گنجور

بخش ۷ - چهره شاهد سخن به زیور خطاب آراستن و مهر ختم بر سعادت از خاتم نبوت خواستن

ای قمر طلعت مکی مطلع
مدنی مهد یمانی برقع
شقه برقع تو برق افروز
لمعه برق رخت برقع سوز
لیلت القدر ز مویت تاری
وحی منزل ز لبت گفتاری
طره ات سود همه سوداها
انتخابی ز حروفش طاها
«قاب قوسین » عیان ز ابرویت
نقش «حم » خم گیسویت
با تو آنان که در جنگ زدند
درج یاقوت تو را سنگ زدند
گوهرین جام لبت را خستند
ساغر دولت خود بشکستند
رخنه افتاد از آن حیله گران
در صف گهر صافی گهران
سلک دندانت به خون پنهان شد
رسته لؤلؤ تر مرجان شد
کس نکرده ست ز دل سنگینی
در پاکیزه بدین رنگینی
نخل قدسی و رطب تازه لبت
خسته از سنگ خسیسان رطب
یعنی از گوش خسان در تو ننگ
دارد ای خواجه ازین پس لب سنگ
گوییا صیرفی ملک و ملک
زد ازان سنگ زرت را به محک
تا کند عرض به هر ناسره کار
زیور حلم تو را پاک عیار
لاجرم حقه ات از صدمت سنگ
اهد قومی به برون داد آهنگ
حلم تو بود بلی کوه شکوه
کی ز یک سنگ فرو ریزد کوه
گر ازین کوه صدایی برسد
هر گدایی به نوایی برسد
گر برآری به شفاعت نفسی
بگشاید گره از کار بسی
تا به خواب اجل ای گوهر پاک
خوابگه ساختی از بستر خاک
فلک از غیرت خاک آشفته ست
«لیتنی کنت ترابا» گفته ست
چند در حجله به تنها خفتن
حجره از گرد فنا نارفتن
چند در ستر خفا بنشستن
در بر این خاک نشینان بستن
چند از سنبل تو بیگانه
دل به صد شاخ نشیند شانه
چند بی نرگس پاکت ز غبار
خانه سرمه بود تیره و تار
چند نعلین ز پابوس تو فرد
جفت باشد به هزاران غم و درد
خوابت از هفصد و هشتصد بگذشت
قد برافراز که از حد بگذشت
دستت از برد یمین بیرون آر
کف ز جلباب کفن بیرون آر
شانه زن سلسله مشکین را
سرمه کش نرگس عالم بین را
جلوه را خلعت ناز اندر پوش
حله لعل طراز اندر پوش
کرده نعلین جلادت در پای
از در حجره خرامان بدر آی
طاق محراب تهی کن ز خسان
سرش از فخر به کیوان برسان
منبر از بی قدمان خالی ساز
قدرش از مقدم خود عالی ساز
خطبه ملت و دین از سر گیر
کشف اسرار یقین از سر گیر
پرده بگشا ز رخ صدیقی
بدران پرده هر زندیقی
دره عدل ز دست عمری
زن به فرق سر هر خیره سری
خوی فشان کن ز حیا عثمانی
ریز بر کشت وفا بارانی
پنجه ور کن اسداللهی را
پوست بر کن دو سه روباهی را
ظالمان را پی کاری بنشان
آبشان ریز و غباری بنشان
تاج ملک از سر دونان بربای
تخت دولت ز زبونان بربای
ساعد کج رقمان ساز قلم
زان ازان قاعده راست رقم
بیرهان را حشر بیم فرست
راهدانی به هر اقلیم فرست
ور نخواهی که ز اقلیم بقا
آوری روی بدین شهر فنا
تازه کن عهد نکو عهدی را
ده ولیعهدی خود مهدی را
علمش بر حرم بطحا زن
تیغ قهرش به سر اعدا زن
مهد عیسی ز سر چرخ برین
گستران در ستم آباد زمین
بار دجال وشان بر خر نه
به بیابان عدم سر در ده
عاصیان بی سر و سامان تواند
دست امید به دامان تواند
خاصه جامی که کمین بنده توست
چشم گریان به شکر خنده توست
بهره ای نیست ز طاعتوریش
لب بجنبان به شفاعتگریش
بو که نقد خود ازین ورطه بیم
برد از رهزنی دیو سلیم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای قمر طلعت مکی مطلع
مدنی مهد یمانی برقع
هوش مصنوعی: ای خورشید زیبای مکه، گرچه در مدینه روشنایی می‌بخشی، همچون یمنی‌ها با حجاب خود درخشانی.
