گنجور

بخش ۶ - تخم درود در زمین معذرت کاشتن و خوشه مغفرت درودن و توشه آخرت برداشتن

فرخ آن روز که از مکمن راز
بارگی راند به جولانگه ناز
علم جاه به بطحا افراخت
مکه را سکه دولت نو ساخت
سرو بی سایه اش از قدر بلند
بر سر تشنه لبان سایه فکند
ریگ از اکسیر قدومش زر شد
بطن وادی صدف گوهر شد
آفتاب سحر ایمان ویست
نیر چاشتگه احسان ویست
مشرقش مکه و مغرب یثرب
پر ضیا مشرق ازو تا مغرب
کرد بر خوان نبوت یک شب
دعوت گرسنه چشمان عرب
قرص مه را پی یک مشت لئیم
به سر انگشت کرم کرد دو نیم
نیست زین هیچ عجب تر عجبی
که نسودند به آن قرص لبی
شب دیگر ز قدم جان تا فرق
بر درخشنده براقی چون برق
اشهبی همچو شهاب آتش پای
نعل او چون مه نو گردون سای
گنبد خاک پس پشت فکن
راند از آفاق برون گنبد زن
خرقه تن به سر عرش کشید
خرقه را کند و به ذوالعرش رسید
شد از آن نور بقا دیده فروز
آمد و خوابگهش گرم هنوز
بود نور بصر شخص جهان
چون بصر از نظر خویش نهان
به یکی چشم زدن نور بصر
می کند از همه افلاک گذر
آزمون را به سوی چرخ بلند
چشم بگشای و همان لحظه ببند
بین که نور بصرت بی تک و تاز
چون به گردون رود و آید باز
به قلم گر نرسید انگشتش
بود لوح و قلم اندر مشتش
بود روحش قلم صنع ازل
گر قلم نیست قلمزن چه خلل
از سواد و خط اگر دیده ببست
به کمالش نرسد هیچ شکست
نور بود او و خط تیره ظلم
شود نور و ظلم جمع به هم
چار یارش که ز گوهر کانند
قصر دین را چو چهار ارکانند
صدق و عدل آوری و جود و حیاست
که از ایشان به جهان مانده بجاست
همه مرضی همه راضی رفتند
قرب حق را متقاضی رفتند
گشته در قرب حق اند اکنون گم
رضی الله تعالی عنهم
اولین زاده قدرت قلم است
که ز نوکش دو جهان یک رقم است
نه قلم بلکه یکی تازه نهال
رسته از روضه اقلیم جمال
گوهر معنی خیرالبشر است
که مر آن را شده تخم و ثمر است
سلک هستی چو درآید به شمار
وی بود اول فکر آخر کار
صورتش گرچه ز آدم زاده
معنیش اصل وجود ا فتاده
روشن است این بر هر فرزانه
که ز هم زاد درخت و دانه
قبله بنده و آزاد وی است
علت غایی ایجاد وی است
از رخش نور ربایی همه را
وز درش کار گشایی همه را
طرفه نامش که به آن نامزد است
کرده نعلین ز حرفین مد است
آدم اینک شرف سرمد را
تاج سر کرده به بیادش مد را
گل شهر دو جهان است بلی
هست شهری و گلی زو مثلی
گل که آمد عرق رخسارش
نیست جز شبنمی از گلزارش
بود پیش از رقم تازه او
بی صریر قلم آوازه او
لوح آثار قلم هیچ نداشت
که به رخ حرف تمناش نگاشت
عرش را پای نه بر کرسی بود
کز قدومش به خبر پرسی بود
تا درآید به شتر گشته سوار
بود گردون شتران کرده قطار
بودش ایام به ره بنشسته
چار طاقی ز عناصر بسته
نورش از جبهه آدم بنمود
سر نهادند ملایک به سجود
نوح در مهلکه طوفانی
پشت ازو یافت به کشتیرانی
بوی لطفش به براهیم رسید
گلشن از آتش نمرود دمید
طلعتش آتش موسی افروخت
لبش احیا به مسیحا آموخت
رفت در قافله فاقه خوشی
صالح از قافله اش ناقه کشی
رخت در زاویه فقر نهاد
داد صد تخت سلیمان بر باد
درس خوان ادب او ادریس
خانه روب حرم او بلقیس

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

فرخ آن روز که از مکمن راز
بارگی راند به جولانگه ناز
هوش مصنوعی: روز خوشی است زمانی که اسرار و بخشش خداوند به دنیای زیبایی و دل‌انگیزی نمایان می‌شود.
