گنجور

بخش ۶۱ - حکایت پیر هشیار با مرید فراموشکار

ساده مریدی ز جهان شسته دست
آمد و در صحبت پیری نشست
گرم نکرده به زمین جا هنوز
خاست ازان انجمن جان فروز
پیر برآشفت که تعجیل چیست
نفرت دیو از دم جبریل چیست
گفت قضا پرده کش هوش گشت
نادره چیزیم فراموش گشت
می روم این لحضه به هر راه و کوی
تا کنم آن گمشده را جست و جوی
پیر خروشید که ای بوالهوس
در دو جهان هست یکی چیز و بس
کان نه سزاوار فراموشی است
قبله گویایی و خاموشی است
گر همه آفاق در آغوش تو
باشد و آن چیز فراموش تو
غایت آگاهی تو غافل است
حاصل اوقات تو بی حاصل است
ور بود آن چیز فرا یاد تو
شاد کن خاطر ناشاد تو
گو دو جهان گشته فراموش باش
لب ز سخن شان شده خاموش باش
جامی ازین مشغله خاموش کن
هر چه نه آن چیز فراموش کن
زانکه سرانجام تو خاموشی است
وآخر کار تو فراموشی است

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ساده مریدی ز جهان شسته دست
آمد و در صحبت پیری نشست
هوش مصنوعی: یک فرد ساده که از زندگی دنیا دست کشیده بود، به محفل یک پیر (زاهد یا عارف) پیوست و در کنار او نشست.
گرم نکرده به زمین جا هنوز
خاست ازان انجمن جان فروز
هوش مصنوعی: هنوز در زمین جا نیفتاده، از آن جمع، جان روشنگر برخواسته است.
پیر برآشفت که تعجیل چیست
نفرت دیو از دم جبریل چیست
هوش مصنوعی: پیر به شدت ناراحت شد و پرسید که چرا اینقدر عجله داری و چه دلیلی دارد که دیو از وجود جبرئیل دچار نفرت می‌شود.
گفت قضا پرده کش هوش گشت
نادره چیزیم فراموش گشت
هوش مصنوعی: او گفت که تقدیر پرده‌ای بر روی ذهن من کشیده است و به همین دلیل چیزهای نادر را فراموش کرده‌ام.
می روم این لحضه به هر راه و کوی
تا کنم آن گمشده را جست و جوی
هوش مصنوعی: در این لحظه به هر گذر و محله‌ای می‌روم تا آن چیز گمشده را پیدا کنم.
پیر خروشید که ای بوالهوس
در دو جهان هست یکی چیز و بس
هوش مصنوعی: پیر با صدای بلندی به بوالهوس گفت که در این دو جهان فقط یک حقیقت وجود دارد و بس.
کان نه سزاوار فراموشی است
قبله گویایی و خاموشی است
هوش مصنوعی: او که شایسته فراموشی نیست، همانند قبله‌ای است که همواره سخن می‌گوید و در سکوت نیز تأثیرش را نمی‌کاهد.
گر همه آفاق در آغوش تو
باشد و آن چیز فراموش تو
هوش مصنوعی: اگر تمام جهان در دستان تو باشد، اما آن چیزی که باید به آن اهمیت دهی فراموش شود.
غایت آگاهی تو غافل است
حاصل اوقات تو بی حاصل است
هوش مصنوعی: آگاهی و دانشت به حدی است که از واقعیت‌ها غفلت می‌کنی و در واقع زمان‌هایی که می‌گذرانید، نتیجه و ثمری ندارد.
ور بود آن چیز فرا یاد تو
شاد کن خاطر ناشاد تو
هوش مصنوعی: اگر چیزی باشد که به یاد تو خوشحالت کند، مطمئناً می‌تواند دل غمگین تو را شاد کند.
گو دو جهان گشته فراموش باش
لب ز سخن شان شده خاموش باش
هوش مصنوعی: اگرچه دو جهان به فراموشی سپرده شده‌اند، اما تو از سخن آن‌ها بی‌خبر باش و سکوت کن.
جامی ازین مشغله خاموش کن
هر چه نه آن چیز فراموش کن
هوش مصنوعی: هر کاری که انجام می‌دهی، وقتی به موضوعی بی‌فایده فکر می‌کنی، آن را رها کن و به یاد چیزهای مهم‌تر بپرداز.
زانکه سرانجام تو خاموشی است
وآخر کار تو فراموشی است
هوش مصنوعی: زیرا در نهایت تو به سکوت می‌رسی و در پایان، همه چیز از یاد می‌رود.