گنجور

بخش ۵۰ - حکایت آن حکیم دریا دل ساحل گرد که غریقی را به کمند نصیحت از گرداب اندوه بیرون آورد

زد حکیمی به لب دریا گام
تا کشد تازه شکاری در دام
آرد انداخته دامی ز نظر
ماهی حکمتی از بحر بدر
دید مردی غم گیتی در دل
کرده بر ساحل دریا منزل
سر اندوه فرو برده به خویش
ناوک آه برآورده ز کیش
گفت چندین به دل اندوه که چه
کم ز کاهی غم چون کوه که چه
داد پاسخ که ز ناسازی بخت
کار شد بر من دلسوخته سخت
نه دلی ساده ز نقش هوسم
نه رسیدن به هوس دسترسم
کیسه از زر تهی و کاسه ز لوت
مانده پشت و شکم از قوت و قوت
گفت پندار که از مال و منال
کشتیی بود تو را مالامال
بحر زد موجی و کشتی بشکست
پاره ای تخته ات افتاد به دست
شدی از هول بر آن تخته سوار
بعد یک ماه رسیدی به کنار
یا خود انگار که بودت به زمین
قاف تا قاف جهان زیر نگین
بر تو زین دایره حادثه ناک
ریخت رنجی که رسیدی به هلاک
با تو گفتند کزین غم نرهی
تا ز سر افسر شاهی ننهی
باختی ملک و ز مردن جستی
به فلاکت ز هلاکت رستی
این دم این گنج سلامت که تو راست
عمر بی رنج و غرامت که تو راست
بهتر از کشتی پر مال و زرت
خوشتر از افسر زرین به سرت
شکر گو شکر کزین دیر سپنج
جز غم و رنج نبیند گله سنج

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زد حکیمی به لب دریا گام
تا کشد تازه شکاری در دام
هوش مصنوعی: حکیمی در کنار دریا قدم می‌زند تا بتواند شکار تازه‌ای را به دام اندازد.
آرد انداخته دامی ز نظر
ماهی حکمتی از بحر بدر
هوش مصنوعی: در ظاهری که به نظر می‌رسد، چیزی وجود دارد که با دقت و برنامه‌ریزی طراحی شده است و این ممکن است باعث بروز حوادث و روابطی جدید و عمیق شود. در واقع، آنچه در سطح دیده می‌شود، می‌تواند دلالت بر معانی و مقاصد عمیق‌تری داشته باشد.
دید مردی غم گیتی در دل
کرده بر ساحل دریا منزل
هوش مصنوعی: مردی در کنار دریا نشسته و در دلش غم و اندوه دنیا را احساس می‌کند.
سر اندوه فرو برده به خویش
ناوک آه برآورده ز کیش
هوش مصنوعی: با دل غمگین و غم‌زده، به درون خود فرو رفته‌ام و از عمق وجودم، آهی از درد برمی‌آورم.
گفت چندین به دل اندوه که چه
کم ز کاهی غم چون کوه که چه
هوش مصنوعی: او می‌گوید که دلش پر از اندوه است، اما این اندوه چقدر بی‌اهمیت و ناچیز است، مانند غم‌هایی که به اندازه‌ی کوه بزرگ و سنگین هستند.
داد پاسخ که ز ناسازی بخت
کار شد بر من دلسوخته سخت
هوش مصنوعی: او پاسخ داد که به دلیل بدبیاری و ناهماهنگی سرنوشت، بر من که دل سوخته‌ام، سختی و سختی‌های زیادی پیش آمده است.
نه دلی ساده ز نقش هوسم
نه رسیدن به هوس دسترسم
هوش مصنوعی: نه دل ساده‌ای دارم که تحت تأثیر خواهش‌ها قرار بگیرد، نه به‌سادگی می‌توانم به آرزوهایم دست پیدا کنم.
کیسه از زر تهی و کاسه ز لوت
مانده پشت و شکم از قوت و قوت
هوش مصنوعی: کیسه‌ای از طلا خالی و کاسه‌ای پر از غذا باقی مانده، در حالی که پشت و شکم به خاطر غذای کافی پر شده‌اند.
گفت پندار که از مال و منال
کشتیی بود تو را مالامال
هوش مصنوعی: تصور کن که تو کشتی‌ داری که پر از ثروت و دارایی است.
بحر زد موجی و کشتی بشکست
پاره ای تخته ات افتاد به دست
هوش مصنوعی: موجی از دریا آمد و کشتی را شکست و تکه‌ای از چوب آن به دست تو رسید.
شدی از هول بر آن تخته سوار
بعد یک ماه رسیدی به کنار
هوش مصنوعی: تو به خاطر ترس و وحشت بر آن تخته سوار شدی و بعد از یک ماه به سلامت به کناره رسیدی.
یا خود انگار که بودت به زمین
قاف تا قاف جهان زیر نگین
هوش مصنوعی: انگار که تو در زمین به حدی باارزش هستی که تمام جهان زیر تسلط و کنترل توست.
بر تو زین دایره حادثه ناک
ریخت رنجی که رسیدی به هلاک
هوش مصنوعی: رنجی که از حوادث و دایره زمان بر تو وارد شده، به قدری زیاد است که به هلاکت و نابودی تو انجامیده است.
با تو گفتند کزین غم نرهی
تا ز سر افسر شاهی ننهی
هوش مصنوعی: با تو گفتند که از این غم رهایی نخواهی یافت تا زمانی که از مقام و رتبه‌ی شاهی خود کناره‌گیری نکنی.
باختی ملک و ز مردن جستی
به فلاکت ز هلاکت رستی
هوش مصنوعی: تو در تلاش برای نجات خود از مرگ و بدبختی هستی، اما در واقع به خاطر از دست دادن سلطنت خود، به فلاکت می‌افتی.
این دم این گنج سلامت که تو راست
عمر بی رنج و غرامت که تو راست
هوش مصنوعی: این لحظه، این نعمت بزرگ سلامتی که برای توست، زندگی بدون دردسر و هزینه‌ای که برای تو می‌باشد.
بهتر از کشتی پر مال و زرت
خوشتر از افسر زرین به سرت
هوش مصنوعی: بهتر از اینکه در یک کشتی پر از ثروت باشید، داشتن تاجی زرین بر سرتان بیشتر لذت می‌آورد.
شکر گو شکر کزین دیر سپنج
جز غم و رنج نبیند گله سنج
هوش مصنوعی: شکرگزاری کن، زیرا از این دنیای پر از درد و غم، جز ناز و نازش چیزی نمی‌بینی.