بخش ۷۰ - عقد بیست و یکم در غیرت که عبارت است از حمیت محبت صاحب سیر به قطع تعلق غیر از محبوب یا قطع التفات محبوب از غیر
ای به هر غیر گشاده نظری
در دلت نیست ز غیرت اثری
می کنی دعوی غیرتناکی
لیکن از معنی غیرت پاکی
غیرت و دیدن اغیار که چه
غیر بین و خبر از یار که چه
دیدن غیر ز غیرت دور است
غیر بین در دو جهان مغرور است
دیده کو دیدن شه را شاید
به رخ غیر نظر نگشاید
عشق شاه آمد و غیرت چاووش
به که چاووش به صد بانگ و خروش
منع اغیار کند از در شاه
غیر را در حرمش ندهد راه
حرم شاه حریم دل توست
شاه همواره مقیم دل توست
غیر شه را به حرم راه مده
به گدا محرمی شاه مده
شاه جو شاه نگر شاه پرست
هر چه جز شاه بشوی از وی دست
دست در دامن شه محکم دار
دل به داغ غم او خرم دار
هر چه جز وی ز دلت بیرون کن
داغ شوقش به دلت افزون کن
مکن آن داعیه چون بوالهوسان
که بتابی رخ مهرش ز کسان
فیض مهرش که جهان را عام است
حصر بر خود نه حد هر خام است
خواست ابلیس که آن فیض کرم
باز برد به فریب از آدم
آن خود از وی نتوانست برید
لیک ازان شیوه کشید آنچه کشید
کرد ازان شیوه پر شیون خویش
لعن را طوق نه گردن خویش
اینقدر بس ز تو غیرت که به دل
شوی از هر چه نه او مهر گسل
رشته مهر بدو پیوندی
با وی انباز دگر نپسندی
نه که صد کس به وی انباز کنی
عشقبازی به همه ساز کنی
گاه با شاهد مهوش باشی
به هواداری او خوش باشی
گاه خیمه به در شاه زنی
دست دل در کمر جاه زنی
گه سوی میر کنی روی امید
سازی از حرص سیه روی سفید
گه کنی جای ز ایوان وزیر
تا شوی از کرمش جایزه گیر
این همه قاعده کافری است
به خداوند شریک آوری است
نیست بر شرکت کس رخصت ده
حکم «لایغفر ان یشرک به »
چرک شرک از دل خود پاک بشوی
پاک شو پس سوی پاک آور روی
مبر آنجا دل آلایشناک
صحبت پاک نیابد جز پاک
دل که در خون نزد پر ز غمش
کی سزد مرغ حریم حرمش
جان که ناید به لب از شوق و نیاز
با لبش گو که چه سان گوید راز
دیده کز دل نکنی خونبارش
نیست شایستگی دیدارش
دمبدم شوی به خون دیده خویش
پس طلبگاری دیدار اندیش
هر که از محنت هجران نگریست
کی تواند رخ جانان نگریست
نیست خوش گنج چو رنجی نکشی
رنج کش گرطلبی گنج خوشی
بخش ۶۹ - مناجات در اظهار شوق و حیرت و طلب ترقی به مقام غیرت: ای سراسیمه شوق تو فلکبخش ۷۱ - حکایت دیده وری که به چشمی که در وقت وداع محبوب نگریست بعد از ملاقات به جمال وی ننگریست: بیدلی داغ دل افروزی داشت
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای به هر غیر گشاده نظری
در دلت نیست ز غیرت اثری
هوش مصنوعی: ای کسی که به دیگران نظر دارد، در دلت آثار عشق به دیگران وجود ندارد.
می کنی دعوی غیرتناکی
لیکن از معنی غیرت پاکی
هوش مصنوعی: تو مدعی هستی که غیرت داری، اما در حقیقت از معنای واقعی غیرت خالی هستی.
غیرت و دیدن اغیار که چه
غیر بین و خبر از یار که چه
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که غیرت و حسادت به دیگران چه حسی دارد و در عین حال هیچ خبری از دوست و معشوق در دست نیست. به طور کلی به احساسات متضاد عشق و حسادت اشاره دارد.
