گنجور

بخش ۵ - دست تضرع به مناجات برآوردن و در حلقه اجابت قبله حاجات استوار کردن

ای حیات دل هر زنده دلی
سرخ‌رویی دهِ هر جا خجلی
چاشنی‌بخشِ شکر‌گفتاران
کار‌شیرین‌کنِ شیرین‌کاران
برفرازندهٔ فیروزه‌رواق
شمسهٔ زرکشِ زنگاری‌طاق
تاج‌بر‌سر‌نِهِ زرین‌تاجان
عقده‌بندِ کمرِ محتاجان
جرم بخشنده بخشاینده
درِ بِرّ بر همه بگشاینده
ابر سیرآبی تفسیده‌لبان
خوان خرسندی روزی‌طلبان
گنج جان‌سنج به ویرانهٔ جسم
حارس گنج به صد گونه طلسم
دیر پروای به‌خود‌بسته‌دلان
زود‌پیوندِ دل‌از‌خود‌گسلان
قفل حکمت نِه گنجینهٔ دل
زنگ‌ظلمت‌برِ آیینهٔ دل
مرهم داغ جگر‌سوختگان
شادی جان غم‌اندوختگان
نقد کان از کمر کوه گشای
صبح عیش از شب اندوه نمای
مونس خلوت تنها‌شدگان
قبلهٔ وحدت یکتا‌شدگان
تیر‌باران‌فکن از قوس قزح
از صبا باده دِه از لاله قدح
پردهٔ عصمت گل‌پیرهنان
حلهٔ رحمت خونین‌کفنان
خانهٔ نحل ز تو چشمه‌ٔ نوش
دانهٔ نخل ز تو شهد‌فروش
لب پر از خنده ز تو غنچه باغ
داغ بر سینه ز تو لاله به راغ
غنچهٔ تنگدل باغ توییم
لاله‌سان سوخته از داغ توییم
هر که بر دل ز تو داغش باشد
زانچه غیر تو فراغش باشد
هر چه غیر تو رقم کردهٔ توست
گرچه پرورده تو پرده توست
چند بر طلعت خود پرده نهی
پرده بردار که بی پرده بهی
این نو‌ارقام قدیمی‌فهرست
به رقم‌جای قدم باز فرست
تازه‌رس قافلهٔ باز‌پسان
به قدمگاه کهن باز‌رسان
بانگ بر سلسله عالم زن
سلک این سلسله را بر هم زن
عرش را ساق بجنبان از جای
در فکن پایه کرسی از پای
چیره کن بر شجر سدره چمن
صرصر بیخ‌ کن شاخ‌ شکن
بر خُم رنگ فلک سنگ انداز
رخنه‌اش در خم نیرنگ انداز
رنگ او تیرگی است و تنگی
به ز رنگینی او بی‌رنگی
رنج و راحت که چنین پی ز پی است
اثر رنگرزی‌های وی است
هست رنگ همه زین رنگرزی
دست نیلی شده ز انگشت‌گزی
مهر و مه را بفکن طشت ز بام
تا برآرند به رسوایی نام
پردهٔ پرده‌نشینان ندرند
وز سر پرده‌دری درگذرند
کمر بستهٔ جوزا بگشای
گوهر عقد ثریا بگشای
زهره را چنگِ طرب زن به زمین
چند باشد به فلک بزم‌نشین
خامهٔ تیر بکش ز انگشتش
بل کز انگشت تهی کن مشتش
چار دیوار عناصر که به ماه
سر کشیده‌ست ازین مرحله‌گاه
مهره‌مهره بکَنش از سرِ هم
شو از آن مهره‌کش سلک عدم
آب را بر سر آتش بگمار
تا شود آگه ازو دود برآر
ز آتش قهر ببر ترّی آب
بحر و برّ عدمش ساز سراب
باد را خاک سیه ریز به فرق
خاک را کن ز نم طوفان غرق
نامزد کن به زمین زلزله‌ها
ساز ازان «عالیها سافلها»
ماهی و گاو که در بارِ ویند
با همه بار نگهدار ویند
گاو را ذبح کن از خنجر بیم
پشت ماهی ببر از اره دو نیم
هر چه القصه بود رنگ‌نمای
همه ز آیینه هستی بزدای
تا به مشتاقی افزون ز همه
بنگرم روی تو بیرون ز همه
نور پاکی تو و عالم سایه
سایه با نور بود همسایه
حق همسایگیم دار نگاه
سایه‌وارم مفکن خوار به راه
معنی نیک سرانجامی را
جامِ صورت بشکن جامی را
باشد از سایگیان دور شود
ظلمت سایگیش نور شود
آرد از رنگ به بی‌رنگی روی
یابد از گلشن بی‌رنگی بوی

