گنجور

بخش ۱۲۸ - حکایت شهری با روستایی که وی را به باغ خود برد

میوه ها تازه و تر شاخ به شاخ
روزی باغ روان کرده فراخ
سیب و امرود به هم مشت زده
فندق از خرمی انگشت زده
نار پستان صنمی شاخ انار
سرکش از بوسه و آبی ز کنار
تاک ها کرده در او پر پایه
همچو عالی گهران پر مایه
نخشبی های وی از گوهر پاک
کرده یاقوت تر آویزه تاک
هر که از فخری او گفته صفات
دهنش کرده پر از حب نبات
شهری القصه چو آن باغ بدید
گاو نفسش به چراگاه رسید
می نکرد از پس و از پیش نگاه
همچو گرگی که فتد در رمه گاه
همچو بادی که ز دشت آید سخت
میوه با شاخ شکستی ز درخت
کندی آنسان ز درختی سیبی
که رساندی به درخت آسیبی
ور بر آن سیب نه دستش بودی
کردی از سنگ کلوخ امرودی
به سوی نار چو دست آوردی
حقه لعل شکست آوردی
ور یکی خوشه ز تاک افکندی
تاک را پایه به خاک افکندی
بیخودیهاش چو دهقان می دید
بر خود از غصه آن می پیچید
شهریش گفت ز من این تک و پوی
گر نه بر وفق مراد است بگوی
گفت من با تو چه گویم آخر
وز تو انصاف چه جویم آخر
نه یکی دانه به گل کاشته ای
نه نهالی ز گل افراشته ای
نه زمینی ز تو آراسته گشت
نه درختی ز تو پیراسته گشت
نشد از بیل کفت آبله دار
نشدی غرقه به خون آبله وار
آبیاریت شبی خواب نبرد
راحت خواب تو را آب نبرد
در دلت نیست جز این اندیشه
کین به خود رسته چو کوه و بیشه
کی ز رنجم شود آگه دل تو
نیست جز بی خبری حاصل تو
رنج همدرد که داند همدرد
شرح آن هست به بیدردان سرد
شهریی شد ز ره دشت به ده
تا گشاید ز دلش گشت گره
دید از ابنای دهش دهقانی
بردش از راه سوی بستانی
باغی آراسته چون باغ بهشت
بل کز آراستگی داغ بهشت

