گنجور

بخش ۶۰ - مقاله بیستم در پند دادن فرزند ارجمند که در بستان طفولیت به نبات حسن پرورده باد و در بستان بلاغت به نهایت کمال پی آورده

ای شب امید مرا ماه نو
دیده بختم به خیالت گرو
از پس سی روز برآید هلال
روی نمودی تو پس از شصت سال
سال تو چار است به وقت شمار
چار تو چل باد و چلت باز چار
هر چل تو یک چله کز علم و حال
سیر کنی در درجات کمال
نام تو شد یوسف مصر وفا
باد لقب دولت و دین را ضیا
می کنم از خامه حکمت نگار
بهر تو این نامه حکمت نگار
گرچه کنون نیست تو را فهم پند
چون به حد فهم رسی کار بند
تا نشود برقع تو موی روی
پا منه از خانه به بازار و کوی
سلسله بند قدم خویش باش
حبس نشین حرم خویش باش
هیچگه از صحبت همخانگان
رخت مکش بر در بیگانگان
طلعت بیگانه نه میمون بود
خاصه که سالش ز تو افزون بود
ور به دبستان سر و کارت دهند
لوح «الف بی » به کنارت نهند
پهلوی هر سفله مشو جانشین
از همه یکتا شو و تنها نشین
گرچه به خود نیست کج اندام «الف »
بین که چه سان کج شده در «لام الف »
لوح خود آن دم که نهی بر کنار
چون «الف » انگشت ازان بر مدار
«دل » وش از شرم فکن سر به پیش
«صاد» صفت دوز بر آن چشم خویش
خنده زنان گاه به آن گه به این
رسته دندان منما همچو «سین »
دل مکن از فکر پریشان دو نیم
تنگ دهان باش ز گفتن چو «میم »
گوش مده بیهده هر قیل و قال
تا نکشی درد سر گوشمال
دار ادب درس معلم نگاه
تا نشوی طبلک تعلیمگاه
سیلی او گرچه فضیلت ده است
گر تو به سیلی نرسانی به است
پی چو به سر منزل قرآن بری
روزی هر روزه ازان خوان خوری
چند گره زن به میان رحل وار
شاهد مصحف بنشان بر کنار
باش ز رخسار نکو فال او
محو تماشای خط و خال او
هر چه کنی زو گهر سلک خویش
ساز به تکرار زبان ملک خویش
حرف نوشته به دل طفل خرد
گزلک نیسان نتواند سترد
چون تو حق حفظ وی آری بجای
حفظ حق از جانت شود غم زدای
دست طلب ده به قلم گاه گاه
شو به سوی خطه خط رو به راه
باز نشان از ره کسب کمال
از نم آن نایژه گرد ملال
کوش به تحسین خط از هر نمط
لیک نه چندان که شوی جمله خط
صفر مکن بهر سه انگشت خویش
از گهر هر هنری مشت خویش
شعر اگرچه هنری دیگر است
شمه ای از عیب به شعر اندر است
شعر که عیبش ز میان سر زند
همت پاکانش قلم در زند
ور فتدت گه گهی اندیشه اش
کوش که چون من نکنی پیشه اش
هر نفس آمد گهری ارجمند
قیمت آن بیشتر از چون و چند
آن گهر از دست مده رایگان
خاصه که در مدح فرومایگان
محنت این کار به خود ره مده
رنج کشی در طلب علم به
تاج سر جمله هنرهاست علم
قفل گشای همه درهاست علم
در طلب علم کمر چست کن
دست ز اشغال دگر سست کن
با تو پس از علم چه گویم سخن
علم چو آید به تو گوید چه کن
علم کثیر آمد و عمرت قصیر
آنچه ضروریست به آن شغل گیر
هر چه ضروریست چو حاصل کنی
به که عمارتگری دل کنی
آنست عمارتگری دل که دل
واکشی از کشمکش آب و گل
پای به دامن کشی و سر به جیب
تن به شهادت دهی و جان به غیب
یاد خدا پردگی هش کنی
هر چه بجز اوست فرامش کنی

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای شب امید مرا ماه نو
دیده بختم به خیالت گرو
هوش مصنوعی: ای شب، تو امید منی! ماه نو، بخت مرا دیده و به خیالت سپردم.
