بخش ۱۳ - عقد دوم در شرح سخن که شریف ترین گوهر صدف آدمیت است و لطیف ترین زیور شرف محرمیت
آب آن روضه دین افروزد
تاب این خرمن ایمان سوزد
در سخن نیست به زر کس محتاج
سکه زر ز سخن یافت رواج
ای بسا قفل درین کاخ دو در
که کلیدش نتوان ساخت ز زر
لب چو ز افسون سخن آرایند
آن گره در نفسی بگشایند
ای قوی ربقه اخلاص به تو
خلعت لطف سخن خاص به تو
بحر معنی ز سخن پر گهر است
هر یک آویزه گوش هنر است
در بلورین صدف چرخ کهن
نیست والاگهری به ز سخن
سخن آواز پر جبریل است
روح بخش از دم اسرافیل است
سخن از عرش برین آمده است
بهر پاکان به زمین آمده است
نیست در کان گهری بهتر ازان
یا در امکان هنری بهتر ازان
نامه کون به وی طی شده است
آدمی آدمی از وی شده است
فضل کلک و شرف نامه به اوست
عقل را گرمی هنگامه به اوست
گر نبودی سخن تازه رقم
نشدی لوح و قلم لوح و قلم
قلم و لوح به کار سخن اند
روز و شب نقش و نگار سخن اند
به سخن زنده شود نام همه
به سخن پخته شود خام همه
دل که لب تشنه به آب سخن است
پخته و خام خراب سخن است
طبع ما خرم از اندیشه اوست
خرم آن کس که سخن پیشه اوست
شب که از فکر سخن پشت خمیم
فرق را کرده رفیق قدمیم
حلقه خاتم صدقیم و یقین
دل نگین حرف سخن نقش نگین
گه کشد در ته ران مرکب جم
گه به روم آورد از هند حشم
گوش از آن کوکبه جم نگرد
چشم ازین غالیه هند چرد
زیر این دایره بی سر و بن
نتوان مدح سخن جز به سخن
مدح گویان که فلک معراج اند
گاه مدحت به سخن محتاج اند
جز سخن کو به غنا نامزد است
مدحت و مادح و ممدوح خود است
چون سخن راه سفر پیش گرفت
قوت و قوت همه از خویش گرفت
رخت بر راحله راز نهاد
پای بر طارم اعجاز نهاد
قیمت نرخ گرانان همه برد
نامه سحر بیانان بسترد
حامل سر ودیعت سخن است
رهبر راه شریعت سخن است
شرع دستور کمال از وی یافت
دست بر امن زوال از وی یافت
نکته اصل بیان کرده اوست
چشمه فرع روان کرده اوست
گلی از باغ وفا ریخته است
در نسیم نفس آویخته است
گوش را آمده بویش به مشام
سخنش کرده لب ناطقه نام
هست ازین گل چمن دل تازه
بلبل شوق بلند آوازه
ما که خجلت زده از روی وییم
رو درین باغچه بر بوی وییم
هست بر بوی وی این بالش ما
وز تک و پوی وی این نالش ما
جلوه حسن ز وصافی اوست
سکه عشق ز صرافی اوست
سخن آنجا که زند لاف ادب
خامشی از زر صامت چه عجب
مس او به ز زر ده دهی است
ذکر زر در ره او بیرهی است
سخن و سحر به یک آهنگ اند
زر و زرنیخ به هم یکرنگ اند
سخن از چشمه جان گیرد آب
زر رخشان ز شرر یابد تاب
بخش ۱۲ - مناجات در اشارت بیقراری شجره دل در مهب ریاح خواطر مختلفه و طلب توفیق تحقیق سخن که ثمره آن شجره است: ای ز اندوه تو پر خون دل مابخش ۱۴ - حکایت آن مظلوم که از تیر زبانی یک حجت سنجیده پرداخت و تیغ ظلم حجاج را در قطع عرق حیات خود کند ساخت: ظلم حجاج به غایت چو رسید
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آب آن روضه دین افروزد
تاب این خرمن ایمان سوزد
هوش مصنوعی: آب آن باغ بهشتی، آتش ایمان را روشن میکند و گرمای این خرمن، ایمان را میسوزاند.
در سخن نیست به زر کس محتاج
سکه زر ز سخن یافت رواج
هوش مصنوعی: در گفتار نیازی به طلا نیست؛ زیرا سخن خود میتواند ارزش و رونق به همراه داشته باشد.
ای بسا قفل درین کاخ دو در
که کلیدش نتوان ساخت ز زر
هوش مصنوعی: در این کاخ بزرگ، درهای زیادی وجود دارد که برای باز کردن آنها کلیدی وجود ندارد و حتی اگر بخواهیم، نمیتوانیم کلیدی از طلا برایشان بسازیم.
لب چو ز افسون سخن آرایند
آن گره در نفسی بگشایند
هوش مصنوعی: زمانی که لبها با هنر سخن گفتن افسون شوند، میتوانند در یک لحظه گرههای پیچیده را باز کنند.