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

میوه ها تازه و تر شاخ به شاخ
روزی باغ روان کرده فراخ
هوش مصنوعی: میوه‌ها تازه و آبدار، به وفور در باغی روان و پربار پرورش یافته‌اند.
سیب و امرود به هم مشت زده
فندق از خرمی انگشت زده
هوش مصنوعی: سیب و امرود با هم برخورد کرده‌اند و فندق به خاطر خوشحالی آنها انگشت اشاره کرده است.
نار پستان صنمی شاخ انار
سرکش از بوسه و آبی ز کنار
هوش مصنوعی: آتش سینه‌ی محبوب همچون میوه‌ی اناری است که به خاطر بوسه‌های عاشقانه و آب کنار آن به سر می‌کشد و سرکش می‌شود.
تاک ها کرده در او پر پایه
همچو عالی گهران پر مایه
هوش مصنوعی: درختان انگور به قدری سرسبز و زیاد شده‌اند که مانند جواهرات باارزش و باکیفیت هستند.
نخشبی های وی از گوهر پاک
کرده یاقوت تر آویزه تاک
هوش مصنوعی: نخشبی‌ها یا افرادی که در کارهای زیبا و هنری مهارت دارند، از سنگ‌های قیمتی و باکیفیت همچون یاقوت، زیورآلاتی ساخته‌اند که از آن‌ها برای تزیین استفاده می‌کنند. این اشیاء به قدری زیبا و باارزش هستند که به مانند آویزه‌هایی آراسته بر روی تاک‌ها می‌درخشند.
هر که از فخری او گفته صفات
دهنش کرده پر از حب نبات
هوش مصنوعی: هر کسی که درباره عظمت او صحبت کند، کلماتش مملو از عشق به نعمت‌های او می‌شود.
شهری القصه چو آن باغ بدید
گاو نفسش به چراگاه رسید
هوش مصنوعی: به هنگام دیدن آن باغ زیبا، شهر با تمام زیبایی‌اش در نظرش آمد و نفسش به آزادی و خوشی رسید.
می نکرد از پس و از پیش نگاه
همچو گرگی که فتد در رمه گاه
هوش مصنوعی: او نه به گذشته و نه به آینده می‌نگرد، مانند گرگی که به گله حمله می‌کند.
همچو بادی که ز دشت آید سخت
میوه با شاخ شکستی ز درخت
هوش مصنوعی: مانند بادی که از دشت می‌وزد، میوه‌ای را با شدت از درخت جدا می‌کند.
کندی آنسان ز درختی سیبی
که رساندی به درخت آسیبی
هوش مصنوعی: مثل سیب‌هایی که از درختی می‌چینی و به درخت دیگری می‌زنی، کسی که از زحمت و تلاش دیگران سود می‌برد، خود را از آسیب و دردسری که به آن درخت می‌رسد، دور می‌کند.
ور بر آن سیب نه دستش بودی
کردی از سنگ کلوخ امرودی
هوش مصنوعی: اگر دستش به آن سیب نمی‌رسید، سنگی را به جای آن به سوی میوه‌ی خوشمزه پرتاب می‌کرد.
به سوی نار چو دست آوردی
حقه لعل شکست آوردی
هوش مصنوعی: وقتی به سوی آتش می‌روی، اگر به دستت سنگی ارزان و بی‌ارزش باشد، چیز گران‌قیمتی را از دست می‌دهی.
ور یکی خوشه ز تاک افکندی
تاک را پایه به خاک افکندی
هوش مصنوعی: اگر یک خوشه از درخت انگور بیفتد، در واقع پایه و ریشه آن درخت را به خاک می‌افکنی.
بیخودیهاش چو دهقان می دید
بر خود از غصه آن می پیچید
هوش مصنوعی: وقتی کشاورز بی‌خودی‌های او را مشاهده می‌کرد، از روی غم و ناراحتی به خود می‌پیچید.
شهریش گفت ز من این تک و پوی
گر نه بر وفق مراد است بگوی
هوش مصنوعی: شهر کاندیدایی گفت: اگر این حیات و تلاش من مطابق میل و خواسته نیست، پس بگو تا تغییرش دهم.
گفت من با تو چه گویم آخر
وز تو انصاف چه جویم آخر
هوش مصنوعی: او می‌گوید که نمی‌داند چه چیزی باید به تو بگوید و از تو چه انتظاری باید داشته باشد.
نه یکی دانه به گل کاشته ای
نه نهالی ز گل افراشته ای
هوش مصنوعی: نه تنها یک گل در باغ خود کاشته‌ای، بلکه نهال‌های زیبایی هم نه‌چندان با شکوفه و زیبایی روییده است.
نه زمینی ز تو آراسته گشت
نه درختی ز تو پیراسته گشت
هوش مصنوعی: نه زمین به زیبایی تو آراسته شد و نه درختی به خاطر تو سرسبز و تأثیرپذیر گردید.
نشد از بیل کفت آبله دار
نشدی غرقه به خون آبله وار
هوش مصنوعی: اگر در کاری که انجام می‌دهی به مشکلات و دشواری‌ها دچار شوی، بدان که شاید آثار سختی‌ها و زحمت‌ها بر تو نمایان خواهد شد و نمی‌توانی از آن‌ها خلاص شوی.
آبیاریت شبی خواب نبرد
راحت خواب تو را آب نبرد
هوش مصنوعی: آبی که به تو زندگی می‌دهد، شبی تو را خواب نمی‌برد و خواب راحتت را نمی‌گیرد.
در دلت نیست جز این اندیشه
کین به خود رسته چو کوه و بیشه
هوش مصنوعی: در دل تو فقط همین فکر حاکم است که مانند کوه و جنگل بر خودت سایه افکنده است.
کی ز رنجم شود آگه دل تو
نیست جز بی خبری حاصل تو
هوش مصنوعی: کیست که از رنج من آگاه شود، در حالی که دل تو جز در بی‌خبری نیست.
رنج همدرد که داند همدرد
شرح آن هست به بیدردان سرد
هوش مصنوعی: کسی که درک دردی ندارد، هیچ وقت نمی‌تواند بفهمد که کسی دیگر چه رنجی می‌برد. تنها کسانی که خودشان از درد و رنج آگاهند می‌توانند آن را احساس کنند.
شهریی شد ز ره دشت به ده
تا گشاید ز دلش گشت گره
هوش مصنوعی: شهر نشینی از دشت به ده رفت تا از دلش گره‌ها را باز کند.
دید از ابنای دهش دهقانی
بردش از راه سوی بستانی
هوش مصنوعی: یک نفر از کشاورزان با نیت نیکی به سمت باغی حرکت کرد و چشمانش به زیبایی‌های آن باغ معطوف شد.
باغی آراسته چون باغ بهشت
بل کز آراستگی داغ بهشت
هوش مصنوعی: باغی زیبا و دلنشین مانند باغ بهشت است، اما زیبایی آن به اندازه‌ای است که حسرت بهشت را در دل می‌سازد.

حاشیه ها

1399/03/08 13:06
شاپرک

شعر پس و پیش گذاشته شده
رنج همدرد که داند همدرد
یعنی درد را چه کسی می‌داند؟ همدرد می‌داند

1399/04/05 06:07
رئیسی ورکانی

سه بیت پایانی در ابتدا آورده شود.

1403/12/18 19:03
مجتبی قدیانی

کاملا درست میفرمایید

1403/12/18 19:03
مجتبی قدیانی

سه بیت پایانی باید در ابتدای این بخش آورده شود، متاسفانه امکان ویرایش ترتیب بیتها نیست.