دیدن غیر ز غیرت دور است
غیر بین در دو جهان مغرور است
هوش مصنوعی: دیدن کسی بدون غیرت ممکن نیست؛ کسی که تنها به خود مطمئن باشد، در دو جهان، به غرور خود میبالد.
دیده کو دیدن شه را شاید
به رخ غیر نظر نگشاید
هوش مصنوعی: چشم کسی که میتواند زیبایی شاه را ببیند، ممکن است به روی دیگران نگردد.
عشق شاه آمد و غیرت چاووش
به که چاووش به صد بانگ و خروش
هوش مصنوعی: عشق به عنوان یک پادشاه فرود آمده است و غیرت و شجاعت هیچ چیز نمیتواند با آن مقایسه شود؛ حتی صدای بلند و هیاهو نیز در برابر آن کمارزش است.
منع اغیار کند از در شاه
غیر را در حرمش ندهد راه
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که کسی که در درگاه پادشاه است، اجازه ورود به دیگران را نمیدهد و کسی که خارج از این دایره است، به حرم او راهی ندارد. در واقع، قدرت و نفوذ افراد خاص، موجب میشود که دیگران به سادگی نتوانند به محلی که متعلق به آنهاست دسترسی داشته باشند.
حرم شاه حریم دل توست
شاه همواره مقیم دل توست
هوش مصنوعی: دل تو محل عبادت و عشق به شاه است و او همیشه در قلب تو حضور دارد.
غیر شه را به حرم راه مده
به گدا محرمی شاه مده
هوش مصنوعی: غیر از کسی که شایسته است، نباید اجازه ورود به حرم را داد و همچنین باید به کسی که هیچ مقام و ارزشی ندارد، فرصت نزدیک شدن به شاه را ندهی.
شاه جو شاه نگر شاه پرست
هر چه جز شاه بشوی از وی دست
هوش مصنوعی: هر کسی باید به پادشاه و رهبری که در زندگیاش وجود دارد، احترام بگذارد و به او توجه کند. اگر به چیزی غیر از آن پادشاه فکر کنی یا وابسته باشی، خودت را از هدایت و حمایت او دور کردهای.
دست در دامن شه محکم دار
دل به داغ غم او خرم دار
هوش مصنوعی: دستت را محکم به دامن پادشاه بزن و دل خود را با شادی و سرور از غم او پر کن.
هر چه جز وی ز دلت بیرون کن
داغ شوقش به دلت افزون کن
هوش مصنوعی: هر چیزی را که به جز محبت او از دل خود دور کن و به جای آن، شوق و longing او را در دل خود بیشتر پرورش ده.
مکن آن داعیه چون بوالهوسان
که بتابی رخ مهرش ز کسان
هوش مصنوعی: به خاطر نداری و خود را همانند عاشقان بیخود نشان نده که زیبایی او را از دیگران پنهان کنی.
فیض مهرش که جهان را عام است
حصر بر خود نه حد هر خام است
هوش مصنوعی: نعمت و محبت او که برای تمام جهان است، محدود به خود او نیست و برای هر کسی که نیازمند است، قابل دسترسی و بهرهبرداری است.
خواست ابلیس که آن فیض کرم
باز برد به فریب از آدم
هوش مصنوعی: ابلیس خواست تا نعمت و رحمت الهی را از آدم بگیرد و او را به فریبی وسوسه کند.
آن خود از وی نتوانست برید
لیک ازان شیوه کشید آنچه کشید
هوش مصنوعی: او نتوانست خود را از منبعش جدا کند، اما به همین روش توانست آنچه را که باید برداشت، برداشت.
کرد ازان شیوه پر شیون خویش
لعن را طوق نه گردن خویش
هوش مصنوعی: او به شیوهی پرشور و فریادش، نفرین را همچون گردنبندی به گردن خود آویخته است.
اینقدر بس ز تو غیرت که به دل
شوی از هر چه نه او مهر گسل
هوش مصنوعی: تو آنقدر به عشق و غیرت خود پایبندی که اگر کسی غیر از خودت را دوست داشته باشد، دل را از آن مهر و محبت جدا میکنی.
رشته مهر بدو پیوندی
با وی انباز دگر نپسندی
هوش مصنوعی: محبت و دوستی که با او برقرار کردهام، به هیچ چیز دیگری ترجیح نمیدهم.