علم جاه به بطحا افراخت
مکه را سکه دولت نو ساخت
هوش مصنوعی: دانش و علم مانند یک پرچم در سرزمین بطحا برافراشته شده و موجب شکوفایی و رونق مکه و تغییر و تحول در وضعیت اقتصادی و سیاسی آن شده است.
سرو بی سایه اش از قدر بلند
بر سر تشنه لبان سایه فکند
هوش مصنوعی: سرو بی سایه‌اش به خاطر بلندی‌اش بر سر تشنه‌لبان سایه می‌افکند.
ریگ از اکسیر قدومش زر شد
بطن وادی صدف گوهر شد
هوش مصنوعی: با حضور او، سنگلاخ‌ها به طلا تبدیل شدند و دامان دره مانند صدف، جواهرات گران‌بها را به وجود آورد.
آفتاب سحر ایمان ویست
نیر چاشتگه احسان ویست
هوش مصنوعی: در صبح، نور خورشید نشانه‌ای از ایمان و سادگی است و در میانه روز، نشانه‌ای از احسان و خیرخواهی به نظر می‌رسد.
مشرقش مکه و مغرب یثرب
پر ضیا مشرق ازو تا مغرب
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف جغرافیای اسلامی می‌پردازد. اشاره دارد که مکه در شرق و یثرب (مدینه) در غرب قرار دارند و هر دو شهر نورانی هستند. به طور کلی، از شرق تا غرب، نور و روشنی این مکان‌ها را احاطه کرده است.
کرد بر خوان نبوت یک شب
دعوت گرسنه چشمان عرب
هوش مصنوعی: در یک شب، مهمانی با شکوهی برپا شد که در آن، گرسنگی چشمان عرب را به تصویر می‌کشید.
قرص مه را پی یک مشت لئیم
به سر انگشت کرم کرد دو نیم
هوش مصنوعی: ماه را چنان به تکه‌ای کوچک تقسیم کردند که با یک اشاره انگشت، به دو نیم شود. این نشان می‌دهد که افراد در فضایی زشت و ناپاک، در تلاش‌اند تا به خواسته‌های خود برسند.
نیست زین هیچ عجب تر عجبی
که نسودند به آن قرص لبی
هوش مصنوعی: هیچ چیز عجیب‌تر از این نیست که بر لبان کسی هیچ نشانی از خنده و شادابی نیست.
شب دیگر ز قدم جان تا فرق
بر درخشنده براقی چون برق
هوش مصنوعی: در شب دیگر، روح من از پای تا بالای سر، مانند نوری درخشان و برق‌آسا تابید.
اشهبی همچو شهاب آتش پای
نعل او چون مه نو گردون سای
هوش مصنوعی: اسب او مانند شهاب آتشین است و پاهایش همچون ماه نو بر آسمان درخشنده می‌سازند.
گنبد خاک پس پشت فکن
راند از آفاق برون گنبد زن
هوش مصنوعی: دیر را رها کن و به افق‌های جدید بپرداز، خود را از محدودیت‌های خاکی آزاد کن و جلو برو.
خرقه تن به سر عرش کشید
خرقه را کند و به ذوالعرش رسید
هوش مصنوعی: پوشش یا لباسی که به تن داشت، به آسمان عروج کرد و آن لباس را کنار زد و به مقام والای خداوند رسید.
شد از آن نور بقا دیده فروز
آمد و خوابگهش گرم هنوز
هوش مصنوعی: به خاطر نور جاودان، چشمانش روشن شده و محل خوابش هنوز گرم است.
بود نور بصر شخص جهان
چون بصر از نظر خویش نهان
هوش مصنوعی: نور چشمی که به جهان می‌نگرد، مانند چشمی است که از دید خود پنهان است.
به یکی چشم زدن نور بصر
می کند از همه افلاک گذر
هوش مصنوعی: وقتی فردی به کسی نگاه می‌کند، آن نگاه به قدری قوی و پرنور است که می‌تواند از تمام آسمان‌ها و ستاره‌ها عبور کند.
آزمون را به سوی چرخ بلند
چشم بگشای و همان لحظه ببند
هوش مصنوعی: آزمون خود را به آسمان بفرست و در همان لحظه آن را ببند.