از پس سی روز برآید هلال
روی نمودی تو پس از شصت سال
هوش مصنوعی: بعد از سی روز، هلال ماه نمایان می‌شود، اما تو بعد از شصت سال پیدایت شد.
سال تو چار است به وقت شمار
چار تو چل باد و چلت باز چار
هوش مصنوعی: سالی که شما در آن به سر می‌برید، چهار ساله است و در آن زمان، چهار فصل وجود دارد. هر فصل می‌تواند با خنکی و گرمای مشخص خود، تأثیراتی بر زندگی شما داشته باشد.
هر چل تو یک چله کز علم و حال
سیر کنی در درجات کمال
هوش مصنوعی: اگر هر ده سال یک بار از علم و حال خود پیش بروی، در مراحل کمال ترقی خواهی کرد.
نام تو شد یوسف مصر وفا
باد لقب دولت و دین را ضیا
هوش مصنوعی: نام تو همچون یوسف، نماد وفا و مهارت است و لقب تو، گرما و روشنی بخش دولت و دین می‌باشد.
می کنم از خامه حکمت نگار
بهر تو این نامه حکمت نگار
هوش مصنوعی: من از قلم حکمت برای تو این نامه را می‌نویسم.
گرچه کنون نیست تو را فهم پند
چون به حد فهم رسی کار بند
هوش مصنوعی: اگرچه اکنون نتوانی پند من را درک کنی، اما زمانی که به درک لازم برسیدی، کار خود را تنظیم کن.
تا نشود برقع تو موی روی
پا منه از خانه به بازار و کوی
هوش مصنوعی: تا زمانی که حجاب تو کامل نشود، به هیچ وجه از خانه به بازار و کوچه نرو.
سلسله بند قدم خویش باش
حبس نشین حرم خویش باش
هوش مصنوعی: به خودت تسلط داشته باش و در محیطی امن و آرام زندگی کن.
هیچگه از صحبت همخانگان
رخت مکش بر در بیگانگان
هوش مصنوعی: هرگز از گفت‌وگو با دوستان و هم‌زبانان خود فاصله نگیر و خود را در گفت‌وگوهای بیگانگان نینداز.
طلعت بیگانه نه میمون بود
خاصه که سالش ز تو افزون بود
هوش مصنوعی: چهره‌ی بیگانه برای ما خوشایند نیست، به ویژه اینکه سن او از تو بیشتر است.
ور به دبستان سر و کارت دهند
لوح «الف بی » به کنارت نهند
هوش مصنوعی: اگر در دبستان به تو لوح «الف بی» دهند و آن را در کنارت بگذارند،
پهلوی هر سفله مشو جانشین
از همه یکتا شو و تنها نشین
هوش مصنوعی: به دیگران وابسته نشو و به خودت بیشتر اهمیت بده. سعی کن مستقل و مورد اعتماد خودت باش، نه اینکه دنبال همراهی با افراد بی‌ارزش باشی.
گرچه به خود نیست کج اندام «الف »
بین که چه سان کج شده در «لام الف »
هوش مصنوعی: هرچند که خود «الف» به شکل کج و منحرف نیست، اما ببین چگونه در «لام الف» به شکل کجی درآمده است.
لوح خود آن دم که نهی بر کنار
چون «الف » انگشت ازان بر مدار
هوش مصنوعی: وقتی لوح تو را کنار می‌گذاری، مانند حرف «الف»، انگشتت را از آن دور نگهدار.
«دل » وش از شرم فکن سر به پیش
«صاد» صفت دوز بر آن چشم خویش
هوش مصنوعی: دل به خاطر شرم و خجالت، سرش را پایین می‌اندازد و به چشمان خود نگاهی نمی‌کند.