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای حیات دل هر زنده دلی
سرخ‌رویی دهِ هر جا خجلی
هوش مصنوعی: ای زندگی، به هر موجود زنده‌ای زیبایی و شادابی ببخش و در هر مکان، شرمندگی و خجالت را از او دور کن.
چاشنی‌بخشِ شکر‌گفتاران
کار‌شیرین‌کنِ شیرین‌کاران
هوش مصنوعی: شیرینی‌بخش کسانی که خوب صحبت می‌کنند، در واقع کارِ افرادی است که در کارهای شیرین و لذت‌بخش مهارت دارند.
برفرازندهٔ فیروزه‌رواق
شمسهٔ زرکشِ زنگاری‌طاق
هوش مصنوعی: بالاخره در آسمان، ستاره‌ای درخشان و زیبا به رنگ فیروزه‌ای درخشش دارد.
تاج‌بر‌سر‌نِهِ زرین‌تاجان
عقده‌بندِ کمرِ محتاجان
هوش مصنوعی: تاجی که بر سر دارم، نشانه‌ای از خودبسندگی و توانایی من است، در حالی که افراد نیازمند به زنجیرهای مشکلات و کمبودها گرفتارند.
جرم بخشنده بخشاینده
درِ بِرّ بر همه بگشاینده
هوش مصنوعی: بخشنده بزرگوار، درِ بخشش را بر روی همه گناهکاران می‌گشاید.
ابر سیرآبی تفسیده‌لبان
خوان خرسندی روزی‌طلبان
هوش مصنوعی: ابر باران‌ساز با دهنی که به چشمه‌های خوشی وصل است، برای کسانی که به دنبال روزی و خرسندی هستند، منبعی از خوشبختی می‌باشد.
گنج جان‌سنج به ویرانهٔ جسم
حارس گنج به صد گونه طلسم
هوش مصنوعی: روح انسان مانند گنجی ارزشمند در بدن فانی او قرار دارد و آن نگهبان این گنج نیز با انواع طلسم‌ها و رازها در تلاش است تا آن را حفظ کند.
دیر پروای به‌خود‌بسته‌دلان
زود‌پیوندِ دل‌از‌خود‌گسلان
هوش مصنوعی: افرادی که نگرانی خود را به دل بسته‌اند، دیر به عشق می‌پیوندند، اما کسانی که دل خود را از وابستگی‌ها می‌گسلند، سریع‌تر به عشق و ارتباط می‌رسند.
قفل حکمت نِه گنجینهٔ دل
زنگ‌ظلمت‌برِ آیینهٔ دل
هوش مصنوعی: قفل معرفت را بر گنجینه‌ی دل بگذار تا تیرگی‌های آن بر آیینه‌ی دل نتابد.
مرهم داغ جگر‌سوختگان
شادی جان غم‌اندوختگان
هوش مصنوعی: تسکین‌دهنده درد دل‌های کسانی که قلبشان سوخته است، شادی افرادی است که غم و اندوه جمع کرده‌اند.
نقد کان از کمر کوه گشای
صبح عیش از شب اندوه نمای
هوش مصنوعی: با طلوع صبح، شادی‌ها و لذت‌ها از دل شب‌های پر از غم و اندوه بیرون می‌آید.
مونس خلوت تنها‌شدگان
قبلهٔ وحدت یکتا‌شدگان
هوش مصنوعی: یار و رفیق کسانی که در تنهایی به سر می‌برند، از طرفی همچون قبله‌ای برای آن‌هایی است که به یگانگی و اتحاد رسیده‌اند.
تیر‌باران‌فکن از قوس قزح
از صبا باده دِه از لاله قدح
هوش مصنوعی: با رنگین کمان، تیرهایی بزن و از نسیم صبحانه، نوشیدنی بیاور و از گل‌های لاله، جامی پر کن.
پردهٔ عصمت گل‌پیرهنان
حلهٔ رحمت خونین‌کفنان
