گنجور

بخش ۱۱۲ - عقد سی و پنجم در دولتخواهی سلاطین که عدل ایشان سرمایه آبادانی است و ظلم ایشان پیرایه ویرانی

ای بلند از قدمت پایه تخت
تاج را گوهر تو مایه بخت
کرده از صبح ازل همرهیت
سایه وش دولت ظل اللهیت
منصب خسرویت داده خدای
کاوری قاعده عدل بجای
عرش را قائمه این قاعده است
شرع را فایده زین مائده است
شه که از عدل نه فرخنده پی است
خسروی واسطه خسر وی است
نامه جاه فنا انجام است
آنچه جاوید بماند نام است
جم ازین بزم شد و جام نماند
وز جم و جام بجز نام نماند
بد که بشکست ز مردن گهرش
نام بد هست شکست دگرش
نیک اگرچه ز فنا گشته گم است
نام نیکوش بقای دوم است
رشته عمر سراسر پیچ است
با درازی چو شد آخر هیچ است
زیر این دایره دیر مدار
مدت نوع شد افزون ز هزار
لیکن امروز هزاران سال است
که جدا مانده ازان اقبال است
گنج شاهی که خدا داد تو را
قیمت ملک بقا داد تو را
عدل یک ساعته ات را به قیاس
شصت ساله عمل خیر شناس
خود ده انصاف که این پایه که راست
بهر سود ابد این مایه که راست
گر بدین مایه زیانکار شوی
وای آن روز که هشیار شوی
روی در صحبت دینداران دار
که خراب است ز بی دینان کار
سفلگانی که سرافراخته اند
بهر دنیای تو دین باخته اند
جاهلانند همه جاه طلب
خویشتن را علما کرده لقب
چشمه هایند درین تیره مغاک
گشته از جیفه دنیا ناپاک
جستن پاکی ازین قوم خطاست
ز آب ناپاک طهارت نه رواست
بیخ ظلم از دل خود پاک بکن
شاخ ظالم به سیاست بشکن
بلکه آن بیخ چو برکنده شود
شاخ ناچار سرافکنده شود
تیشه بر بیخ چو رانی گستاخ
تازه بر جای کجا ماند شاخ
حیف باشد که در آن روز گران
از تو پرسند گناه دگران
تیغ بر کس مکش از کینه وری
به که باشد دلت از کینه بری
خشم و کین چشم خرد را رمد است
نارمنده ز رمد بی خرد است
چون کشد آتش خشم تو علم
آب عفوش بزن از بحر کرم
تا نسوزی گهی از دشمن خویش
مشو آتش فکن خرمن خویش
خشم کز غیرت دین شعله کش است
روشنی جستن ازان شعله خوش است
گرچه در چشم خسان شعله نماست
بر لب خضروشان آب بقاست
مکن اندر کشش خلق شتاب
که تأنیست درین کار صواب
هر که شد سر به زمین افکنده
نشود جز به قیامت زنده
وان که زنده ست خود از خوی درشت
هر گهش خواهی بتوانی کشت
گوی با داد طلب نرم نه تیز
عاجزان را نبود تاب ستیز
نرم باران به زراعت دهد آب
چون رسد سیل شود کشت خراب
گر ستمدیده ای از کشور تو
دادخواهان برسد بر در تو
با تو مظلومی خود عرض کند
بر تو فریادرسی فرض کند
بین که آن ظلم ز ظالم به مثل
گر رود با تو چه آری به عمل
سختی روز جزا آسان کن
از برای دگران هم آن کن
با اسیران به محنت شده بند
آنچه با خود نپسندی مپسند
گوش بر قصه محتاجان دار
کار حاجت طلبان زود گزار
تا بود حاجت حاجتمندان
نیست خوش طاعت دیگر چندان
همچو طاووس خودآرای مباش
در خودآرایی خودرای مباش
افسر فرق تو بس عز سجود
زیور دست تو زر بخشی و جود
بر میانت کمر طاعت بس
بند کم شو به کمربندی کس
کله از عدل و قبا پوش ز داد
بر تو این نکته فراموش مباد
زانکه آبادی ملک از عدل است
وز غم آزادی ملک از عدل است
تا رعیت ز ملک شد نشد
ملک از سعی وی آباد نشد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای بلند از قدمت پایه تخت
تاج را گوهر تو مایه بخت
هوش مصنوعی: ای کسی که به خاطر قد و قامتت، پایه‌گذار تخت و تاجی، گوهر وجودت باعث خوشبختی است.
