بخش ۴۹ - عقد چهاردهم در شکر که صرف کردن نعمت منعم است در حق گزاری او و اعتراف به عجز و قصور در سپاسداری او
ای که از پات نیابم تا فرق
یک سر موی نه در نعمت غرق
صفحه جبهه ات آن لوح منیر
که بود لایح ازان سر ضمیر
طرفه لوحیست که بی نقطه و خط
زان توان حرف رضا خواند و سخط
مردمان حبشی پیکر چشم
دیده بانان تو در منظر چشم
ابروان چتر سیه بر سرشان
مانع از آفت تیغ خورشان
گردشان خار مژه پرچین بند
تا ز بیرون نرسد هیچ گزند
گوش بگشاده دهان از دو طرف
تا شود درج گهر همچو صدف
در صدف قطره نیسان افتد
واندر او گوهر احسان افتد
در مشامت ز دو ماشوره سیم
می دهد بوی خوش انفاس نسیم
دهنت کارگه تنگ و بسی
کارها آید ازو هر نفسی
نکته رانی به مددگاری هش
چاشنی گیری شیرین و ترش
لقمه خایی و زلال انگیزی
لقمه ها را به زلال آمیزی
تا نگیرد به گلو راه نفس
طوطی جان نشود تنگ قفس
دست تو کارگزار از چپ و راست
کرده کار همه تن بی کم و کاست
پاک و ناپاک بشوید ز تنت
برد آلایش چرک از بدنت
گفت او راحت احباب و به مشت
مشتکی ساز حریفان درشت
وقت شانه کشیت پنجه گشای
گاه تسبیح تو انگشت نمای
ناخنش زخمه چنگ تن توست
که بر آن نغمه راحت زن توست
نیست چون پای تو صاحب قدمی
کت به مقصود رساند به دمی
ره بری ره سپری گام زنی
پای مرد تو به هر انجمنی
چون صف اهل صفا سازی جای
داردت از مدد ساق به پای
به مذلت چو شوی خاک نشین
مهد عزت نهدت زیر سرین
زانویش را چو کنی کرسی سر
یابی از سر دل عرش خبر
آمد آن آینه شاهد غیب
گر کنی روی در آیینه چه عیب
آنچه زینها به تو پرتوفکن است
لختی از نعمت بیرون تن است
شرح انواع عطاهای درون
باشد از حیز تقریر برون
دل کزین پرده بود پردگیی
نو به نو یافته پروردگیی
عقل و دین پردگی پرده اوست
علم و دانش همه پرورده اوست
وانچه بیرون بود از جان و تنت
لیک در آمدن و زیستنت
باشدش مدخلی آن رحمت توست
وز سر خوان کرم نعمت توست
گرچه آن را نبود حد و قیاس
واجب است از تو بر آن شکر و سپاس
همچنین عافیت از هر چه بلاست
پیش صاحبنظران عین عطاست
نعمت است این که خدا ساخت بری
چشمت از کوری و گوشت ز کری
نعمت است این که دلت داشت نگاه
از غم حشمت و اندیشه جاه
هر چه زین چرخ گره بر گره است
نعمت عافیت از جمله به است
یک بلا یا دو گر آمد به سرت
داشت ایمن ز هزار دگرت
قدر این نعمت اگر می دانی
خاطر از غصه چه می رنجانی
بخش ۴۸ - مناجات در شکر شکر به صبر آمیختن و از تلخی این در شیرینی آن گریختن: ای شکیبا نه دل ما از توبخش ۵۰ - حکایت آن حکیم دریا دل ساحل گرد که غریقی را به کمند نصیحت از گرداب اندوه بیرون آورد: زد حکیمی به لب دریا گام
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای که از پات نیابم تا فرق
یک سر موی نه در نعمت غرق
هوش مصنوعی: ای کسی که من از تو نمیتوانم دور شوم و در نعمتهای دنیا غرق هستی.
صفحه جبهه ات آن لوح منیر
که بود لایح ازان سر ضمیر
هوش مصنوعی: جبههی تو مانند یک صفحهی درخشان است که از ذهن والای تو نشأت گرفته است.
طرفه لوحیست که بی نقطه و خط
زان توان حرف رضا خواند و سخط
هوش مصنوعی: تعجبآور است لوحی که بدون هیچ نقطه و خطی، میتوان از آن کلمه رضا (راضی) و سخط (ناراضی) را دریافت کرد.