هوش مصنوعی: پوشش پاکی و معصومیت گلبرگ‌ها، مانند بهشتی است که با رحمت و محبت آمیخته شده و لباس آن خونین است.
خانهٔ نحل ز تو چشمه‌ٔ نوش
دانهٔ نخل ز تو شهد‌فروش
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف تأثیر و برکت شخصی می‌پردازد که به مانند زنبور عسل در زندگی دیگران نشاط و شیرینی به ارمغان می‌آورد. خانه زنبور عسل به معنای جمع‌آوری و ساختن sweetness یا زیبایی است، در حالی که دانه نخل و فروش عسل نشان‌دهندهٔ ثمرات و بهره‌هایی است که از وجود او به دست می‌آید. به طور کلی، این بیانگر ارتباط عمیق بین تأثیرات مثبت فرد و زیبایی‌های زندگی است.
لب پر از خنده ز تو غنچه باغ
داغ بر سینه ز تو لاله به راغ
هوش مصنوعی: لبخند تو مانند گل‌های خندان است و دلم به خاطر تو همچون لاله‌ای در باغ داغ می‌سوزد.
غنچهٔ تنگدل باغ توییم
لاله‌سان سوخته از داغ توییم
هوش مصنوعی: ما مانند غنچه‌های دل‌تنگ در باغ تو هستیم و همچون لاله‌هایی که از درد و داغ تو سوخته‌اند.
هر که بر دل ز تو داغش باشد
زانچه غیر تو فراغش باشد
هوش مصنوعی: هرکسی که در دلش به خاطر تو داغ و افسرده است، به خاطر این است که غیر از تو به هیچ چیز دیگر خوشحال نیست.
هر چه غیر تو رقم کردهٔ توست
گرچه پرورده تو پرده توست
هوش مصنوعی: هر چیزی که غیر از تو وجود دارد، به نوعی به خود تو وابسته است، حتی اگر در ظاهر به نظر برسد که این چیزها از تو جدا هستند.
چند بر طلعت خود پرده نهی
پرده بردار که بی پرده بهی
هوش مصنوعی: چند بار می‌خواهی چهره‌ات را بپوشانی؟ حجاب را کنار بزن که بدون حجاب زیباتر دیده می‌شوی.
این نو‌ارقام قدیمی‌فهرست
به رقم‌جای قدم باز فرست
هوش مصنوعی: این اشعار قدیمی را به تازگی بازنگری کن و جایگاه آن‌ها را در زندگی‌ام به تصویر بکش.
تازه‌رس قافلهٔ باز‌پسان
به قدمگاه کهن باز‌رسان
هوش مصنوعی: مسافرانی که به تازگی به جمع ملحق شده‌اند، باید به محل قدیمی و باستانی برگردند و آنجا را پاس دارند.
بانگ بر سلسله عالم زن
سلک این سلسله را بر هم زن
هوش مصنوعی: صدای خود را در سرتاسر جهان بیفکن و این رشته پیوستگی را بگسل.
عرش را ساق بجنبان از جای
در فکن پایه کرسی از پای
هوش مصنوعی: عرش را به حرکت درآور و پایه‌های آن را از جا کنده کن.
چیره کن بر شجر سدره چمن
صرصر بیخ‌ کن شاخ‌ شکن
هوش مصنوعی: بر درخت سدره، برودت و تندی باد را غالب کن و شاخ‌های شکسته را از زمین بکن.
بر خُم رنگ فلک سنگ انداز
رخنه‌اش در خم نیرنگ انداز
هوش مصنوعی: بر دیگ رنگ آسمان سنگ پرتاب کن و رخنه‌اش را با نیرنگ بپوشان.
رنگ او تیرگی است و تنگی