شقه برقع تو برق افروز
لمعه برق رخت برقع سوز
هوش مصنوعی: پرده‌ی تو همچون تابش نور، درخشان و روشن است و زیبایی چهره‌ات چنان است که می‌تواند جستجوی شمع‌ها را از بین ببرد.
لیلت القدر ز مویت تاری
وحی منزل ز لبت گفتاری
هوش مصنوعی: شب قدر، شب مرگ توست و آیات وحی از زبان تو جان می‌گیرند.
طره ات سود همه سوداها
انتخابی ز حروفش طاها
هوش مصنوعی: موهای تو به عنوان زیباترین نماد همه زیبایی‌ها انتخاب شده است، مانند حروف مقدس "طاها".
«قاب قوسین » عیان ز ابرویت
نقش «حم » خم گیسویت
هوش مصنوعی: قوسین به معنای نزدیک شدن و همجواری است و در اینجا به پدیدار شدن زیبایی و جذابیت اشاره دارد. ابرویت به عنوان نماد زیبایی و توجه در این تصویر قرار دارد و گیسوی خمیده تو، با حالتی جذاب و دلربا، تصویری فریبنده و دلنشین را به وجود می‌آورد. این شعر به زیبایی و جذابیت مخاطب اشاره دارد و به نوعی روح امید و عشق را منتقل می‌کند.
با تو آنان که در جنگ زدند
درج یاقوت تو را سنگ زدند
هوش مصنوعی: با تو کسانی که در میدان جنگ با هم مبارزه کردند، سنگی را که نشانه‌ی یاقوت تو بود، پرتاب کردند.
گوهرین جام لبت را خستند
ساغر دولت خود بشکستند
هوش مصنوعی: شما را در نظر دارید، لب‌هایتان به زیبایی مانند گوهر است و به خاطر آن به شما توجه کردند، اما در عوض، دنیای خود را از دست دادند.
رخنه افتاد از آن حیله گران
در صف گهر صافی گهران
هوش مصنوعی: حیله‌گران موفق شدند در صف گوهرهای ناب، شکاف و نفوذی ایجاد کنند.
سلک دندانت به خون پنهان شد
رسته لؤلؤ تر مرجان شد
هوش مصنوعی: دندان‌های تو به گونه‌ای عمیق و زیبا مانند مروارید و مرجان درخشان و شگفت‌انگیز شده است.
کس نکرده ست ز دل سنگینی
در پاکیزه بدین رنگینی
هوش مصنوعی: هیچ‌کس در دل خود سنگینی ندارد مگر اینکه آن را با زیبایی و پاکی آمیخته باشد.
نخل قدسی و رطب تازه لبت
خسته از سنگ خسیسان رطب
هوش مصنوعی: درخت نخل قدسی و خرماهای تازه‌ات، خسته از بی‌مروتی و سنگدلی افراد بی‌احساس.
یعنی از گوش خسان در تو ننگ
دارد ای خواجه ازین پس لب سنگ
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که افرادی که نادرست و بی‌هویت هستند، از تو به خاطر عیب‌ها و اشکالاتت خجالت می‌کشند. به همین دلیل، از این پس باید به سنگ همچون نماد استحکام و سادگی فکر کنی.
گوییا صیرفی ملک و ملک
زد ازان سنگ زرت را به محک
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که در اینجا به بررسی ارزشیابی و سنجش چیزی اشاره شده است. گویی که کسی در حال بررسی یا آزمایش یک چیز ارزشمند است، و سنگ زرت، به عنوان معیاری برای تعیین ارزش به کار می‌رود. به طور کلی می‌توان گفت که این عبارت به مقایسه و سنجش یک چیز با یک معیار ارزشمند اشاره دارد.
تا کند عرض به هر ناسره کار
زیور حلم تو را پاک عیار
هوش مصنوعی: برای هر بیهوده‌ای، دیگران به دنبال تو می‌گردند، اما فضیلت و زیبایی صبر تو، هرگز از ارزش نمی‌افتد.
لاجرم حقه ات از صدمت سنگ
اهد قومی به برون داد آهنگ
هوش مصنوعی: بدون شک، حق تو از آسیب تو به وسیله سنگ، صدای آهنگ قوم را از درون به بیرون آورد.
حلم تو بود بلی کوه شکوه
کی ز یک سنگ فرو ریزد کوه
هوش مصنوعی: صبوری و آرامش تو همچون کوهی است که با وجود فشارها و آسیب‌ها، از هم نمی‌پاشد و همچنان استوار باقی می‌ماند.
گر ازین کوه صدایی برسد
هر گدایی به نوایی برسد
هوش مصنوعی: اگر از این کوه صدایی به گوش برسد، هر کسی که در جستجوی خیر و کمک باشد، به آن خواهد رسید.