نه که صد کس به وی انباز کنی
عشقبازی به همه ساز کنی
هوش مصنوعی: به این معناست که عشق ورزیدن به یک نفر کافی نیست و نباید فقط به یک عشق محدود شویم، بلکه باید عشق را به همه افراد گسترش دهیم و با همه خوب باشیم.
گاه با شاهد مهوش باشی
به هواداری او خوش باشی
هوش مصنوعی: گاهی ممکن است با یک معشوق زیبا و دلربا همراه باشی و تنها به خاطر او خوشحال باشی.
گاه خیمه به در شاه زنی
دست دل در کمر جاه زنی
هوش مصنوعی: گاهی برای رسیدن به مقام و قدرت، باید به درب اشراف و قدرتمندان مراجعه کنی و برای جلب توجه و احترام آنها، باید از چینش دست و کمر خود استفاده کنی.
گه سوی میر کنی روی امید
سازی از حرص سیه روی سفید
هوش مصنوعی: گاهی به سمت هدف میروی و امید را در دل میپرورانی، اما از روی حرص و طمع ممکن است چهرهات را تیره کنی.
گه کنی جای ز ایوان وزیر
تا شوی از کرمش جایزه گیر
هوش مصنوعی: گاهی باید از موقعیتهای خوب و رفیع فاصله بگیری تا بتوانی از لطف و هدیههای دیگران بهرهمند شوی.
این همه قاعده کافری است
به خداوند شریک آوری است
هوش مصنوعی: این همه قوانین و اصول، نشانهی کفر است و نشان میدهد که شما خداوند را با چیزی دیگر شریک میدانید.
نیست بر شرکت کس رخصت ده
حکم «لایغفر ان یشرک به »
هوش مصنوعی: هیچ مدرکی برای پذیرش شرک وجود ندارد و هیچکس اجازه شرکت در این عمل را ندارد.
چرک شرک از دل خود پاک بشوی
پاک شو پس سوی پاک آور روی
هوش مصنوعی: از دل خود هر گونه آلودگی را دور کن و خالص و پاک شو، سپس به سمت پاکی و صفا روی بیاور.
مبر آنجا دل آلایشناک
صحبت پاک نیابد جز پاک
هوش مصنوعی: در آن مکان قلب آلوده نمیتواند با صحبتهای پاک و بیغش ارتباط برقرار کند، جز اینکه خود نیز پاک باشد.
دل که در خون نزد پر ز غمش
کی سزد مرغ حریم حرمش
هوش مصنوعی: دل وقتی که به شدت غمگین است و در خون خود غوطهور است، چگونه میتواند جایی برای پرواز و آزادی داشته باشد؟ این حالت به معنای این است که در شرایط اندوه و درد عمیق، هیچ چیز نمیتواند آرامش یا شکوهی را به وجود آورد.
جان که ناید به لب از شوق و نیاز
با لبش گو که چه سان گوید راز
هوش مصنوعی: وقتی انسان از شوق و نیاز به شدت احساساتی میشود و در آستانهی بیتابی قرار میگیرد، باید با زبانش بیان کند که چگونه میتواند راز دلش را عنوان کند.
دیده کز دل نکنی خونبارش
نیست شایستگی دیدارش
هوش مصنوعی: اگر دلی برای دیدار کسی شایسته نباشد، چشمی که به او مینگرد، نمیتواند اشکی بریزد.
دمبدم شوی به خون دیده خویش
پس طلبگاری دیدار اندیش
هوش مصنوعی: هر لحظه از اشکهای خود پر میشوم و به یاد تو به دنبال فرصتی برای دیدار هستم.
هر که از محنت هجران نگریست
کی تواند رخ جانان نگریست
هوش مصنوعی: هر کسی که درد جدایی را تجربه کند، چگونه میتواند به چهره محبوبش نگاه کند؟
نیست خوش گنج چو رنجی نکشی
رنج کش گرطلبی گنج خوشی
هوش مصنوعی: اگر رنج و سختی نکشی، هرگز به خوشی و ثروت نخواهی رسید. اگر خواهان خوشی هستی، باید زحمت بکشی.