مردمان حبشی پیکر چشم
دیده بانان تو در منظر چشم
هوش مصنوعی: مردم حبشی در نگاه خود، شکل و قیافه نگهبانان تو را مشاهده میکنند.
ابروان چتر سیه بر سرشان
مانع از آفت تیغ خورشان
هوش مصنوعی: ابروهایشان مانند چتری سیاه بر سرشان است و مانع از آن میشود که آفتاب به پوستشان آسیب برساند.
گردشان خار مژه پرچین بند
تا ز بیرون نرسد هیچ گزند
هوش مصنوعی: مژگان آنها مانند حصاری است که دور چشمانشان را گرفته و مانع از رسیدن هرگونه آسیبی میشود.
گوش بگشاده دهان از دو طرف
تا شود درج گهر همچو صدف
هوش مصنوعی: گوشهایت را باز کن و دهانت را از دو طرف باز نگهدار تا مانند صدف، جواهرات را در خود جای دهی.
در صدف قطره نیسان افتد
واندر او گوهر احسان افتد
هوش مصنوعی: در صدفی، قطرهای از باران بهاری پیدا میشود که در درون آن، گوهر بخشش و نیکی وجود دارد.
در مشامت ز دو ماشوره سیم
می دهد بوی خوش انفاس نسیم
هوش مصنوعی: بوی خوشی از دو گل سرخ در مشام تو پیچیده که مانند نسیم تازه است.
دهنت کارگه تنگ و بسی
کارها آید ازو هر نفسی
هوش مصنوعی: دهان تو جایی است که کارهای زیادی انجام میشود و هر لحظه میتوان از آن کارها سخن گفت.
نکته رانی به مددگاری هش
چاشنی گیری شیرین و ترش
هوش مصنوعی: نکتهسنجی و دقت در انتخاب کلمات میتواند به ما کمک کند تا احساسات شیرین و تلخ را با هم ترکیب کنیم.
لقمه خایی و زلال انگیزی
لقمه ها را به زلال آمیزی
هوش مصنوعی: تو لقمههایی را میخوری و آنها را با مهارتی خاص و ظرافتی دلپذیر آماده میکنی.
تا نگیرد به گلو راه نفس
طوطی جان نشود تنگ قفس
هوش مصنوعی: تا زمانی که راه تنفس آزاد باشد، نمیتوان احساس تنگی قفس را داشت.
دست تو کارگزار از چپ و راست
کرده کار همه تن بی کم و کاست
هوش مصنوعی: دست تو بهگونهای عمل میکند که هرچه را لازم باشد، به بهترین شکل برای همه انسانها انجام میدهد و هیچ چیزی از آن کم یا ناقص نیست.
پاک و ناپاک بشوید ز تنت
برد آلایش چرک از بدنت
هوش مصنوعی: بدن تو پاک و ناپاک میشود و زشتیها و کثیفیها از وجودت دور میشوند.
گفت او راحت احباب و به مشت
مشتکی ساز حریفان درشت
هوش مصنوعی: او گفت که راحتی دوستان را تأمین کن و با نیرومندی حریفان را تحت کنترل درآور.
وقت شانه کشیت پنجه گشای
گاه تسبیح تو انگشت نمای
هوش مصنوعی: زمانی که شانهات را میکشی، دقت کن که گاهی انگشت تو مانند تسبیح در نظرها جلب توجه میکند.
ناخنش زخمه چنگ تن توست
که بر آن نغمه راحت زن توست
هوش مصنوعی: ناخن او مانند زخمی است که بر تن تو نشسته و صدای خوشی سر میدهد.
نیست چون پای تو صاحب قدمی
کت به مقصود رساند به دمی
هوش مصنوعی: هیچکس مانند تو، دارای قدمی نیست که در یک لحظه به هدف برسد.
ره بری ره سپری گام زنی
پای مرد تو به هر انجمنی
هوش مصنوعی: رهبر و راهنما به پیش میروند و تو هم با نیرومندی و ارادهات در هر جمعی قدم برمیداری.
چون صف اهل صفا سازی جای
داردت از مدد ساق به پای
هوش مصنوعی: چون اهل صفا و دوستی در فکر و عمل به صف هستند، جایگاه تو هم از لطف و یاری آنها به وجود میآید.
