گنجور

بخش ۹ - سبب نظم جواهر آبدار سبحة الابرار که هر عقد وی از رشته آمال عقده گشاست و هر مهره از آن در گردش احوال مهر افزاست

شب که زد تیرگی مهره گل
قیرگون خیمه ز مخروطی ظل
اختر از سیم و شهاب از زر ناب
ساختند از پی آن میخ و طناب
چون مشبک قفسی مشکین رنگ
گشت بر مرغ دلم عالم تنگ
بر خود این تنگ قفس چاک زدم
پای بر طارم افلاک زدم
عالمی یافتم از عالم پیش
هر چه اندیشه رسد زان هم بیش
عقل معزول ز گرد آوریش
وهم عاجز ز مساحتگریش
نور بر نور چراغ حرمش
فیض بر فیض سحاب کرمش
سنگ بطحاش گهردار همه
ابر صحراش گهربار همه
بر سرم گوهر و در چندان ریخت
که مرا رشته طاقت بگسیخت
حیفم آمد که ازان گنج نهان
نشوم بهره ور و بهره فشان
گوش جان را صدف در کردم
جیب دل را ز گهر پر کردم
بازگشتم به قدمگاه نخست
عزم بر نظم گهر کرده درست
هر چه زانجا گهر و در رفتم
همه ز الماس تفکر سفتم
بس سحرها که به شام آوردم
شام ها همچو شفق خون خوردم
مرسله مرسله بر هم بستم
عقد بر عقد به هم پیوستم
سبحه ای شد پی ابرار تمام
خواندمش سبحت الابرار به نام
قدسیان دست به آن آوردند
دعوی «نحن نسبح » کردند
مهره هایش ز خرد مهره ربای
عقدهایش ز فلک عقده گشای
سلک آن دایره مرکز دین
رشته شمع شبستان یقین
نقد هر عقد وی از کان دگر
داده آرایش دکان دگر
می رسد عد عقودش به چهل
هر یک از دل گره جهل گسل
اربعینیست که درهای فتوح
زو گشاده ست به خلوتگه روح
گرت این سبحه اقبال و شرف
افتد از گردش ایام به کف
طوق گردن کن و آویزه گوش
به دو صد عقد در آن را مفروش
بو که چو سبحه درآیی به شمار
رسدت دست به سر رشته کار
چرخ کحلی سلب ازرق پوش
همچو ابنای زمان زرق فروش
سبحه عقد ثریا در دست
خواست بر گوهر این سبحه شکست
گفتم این رشته گوهر به کفت
که بود نقد بلورین صدفت
گرچه بس لامع و نورافشان است
نور این سبحه دو صد چندان است
نور آن روی زمین را بگرفت
نور این کشور دین را بگرفت
نور آن چشم جهان روشن کرد
نور این دیده جان روشن کرد
گرچه آن گوهر بحر کهن است
این نو آیین در درج سخن است
گر به صورت بود آن پایه بلند
رفعت معنوی این راست پسند
گرچه در سلک زمان آن پیش است
چون درآری به شمار این بیش است
گرچه آنجا نرسد دست کسی
بهره ور گردد ازین دست بسی
گرچه آن هم وطن ماه و خور است
این به خورشید ازل راهبر است
گوش گردون چو شنید این سخنان
شد ز ذوق سخنم چرخ زنان
گفت قد جئت بنظم سامی
احسن الله جزاک ای جامی
ماه و اختر گهر سلک تو باد
لوح خور پی سپر کلک تو باد
باد تا مهره گل هست بجای
سبحه نظم تو انگشت نمای

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شب که زد تیرگی مهره گل
قیرگون خیمه ز مخروطی ظل
هوش مصنوعی: در شب که تاریکی غلیظی بر جا می‌نشیند، سایه‌ی خیمه به شکل یک مخروط نمایان می‌شود.
اختر از سیم و شهاب از زر ناب
ساختند از پی آن میخ و طناب
هوش مصنوعی: ستاره‌ها را از نقره و شهاب‌ها را از طلا ساخته‌اند و برای این کار میخ و طناب مناسب آن را فراهم کرده‌اند.
چون مشبک قفسی مشکین رنگ
گشت بر مرغ دلم عالم تنگ
هوش مصنوعی: دل من مانند پرنده‌ای است که در قفسی تنگ و مشبک حبس شده و رنگ این قفس سیاه است. این نشان‌دهنده‌ی احساس محدودیت و ناراحتی در زندگی‌ام است.
بر خود این تنگ قفس چاک زدم
پای بر طارم افلاک زدم
هوش مصنوعی: من برای خودم در این قفس تنگ شکافی ایجاد کردم و پاهایم را بر دامان آسمان‌ها گذاشتم.
عالمی یافتم از عالم پیش
هر چه اندیشه رسد زان هم بیش
هوش مصنوعی: من شخصی را دیدم که دانشش از دیگران فراتر بود؛ هرچه فکر کنم، او از آن هم بیشتر می‌داند.
