گنجور

بخش ۱۲۱ - عقد سی و هشتم در وصیت فرزند ارجمند ضیاء الدین یوسف حفظه الله عما یوجب التحسر و التأسف

ای نهال چمن جان و دلم
غنچه باغچه آب و گلم
قرة العینی و چشمم به تو تیز
چرخ را کند کن چشم ستیز
قوة الظهری و پشتم به تو راست
بختم از پشتی تو بی کم و کاست
یوسفی آمده از مصر وفا
لقبت بر سر دین تاج ضیا
سال تو پنج و درین دیر سپنج
از دو پنجاه فزون باد این پنج
زین دو پنجاه تو را هر پنجی
در هنر پنجه گشا بر گنجی
در هنر کوش که زر چیزی نیست
گنج زر پیش هنر چیزی نیست
هنری نی که دهد گنج زرت
هنری از دل و جان رنجبرت
وان هنر نیست نصیب همه کس
بهره زنده دلان آمد و بس
چون کنی در هنر آموزی روی
دلی از خوان ادب روزی جوی
فال فرخندگی از مصحف گیر
مصحفی نورفشان بر کف گیر
جوی ادیبی به قرائت کامل
لفظش از حسن ادا راحت دل
وحی را کان به تو واصل شده است
زو چنان گیر که نازل شده است
زان زلالت چو زبان تر گردد
یادگیر آنچه میسر گردد
بعد ازان پشت به عادات و رسوم
روی جهد آر به تحصیل علوم
حفظ کن مختصری در هر فن
گیر خوشبو گلی از هر گلشن
هر سبق را که نهی پیش نظر
تا ندانی ز سر آن مگذر
علم دارد طرق گوناگون
مرو از حد ضرورت بیرون
عمر کم فضل و ادب بسیار است
کسب آن کن که تو را ناچار است
در ره عشق به میزان قبول
هست ادب بی ادبی فضل فضول
پا منه جز به در استادی
از کدورات جهان آزادی
مخبر و محضر او هر دو نکو
بهتر از مخبر او محضر او
سخنش مایه ادراک شود
خلقت از صحبت او پاک شود
نه سفیهی لقبش گشته فقیه
مخبر و محضر او هر دو کریه
نفس ازو میل به جاه آموزد
طبع ازو خوی تباه اندوزد
ور کنی روی سرت خطه خط
بایدت در ره آن سیر وسط
خط که از شایبه حسن تهیست
بهره کاغذ ازو رو سیهیست
خط چنان به ز قلم راننده
که بیاساید ازو خواننده
در کف نغز خط خوب رقم
رزق را طرفه کلیدیست قلم
لیک چندان چو قلم رنج مبر
کت بجز خط نبود هیچ هنر
می نگویم سخن شعر و فنش
که خمش باد زبان از سخنش
گر شود بحر مکن لب تر ازو
ور شود کان مطلب گوهر ازو
کیسه خالی کن هر پر هنر است
میل کوری کش هر دیده ور است
رقم دل مکن این هندسه را
ره به خاطر مده این وسوسه را
دل که باشد حرم خاص خدای
حیف باشد که شود وسوسه جای
در جوانی کم بی دردی گیر
راه مردی و جوانمردی گیر
ره که باید به جوانی سپری
گر به پیری فکنی رنج بری
نیست کار تو بجز بازپسی
چون به سر منزل پیری برسی
به ره خدمت درویشان پوی
کحل بینش ز در ایشان جوی
چون تو را بخت رساند به کسی
که تو را از تو رهاند نفسی
دست در دامنش آویز و بکش
دامن از صحبت هر ناخوش و خوش
ور نه در کسوت یکتایی باش
ساکن کلبه تنهایی باش
رخت آن کلبه کن از ترس خدای
بنشین امن ز ترس دو سرای
بند بر خلق در گفت و شنود
قایل و سامع خود هم خود شو

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای نهال چمن جان و دلم
غنچه باغچه آب و گلم
هوش مصنوعی: ای درخت جوان چمن، جان و دل من مانند غنچه‌ای در باغچه است که به آب و گل نیاز دارد.
