گنجور

بخش ۸۲ - عقد بیست و پنجم در فتوت که بار خود از گردن خلق نهادن است و زیر بار خلق ایستادن

ای که از طبع فرومایه خویش
می زنی گام پی وایه خویش
خاطر از وایه خود خالی کن
زین هنر پایه خود عالی کن
بهر خود گرمی جز سردی نیست
سردی آیین جوانمردی نیست
چند روزی ز قوی دینان باش
در پی حاجت مسکینان باش
شمع شو شمع که خود را سوزی
تا به آن بزم کسان افروزی
با بد و نیک نکوکاری ورز
شیه یاری و غمخواری ورز
ابر شو تا که چو باران ریزی
بر گل و خس همه یکسان ریزی
چشم بر لغزش یاران مفکن
به ملامت دل یاران مشکن
در گذر از گنه و از دگران
چون ببینی گنهی در گذران
باش چون بحر ز آلایش پاک
ببر آلایش از آلایشناک
همچو دیده به سوی خویش مبین
خویش را از دگران بیش مبین
بس عمارت که بود خانه رنج
بس خرابی که شود پرده گنج
با همه باش به صلح آوریی
که نگنجد به میان داوریی
همچو آن بیخته خاک از خس و خار
که زند آب بر آن ابر بهار
کف پا رانبود زان دردی
پس پا را نرسد زان گردی
ور سوی داوریت افتد رای
به که با خود کنی از بهر خدای
بت خود را بشکن خوار و ذلیل
ناور شو به فتوت چو خلیل
بت تو نفس هواپرور توست
که به صد گونه خطا رهبر توست
بسط کن بر همه کس خوان کرم
بذل کن بر همه همیان درم
گر براهیمی و گر زردشتی
روی در هم مکش از هم پشتی
بازکش پای ز آزار همه
دست بگشای به ایثار همه
هر چه بدهی به کسی باز مجوی
دل ز اندیشه آن پاک بشوی
آنچه بخشند چه بسیار و چه کم
نیست بر گشتن ازان طور کرم
طفل چون صاحب احسان گردد
زود از داده پشیمان گردد
هر چه خندان بدهد نتواند
که دگر گریه کنان نستاند
تا توانی مگشا جیب کسان
منگر در هنر و عیب کسان
عیب بینی هنر چندان نیست
هدف قصد هنرمندان نیست
هر چه نامش نه پسندیده کنی
بهتر آنست که نادیده کنی
دل ز اندیشه آن داری دور
دیده از دیدن آن سازی کور
بو که از چون تو نکو کرداری
به دل کس نرسد آزاری