عقل معزول ز گرد آوریش
وهم عاجز ز مساحتگریش
هوش مصنوعی: عقل به دلیل ناتوانی‌اش در جمع‌آوری و تحلیل اطلاعات، از کارایی‌اش محروم است و تصور و خیال نیز از اندازه‌گیری و درک مسائل ناتوان است.
نور بر نور چراغ حرمش
فیض بر فیض سحاب کرمش
هوش مصنوعی: نور به نور، روشنایی چراغ حرم اوست و فیض به فیض، رحمت‌های پر برکتش مانند باران است.
سنگ بطحاش گهردار همه
ابر صحراش گهربار همه
هوش مصنوعی: سنگی در بطحا وجود دارد که در آن زمان دانه‌های گرانبها و زیبایی را می‌توان پیدا کرد و ابرهای سرزمین او نیز پر از ارزش و زیبایی‌اند.
بر سرم گوهر و در چندان ریخت
که مرا رشته طاقت بگسیخت
هوش مصنوعی: بر روی سرم جواهراتی ریخته‌اند که به قدری سنگین و زیاد هستند که دیگر نمی‌توانم تحمل کنم.
حیفم آمد که ازان گنج نهان
نشوم بهره ور و بهره فشان
هوش مصنوعی: حسرت می‌زنم که از آن گنج پنهان بهره‌مند نشوم و ثمره‌اش را منتشر نکنم.
گوش جان را صدف در کردم
جیب دل را ز گهر پر کردم
هوش مصنوعی: به دقت به شنیدنی‌های روحی گوش می‌سپارم و دل را با زیبایی‌ها و ارزش‌های زندگی پر می‌کنم.
بازگشتم به قدمگاه نخست
عزم بر نظم گهر کرده درست
هوش مصنوعی: به محل اولیه‌ام برگشتم و تصمیم دارم به شکل منظم و مرتب، کارهایم را پیش ببرم.
هر چه زانجا گهر و در رفتم
همه ز الماس تفکر سفتم
هوش مصنوعی: هر چیزی که از آنجا به دست آوردم، همه از اندیشه و تفکر خالص من است.
بس سحرها که به شام آوردم
شام ها همچو شفق خون خوردم
هوش مصنوعی: در شب‌های زیادی که سپری کردم، شب‌ها را مانند غروب سرخ خونین تجربه کردم.
مرسله مرسله بر هم بستم
عقد بر عقد به هم پیوستم
هوش مصنوعی: من قراردادها و پیوندها را به هم متصل کردم و همه چیز را به شکل یک مجموعه در آوردم.
سبحه ای شد پی ابرار تمام
خواندمش سبحت الابرار به نام
هوش مصنوعی: به جمع نیکوکاران، تسبیحی کامل شدم و نامش را "سبحت الابرار" گذاشتم.
قدسیان دست به آن آوردند
دعوی «نحن نسبح » کردند
هوش مصنوعی: فرشتگان به نزدیکی خداوند آمده و اعلام کردند که ما در تسبیحه و ستایش او هستیم.
مهره هایش ز خرد مهره ربای
عقدهایش ز فلک عقده گشای
هوش مصنوعی: مهره‌های او از حکمت و دانایی است و قدرت او در باز کردن گره‌ها و مشکلات، همچون ستاره‌هاست.
سلک آن دایره مرکز دین
رشته شمع شبستان یقین
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به دایره‌ای است که نشان‌دهنده‌ی مرکز اصول دین می‌باشد، و مقصود از "رشته شمع" در این شعر، به نور و روشنی‌ای اشاره دارد که در شبستان ایمان و یقین برقرار است. این تصویر به ارتباط عمیق دین و یقین می‌پردازد و بیانگر روشنایی معنوی است که در دل ایمان وجود دارد.
نقد هر عقد وی از کان دگر
داده آرایش دکان دگر
هوش مصنوعی: هر کیفیت و خاصیت او را از منبع دیگری به دست آورده و زیبایی‌های خود را از جایی دیگر تزیین کرده است.
می رسد عد عقودش به چهل
هر یک از دل گره جهل گسل
هوش مصنوعی: به چهل سالگی که می‌رسد، هر یک از دل‌ها گره‌های ناآگاهی را باز می‌کند.
اربعینیست که درهای فتوح
زو گشاده ست به خلوتگه روح
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده است که چهارمین روز از ماه اربعین، زمانی است که درهای پیروزی و موفقیت باز شده و روح انسان در آرامش و خلوتگاه خود قرار دارد. این روز فرصتی برای دستیابی به بیداری روح و بهره‌مندی از لحظات ویژه‌ای است که به انسان امکان می‌دهد تا به درون خود نگاهی عمیق‌تر داشته باشد.
گرت این سبحه اقبال و شرف
افتد از گردش ایام به کف
هوش مصنوعی: اگر در مدار روزگار، خوشبختی و شرافت به دستانت برسد،
طوق گردن کن و آویزه گوش
به دو صد عقد در آن را مفروش
هوش مصنوعی: زیور گردن را به خود آویزان کن و گوشواره را به دوصد زنجیر در آن قرار نده، زیرا ارزش خود را با این کار پایین نیاور.