به مذلت چو شوی خاک نشین
مهد عزت نهدت زیر سرین
هوش مصنوعی: وقتی به ذلت بیفتی و بر خاک نشینی، دیگر جایی برای مقام و عزت نخواهی داشت و این حالت تو را پایین میآورد.
زانویش را چو کنی کرسی سر
یابی از سر دل عرش خبر
هوش مصنوعی: اگر زانوی او را به عنوان تکیهگاه قرار دهی، از دل او به عرش آسمانها دسترسی پیدا خواهی کرد.
آمد آن آینه شاهد غیب
گر کنی روی در آیینه چه عیب
هوش مصنوعی: وقتی که آن آینهدار غیبت را نمایان کند، اگر روی خود را در آینه ببینی، چه اشکالی دارد؟
آنچه زینها به تو پرتوفکن است
لختی از نعمت بیرون تن است
هوش مصنوعی: آنچه که به تو انرژی و روشنایی میبخشد، مدتی از نعمت و بهرههای زندگی جدای از جسم و وجود توست.
شرح انواع عطاهای درون
باشد از حیز تقریر برون
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف و بیان مختلف انواع نعمتها و بخششهای درونی میپردازد که به صورت کلامی و نوشتاری به تصویر کشیده میشود. مفهوم آن این است که گرچه این نعمتها در درون وجود دارند، اما از طریق صحبت و بیان، قابل فهم و درک برای دیگران میشوند.
دل کزین پرده بود پردگیی
نو به نو یافته پروردگیی
هوش مصنوعی: دل که از حجاب و پرده ها خارج شده، هر بار جدیدی را در عبادت و پرستش خود تجربه میکند و به شناخت و پروردگی تازهای دست مییابد.
عقل و دین پردگی پرده اوست
علم و دانش همه پرورده اوست
هوش مصنوعی: عقل و دین نمایانگر مقام او هستند و تمام علم و دانش به دست او پرورش یافتهاند.
وانچه بیرون بود از جان و تنت
لیک در آمدن و زیستنت
هوش مصنوعی: هر آنچه که از وجود و هستی تو خارج است، میتواند به درون تو بیاید و سبب زندگیات شود.
باشدش مدخلی آن رحمت توست
وز سر خوان کرم نعمت توست
هوش مصنوعی: در قلب هر انسانی، راهی به سوی رحمت تو وجود دارد و از سفره لطف و کرمت، هر نعمت و برکتی ناشی میشود.
گرچه آن را نبود حد و قیاس
واجب است از تو بر آن شکر و سپاس
هوش مصنوعی: اگرچه آن موضوع هیچ گونه حد و معیاری ندارد، اما لازم است که از تو بابت آن شکرگزاری و سپاسگزاری شود.
همچنین عافیت از هر چه بلاست
پیش صاحبنظران عین عطاست
هوش مصنوعی: عافیت و سلامت از هر گونه مشکلات و بلاها، نزد افرادی که صاحب نظر و دانش هستند، همانند یک موهبت و نعمت بزرگ به حساب میآید.
نعمت است این که خدا ساخت بری
چشمت از کوری و گوشت ز کری
هوش مصنوعی: این یک نعمت بزرگ است که خداوند برای تو فراهم کرده است؛ او چشمانت را از نابینا شدن و گوشتهایت را از ناشنوایی حفظ کرده است.
نعمت است این که دلت داشت نگاه
از غم حشمت و اندیشه جاه
هوش مصنوعی: اینکه دل تو از غم و اندیشههای بزرگ و مقامها بیخبر است، خود یک نعمت بزرگ است.
هر چه زین چرخ گره بر گره است
نعمت عافیت از جمله به است
هوش مصنوعی: هر چیزی که به ما میرسد و ممکن است در زندگیمان مشکلزا باشد، در حقیقت از جمله نعمتهای سلامتی و آرامش محسوب میشود.
یک بلا یا دو گر آمد به سرت
داشت ایمن ز هزار دگرت
هوش مصنوعی: اگر یک یا دو مشکل بر تو بیفتد، باید بدانید که در برابر هزار مشکل دیگر در امان هستی.
قدر این نعمت اگر می دانی
خاطر از غصه چه می رنجانی
هوش مصنوعی: اگر ارزش این نعمت را میدانی، پس چرا خود را با غصه و ناراحتی آزار میدهی؟