خنده زنان گاه به آن گه به این
رسته دندان منما همچو «سین »
هوش مصنوعی: با لبخند به این و آن نگاه نکن، که دندان‌هایت را مثل حرف «سین» نشان نده.
دل مکن از فکر پریشان دو نیم
تنگ دهان باش ز گفتن چو «میم »
هوش مصنوعی: به نگرانی‌ها و افکار آشفته‌ات دلبسته نباش. در گفتن و در بیان احساساتت مانند حرف زدن «میم» که آرام و بی‌تنگی است، خودت را کنترل کن.
گوش مده بیهده هر قیل و قال
تا نکشی درد سر گوشمال
هوش مصنوعی: به حرف‌های بی‌مورد و بی‌معنی گوش نده، چون ممکن است باعث مشکلات و دردسر برایت شود.
دار ادب درس معلم نگاه
تا نشوی طبلک تعلیمگاه
هوش مصنوعی: با دقت به آداب و رفتارهای آموزنده توجه کن تا در محیط آموزشی موجه و محترم بمانی.
سیلی او گرچه فضیلت ده است
گر تو به سیلی نرسانی به است
هوش مصنوعی: اگرچه سیلی او به نوعی ارزشمند و بزرگ است، اما اگر تو خود را به او نزدیک نکنی، بهتر است.
پی چو به سر منزل قرآن بری
روزی هر روزه ازان خوان خوری
هوش مصنوعی: هر روز به سراغ قرآن برو و از آیات آن بهره‌مند شو.
چند گره زن به میان رحل وار
شاهد مصحف بنشان بر کنار
هوش مصنوعی: چند گره‌زن به میان رحل، در کنار شاهدی که مصحف را قرار دهد.
باش ز رخسار نکو فال او
محو تماشای خط و خال او
هوش مصنوعی: بگذار که زیبایی صورتش مرا مدهوش کند و مجذوب نقش و نگار روی او شوم.
هر چه کنی زو گهر سلک خویش
ساز به تکرار زبان ملک خویش
هوش مصنوعی: هرچه انجام دهی، آن را با نگهبانی از هویّت خود بساز و با زبان رسمی و مورد تأیید در جامعه بیان کن.
حرف نوشته به دل طفل خرد
گزلک نیسان نتواند سترد
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که یک حرف یا پیام که در دل یک کودک بی‌گناه و معصوم ذخیره شده است، نمی‌توان به سادگی از ذهن او پاک کرد یا نادیده گرفت.
چون تو حق حفظ وی آری بجای
حفظ حق از جانت شود غم زدای
هوش مصنوعی: وقتی که تو برای حفظ کسی ارزش قائل هستی، در واقع باید بجای اینکه تنها از حق خود دفاع کنی، به فکر دیگران نیز باشی. در این صورت، درد و غم از وجودت دور خواهد شد.
دست طلب ده به قلم گاه گاه
شو به سوی خطه خط رو به راه
هوش مصنوعی: برای رسیدن به خواسته‌هایت، دست خود را به سمت نوشتن دراز کن و گاهی به سمت زمین و منطقه‌ای که به آن خطوط و مسیرها می‌گویند، برو.
باز نشان از ره کسب کمال
از نم آن نایژه گرد ملال
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که برای دستیابی به کمال و پیشرفت، باید از غم و اندوه رها شویم و از نشانه‌ها و درس‌هایی که در مسیر زندگی با آن روبه‌رو می‌شویم، بهره‌برداری کنیم.
کوش به تحسین خط از هر نمط
لیک نه چندان که شوی جمله خط
هوش مصنوعی: به تلاش خود برای ستایش و تحسین خط و نوشتار ادامه بده، اما نه به گونه‌ای که همه‌ی کارها و نوشته‌هایت را تحت تأثیر قرار دهد و شبیه به یک خط یکدست و یکنواخت شوند.