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای که از طبع فرومایه خویش
می زنی گام پی وایه خویش
هوش مصنوعی: ای کسی که با نفس پست خود قدم بر می‌داری و به دنبال جذابیت‌های ظاهری هستی.
خاطر از وایه خود خالی کن
زین هنر پایه خود عالی کن
هوش مصنوعی: ذهن خود را از دغدغه‌ها و افکار منفی خالی کن و با این کار به سطح بالاتری از توانایی و هنر برس.
بهر خود گرمی جز سردی نیست
سردی آیین جوانمردی نیست
هوش مصنوعی: برای خودت اگر تنها گرما وجود ندارد، بدان که سردی، نشانه‌ای از جوانمردی نیست.
چند روزی ز قوی دینان باش
در پی حاجت مسکینان باش
هوش مصنوعی: چند روزی به دنبال نیازمندان و بی‌پناهان باش و از قدرت و ثروت دین‌دارها فاصله بگیر.
شمع شو شمع که خود را سوزی
تا به آن بزم کسان افروزی
هوش مصنوعی: خودت را مثل شمع بسوزان تا دیگران در جشن و شادی روشنایی بگیرند و از نور تو بهره‌مند شوند.
با بد و نیک نکوکاری ورز
شیه یاری و غمخواری ورز
هوش مصنوعی: با آدم‌های خوب و بد خوب برخورد کن و به دوستانت یاری برسان و در غم‌هایشان شریک باش.
ابر شو تا که چو باران ریزی
بر گل و خس همه یکسان ریزی
هوش مصنوعی: به عنوان یک ابر، باید ببارید تا مانند باران بر روی گل‌ها و علف‌ها به یک‌سان بپاشید.
چشم بر لغزش یاران مفکن
به ملامت دل یاران مشکن
هوش مصنوعی: به دوستانت ایراد نگیر و آنها را سرزنش نکن.
در گذر از گنه و از دگران
چون ببینی گنهی در گذران
هوش مصنوعی: وقتی در مسیر زندگی به اشتباهات خود و دیگران برخورد می‌کنی، باید توجه کنی که چگونه این اشتباهات بر تو و رویارویی‌ات با آنها تأثیر می‌گذارد.
باش چون بحر ز آلایش پاک
ببر آلایش از آلایشناک
هوش مصنوعی: خود را مانند دریا از آلودگی‌ها پاک نگه‌دار و آلودگی‌ها را از خود دور کن.
همچو دیده به سوی خویش مبین
خویش را از دگران بیش مبین
هوش مصنوعی: به مانند چشمی که به سوی خود نمی‌نگرد، خود را از دیگران بیشتر مپندار.
بس عمارت که بود خانه رنج
بس خرابی که شود پرده گنج
هوش مصنوعی: بسیاری از ساختمان‌ها وجود دارد که ممکن است به زحمت فراوان ساخته شده باشد، اما در عوض، ویرانی‌هایی هم هست که می‌تواند به گنجی باارزش ختم شود.
با همه باش به صلح آوریی
که نگنجد به میان داوریی
هوش مصنوعی: با همه به صلح و دوستی رفتار کن، زیرا در این حالت نمی‌توان قضاوتی ناعادلانه درباره‌ی تو داشت.
همچو آن بیخته خاک از خس و خار
که زند آب بر آن ابر بهار
هوش مصنوعی: مانند خاکی که با خس و خار پوشیده شده و باران بهاری بر آن می‌بارد و دوباره جان می‌گیرد.
کف پا رانبود زان دردی
پس پا را نرسد زان گردی
هوش مصنوعی: دردی که در کف پا حس نمی‌شود، به خاطر آن است که آزار و زحمت در دیگر نقاط پا به خوبی احساس نمی‌شود.
ور سوی داوریت افتد رای
به که با خود کنی از بهر خدای
هوش مصنوعی: اگر نظر قضا و قدر بر این بیفتد که برای خداوند تصمیمی بگیری، پس با خودت چه می‌کنی؟
بت خود را بشکن خوار و ذلیل
ناور شو به فتوت چو خلیل
هوش مصنوعی: بت خود را بشکن و بی‌احترامی را تحمل نکن، به شجاعت و بزرگواری مانند ابراهیم خلیل (پیامبر) تبدیل شو.
بت تو نفس هواپرور توست
که به صد گونه خطا رهبر توست
هوش مصنوعی: محبوب تو چیزی نیست جز نفس سرکش و هوس‌های تو که به روش‌های مختلف تو را به اشتباه می‌اندازد و هدایت می‌کند.
بسط کن بر همه کس خوان کرم
بذل کن بر همه همیان درم
هوش مصنوعی: بخشش و generosity خود را به همه نشان بده و به هر کسی که نیاز دارد، کمک کن.
گر براهیمی و گر زردشتی
روی در هم مکش از هم پشتی
هوش مصنوعی: اگر بر مذهبی متفاوت از خود باور داری، نباید از یکدیگر دوری کنید و باید به هم احترام بگذارید.
بازکش پای ز آزار همه
دست بگشای به ایثار همه
هوش مصنوعی: آسیب نرسان و دستت را برای کمک به دیگران پیش ببر.
هر چه بدهی به کسی باز مجوی
دل ز اندیشه آن پاک بشوی
هوش مصنوعی: هر چه به کسی بدهی، دوباره آن را نپرس و له دل خود را از افکار ناراحت‌کننده آزاد کن.
آنچه بخشند چه بسیار و چه کم
نیست بر گشتن ازان طور کرم
هوش مصنوعی: هر چه که بخشیده می‌شود، چه زیاد و چه کم، بازگشت از آن نوع بخشش از بزرگواری نیست.
طفل چون صاحب احسان گردد
زود از داده پشیمان گردد
هوش مصنوعی: کودک وقتی که صاحب مهربانی و بخشندگی می‌شود، خیلی زود از چیزی که به دیگران داده است، پشیمان می‌شود.
هر چه خندان بدهد نتواند
که دگر گریه کنان نستاند
هوش مصنوعی: هرکس که در حال شادی و خنده است، نمی‌تواند از غم و گریه دیگران غافل باشد و آنها را نادیده بگیرد.
تا توانی مگشا جیب کسان
منگر در هنر و عیب کسان
هوش مصنوعی: در حد توان خود، تلاش کن که راز افراد را فاش نکنی و به هنرها و نقص‌های آن‌ها توجه نکن.
عیب بینی هنر چندان نیست
هدف قصد هنرمندان نیست
هوش مصنوعی: عیب‌جویی در هنر چندان اهمیت ندارد، زیرا مقصود هنرمندان چیز دیگری است.
هر چه نامش نه پسندیده کنی
بهتر آنست که نادیده کنی
هوش مصنوعی: هر چیزی که بر اساس سلیقه‌ات پسندیده نیست، بهتر است که به آن توجهی نکنی و آن را نادیده بگیری.
دل ز اندیشه آن داری دور
دیده از دیدن آن سازی کور
هوش مصنوعی: دل تو با افکار و نگرانی‌هایش مشغول است و به همین دلیل نمی‌تواند زیبایی‌های واقعی را ببیند.
بو که از چون تو نکو کرداری
به دل کس نرسد آزاری
هوش مصنوعی: بویی که از کسی با خوبی‌های اینچنینی به مشام برسد، نمی‌تواند به دل کسی آزاری برساند.

حاشیه ها

1402/03/02 10:06
(نگین)در ابتدای راه

بت خود را بشکن خوار و ذلیل، ناور شو به فتوت چو خلیل، بت تو نفس هواپرور توست، که به صد گونه خطا رهبر توست.... یادآور ابیاتی از مولانا است، که میفرماید:

نفست اژدرهاست او کی مرده است
از غم بی آلتی افسرده است
گر بیابد آلت ، فرعون او
که بامر همی رفت او آب جو
تا فسرده می‌بود آن اژدهات
لقمهٔ اویی چو او یابد نجات