گنجور

بخش ۷۴ - حکایت سؤال و جواب ذوالنون با آن عاشق مفتون

والی مصر ولایت ذوالنون
آن به اسرار حقیقت مشحون
گفت در مکه مجاور بودم
در حرم حاضر و ناظر بودم
ناگه آشفته جوانی دیدم
نه جوان سوخته جانی دیدم
لاغر و زرد شده همچو هلال
کردم از وی ز سر مهر سؤال
که مگر عاشقی ای شیفته مرد
که بدین گونه شدی لاغر و زرد
گفت آری به سرم شور کسیست
کش چو من عاشق رنجور بسیست
گفتمش یار به تو نزدیک است
یا چو شب روزت ازو تاریک است
گفت در خانه اویم همه عمر
خاک کاشانه اویم همه عمر
گفتمش یکدل و یکروست به تو
یا ستمکار و جفاجوست به تو
گفت هستیم به هر شام و سحر
به هم آمیخته چون شیر و شکر
گفتمش یار تو ای فرزانه
با تو همواره بود همخانه
سازگار تو بود در همه کار
بر مراد تو بود کارگزار
لاغر و زرد شده بهر چه‌ای
سر به سر درد شده بهر چه‌ای
گفت رو رو که عجب بی خبری
به کزین گونه سخن درگذری
محنت قرب ز بعد افزون است
جگر از هیبت قربم خون است
هست در قرب همه بیم زوال
نیست در بعد جز امید وصال
آتش بیم دل و جان سوزد
شمع امید روان افروزد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

حاشیه ها

1396/08/04 17:11
احمد

محنت قرب ز بعد افزون است
جگر از هیبت قرب ام خون است
اشاره‌ای این بیانیه است به قرب که می‌رسند از چند چیز خشیت دارند؛ یکی از آن هیبت پروردگار، عظمت محبوب و یکی هم خوف که یک وقت از پروردگار دور نیفتم

1397/09/22 16:11
عارف

خیلی خیلی شعر قشنگیس یکی از مثنوی های بسیار زیباست که واقعا معنا و مفهوم زیبایی داره به نطر من یکی از شاهکارای جامی حساب میشه چون من عین کلمه به کلمه ای که گفته رو توی زندگی خودم تجربه کردم.
با تشکر از سایت خوبتون

1399/06/04 07:09
محسن

محنت قرب ز بعد افزون است
جگر از محنت قرب ام خون است
در این بیت دو بار کلمه ی محنت تکرار شده است و ظاهرا کلمه ی هیبت غلط است م من در کشکول شیخ بهایی به صورت اتفاقی برخوردم کلمه ی محنت آمده بود و نه هیبت

1402/01/06 06:04
یزدانپناه عسکری

حفظ و مراقبت و هیمنه ساحت قرب، امتحانی هولناک است. الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِن‏ / حشر 23 - don Juan Matus  می گوید: بدست آوردن یک چیز به معنی داشتن آن چیز [اشراق] برای همیشه نیست زیرا برای حفظ آن به مبارزه ای دائمی نیازمندیم. مرحوم رجبعلی خیاط ، تداومش را در حالت اشراق  بارها از دست داد و به گریه افتاد که با (طین) که منعکس کننده قصد درونی اش بود آن حالت را مجدداَ بدست آورد.