صفر مکن بهر سه انگشت خویش
از گهر هر هنری مشت خویش
هوش مصنوعی: به خاطر سه انگشت خود، از گنجینه هر هنری هم دست نکش.
شعر اگرچه هنری دیگر است
شمه ای از عیب به شعر اندر است
هوش مصنوعی: این شعر بیان می‌کند که با وجود اینکه شعر نوعی هنر متفاوت است، باز هم ممکن است دارای برخی نقص‌ها یا عیب‌ها باشد.
شعر که عیبش ز میان سر زند
همت پاکانش قلم در زند
هوش مصنوعی: وقتی ایرادات شعر از بین برود،人的نیکوکار با زحمت و تلاش خود بر آن می‌افزاید.
ور فتدت گه گهی اندیشه اش
کوش که چون من نکنی پیشه اش
هوش مصنوعی: اگر گاهی به فکر او بیفتی، سعی کن که مانند من در کار او نباشی و به او مشغول نشوی.
هر نفس آمد گهری ارجمند
قیمت آن بیشتر از چون و چند
هوش مصنوعی: هر لحظه که به دنیا می‌آییم، ارزش و اهمیت آن لحظه بیشتر از هر چیز دیگری است.
آن گهر از دست مده رایگان
خاصه که در مدح فرومایگان
هوش مصنوعی: این گوهر گرانبها را به آسانی از دست نده، به ویژه زمانی که در مورد افراد بی‌ارزش صحبت می‌شود.
محنت این کار به خود ره مده
رنج کشی در طلب علم به
هوش مصنوعی: در این دنیا زحمت و سختی به خودت نده و در مسیر کسب علم، رنج و مشقت را تحمل کن.
تاج سر جمله هنرهاست علم
قفل گشای همه درهاست علم
هوش مصنوعی: علم و دانش به منزله‌ی تاجی است که بر سر همه‌ی هنرها قرار دارد و همچون یک کلید، قادر است قفل تمام درها را باز کند.
در طلب علم کمر چست کن
دست ز اشغال دگر سست کن
هوش مصنوعی: برای کسب علم و دانش، خود را آماده کن و از مشغولیت‌های دیگر دست بکشی.
با تو پس از علم چه گویم سخن
علم چو آید به تو گوید چه کن
هوش مصنوعی: وقتی با تو هستم، دیگر درباره علم چه می‌توانم بگویم؟ چون وقتی علم به تو نزدیک می‌شود، خودش می‌گوید چه باید کرد.
علم کثیر آمد و عمرت قصیر
آنچه ضروریست به آن شغل گیر
هوش مصنوعی: علم و دانش بسیار به دست آمده، اما عمر انسان کوتاه است؛ بنابراین بر روی آنچه که واقعاً ضروری است تمرکز کن و به آن بپرداز.
هر چه ضروریست چو حاصل کنی
به که عمارتگری دل کنی
هوش مصنوعی: هر چه برایت لازم و ضروری است، بهتر است به دست آوردی، تا این که بخواهی تنها به زیباسازی ظاهری دل خود بپردازی.
آنست عمارتگری دل که دل
واکشی از کشمکش آب و گل
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که دل به مانند یک بنا است که با هنر و دقت ساخته شده و باید از مشکلات و چالش‌های زندگی، همچون درگیری آب و خاک، به دور باشد و در آرامش بماند. در واقع، دل باید از تنش‌ها و کشاکش‌های دنیا دور شود تا بتواند به خوبی عمل کند و زیبایی خود را حفظ کند.
پای به دامن کشی و سر به جیب
تن به شهادت دهی و جان به غیب
هوش مصنوعی: قدم می‌گذاری و از زندگی کناره‌گیری می‌کنی، به شهادت تن می‌سپاری و جانت را به عالم غیب می‌رسانی.
یاد خدا پردگی هش کنی
هر چه بجز اوست فرامش کنی
هوش مصنوعی: به یاد خدا باش و از هر چیزی که غیر از اوست، غافل شو و فراموش کن.