گنجور

بخش ۴۳ - عقد دوازدهم در سر فقر که برقع سواد الوجه فی الدارین بیاض چهره هستی خود نهفتن است فی مرتبتی العلم و العین

ای گرانمایه ترین گوهر پاک
وی سبک سایه ترین پیکر خاک
پیکر خاک طلسم است و تو گنج
گنجی از بحر ازل گوهر سنج
هست گنج تو ز هر گنج فره
گوهر فقر در او از همه به
این گهر را چو شوی قدرشناس
برهی ز آفت امید و هراس
خرقه کز وی نه دلت خشنود است
چشمه چشمه ز ره داوود است
باشد از ناوک هستیت پناه
داردت از خلش عجب نگاه
چون بر آن خرقه زنی بخیه مدار
چشم بر رشته کس سوزن وار
در غزاهات که با نفس ردیست
خود فرقت کله ترک خودیست
می زند بر محک آگهیت
گوه زرد زر ده دهیت
بس بود وجه تو این زردی روی
سرخرویی ز زر خواجه جوی
خشک نانی که شب از دریوزه
به کف آری که گشایی روزه
چربد از مایده کرده خمیر
بر سر خوان شه از شکر و سیر
پات بی کفش ز فقر است و فنا
کفش گویی زده بر فرق غنا
بهر کفش از چه کشی منت کس
کفش تو جلد قدم های تو بس
از شکاف ار قدمت مضطرب است
صد در فتحش از آن در عقب است
وی ژولیده گرد آلودت
خوش کمندیست سوی مقصودت
شب دی خانه تو گلخن گرم
مهد سنجاب تو خاکستر نرم
روز سرمات به بالای عبا
پرتو خور شده زربفت قبا
لب تو شرح تعطش گویان
شربت از جام سقاهم جویان
بر تنت پوست ز کم خواری خشک
نفست عطر ده از نافه مشک
چون بنفشه قد خود ساخته خم
گر سر افکنده نشینی و دژم
به که افتی چو گل از خنده به پشت
غافل از سرزنش خار درشت
دست خالی ز درم یا دینار
گر سرافراز شوی همچو چنار
به که با خار و خس آیی همسر
مشت چون غنچه پر از خرده زر
شب آسایشت از کلک حصیر
گر بود صفحه تن نقش پذیر
دان ز دیبای منقش بهتر
کت بود در ته پهلو بستر
کهنه ابریق سفالیت به دست
دسته و نایژه اش دیده شکست
در قیامت به ترازوی حساب
چربد از مشربه های زر ناب
از غم بی زریت چهره چو زر
سرخرویی دهدت در محشر
بس بود بسته به خدمت کمرت
گو مرس دست به همیان زرت
عقد همیان به کمرگاه لئیم
اژدهاییست درون پر زر و سیم
چون تو بر دیده نهی دیناری
پیش مقصود شود دیواری
هر چه محجوب پس دیوار است
دیده را دیدن او دشوار است
تا ز مقصود شوی برخوردار
بکن از پیش نظر این دیوار
پرده بر چشم جهان بین مپسند
هر چه پرده ست ازان دیده ببند
حیف باشد که بود از تو نهان
آن که پر باشد ازو جمله جهان
هر چه رویت به سوی خود کرده ست
گر همه جان تو باشد پرده ست
کسب اسباب بود پرده گری
شیوه فقر و فنا پرده دری
مردیی کن همه را یکسو نه
ور نه در فقر و فنا زن ز تو به

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای گرانمایه ترین گوهر پاک
وی سبک سایه ترین پیکر خاک
هوش مصنوعی: ای گرانبهاترین و پاک‌ترین گوهر، و ای سادگی‌ترین و کم‌ارزش‌ترین موجود خاکی.
پیکر خاک طلسم است و تو گنج
گنجی از بحر ازل گوهر سنج
هوش مصنوعی: بدن انسان همچون یک جادو یا رمز و راز است، و تو مانند گنجی ارزشمند از دریای بی‌نهایت وجود داری.
هست گنج تو ز هر گنج فره
گوهر فقر در او از همه به
هوش مصنوعی: ثروت واقعی تو از هر گنجی بیشتر است، چرا که در دل فقر، ارزش‌های بی‌نظیری نهفته است.
این گهر را چو شوی قدرشناس
برهی ز آفت امید و هراس
هوش مصنوعی: اگر به ارزش این گوهر پی ببری و قدر آن را بدانی، می‌توانی از خطرات و ناامیدی‌ها دوری کنی.
خرقه کز وی نه دلت خشنود است
چشمه چشمه ز ره داوود است
هوش مصنوعی: پوششی که باعث آرامش دل تو می‌شود، همچون چشمه‌ای است که از مسیر داوود جاری است.