بو که چو سبحه درآیی به شمار
رسدت دست به سر رشته کار
هوش مصنوعی: وقتی که مانند یک گردنبند دانه دانه در می‌آیی، می‌توانی با دقت و توجه به امور خود رسیدگی کنی.
چرخ کحلی سلب ازرق پوش
همچو ابنای زمان زرق فروش
هوش مصنوعی: چرخ کحلی یعنی آسمان تیره و رنگی، حالتی را توصیف می‌کند که به مانند پوست و لایه‌های مختلف روی زمین و دهان روزگار، سیا‌ه و آشفته است. در ادامه، از زرق‌فروشی صحبت می‌شود که به معنای فریب و ظاهر‌فریبی است. به طور کلی، این تصویر بر جذابیت‌های ظاهری و فریبندگی دنیا تأکید دارد که مثل فرزندان زمان، ما را به خود جذب می‌کند، اما در واقعیت، باطن آنها می‌تواند خالی از حقیقت و محتوا باشد.
سبحه عقد ثریا در دست
خواست بر گوهر این سبحه شکست
هوش مصنوعی: در دست فردی، تسبیحی مانند زنجیری از ستارگان با ارزش وجود دارد، اما او با حرکتی ناگهانی و نامناسب، این زنجیر را قطع می‌کند و جواهرات آن پراکنده می‌شود.
گفتم این رشته گوهر به کفت
که بود نقد بلورین صدفت
هوش مصنوعی: به او گفتم که این خویش، مثل یک گوهر باارزش است و از او خواستم بگوید که ارزش واقعی او چه اندازه است.
گرچه بس لامع و نورافشان است
نور این سبحه دو صد چندان است
هوش مصنوعی: هرچند نور این دانه‌های تسبیح بسیار درخشان و روشن است، اما نور و ارزش آن‌ها به مراتب بیشتر از این است.
نور آن روی زمین را بگرفت
نور این کشور دین را بگرفت
هوش مصنوعی: نور آن چهره، روشنی زمین را تحت تأثیر قرار داد و نور این سرزمین به واسطه‌ی دین، جذب شد.
نور آن چشم جهان روشن کرد
نور این دیده جان روشن کرد
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر آن است که نوری که از آن چشم می‌تابد، دنیا را روشن می‌کند و نوری که از این دیده ساطع می‌شود، جان و روح را روشنایی می‌بخشد. به عبارتی، چشم و دیده انسان نه تنها به زیبایی‌های دنیا می‌نگرد بلکه می‌تواند به عمق وجود و حقیقت هستی نیز روشنی بخشید.
گرچه آن گوهر بحر کهن است
این نو آیین در درج سخن است
هوش مصنوعی: هرچند آن الماس گرانبها از دریا قدیمی است، اما این روش جدیدی که در ادبیات به کار می‌رود، به چشم می‌آید.
گر به صورت بود آن پایه بلند
رفعت معنوی این راست پسند
هوش مصنوعی: اگر مقام و موقعیت بلند به صورت باشد، پس این فضیلت معنوی است که شایسته و پسندیده است.
گرچه در سلک زمان آن پیش است
چون درآری به شمار این بیش است
هوش مصنوعی: هرچند که در نظر زمان، چیزها به طور مشخص و مرتب جلوه می‌کنند، اما اگر به طور دقیق و عمیق به آن‌ها بنگریم، متوجه خواهیم شد که ارزش و اهمیت واقعی آن‌ها بیشتر از آن چیزی است که به نظر می‌رسد.
گرچه آنجا نرسد دست کسی
بهره ور گردد ازین دست بسی
هوش مصنوعی: هرچند هیچ‌کس به آن مکان نمی‌رسد، اما باز هم بسیاری از افراد از اینجا بهره‌مند خواهند شد.
گرچه آن هم وطن ماه و خور است
این به خورشید ازل راهبر است
هوش مصنوعی: اگرچه آن هموطن به زیبایی ماه و خورشید است، اما این شخص در واقع پیشوای خورشید ازل می‌باشد.
گوش گردون چو شنید این سخنان
شد ز ذوق سخنم چرخ زنان
هوش مصنوعی: چرخ و گردون هنگامی که این کلمات را شنید، از خوشحالی به وجد آمد و به آرامی در حال چرخیدن شد.
گفت قد جئت بنظم سامی
احسن الله جزاک ای جامی
هوش مصنوعی: گفت: اکنون به نظم زیبا آمده‌ام. خدایا، تو بهترین پاداش را به تو بدهی، ای جامی.
ماه و اختر گهر سلک تو باد
لوح خور پی سپر کلک تو باد
هوش مصنوعی: ماه و ستاره‌ها مانند جواهرات دامن تو باشند و خورشید و نقش‌های تو مانند سپر باشند.
باد تا مهره گل هست بجای
سبحه نظم تو انگشت نمای
هوش مصنوعی: تا زمانی که گل در باغ هست، باد به جای تسبیح، نظم و ترتیب تو را به نمایش می‌گذارد.