ای قوی ربقه اخلاص به تو
خلعت لطف سخن خاص به تو
هوش مصنوعی: ای کسی که در بند اخلاص هستی و به تو لطف خاصی دارد، به تو پاداش ویژهای داده میشود.
بحر معنی ز سخن پر گهر است
هر یک آویزه گوش هنر است
هوش مصنوعی: دریای معنا از کلام پر ارزش است و هر یک از آنها شنیدنیهایی برای هنر دارد.
در بلورین صدف چرخ کهن
نیست والاگهری به ز سخن
هوش مصنوعی: در صدف شفاف و لطیف، دوران قدیم وجود ندارد، بهتر است از زبان و گفتار خود فراتر رویم.
سخن آواز پر جبریل است
روح بخش از دم اسرافیل است
هوش مصنوعی: سخن مانند آواز پرندهای است که روح میبخشد، و از شور و حال دمیدن در روز قیامت نشأت میگیرد.
سخن از عرش برین آمده است
بهر پاکان به زمین آمده است
هوش مصنوعی: این سخن از جایگاه بلند و مقدس به میان آمده و برای افرادی که پاک و پاکیزهاند به زمین نازل شده است.
نیست در کان گهری بهتر ازان
یا در امکان هنری بهتر ازان
هوش مصنوعی: در میان جواهرات، هیچ گوهری بهتر از آن وجود ندارد و در دنیای هنر، هیچ هنری برتر از آن نیست.
نامه کون به وی طی شده است
آدمی آدمی از وی شده است
هوش مصنوعی: این دو خط اشاره به این دارد که سرنوشت و تقدیر انسانها از قبل تعیین شده است و تمام ویژگیها و خصوصیات انسانی از یک منبع اصلی ناشی میشود. به عبارت دیگر، انسانها به نوعی تحت تاثیر نیرویی فراتر از خود قرار دارند و در نتیجه به شکل خاصی شکل میگیرند و زندگی میکنند.
فضل کلک و شرف نامه به اوست
عقل را گرمی هنگامه به اوست
هوش مصنوعی: با فضل و خوبی او، نامهای پر از شرف و ارزش است و اگر عقل و خرد در اوج خود باشد، این فضا و شور و حال به خاطر اوست.
گر نبودی سخن تازه رقم
نشدی لوح و قلم لوح و قلم
هوش مصنوعی: اگر فکر و اندیشه جدیدی وجود نداشت، هیچ نوشتهای و تلاشی برای یادداشت کردن آن اندیشهها نیز به وجود نمیآمد.
قلم و لوح به کار سخن اند
روز و شب نقش و نگار سخن اند
هوش مصنوعی: قلم و کاغذ همواره مشغول نوشتن هستند و در هر ساعت، تصاویر و آثار کلام را به تصویر میکشند.
به سخن زنده شود نام همه
به سخن پخته شود خام همه
هوش مصنوعی: با گفتار خوب و مؤثر، نامها و یادها زنده میشوند. اگر سخن عاقلانه و با درایت باشد، افراد بیتجربه و ناپخته نیز به کمال و رشد میرسند.
دل که لب تشنه به آب سخن است
پخته و خام خراب سخن است
هوش مصنوعی: دل تشنهی شنیدن سخن است و در این حالت، هم افراد با تجربه (پخته) و هم بیتجربه (خام) تحت تأثیر کلمات قرار میگیرند و ممکن است در نتیجهی صحبتها دچار تغییراتی شوند.
طبع ما خرم از اندیشه اوست
خرم آن کس که سخن پیشه اوست
هوش مصنوعی: روح ما شاداب است به خاطر تفکر و اندیشه او، خوشبخت واقعی کسی است که در سخن و گفتار خود به او تکیه دارد.
شب که از فکر سخن پشت خمیم
فرق را کرده رفیق قدمیم
هوش مصنوعی: در شب که اندیشه را در سر میپرورانیم، دوستمان را کنار خود داریم و در میان همهی افکار و احساسات، به او تکیه میکنیم.
حلقه خاتم صدقیم و یقین
دل نگین حرف سخن نقش نگین
هوش مصنوعی: ما همچون حلقهای هستیم که صداقت و یقین را در دل خود داریم. سخن ما به مانند نگینی است که بر این حلقه میدرخشد و نشاندهنده حقیقت است.
گه کشد در ته ران مرکب جم
گه به روم آورد از هند حشم
هوش مصنوعی: بعضی اوقات اثرات و نتایج کارها به شدت غیرمنتظره هستند. گاهی ممکن است از جایی که انتظارش را نداریم به موفقیت برسیم یا در دنیای جدیدی وارد شویم.
گوش از آن کوکبه جم نگرد
چشم ازین غالیه هند چرد
هوش مصنوعی: گوش به صدای جادویی عشق دارد و چشم از زیباییهای دلفریب هند منحرف نیست.