کرده از صبح ازل همرهیت
سایه وش دولت ظل اللهیت
هوش مصنوعی: از آغاز صبح ازلی، سایه‌ات همراه توست و دولتی که بر تو سایه افکنده، نشانه‌ای از رحمت و حمایت الهی است.
منصب خسرویت داده خدای
کاوری قاعده عدل بجای
هوش مصنوعی: خداوند به تو مقام و شان پادشاهی بخشیده و قاعده‌ و اصول عدالت را به جای خود برقرار کرده است.
عرش را قائمه این قاعده است
شرع را فایده زین مائده است
هوش مصنوعی: عرش و آسمان بر اساس این قانون استوار شده‌اند و فایده‌های شرع و دین از این سفره‌ی پر نعمت به دست می‌آید.
شه که از عدل نه فرخنده پی است
خسروی واسطه خسر وی است
هوش مصنوعی: شاهی که از عدالت بهره‌مند باشد، خوشبختی و سعادت او به واسطه‌ی بهترین ویژگی‌هایش است.
نامه جاه فنا انجام است
آنچه جاوید بماند نام است
هوش مصنوعی: این جمله بیان می‌کند که هر چیزی که به ظاهر است و فانی می‌شود، در نهایت به پایان می‌رسد؛ اما آنچه که واقعاً باقی می‌ماند، «نام» یا «شهرت» است. به عبارت دیگر، یاد و نام آدمی پس از مرگش زنده می‌ماند و اهمیت بیشتری دارد.
جم ازین بزم شد و جام نماند
وز جم و جام بجز نام نماند
هوش مصنوعی: جم از این ضیافت رفت و دیگر جامی باقی نمانده است و از جم و جام تنها نامی باقی مانده است.
بد که بشکست ز مردن گهرش
نام بد هست شکست دگرش
هوش مصنوعی: بدی که وقتی از بین می‌رود، نامش بد می‌ماند، ولی شکست دیگرش را نمی‌توان نادیده گرفت.
نیک اگرچه ز فنا گشته گم است
نام نیکوش بقای دوم است
هوش مصنوعی: اگرچه نام نیک شخصی از بین رفته و فراموش شده، اما آن خوبی‌ها و کارهای نیک او برای همیشه در یادها باقی می‌ماند.
رشته عمر سراسر پیچ است
با درازی چو شد آخر هیچ است
هوش مصنوعی: عمر انسان مانند رشته‌ای است که پر از پیچ و خم‌هاست و با وجود طولانی بودنش، در پایان به هیچ می‌رسد.
زیر این دایره دیر مدار
مدت نوع شد افزون ز هزار
هوش مصنوعی: زیر این آسمان بزرگ، زمان به گونه‌ای می‌گذرد که عمر انسان بیشتر از هزار سال به نظر می‌رسد.
لیکن امروز هزاران سال است
که جدا مانده ازان اقبال است
هوش مصنوعی: اما امروز، سال‌هاست که از آن خوشبختی و شانس دور مانده‌ایم.
گنج شاهی که خدا داد تو را
قیمت ملک بقا داد تو را
هوش مصنوعی: خزانه‌ای که خداوند به تو بخشیده، ارزش و دنیایی پایدار را برای تو فراهم کرده است.
عدل یک ساعته ات را به قیاس
شصت ساله عمل خیر شناس
هوش مصنوعی: اگر فقط یک ساعت از رفتارهای عادلانه‌ات را با شصت سال عمل خوب دیگران مقایسه کنی، انصاف و عدالت تو ارزش بیشتری دارد.
خود ده انصاف که این پایه که راست
بهر سود ابد این مایه که راست
هوش مصنوعی: خودت انصاف بده که این اصولی که صحیح و درست هستند، برای همین سود ابدی و همیشه ارزشمندند.
گر بدین مایه زیانکار شوی
وای آن روز که هشیار شوی
هوش مصنوعی: اگر با این مقدار خسارت ببینی، وای بر تو در روزی که بیدار شوی.
روی در صحبت دینداران دار
که خراب است ز بی دینان کار
هوش مصنوعی: در میان دینداران و پرهیزگاران قرار بگیر، زیرا کار غیرمؤمنان خراب و نابسامان است.
