعی: کمال زیبایی او فراتر از تفکر و حد عقل انسانی است.
به پشتش خلعت لطف الهی
به فرقش تاج فر پادشاهی
هوش مصنوعی: به پشت او بخشش و نعمت‌های الهی جاری است و بر سرش دستاویزی از جلال و بزرگی همچون تاج پادشاهی قرار دارد.
جبینش مطلع صبح سعادت
شب غیب از رخش روز شهادت
هوش مصنوعی: پیشانی او مانند صبحی است که خوش‌شانسی و سعادت را نمایان می‌سازد، و چهره‌اش نشان از روزی روشن و پر افتخار دارد.
همه پیغمبران از پیش و از پس
ز ظلمت های جسمانی مقدس
هوش مصنوعی: همه پیامبران، چه قبل و چه بعد، از تاریکی‌های جسمانی پاک و مقدس هستند.
همه ارواح قدسی بی کم و کاست
علم ها برکشیده از چپ و راست
هوش مصنوعی: تمام روح‌های مقدس به‌طور کامل و بدون نقص، دانش‌ها را از هر طرف به دست آورده‌اند.
درین محرابی خورشید قندیل
فکنده غلغل تسبیح و تهلیل
هوش مصنوعی: در این مکان مقدس، نور خورشید مانند چراغی می‌تابد و صدای تسبیح و تهلیل به گوش می‌رسد.
ازان جاه و جمال آدم عجب ماند
به عنوان تعجب زیر لب راند
هوش مصنوعی: از زیبایی و شأن آدمی شگفت‌زده شده است و این تعجب را به آرامی زیر لب بیان می‌کند.
که یارب این درخت از گلشن کیست
تماشاگاه چشم روشن کیست
هوش مصنوعی: آه، ای پروردگار، این درخت از کدام گلزار است و چه کسی محلی برای تماشای چشم‌های روشن و زیباست؟
بر او این پرتو دولت چرا تافت
جمال و جاه چندین از کجا یافت
هوش مصنوعی: به چه دلیل این نور و عظمت خاص بر او تابیده است و او چگونه توانسته است تا این حد زیبایی و جایگاه را به دست آورد؟
خطاب آمد که نور دیده توست
فرحبخش دل غمدیده توست
هوش مصنوعی: پیامی رسید که روشنایی چشمانت، شادی‌بخش دل غمگین توست.
ز باغستان یعقوبی نهالیست
ز صحرای خلیل الله غزالیست
هوش مصنوعی: از باغ یعقوبی درختی است که از بیابان خلیل الله رشد کرده است.
ز کیوان بگذرد ایوان جاهش
زمین مصر باشد تختگاهش
هوش مصنوعی: از جایگاه بلند کیوان می‌گذرد، و سرزمین مصر مانند تختگاهی برای او قرار می‌گیرد.
ز بس خوبی که در رویش عیان است
حسدانگیز خوبان جهان است
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی که در چهره‌اش مشخص است، باعث حسادت دیگر خوبان دنیا شده است.
کند روی تو را آیینه داری
به بخشش زانچه در گنجینه داری
هوش مصنوعی: آیینه‌ای در خاطر تو وجود دارد که زیبایی‌های تو را به تصویر می‌کشد، و از آنچه در دل و وجود خود داری، به دیگران می‌بخشی.
بگفت اینک در احسان گشادم
ز شش دانگ جمالش چار دادم
هوش مصنوعی: گفت اینک در بخشش خود را به نمایش گذاشتم و از همه زیبایی‌ام چهار قسمت را تقدیم کردم.
ازان خوبی که باشد دلبران را
دو بخش او را یکی مر دیگران را
هوش مصنوعی: زیبایی‌هایی که دلرباها دارند، به دو قسمت تقسیم می‌شود؛ بخشی از آن متعلق به خودشان است و بخشی دیگر به دیگران.
پی نسخ بتان درج ار گشاید
خط حسن همه ثلثش نماید
هوش مصنوعی: اگر عشق به زیبایی‌ها بر ما مطالبی را بگشاید، تمام زیبایی‌های آن در یک لحظه آشکار خواهد شد.
پس آوردش به سوی سینه خویش
صفا بخش از دل بی کینه خویش
هوش مصنوعی: او را به آغوش خود می‌آورم تا آرامش و صفا را از دل پاک و بدون کینه‌ام به او هدیه دهم.
ز مهر خویشتن کردش خبردار
به پیشانی زدش بوسی پدروار
هوش مصنوعی: از محبت و علاقه‌اش نسبت به خودش او را متوجه کرد و با بوسه‌ای مثل بوسه پدرانه بر پیشانی‌اش زد.
چو گل از ذوق فرزندیش بشکفت
چو بلبل بر گل رویش دعا گفت
هوش مصنوعی: چون گل به زیبایی و شادابی فرزندش شکفته شد، بلبل بر روی او دعا و نیکی کرد.