قرة العینی و چشمم به تو تیز
چرخ را کند کن چشم ستیز
هوش مصنوعی: ای محبوب من، تو برای من مانند چشمی هستی که به همه چیز نگاه می‌کند، لذا چشم حسودان را از خود دور کن و مانع از رخ‌دادن حسادت‌ها شو.
قوة الظهری و پشتم به تو راست
بختم از پشتی تو بی کم و کاست
هوش مصنوعی: من به تو تکیه می‌کنم و احساس قدرت می‌کنم، زیرا حمایت تو برای من کاملاً مطمئن و بدون نقص است.
یوسفی آمده از مصر وفا
لقبت بر سر دین تاج ضیا
هوش مصنوعی: یوسف از سرزمین مصر با وفا آمده و نامش در دین چون تاجی نورانی است.
سال تو پنج و درین دیر سپنج
از دو پنجاه فزون باد این پنج
هوش مصنوعی: سال تو پنج سال است و در این دیر بافندگی، بر دو پنجاه بیشتر از این پنج سال بگذرد.
زین دو پنجاه تو را هر پنجی
در هنر پنجه گشا بر گنجی
هوش مصنوعی: از این دو پنجاه، هر کدام که پنج است، در هنر خود به گشایش بر روی گنجی می‌پردازد.
در هنر کوش که زر چیزی نیست
گنج زر پیش هنر چیزی نیست
هوش مصنوعی: در تلاش‌های هنری خود کوشا باش، زیرا پول و ثروت ارزش زیادی ندارند و نسبت به هنر، چیزی به حساب نمی‌آیند.
هنری نی که دهد گنج زرت
هنری از دل و جان رنجبرت
هوش مصنوعی: به این معناست که اگر کسی هنری واقعی و ارزشمند داشته باشد، از دل و جان خود برای به دست آوردن آن تلاش می‌کند و در این راه زحمت می‌کشد و موهبت‌های زیادی به دست می‌آورد.
وان هنر نیست نصیب همه کس
بهره زنده دلان آمد و بس
هوش مصنوعی: این هنر مختص همه نیست و تنها افراد زنده دل و باصفا می‌توانند از آن بهره‌مند شوند.
چون کنی در هنر آموزی روی
دلی از خوان ادب روزی جوی
هوش مصنوعی: وقتی در یادگیری هنر تلاش می‌کنی، روزی دل خوشی از آموزه‌هایت به دست خواهی آورد.
فال فرخندگی از مصحف گیر
مصحفی نورفشان بر کف گیر
هوش مصنوعی: برای به دست آوردن فال خوش، به کتاب مقدس رجوع کن؛ که کتابی پرنور و روشنگر در دستت خواهد بود.
جوی ادیبی به قرائت کامل
لفظش از حسن ادا راحت دل
هوش مصنوعی: یک ادیب با صدای دلنشین و زیبا، کلام را به بهترین شکل می‌خواند و این باعث آرامش دل می‌شود.
وحی را کان به تو واصل شده است
زو چنان گیر که نازل شده است
هوش مصنوعی: وحی به تو رسیده است، پس آن را به همان شکل که آمده است بپذیر و حفظ کن.
زان زلالت چو زبان تر گردد
یادگیر آنچه میسر گردد
هوش مصنوعی: وقتی زبان تو به خاطر زلالی و شیرینی صحبت کند، به یاد بگیر که چه چیزهایی برایت ممکن است.
بعد ازان پشت به عادات و رسوم
روی جهد آر به تحصیل علوم
هوش مصنوعی: پس از آن، به عادات و سنت‌ها پشت کن و تلاش کن تا به تحصیل علم بپردازی.
حفظ کن مختصری در هر فن
گیر خوشبو گلی از هر گلشن
هوش مصنوعی: در هر زمینه‌ای کمی از دانش را به‌خاطر بسپار و از هر منبعی که می‌توانی، نکته‌قابل‌توجهی را بردار، مانند عطری خوش از یک گلستان.