بین که نور بصرت بی تک و تاز
چون به گردون رود و آید باز
هوش مصنوعی: نگاه کن که نور بینایی‌ات، بی‌هیاهو و بی‌وقفه، چگونه به آسمان می‌رود و دوباره بازمی‌گردد.
به قلم گر نرسید انگشتش
بود لوح و قلم اندر مشتش
هوش مصنوعی: اگر انگشتانش به قلم دسترسی پیدا نکند، خود انگشتانش می‌توانند مانند لوح و قلم عمل کنند.
بود روحش قلم صنع ازل
گر قلم نیست قلمزن چه خلل
هوش مصنوعی: روح او همچون قلمی است که از آغاز ساخته شده است. اگر قلمی وجود نداشته باشد، چه فرقی می‌کند که نویسنده‌ای وجود داشته باشد یا نه؟
از سواد و خط اگر دیده ببست
به کمالش نرسد هیچ شکست
هوش مصنوعی: اگر کسی فقط به سواد و نوشتن توجه کند و از یادگیری واقعی به دور باشد، هرگز به کمال و پیشرفت نخواهد رسید.
نور بود او و خط تیره ظلم
شود نور و ظلم جمع به هم
هوش مصنوعی: او همان نور است و وقتی ظلم حاکم می‌شود، نور و ظلم در کنار هم قرار می‌گیرند.
چار یارش که ز گوهر کانند
قصر دین را چو چهار ارکانند
هوش مصنوعی: چهار یار که همچون گوهر باارزش هستند، پایه‌های دین را مانند چهار رکن یک بنا محکم و استوار نگه‌می‌دارند.
صدق و عدل آوری و جود و حیاست
که از ایشان به جهان مانده بجاست
هوش مصنوعی: صداقت و انصاف، بخشندگی و حیا از صفاتی هستند که در جهان باقی مانده‌اند و ارزشمند محسوب می‌شوند.
همه مرضی همه راضی رفتند
قرب حق را متقاضی رفتند
هوش مصنوعی: همه‌ی مردم با خواسته‌ها و نارضایتی‌های خود، به نزد حق رفتند و به دنبال نزدیک شدن به او بودند.
گشته در قرب حق اند اکنون گم
رضی الله تعالی عنهم
هوش مصنوعی: اکنون در نزدیکی و محبت خداوند قرار گرفته‌اند و از این رو، در راهی گم شده‌اند که رضایت او را جلب می‌کند.
اولین زاده قدرت قلم است
که ز نوکش دو جهان یک رقم است
هوش مصنوعی: قلم به عنوان نشانه‌ای از قدرت، می‌تواند دنیای جدیدی را خلق کند و از آن می‌توان دو جهان را به هم مرتبط کرد.
نه قلم بلکه یکی تازه نهال
رسته از روضه اقلیم جمال
هوش مصنوعی: این سطر به ما می‌گوید که نه تنها یک قلم، بلکه نمادی از رشد و جوانه‌زدن یک گیاه تازه از باغ زیبایی و جذابیت است. این تصویر به توسعه و پویایی اشاره دارد و نشان می‌دهد که خلاقیت و زیبایی در حال جوانه‌زدن و شکوفایی است.
گوهر معنی خیرالبشر است
که مر آن را شده تخم و ثمر است
هوش مصنوعی: معنی حقیقی انسان، بهترین مخلوق است و حاصل و نتیجه‌ای که از آن به وجود می‌آید، ارزشمند و گرانبهاست.
سلک هستی چو درآید به شمار
وی بود اول فکر آخر کار
هوش مصنوعی: وقتی که وجود و هستی به عدد و اندازه درآید، ابتدا باید به فکر و اندیشه‌ای در مورد پایان کار داشت.
صورتش گرچه ز آدم زاده
معنیش اصل وجود ا فتاده
هوش مصنوعی: هر چند چهره‌اش شبیه انسان‌هاست، اما حقیقت وجود او از یک مقام بالاتر نشأت می‌گیرد.
روشن است این بر هر فرزانه
که ز هم زاد درخت و دانه
هوش مصنوعی: اینجا مشخص است که هر انسان دانایی می‌داند که درخت و دانه از یکجا و یک ریشه زاده می‌شوند.
قبله بنده و آزاد وی است
علت غایی ایجاد وی است
هوش مصنوعی: عبارت به این معناست که خداوند، معبود و هدف نهایی خلقت انسان است و تمام وجود و زندگی انسان به سمت رضایت و ارتباط با او معطوف می‌شود.