سفلگانی که سرافراخته اند
بهر دنیای تو دین باخته اند
هوش مصنوعی: افرادی که به خاطر دنیای تو، ارزش‌های دینی و اعتقادی خود را زیر پا گذاشته‌اند، در واقع به توجیه زندگی خود مشغولند و در نهایت در موضع پایین‌تری قرار دارند.
جاهلانند همه جاه طلب
خویشتن را علما کرده لقب
هوش مصنوعی: همه کسانی که جاه طلبی می‌کنند، در حقیقت نادان هستند و خود را به اشتباه دانشمند می‌نامند.
چشمه هایند درین تیره مغاک
گشته از جیفه دنیا ناپاک
هوش مصنوعی: چشمه‌های پاک و زلال در این عمق تاریک به سبب کثافت‌های دنیا آلوده شده‌اند.
جستن پاکی ازین قوم خطاست
ز آب ناپاک طهارت نه رواست
هوش مصنوعی: جستجوی پاکی و درستکاری از چنین مردمی اشتباه است، زیرا از آب ناپاک نمی‌توان به پاکی و طهارت دست یافت.
بیخ ظلم از دل خود پاک بکن
شاخ ظالم به سیاست بشکن
هوش مصنوعی: ظلم و ستم را از دل خود دور کن و با تدبیر و هوشیاری، پایه‌های ظلم را از بین ببر.
بلکه آن بیخ چو برکنده شود
شاخ ناچار سرافکنده شود
هوش مصنوعی: این جمله بیان می‌کند که وقتی ریشه‌ای (مثل بیخ) از زمین کنده شود، به تبع آن شاخه‌ای که به آن وابسته است، ناگزیر به پایین می‌آید و سقوط می‌کند. به طور کلی، اگر بنیانی از بین برود، تأثیر آن بر بخش‌های دیگر نیز نمایان می‌شود.
تیشه بر بیخ چو رانی گستاخ
تازه بر جای کجا ماند شاخ
هوش مصنوعی: اگر چاقو را به ریشه درخت بزنی و جسورانه در زمین فرو کنی، دیگر جایی برای شاخه‌ها باقی نمی‌ماند.
حیف باشد که در آن روز گران
از تو پرسند گناه دگران
هوش مصنوعی: جای تأسف است که در آن روز سخت، از تو درباره گناهان دیگران سؤال کنند.
تیغ بر کس مکش از کینه وری
به که باشد دلت از کینه بری
هوش مصنوعی: اهل کینه و دشمنی نباش و به کسی آزار نرسان، زیرا بهتر است که دلت از کینه و نفرت پاک باشد.
خشم و کین چشم خرد را رمد است
نارمنده ز رمد بی خرد است
هوش مصنوعی: خشم و کینه باعث می‌شود که عقل و خرد نتوانند درست عمل کنند، و کسی که به این احساسات دامن می‌زند، در واقع از حقیقت دور می‌شود.
چون کشد آتش خشم تو علم
آب عفوش بزن از بحر کرم
هوش مصنوعی: وقتی آتش خشم تو شعله‌ور می‌شود، با آب عفو و رحمتت آن را خاموش کن و از دریای بخشش خود بهره ببر.
تا نسوزی گهی از دشمن خویش
مشو آتش فکن خرمن خویش
هوش مصنوعی: برای اینکه دچار آسیب نشوی، از دشمن خود انتقام نگیر و به زیان خود عمل نکن.
خشم کز غیرت دین شعله کش است
روشنی جستن ازان شعله خوش است
هوش مصنوعی: خشم ناشی از غیرت دینی مانند آتشی پرحرارت است و روشن شدن از این آتش، بسیار دلپذیر و خوشایند است.
گرچه در چشم خسان شعله نماست
بر لب خضروشان آب بقاست
هوش مصنوعی: هرچند در نظر افراد نادان، زیبا و درخشان به نظر می‌رسد، اما در واقع بر لبان اهل insight و درک، سرچشمه‌ای از زندگی و بقا وجود دارد.
مکن اندر کشش خلق شتاب
که تأنیست درین کار صواب
هوش مصنوعی: به آرامی و بدون شتاب در میان افراد حرکت کن، زیرا در این کار، صبوری و تامل صحیح است.