به ز رنگینی او بی‌رنگی
هوش مصنوعی: رنگ او تیره و زشت است و تنگناهای زیادی دارد، در حالی که رنگین بودن او به معنای خالی بودن از ارزش و محتواست.
رنج و راحت که چنین پی ز پی است
اثر رنگرزی‌های وی است
هوش مصنوعی: رنج و راحت مانند دو روی یک سکه به هم مرتبط‌اند و نشان‌دهنده تاثیر کارهایی است که در زندگی انجام می‌دهیم.
هست رنگ همه زین رنگرزی
دست نیلی شده ز انگشت‌گزی
هوش مصنوعی: رنگ‌ها همه تحت تأثیر این رنگرزی هستند و رنگ نیلی به خاطر تماس با انگشتانی که در این کار مشغولند، به وجود آمده است.
مهر و مه را بفکن طشت ز بام
تا برآرند به رسوایی نام
هوش مصنوعی: آفتاب و ماه را از آسمان پایین بیاور تا نامت با آبرو و شکوهی بیشتر در جامعه برده شود.
پردهٔ پرده‌نشینان ندرند
وز سر پرده‌دری درگذرند
هوش مصنوعی: پردهٔ کسانی که در پس پرده قرار دارند، وجود ندارد و آن‌ها از بالای پرده به بیرون می‌نگرند.
کمر بستهٔ جوزا بگشای
گوهر عقد ثریا بگشای
هوش مصنوعی: با عزم و اراده‌ای قوی، تلاش کن و درهای خوشبختی و موفقیت را به روی خود باز کن.
زهره را چنگِ طرب زن به زمین
چند باشد به فلک بزم‌نشین
هوش مصنوعی: به‌راستی چه مقدار شادی و خوشی بر زمین می‌تواند وجود داشته باشد وقتی که در آسمان جشن و سرور برقرار است؟
خامهٔ تیر بکش ز انگشتش
بل کز انگشت تهی کن مشتش
هوش مصنوعی: با کمانت تیر را از انگشت او بینداز، اما مواظب باش که او را از قدرت و توانایی خالی نکن.
چار دیوار عناصر که به ماه
سر کشیده‌ست ازین مرحله‌گاه
هوش مصنوعی: چهار دیوار که از عناصر ساخته شده‌اند، به سوی ماه بلند شده‌اند و از این مکان عبور کرده‌اند.
مهره‌مهره بکَنش از سرِ هم
شو از آن مهره‌کش سلک عدم
هوش مصنوعی: هر جزء و بخش را از هم جدا کن و از آن مهره‌کش که به شتافتن به سمت نیستی مربوط می‌شود، دور شو.
آب را بر سر آتش بگمار
تا شود آگه ازو دود برآر
هوش مصنوعی: آب را بر روی آتش بریز تا آتش متوجه وجود تو شود و دود ایجاد کند.
ز آتش قهر ببر ترّی آب
بحر و برّ عدمش ساز سراب
هوش مصنوعی: از خشم آتشین خود، قطره‌ای از آب دریا را برمیدارم و آن را به عدم تبدیل می‌کنم، مانند سراب.
باد را خاک سیه ریز به فرق
خاک را کن ز نم طوفان غرق
هوش مصنوعی: باد موجب می‌شود که خاک سیاه بر سر فرود آید و با بارش باران، زمین به طرز غرق‌شده‌ای پوشیده شود.
نامزد کن به زمین زلزله‌ها
ساز ازان «عالیها سافلها»
هوش مصنوعی: با شجاعت و قدرت به سوی چالش‌ها برو، زیرا از زمین‌هایی که پایین هستند، می‌توان به اوج‌های بلند دست یافت.
ماهی و گاو که در بارِ ویند
