بخش ۶۱ - حکایت پیر هشیار با مرید فراموشکار
ساده مریدی ز جهان شسته دست
آمد و در صحبت پیری نشست
گرم نکرده به زمین جا هنوز
خاست ازان انجمن جان فروز
پیر برآشفت که تعجیل چیست
نفرت دیو از دم جبریل چیست
گفت قضا پرده کش هوش گشت
نادره چیزیم فراموش گشت
می روم این لحضه به هر راه و کوی
تا کنم آن گمشده را جست و جوی
پیر خروشید که ای بوالهوس
در دو جهان هست یکی چیز و بس
کان نه سزاوار فراموشی است
قبله گویایی و خاموشی است
گر همه آفاق در آغوش تو
باشد و آن چیز فراموش تو
غایت آگاهی تو غافل است
حاصل اوقات تو بی حاصل است
ور بود آن چیز فرا یاد تو
شاد کن خاطر ناشاد تو
گو دو جهان گشته فراموش باش
لب ز سخن شان شده خاموش باش
جامی ازین مشغله خاموش کن
هر چه نه آن چیز فراموش کن
زانکه سرانجام تو خاموشی است
وآخر کار تو فراموشی است
بخش ۶۰ - مقاله بیستم در پند دادن فرزند ارجمند که در بستان طفولیت به نبات حسن پرورده باد و در بستان بلاغت به نهایت کمال پی آورده: ای شب امید مرا ماه نوبخش ۶۲ - ختم خطاب و خاتمه کتاب: خامه چو بر موجب جف القلم
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.