گر برآری به شفاعت نفسی
بگشاید گره از کار بسی
هوش مصنوعی: اگر تو به شفاعت کسی بیایی، باعث می‌شوی که مشکلات و گره‌های بسیاری از کارها باز شود.
تا به خواب اجل ای گوهر پاک
خوابگه ساختی از بستر خاک
هوش مصنوعی: تا زمانی که به خواب مرگ هستی، ای گوهر عزیز، خوابگاه تو را از خاک بنا کرده‌اند.
فلک از غیرت خاک آشفته ست
«لیتنی کنت ترابا» گفته ست
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر غیرت خاک ناآرام است، چون خاک آرزو می‌کند که ای کاش من فقط خاک بودم.
چند در حجله به تنها خفتن
حجره از گرد فنا نارفتن
هوش مصنوعی: مدتی است که در اتاقی به تنهایی خوابیده‌ام، اما هنوز از گرداب فنا دور نگشته‌ام.
چند در ستر خفا بنشستن
در بر این خاک نشینان بستن
هوش مصنوعی: چند نفر از آرامش در خفا و دور از دیگران نشسته‌اند و خود را به این خاکی که به زندگی و دنیای مادی مربوط می‌شود، پیوند زده‌اند.
چند از سنبل تو بیگانه
دل به صد شاخ نشیند شانه
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که تعداد زیادی از گل‌های سنبل تو را می‌توان در کنار هم دید، ولی دل من به خاطر تو و زیبایی‌ات تماماً شاداب و سرحال است. یعنی عشق و زیبایی تو چنان تأثیری بر دل من گذاشته که همه چیز به دور از تو برایم بی‌معناست.
چند بی نرگس پاکت ز غبار
خانه سرمه بود تیره و تار
هوش مصنوعی: چند گل نرگس پاک تو از گرد و غبار خانه، تیره و کدر شده است.
چند نعلین ز پابوس تو فرد
جفت باشد به هزاران غم و درد
هوش مصنوعی: چند جفت نعلین که از پای تو به زمین افتاده باشد، به اندازه‌ی هزاران غم و درد ارزش دارد.
خوابت از هفصد و هشتصد بگذشت
قد برافراز که از حد بگذشت
هوش مصنوعی: بیدار شو و قدت را بلند کن، چون زمان خواب تو گذشته و باید از مرزهای خود فراتر روی.
دستت از برد یمین بیرون آر
کف ز جلباب کفن بیرون آر
هوش مصنوعی: دستت را از پیروزی و قدرت بیرون بیاور و نشان بده که به زندگی و دنیای مادی وابسته نیستی.
شانه زن سلسله مشکین را
سرمه کش نرگس عالم بین را
هوش مصنوعی: می‌توان گفت که در این بیت، شاعر به زیبایی و جذابیت موی سیاه زنانه اشاره می‌کند و آن را به سرمه‌ای که به چشم نرگس می‌آید، تشبیه می‌کند. به نوعی، این شعر به خلق تصاویری از زیبایی و دلربایی می‌پردازد و زیبایی چشمان نرگس را به عنوان نماینده‌ای از دقت و دید باز در عالم هستی معرفی می‌کند.
جلوه را خلعت ناز اندر پوش
حله لعل طراز اندر پوش
هوش مصنوعی: زیبایی و جاذبه خود را با لباس زیبا و دلربا بپوشان.
کرده نعلین جلادت در پای
از در حجره خرامان بدر آی
هوش مصنوعی: نعلین (یا کفش) خود را به پا کن و به آرامی از در اتاق بیرون بیا.
طاق محراب تهی کن ز خسان
سرش از فخر به کیوان برسان
هوش مصنوعی: محراب را از افراد بی‌ارزش خالی کن و سرش را به سوی آسمان برسان تا از بزرگی خود به اوج برسد.
منبر از بی قدمان خالی ساز
قدرش از مقدم خود عالی ساز
هوش مصنوعی: منبر را از کسانی که لایق نیستند خالی کن تا ارزش آن از وجود افراد شایسته بیشتر شود.
خطبه ملت و دین از سر گیر
کشف اسرار یقین از سر گیر
هوش مصنوعی: دوباره سخنانی را که مربوط به ملت و دین است آغاز کن و اسرار حقیقت را از نو کشف کن.
پرده بگشا ز رخ صدیقی
بدران پرده هر زندیقی
هوش مصنوعی: پرده را از چهره‌ی صدیق بردار و پرده‌ی هر نفاق و ریا را کنار بزن.
دره عدل ز دست عمری
زن به فرق سر هر خیره سری
هوش مصنوعی: برای برقراری عدالت، ای کاش عمر به هر سرسخت و نادانی ضربه‌ای وارد کند.