هر سبق را که نهی پیش نظر
تا ندانی ز سر آن مگذر
هوش مصنوعی: هر زمانی که می‌خواهی تصمیمی بگیری یا نظری داری، ابتدا خوب فکر کن و همه جوانب را در نظر بگیر، چون ممکن است بعداً به عواقب آن پی ببری و نتوانی از آن گذر کنی.
علم دارد طرق گوناگون
مرو از حد ضرورت بیرون
هوش مصنوعی: علم دارای راه‌ها و شیوه‌های مختلفی است، اما از حد نیاز و ضرورت خود فراتر مرو.
عمر کم فضل و ادب بسیار است
کسب آن کن که تو را ناچار است
هوش مصنوعی: عمر انسان کوتاه است، اما یا ادبیات و فضایل زیادی دارد. سعی کن فضایل و آداب را به دست بیاوری، زیرا اینها برای تو ضرورت دارند.
در ره عشق به میزان قبول
هست ادب بی ادبی فضل فضول
هوش مصنوعی: در راه عشق، معیار پذیرش و قبول، ادب و رفتار خوب است و نادانی و بی‌ادبی هیچ ارزشی ندارند. فضیلت و دانش نیز با نابخردی بی‌فایده است.
پا منه جز به در استادی
از کدورات جهان آزادی
هوش مصنوعی: به جز به در معلم، قدم نگذار؛ چون در میان مشکلات دنیای کنونی، تنها در سایه علم و آگاهی می‌توان به آزادی رسید.
مخبر و محضر او هر دو نکو
بهتر از مخبر او محضر او
هوش مصنوعی: خبررسان و شاهد او هر دو از خبررسان او بهتر هستند.
سخنش مایه ادراک شود
خلقت از صحبت او پاک شود
هوش مصنوعی: سخن او باعث می‌شود که انسان به درک عمیق‌تری برسد و از صحبت‌هایش، دنیا و خلقت تلطیف و بهبود یابد.
نه سفیهی لقبش گشته فقیه
مخبر و محضر او هر دو کریه
هوش مصنوعی: در اینجا به فردی اشاره شده که به اشتباه به عنوان فقیه شناخته می‌شود، در حالی که او نادان و غیرعملی است. همچنین، محضر و علمی که او ارائه می‌دهد، از نظر کیفیت نامناسب و زشت به نظر می‌رسد.
نفس ازو میل به جاه آموزد
طبع ازو خوی تباه اندوزد
هوش مصنوعی: نفس انسان به خاطر اوضاع و شرایط اجتماعی به دنبال مقام و اعتبار می‌رود، در حالی که طبیعت انسان از او ویژگی‌های ناپسند و ناخوشایند را جذب می‌کند.
ور کنی روی سرت خطه خط
بایدت در ره آن سیر وسط
هوش مصنوعی: اگر بر روی سرت خطی بکشند، برایت ضروری است که در مسیر آن سیر کنی.
خط که از شایبه حسن تهیست
بهره کاغذ ازو رو سیهیست
هوش مصنوعی: اگر خط زیبا نباشد، چیزی از کاغذ باقی نمی‌ماند و تنها سیاهی آن به جا می‌ماند.
خط چنان به ز قلم راننده
که بیاساید ازو خواننده
هوش مصنوعی: خطی که به شکلی زیبا و دقیق نوشته شده است، به اندازه‌ای تاثیرگذار است که خواننده از مطالعه آن لذت ببرد و خسته نشود.
در کف نغز خط خوب رقم
رزق را طرفه کلیدیست قلم
هوش مصنوعی: در دست خط زیبا، راز و رمز روزی نهفته است. قلم مانند یک کلید شگفت‌انگیز عمل می‌کند که می‌تواند به این راز دست یابد.