زیر این دایره بی سر و بن
نتوان مدح سخن جز به سخن
هوش مصنوعی: در دنیای پر از پیچیدگی و بیانتهایی که در آن زندگی میکنیم، نمیتوان بدون دلایل درست و مستند، کسی را ستایش کرد. برای بیان خوب و پسندیده، باید از دلایل و شواهد قوی استفاده کنیم.
مدح گویان که فلک معراج اند
گاه مدحت به سخن محتاج اند
هوش مصنوعی: ستایشگرانی که به آسمانها وصلاند، گاهی اوقات به کلمات ستایش نیاز دارند.
جز سخن کو به غنا نامزد است
مدحت و مادح و ممدوح خود است
هوش مصنوعی: تنها کسی که با هنر و زیبایی در سخن گفتن شناخته میشود، در واقع همان کسی است که در ستایش و تعریف از خود و دیگران در این زمینه تلاش میکند.
چون سخن راه سفر پیش گرفت
قوت و قوت همه از خویش گرفت
هوش مصنوعی: زمانی که کلام عزم سفر کند، قدرت و انرژی آن همه از خود فرد نشأت میگیرد.
رخت بر راحله راز نهاد
پای بر طارم اعجاز نهاد
هوش مصنوعی: او لباس خود را بر شتر راز و پنهانی گذاشت و پای بر بالای طبقهای شگفتانگیز گذاشت.
قیمت نرخ گرانان همه برد
نامه سحر بیانان بسترد
هوش مصنوعی: قیمت گرانفروشان همه چیز را در نامهای که صبح به دست آوردهاند، زیر سؤال برده است.
حامل سر ودیعت سخن است
رهبر راه شریعت سخن است
هوش مصنوعی: بعد از توزیع پیام، کسی که مسئولیت هدایت و رهبری مردم را بر عهده دارد، همواره باید به اصول و قوانین سخن بگوید و هدایت کند.
شرع دستور کمال از وی یافت
دست بر امن زوال از وی یافت
هوش مصنوعی: دین و قوانین مذهبی، راه و روش رسیدن به کمال را از او دریافت کردهاند و امنیت در برابر زوال و نابودی را نیز از او به دست آوردهاند.
نکته اصل بیان کرده اوست
چشمه فرع روان کرده اوست
هوش مصنوعی: نکته اصلی را او بیان کرده و درخت فرعی را او رشد داده است.
گلی از باغ وفا ریخته است
در نسیم نفس آویخته است
هوش مصنوعی: گلی از باغ محبت افتاده و در نسیم به آرامی در حال حرکت است.
گوش را آمده بویش به مشام
سخنش کرده لب ناطقه نام
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در کنار صحبت کسی، حس بویایی ما نیز فعال میشود و همچنان که از گفتارش لذت میبریم، گویا بویی دلپذیر از او استشمام میکنیم. در حقیقت، زیبایی کلام او بهقدری تاثیرگذار است که تمام حواس ما را به خود جلب میکند.
هست ازین گل چمن دل تازه
بلبل شوق بلند آوازه
هوش مصنوعی: از این گل در چمن، دل دلشاد بلبل خوشصدا و شاداب است.
ما که خجلت زده از روی وییم
رو درین باغچه بر بوی وییم
هوش مصنوعی: ما که به خاطر زیبایی او شرمنده و خجالتزدهایم، در این باغچه تنها بوی او را استشمام میکنیم.
هست بر بوی وی این بالش ما
وز تک و پوی وی این نالش ما
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که ما به خاطر حضور و بوی او احساس آرامش و راحتی داریم و هر حرکت و جنبش او برایمان مانند فریادی است که نشان دهنده محبت و تعلق خاطر ما به اوست.
جلوه حسن ز وصافی اوست
سکه عشق ز صرافی اوست
هوش مصنوعی: زیبایی و جمال به خاطر ویژگیهای اوست، و عشق هم به واسطه تلاش و مهارت او شکل میگیرد.
سخن آنجا که زند لاف ادب
خامشی از زر صامت چه عجب
هوش مصنوعی: وقتی کلام به جایی میرسد که فقط ادعای بزرگمنشی و ادب میشود، سکوت و بیزبانی از طلا هم باارزشتر است.
مس او به ز زر ده دهی است
ذکر زر در ره او بیرهی است
هوش مصنوعی: مس بهتر از طلاست و وقتی به او میرسید، ذکر و یاد طلا در راه او بیهوده و بیفایده است.
سخن و سحر به یک آهنگ اند
زر و زرنیخ به هم یکرنگ اند
هوش مصنوعی: سخن و جادو هر دو بر روی یک لحن و آهنگ شکل میگیرند و طلا و نقره هم از نظر رنگ و جلوه به هم شبیهاند.
سخن از چشمه جان گیرد آب
زر رخشان ز شرر یابد تاب
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که کلمات و سخنان از روح و جان انسان نشأت میگیرند و مانند آب زرد رنگ و درخشانی هستند که از آتش و شعلهها تأثیر میپذیرند و نور و تابش خاصی پیدا میکنند. به عبارت دیگر، کلمات حاصل از عمق وجود انسان هستند و میتوانند زیبایی و روشنی خاصی در خود داشته باشند.