باشد از ناوک هستیت پناه
داردت از خلش عجب نگاه
هوش مصنوعی: باید از تیر زهرآگین وجودت پناه بگیری تا از شر خودپسندی در امان باشی.
چون بر آن خرقه زنی بخیه مدار
چشم بر رشته کس سوزن وار
هوش مصنوعی: وقتی که بر آن لباس خاص می‌زنی، چشمت را به هیچ چیز دیگری ندوخت، مانند سوزنی که در دست کسانی است.
در غزاهات که با نفس ردیست
خود فرقت کله ترک خودیست
هوش مصنوعی: در غزل‌ها و اشعار، اگر با نفس و روح خود در ارتباط نباشی، در حقیقت از هویت و وجود خود دور شده‌ای.
می زند بر محک آگهیت
گوه زرد زر ده دهیت
هوش مصنوعی: تو را در امتحان آگاهی‌ات به مانند طلای خالص می‌سنجند، پس در این زمینه تلاش کن و نشان دهی که چه دانش و درکی دارید.
بس بود وجه تو این زردی روی
سرخرویی ز زر خواجه جوی
هوش مصنوعی: صورت زیبا و رنگین تو به قدری جذاب است که دیگر نیازی به زینت و زر و زیورهای گرانبها نیست.
خشک نانی که شب از دریوزه
به کف آری که گشایی روزه
هوش مصنوعی: اگر نانی خشک را شب از دست نیازمندی به دست آوری، بهتر از آن است که در روز افطار کنی و روزه‌ات را باز کنی.
چربد از مایده کرده خمیر
بر سر خوان شه از شکر و سیر
هوش مصنوعی: بر سر سفره سلطنتی، غذایی خوشمزه و لذیذ قرار دارد که با شکر و سیر تزئین شده و به راحتی برمی‌خورد.
پات بی کفش ز فقر است و فنا
کفش گویی زده بر فرق غنا
هوش مصنوعی: نمی‌توانی بدون کفش قدم بزنی چون فقر و زوال تو را زمین‌گیر کرده است، اما ثروت همانند کفشی بر سر تو قرار دارد که به تو احساس قدرت می‌بخشد.
بهر کفش از چه کشی منت کس
کفش تو جلد قدم های تو بس
هوش مصنوعی: برای چه از دیگران انتظار کمک داری؟ کفش تو فقط برای قدم‌های خودت مناسب است.
از شکاف ار قدمت مضطرب است
صد در فتحش از آن در عقب است
هوش مصنوعی: اگر قدمت به درستی حرکت کند، در را به راحتی باز می‌کند و هزار راه را برای ورود به آن نشان می‌دهد.
وی ژولیده گرد آلودت
خوش کمندیست سوی مقصودت
هوش مصنوعی: موهای به هم ریخته و آلوده تو به خوبی نشان‌دهنده‌ی اراده و تلاشت برای رسیدن به هدفت است.
شب دی خانه تو گلخن گرم
مهد سنجاب تو خاکستر نرم
هوش مصنوعی: شب گذشته، در خانه‌ات، گرما و آرامش شبیه به آشیانه سنجاب بود، و خاکستر نرم مانند حرارت دلپذیر آنجا را پر کرده بود.
روز سرمات به بالای عبا
پرتو خور شده زربفت قبا
هوش مصنوعی: در روز سرد، بر روی عبا، نور خورشید به گونه‌ای می‌درخشد که لباس زربفت به‌خوبی جلوه‌گر می‌شود.
لب تو شرح تعطش گویان
شربت از جام سقاهم جویان
هوش مصنوعی: لب تو مانند داستانی است که از تشنگی می‌گوید و من در جستجوی نوشیدنی، مانند کسی هستم که از جام سقا آب می‌نوشد.
بر تنت پوست ز کم خواری خشک
نفست عطر ده از نافه مشک
هوش مصنوعی: بر تن تو به خاطر کم‌خوری، پوستت خشک شده است. اما نفس تو بویی جدید و خوش از مشک به مشام می‌رساند.
چون بنفشه قد خود ساخته خم
گر سر افکنده نشینی و دژم
هوش مصنوعی: هرگاه بنفشه‌ای با ناز و غم به پایین سر خم کرده باشد، نشان از زیبایی و وقار آن دارد.
به که افتی چو گل از خنده به پشت
غافل از سرزنش خار درشت
هوش مصنوعی: وقتی به جایی می‌رسی که مثل گل خوشحال و خندان هستی، باید مراقب باشی که غافل نشوی از انتقادات و تلخی‌های اطراف، مانند خارهایی که ممکن است به تو آسیب بزنند.
دست خالی ز درم یا دینار
گر سرافراز شوی همچو چنار
هوش مصنوعی: اگر با دست خالی به سراغ من بیایی یا حتی پولی نداشته باشی، اما با افتخار و عزت به زندگی ادامه دهی، ارزشمندتر از درخت چنار خواهی بود.