لیک چندان چو قلم رنج مبر
کت بجز خط نبود هیچ هنر
هوش مصنوعی: اما به جز نوشتن، هنر دیگری ندارم، پس چرا باید زحمت بکشید؟
می نگویم سخن شعر و فنش
که خمش باد زبان از سخنش
هوش مصنوعی: من نمی‌خواهم درباره‌ی هنر شعر و فنون آن صحبت کنم، چرا که خود کلامش باعث سکوت زبان می‌شود.
گر شود بحر مکن لب تر ازو
ور شود کان مطلب گوهر ازو
هوش مصنوعی: اگر دریا شود، از آن آب نخور؛ زیرا اگر درون آن زیاده‌روی کنی، به گوهرهای باارزشی که در آن است نمی‌رسی.
کیسه خالی کن هر پر هنر است
میل کوری کش هر دیده ور است
هوش مصنوعی: همه چیز به توانی که در خود داری بستگی دارد، حتی اگر چیزی نداشته باشی. آنچه که مهم است، استعداد و توانایی است که در درون خود داری. هر کسی به نوعی می‌تواند به هنر و تخصص دست یابد، حتی اگر در ابتدا چیزی برای ارائه نداشته باشد.
رقم دل مکن این هندسه را
ره به خاطر مده این وسوسه را
هوش مصنوعی: دل خود را با محاسبات و تردیدهای پیچیده مشغول نکن. این افکار وسواسی را به ذهنت راه نده.
دل که باشد حرم خاص خدای
حیف باشد که شود وسوسه جای
هوش مصنوعی: دل انسان مانند معبدی خاص برای خداوند است و جایز نیست که در آن وسوسه‌ها و خواسته‌های ناپسند جای بگیرد.
در جوانی کم بی دردی گیر
راه مردی و جوانمردی گیر
هوش مصنوعی: در جوانی، با درد و مشکلات کنار بیا و به دنبال راه و روش انسانی و بزرگ‌منشی باش.
ره که باید به جوانی سپری
گر به پیری فکنی رنج بری
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی زندگی‌ات را به خوبی بگذرانی و از قدری لذت ببری، باید جوانی را با فعالیت و تلاش سپری کنی؛ در غیر این صورت، در پیری با مشکلات و سختی‌ها روبرو خواهی شد.
نیست کار تو بجز بازپسی
چون به سر منزل پیری برسی
هوش مصنوعی: وقتی به مرحله پیری برسی، دیگر کاری از تو جز اینکه به دنبال پاسخ سوالاتت باشی، نخواهد بود.
به ره خدمت درویشان پوی
کحل بینش ز در ایشان جوی
هوش مصنوعی: به مسیر خدمت به درویشان برو و از بینش آن‌ها بهره‌مند شو.
چون تو را بخت رساند به کسی
که تو را از تو رهاند نفسی
هوش مصنوعی: وقتی سرنوشت تو را به کسی می‌رساند که می‌تواند تو را از خودت رها کند و آرامش بخشد.
دست در دامنش آویز و بکش
دامن از صحبت هر ناخوش و خوش
هوش مصنوعی: به او چنگ بزن و از گفتگو با هر کسی که خوشایند یا ناخوشایند است، دوری کن.
ور نه در کسوت یکتایی باش
ساکن کلبه تنهایی باش
هوش مصنوعی: اگر نمی‌توانی به تنهایی زندگی کنی، حداقل در ظاهر خود را مستقل و یگانه نشان بده و در دنیای تنهایی خود باقی بمان.
رخت آن کلبه کن از ترس خدای
بنشین امن ز ترس دو سرای
هوش مصنوعی: پیراهن خود را از کلبه بیرون ببر و از ترس خدا احساس امنیت کن، زیرا از خوف دو خانه در امان هستی.
بند بر خلق در گفت و شنود
قایل و سامع خود هم خود شو
هوش مصنوعی: در مراوده و ارتباط با مردم، فقط به گفتار و شنیدار آنها توجه مکن، بلکه خودت را نیز در این تعاملات در نظر بگیر.