از رخش نور ربایی همه را
وز درش کار گشایی همه را
هوش مصنوعی: از چهره‌اش نوری می‌تابد که همه را به خود جذب می‌کند و از در خانه‌اش فرصتی برای همه فراهم می‌شود.
طرفه نامش که به آن نامزد است
کرده نعلین ز حرفین مد است
هوش مصنوعی: نام زیبا و جذاب او باعث شده که بر دیگران تأثیر بگذارد و همه از او صحبت کنند.
آدم اینک شرف سرمد را
تاج سر کرده به بیادش مد را
هوش مصنوعی: امروزه انسان با بالاترین مقام و شرافت، مانند تاجی بر سر خود، یاد و نام زرتشت را گرامی می‌دارد.
گل شهر دو جهان است بلی
هست شهری و گلی زو مثلی
هوش مصنوعی: این گل در شهر، نماد زیبایی و شکوه دو جهان است. البته در این شهر، افرادی هستند که همچون این گل، ویژگی‌هایی دارند که می‌توان به آنها مشبه کرد.
گل که آمد عرق رخسارش
نیست جز شبنمی از گلزارش
هوش مصنوعی: زمانی که گل به اوج زیبایی خود می‌رسد، عرقی که بر چهره‌اش نشسته، تنها شبنمی است که از باغ او می‌چکد.
بود پیش از رقم تازه او
بی صریر قلم آوازه او
هوش مصنوعی: قبل از این که قلم بر روی کاغذ برود و چیزی نوشته شود، شهرت و آوازه او وجود داشت.
لوح آثار قلم هیچ نداشت
که به رخ حرف تمناش نگاشت
هوش مصنوعی: لوحی که آثار قلم بر روی آن نقش بسته بود، هیچ چیزی نداشت که بخواهد خواسته‌اش را به تصویر بکشد.
عرش را پای نه بر کرسی بود
کز قدومش به خبر پرسی بود
هوش مصنوعی: عرش بر روی کرسی قرار ندارد، زیرا پیوستگی و وجود آن به قدم‌های اوست که همواره در حال است.
تا درآید به شتر گشته سوار
بود گردون شتران کرده قطار
هوش مصنوعی: تا زمانی که سوار شتر باشد، دنیا مانند شترهایی که در کنار هم صف بسته‌اند، حرکت می‌کند.
بودش ایام به ره بنشسته
چار طاقی ز عناصر بسته
هوش مصنوعی: او روزگاری را به نفس راحت در کنار هم چهار عنصر زندگی گذرانده است.
نورش از جبهه آدم بنمود
سر نهادند ملایک به سجود
هوش مصنوعی: نور او از چهره آدم آشکار شد و فرشتگان به خاطر این نور، در مقابل او سجده کردند.
نوح در مهلکه طوفانی
پشت ازو یافت به کشتیرانی
هوش مصنوعی: نوح در زمان طوفان شدید، به کمک کشتی‌سازی نجات پیدا کرد و از خطر نجات یافت.
بوی لطفش به براهیم رسید
گلشن از آتش نمرود دمید
هوش مصنوعی: عطر رحمت او به ابراهیم رسید و باغی از آتش نمرود به تروتازه‌ای تبدیل شد.
طلعتش آتش موسی افروخت
لبش احیا به مسیحا آموخت
هوش مصنوعی: چهره‌اش همچون آتش موسی فیض‌بخش و لب‌هایش به مانند مسیحا زندگی‌بخش است.
رفت در قافله فاقه خوشی
صالح از قافله اش ناقه کشی
هوش مصنوعی: شادی و خوشی صالح در مسیری که همراهانش هستند، گم شده و او به کیسه‌ای بی‌محتوا (ناقهای که بار ندارد) تبدیل شده است. در واقع، او از خوشبختی دور افتاده و به بی‌حالی و ناکامی دچار شده است.
رخت در زاویه فقر نهاد
داد صد تخت سلیمان بر باد
هوش مصنوعی: حجاب و لباس خود را در گوشه فقر قرار داد و صد تخت سلیمان را به باد داد.
درس خوان ادب او ادریس
خانه روب حرم او بلقیس
هوش مصنوعی: ادب و آگاهی او شبیه ادریس است که در خانه‌اش نور وجود بلقیس را دارد.