خوی فشان کن ز حیا عثمانی
ریز بر کشت وفا بارانی
هوش مصنوعی: شجاعت و وقار خود را به نمایش بگذار و با دلگرمی بر زمین وفا، باران محبت ببار.
پنجه ور کن اسداللهی را
پوست بر کن دو سه روباهی را
هوش مصنوعی: پنجه خود را به نشانه قدرت به کار ببند و افرادی که از دیانت و اصل دور شده‌اند را کنار بزن.
ظالمان را پی کاری بنشان
آبشان ریز و غباری بنشان
هوش مصنوعی: ظالمان را به کارهایی مشغول کن و نگذار از خودشان غبار و آلودگی به جا بگذارند.
تاج ملک از سر دونان بربای
تخت دولت ز زبونان بربای
هوش مصنوعی: تاج و تختی که متعلق به پادشاهی است، از افرادی که در جایگاه پایین‌تری هستند، حذف می‌شود و در اختیار دیگرانی قرار می‌گیرد که شایستگی بیشتری دارند.
ساعد کج رقمان ساز قلم
زان ازان قاعده راست رقم
هوش مصنوعی: دست‌های کج کسانی که در خط‌نگاری مهارت دارند، سبب می‌شود که خطوط به‌طور نا به‌سامانی نوشته شوند، اما اگر از قواعد درست پیروی کنند، می‌توانند خطوطی زیبا و راست بنویسند.
بیرهان را حشر بیم فرست
راهدانی به هر اقلیم فرست
هوش مصنوعی: بیرانوند را یک روز جزا و حساب بفرست، تا راهنمایی باشد برای هر سرزمینی.
ور نخواهی که ز اقلیم بقا
آوری روی بدین شهر فنا
هوش مصنوعی: اگر نمی‌خواهی که از سرزمین جاودانگی، چهره‌ات را به این شهر زوال و نابودی بیاوری، باید از آن پرهیز کنی.
تازه کن عهد نکو عهدی را
ده ولیعهدی خود مهدی را
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به تجدید پیمان با مسائل خوب و انسانی اشاره دارد و خواستار بازنگری در تعهدات و عهدهایی است که به پیشرفت و بهبود اوضاع مربوط می‌شود. به ویژه، به ظهور منجی و پیشوایی اشاره دارد که می‌تواند جامعه را به سوی عدالت و صلح هدایت کند. در واقع، این پی رویان به یادآوری وعده‌هایی که باید برای آینده بهتر به آن‌ها عمل کرد، تأکید دارد.
علمش بر حرم بطحا زن
تیغ قهرش به سر اعدا زن
هوش مصنوعی: دانش او در حرم مکه است و با قدرت و قهری که دارد، بر دشمنانش حمله می‌کند.
مهد عیسی ز سر چرخ برین
گستران در ستم آباد زمین
هوش مصنوعی: محل تولد عیسی در آسمان‌ها گشوده شده است و در دنیای پر از ظلم و ستم قرار دارد.
بار دجال وشان بر خر نه
به بیابان عدم سر در ده
هوش مصنوعی: بار دجال و شأن به این معناست که فردی با ویژگی‌های خاص و تاثیرگذار در زندگی، بر مرکبی نشانده می‌شود. این تصویر به نوعی به قدرت و تأثیر او اشاره دارد. در ادامه، اشاره به این است که این شخص باید در دنیایی پر از مشکلات و چالش‌ها، نه در بیابانی خالی و بدون زندگی، با درک و کارایی خود برخورد کند. در واقع، این فرد باید در میان چالش‌های دشوار زندگی، با آگاهی و قاطعیت راه خود را پیدا کند.
عاصیان بی سر و سامان تواند
دست امید به دامان تواند
هوش مصنوعی: افراد نافرمان و سرگردان نیز می‌توانند به درگاه امید پناه ببرند و به آن تکیه کنند.
خاصه جامی که کمین بنده توست
چشم گریان به شکر خنده توست
هوش مصنوعی: به‌خصوص، لیوانی که انتظار می‌کشد تا بنده تو از آن بنوشد، چشمانش به شکر و شادی پر از اشک است.
بهره ای نیست ز طاعتوریش
لب بجنبان به شفاعتگریش
هوش مصنوعی: از انجام عبادت و طاعت تو فایده‌ای حاصل نمی‌شود، پس لب از سخن شفاعت‌گری‌اش به حرکت درآور.
بو که نقد خود ازین ورطه بیم
برد از رهزنی دیو سلیم
هوش مصنوعی: شخصی که از خطرات و مشکلات می‌ترسد، باید از دامن این مشکلات دوری کند تا از آسیب‌ها و خطرات در امان بماند.