هر که شد سر به زمین افکنده
نشود جز به قیامت زنده
هوش مصنوعی: هر کسی که به زمین افتاده است و سرش به خاک رسیده، تنها در قیامت زنده خواهد شد.
وان که زنده ست خود از خوی درشت
هر گهش خواهی بتوانی کشت
هوش مصنوعی: کسی که زنده است، با ویژگی‌های ناخوشایندش، هر زمان که بخواهی، می‌توانی او را آسیب بزنی یا به او ضربه بزنی.
گوی با داد طلب نرم نه تیز
عاجزان را نبود تاب ستیز
هوش مصنوعی: با زبان ملایم و درست خواسته‌های خود را مطرح کن، زیرا عاج‌زنان توانایی تحمل جنگ و تضاد را ندارند.
نرم باران به زراعت دهد آب
چون رسد سیل شود کشت خراب
هوش مصنوعی: باران ملایم به محصولات زراعی آب می‌دهد و باعث رشد آن‌ها می‌شود، اما وقتی سیل می‌آید، کشت و کار خراب می‌شود.
گر ستمدیده ای از کشور تو
دادخواهان برسد بر در تو
هوش مصنوعی: اگر کسی از ظلم و ستمی رنج می‌برد، به سراغ تو خواهد آمد و از تو شکایت می‌کند.
با تو مظلومی خود عرض کند
بر تو فریادرسی فرض کند
هوش مصنوعی: کسی که در کنار تو است، از ضعف و نیاز خود سخن می‌گوید و به امید یاری و کمک از طرف تو، خواسته‌هایش را بیان می‌کند.
بین که آن ظلم ز ظالم به مثل
گر رود با تو چه آری به عمل
هوش مصنوعی: بنگر که اگر ظلم ظالم به تو برسد، در آن صورت چه کار خواهی کرد؟
سختی روز جزا آسان کن
از برای دگران هم آن کن
هوش مصنوعی: در روز قیامت وقتی که سختی‌ها و مشکلات فراوانی وجود دارد، خواهش می‌کنم که این سختی‌ها را برای دیگران آسان کنی، همانطور که می‌خواهی برای خودت آسان باشد.
با اسیران به محنت شده بند
آنچه با خود نپسندی مپسند
هوش مصنوعی: با افرادی که در hardships و مشکلات گرفتارند، رفتار نکن که نمی‌پسندی. آنچه خود نمی‌پسندی با دیگران هم نکن.
گوش بر قصه محتاجان دار
کار حاجت طلبان زود گزار
هوش مصنوعی: به نیازمندان گوش فرا بده و به خواسته‌های درخواستی آنها سریعاً پاسخ بده.
تا بود حاجت حاجتمندان
نیست خوش طاعت دیگر چندان
هوش مصنوعی: تا زمانی که نیازمندان وجود دارند، نیازی به اطاعت از دیگران نیست.
همچو طاووس خودآرای مباش
در خودآرایی خودرای مباش
هوش مصنوعی: مانند طاووس خود را نیارای و در خودآرایی دلبسته خودنباش.
افسر فرق تو بس عز سجود
زیور دست تو زر بخشی و جود
هوش مصنوعی: اعتبار و زیبایی تو همچون زینتی است که بر سر تو جلوه‌گری می‌کند، و بخشندگی و سخاوت تو مانند طلایی است که در دستانت می‌درخشد.
بر میانت کمر طاعت بس
بند کم شو به کمربندی کس
هوش مصنوعی: هر چه از وظایف و بندهای اطاعت می‌کاهی، کمتر بر خود فشار بیاور و به خود اجازه بده که راحت‌تر باشی.
کله از عدل و قبا پوش ز داد
بر تو این نکته فراموش مباد
هوش مصنوعی: سرت را از عدالت و لباس خود را از انصاف بپوشان؛ اینکه در برابر ظلم و قضا و قدر از خودت دفاع کنی، فراموش نکن.
زانکه آبادی ملک از عدل است
وز غم آزادی ملک از عدل است
هوش مصنوعی: زیرا رونق و آبادانی یک سرزمین از انصاف و عدالت نشأت می‌گیرد و شادی و آزادی مردم نیز به خاطر وجود عدالت است.
تا رعیت ز ملک شد نشد
ملک از سعی وی آباد نشد
هوش مصنوعی: تا زمانی که مردم کار و تلاش نکنند، سرزمین هرگز آباد نخواهد شد.