با همه بار نگهدار ویند
هوش مصنوعی: ماهی و گاو که در فشار و خطر قرار دارند، همه چیز را به دوش می‌کشند و با وجود سختی‌ها، از خودتان مراقبت کنید.
گاو را ذبح کن از خنجر بیم
پشت ماهی ببر از اره دو نیم
هوش مصنوعی: گاو را با چاقو بکش و از اره برای بریدن ماهی استفاده کن.
هر چه القصه بود رنگ‌نمای
همه ز آیینه هستی بزدای
هوش مصنوعی: هر چه که هست و روی می‌دهد، تمام آن برآیند و جلوه‌ای از وجود و هستی است؛ پس تلاش کن تا از آینه وجود خود، تمام رنگ‌ها و نقش‌ها را بزدایی.
تا به مشتاقی افزون ز همه
بنگرم روی تو بیرون ز همه
هوش مصنوعی: برای دیدن چهره تو که بیشتر از همه‌ی چیزها به آن علاقه‌مندم، باید از همه‌ی موانع فراتر بروم.
نور پاکی تو و عالم سایه
سایه با نور بود همسایه
هوش مصنوعی: نور پاک تو مانند سایه‌ای است که عالم را روشنایی می‌بخشد و به نوعی همسایه‌ی آن نور است.
حق همسایگیم دار نگاه
سایه‌وارم مفکن خوار به راه
هوش مصنوعی: به همسایگی حق و حقوقی دارم که باید آن را رعایت کنم، مثل سایه‌ای که همیشه مراقب است و نمی‌تواند کوچک‌ترین بی‌احترامی به راه و مسیر دیگران داشته باشد.
معنی نیک سرانجامی را
جامِ صورت بشکن جامی را
هوش مصنوعی: بهتر است در زندگی به دنبال اصل و حقیقت باشیم و به ظواهر دلبسته نشویم، زیرا آنچه به عاقبت خوشایند منجر می‌شود، از عمق و راست‌گویی می‌نشیند، نه از ظاهر فریبنده.
باشد از سایگیان دور شود
ظلمت سایگیش نور شود
هوش مصنوعی: به زودی از سایه‌ها دور خواهد شد و تاریکی جای خود را به روشنی خواهد داد.
آرد از رنگ به بی‌رنگی روی
یابد از گلشن بی‌رنگی بوی
هوش مصنوعی: از رنگ، به بی‌رنگی می‌رسد و از گلشن بی‌رنگ، بویی به مشام می‌رسد.

آهنگ ها

این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟

"ای حیات دل هر زنده‌دلی - دشتی"
با صدای محمد معتمدی (آلبوم مناجات)

حاشیه ها

1397/03/05 17:06
محسن

با عرض سلام وخداقوت
در بیت " حق همسایگیم دار نگاه
سایه وارم مفکن خوار به راه"
با توجه به معنی مصرع دوم، املای واژه "خوار" نباید به صورت "خار" باشد؟
متاسفانه دسترسی به منبع موثقی ندارم و صرفا به نظرم آمد شاید این املا درست تر باشد
ممنون از عوامل گنجور

1397/03/05 18:06
حسین،۱

محسن جان
حق همسایگیم دار نگاه
سایه وارم مفکن خوار به راه
همان خوار درست تر می نماید
مرا چون سایه خفیف و ناچیز مشمار.
زنده باشی

1399/03/29 12:05
شاهرخ

ازکژی خیزد هرجا خللی است راستی رَستی نیکو مثلی است
آیا در نیم بیت دوم ترانه سرا اشاره به راست گفتن و نجات پیدا کردن از مشکلات و گرفتاری نیست؟