به که با خار و خس آیی همسر
مشت چون غنچه پر از خرده زر
هوش مصنوعی: بهتر است که در کنار چیزهای بی‌ارزش و ناچیز، مانند خار و علف، به کسی که شبیه گل و پرزرق و برق است، بپیوندی؛ زیرا او مثل غنچه‌ای است که درونش پر از جواهرات کوچک و ارزشمند است.
شب آسایشت از کلک حصیر
گر بود صفحه تن نقش پذیر
هوش مصنوعی: اگر شب آرامش تو از الگوی حصیر باشد، جسم تو همچون صفحه‌ای از نقش و نگارها خواهد بود.
دان ز دیبای منقش بهتر
کت بود در ته پهلو بستر
هوش مصنوعی: بهتر است که در گوشه تختخواب، یک پارچه زینتی و زیبا بر روی دیوار وجود داشته باشد تا خوابگاه را زیباتر کند.
کهنه ابریق سفالیت به دست
دسته و نایژه اش دیده شکست
هوش مصنوعی: ظاهراً، گلی که در گذشته به زیبایی و شکیبایی بوده، اکنون به دلیل گذر زمان و آسیب‌هایی که دیده است، دیگر درخشش و زیبایی گذشته‌اش را ندارد و شکسته و کهنه شده است.
در قیامت به ترازوی حساب
چربد از مشربه های زر ناب
هوش مصنوعی: در روز قیامت، اعمال و کارهایی که افراد انجام داده‌اند، به مانند آب زلال و گران‌بهایی در یک ترازوی حساب سنجیده می‌شود.
از غم بی زریت چهره چو زر
سرخرویی دهدت در محشر
هوش مصنوعی: اگر از غم بی‌زری در چهره‌ات نمایانی، در روز قیامت مانند چهره‌ی سرخ و زیبای طلا به نظر می‌رسی.
بس بود بسته به خدمت کمرت
گو مرس دست به همیان زرت
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که از خدمت و زحمتی که متوجه فردی است، دیگر بس است و می‌توان از او خواست که به خود بیندیشد و از امکانات و دارایی‌های خود استفاده کند. به عبارتی، زمان آن رسیده که دستان خود را از وابستگی‌ها آزاد کند و به فکر خود و آینده‌اش باشد.
عقد همیان به کمرگاه لئیم
اژدهاییست درون پر زر و سیم
هوش مصنوعی: بستن کیسه پول به کمر فرد خسیس، مانند قراردادی است که اژدهایی در آن خوابیده و پر از طلا و نقره است.
چون تو بر دیده نهی دیناری
پیش مقصود شود دیواری
هوش مصنوعی: وقتی تو برای به دست آوردن چیزی، حتی یک سکه به دیگران نشان می‌دهی، باعث می‌شود که مسیر رسیدن به هدفی بزرگتر برایت هموار شود.
هر چه محجوب پس دیوار است
دیده را دیدن او دشوار است
هوش مصنوعی: هر چیزی که پشت دیوار پنهان شده باشد، دیدن آن برای چشم سخت خواهد بود.
تا ز مقصود شوی برخوردار
بکن از پیش نظر این دیوار
هوش مصنوعی: برای رسیدن به هدف خود، بهتر است که از قبل بر روی نظری که پشت این دیوار وجود دارد، فکر کنی.
پرده بر چشم جهان بین مپسند
هر چه پرده ست ازان دیده ببند
هوش مصنوعی: چشم جهان‌بین خود را به پرده‌ای از دیدگاه‌ها و تصورات محدود نکن. هر چیزی که باعث می‌شود حقیقت را نابیندیشی، باید کنار بگذاری.
حیف باشد که بود از تو نهان
آن که پر باشد ازو جمله جهان
هوش مصنوعی: چقدر تاسف‌بار است که درون تو، چیزی پنهان باشد که تمام جهان از آن پر شده است.
هر چه رویت به سوی خود کرده ست
گر همه جان تو باشد پرده ست
هوش مصنوعی: هرچه روی تو به سوی من باشد، اگر تمام جان تو هم در این کار باشد، در حقیقت یک پرده است.
کسب اسباب بود پرده گری
شیوه فقر و فنا پرده دری
هوش مصنوعی: برای دستیابی به وسایل و امکانات زندگی، نیازمند تلاش و کوشش هستیم. عده‌ای با روی آوردن به فقر و نابودی، در پی جلب توجه و زیبایی در زندگی هستند.
مردیی کن همه را یکسو نه
ور نه در فقر و فنا زن ز تو به
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی مردی باشی، باید همه چیز را به یک سمت هدایت کنی؛ وگرنه در فقر و نابودی گرفتار خواهی شد.