گنجور

بخش ۵۸ - مقاله نوزدهم در حسب حال خام طمعانی که از شعر شعر دامی بر ساخته اند و در دست و پای هر پخته و خامی انداخته

بحر ازل موج کرم برگرفت
دامن ساحل همه گوهر گرفت
جوهری طبع سخن پروران
کرد نگاهی به فراست در آن
هر چه سزا بود به سفتن بسفت
وانچه نه در پرده نسیان نهفت
زان گهر سفته هزاران هزار
گوش جهان را شده بین گوشوار
حیف که این قوم گهر ناشناس
مهره کش سلک امید و هراس
هر چه بر آن نام گهر بسته اند
مهره صفت بر دم خر بسته اند
گوهر کرده ز شرف زهرگی
زان شرف افتاده به خر مهرگی
ای که رسد از دل دانشورت
مرسله بر مرسله زان گوهرت
پرده گشای هنر خویش باش
نرخ فزای گهر خویش باش
باش به دکانچه دوران به هوش
جنس گران را مشو ارزان فروش
داشت فلک چون به تو ارزانیش
تو مده ارزان ز گران جانیش
چند ز تار طمع و پود لاف
بر قد هر سفله شوی حله باف
چند نهی نام لئیمان کریم
چند کنی وصف سفیهان حلیم
آن که به صد نیش یکی قطره خون
ناید از امساک ز دستش برون
نام کفش قلزم احسان کنی
وصف به بحر گهر افشان کنی
وان که به تعلیمگه ماه و سال
شکل الف را نشناسد ز دال
عارف آغاز ازل خوانیش
واقف انجام ابد دانیش
وان که چو از گربه برآید خروش
رو نهد از بیم به سوراخ موش
شیر ژیان ببر بیان گوییش
بلکه دلاورتر ازان گوییش
این همه اندیشه ناراست چیست
این همه آیین کم و کاست چیست
این همه از حرص و طمع زاده است
خود که ز خرص و طمع آزاده است
دور بود جوع طمع از شبع
گرسنه چشمند حروف طمع
شب که طمع بر تو کمین آورد
پشت قناعت به زمین آورد
رخت به بیغوله ماتم کشی
بیهده ای چند فراهم کشی
پوست کنی معنی استاد را
عور کنی طرفه بغداد را
برکشی از شاهد اطلس لباس
اطلس و سازیش لباس از پلاس
قافیه معیوب و روی ناروا
علت وزنش الم بی دوا
صدر و عجز بی مزه و خام ازو
حشو خبر داده خود این نام ازو
از تعب طبع کج اندیش خویش
چون شوی آسوده نهی پیش خویش
کهنه دواتی چو دلت تار و تنگ
کاغذی از تیره رخت برده رنگ
خامه چو نظم سخنت سخت سست
املی ناراست خط نادرست
گشته دو تا میل سوادش کنی
واسطه نیل مرادش کنی
در سر دستار زنی صبحگاه
قطره زنان تا در اصحاب جاه
خواجه به رویی که مبیناد کس
منتظر او منشیناد کس
چون بدر آید پس صد انتظار
بر زبر بهتری از خود سوار
پیش دوی بوسه به پایش دهی
لابه کنان داد ثنایش دهی
رقعه شعر آوری از سر برون
صد رقم از حرص و طمع در درون
آردش آن رقعه که صدپاره باد
نامه عصیان و قیامت به یاد
تا نخورد زخم سفاهت ز تو
رقعه ستاند به کراهت ز تو
او ز زبان طلبت در گریز
حرص تو دندان طمع کرده تیز
بیهده گفتار تو در مدح کس
نقش بر آب است و گره بر نفس
مزد بر آن بیهده بیهوده است
خاصه ازان کس که نفرموده است
طرفه که کاری به تبرع کنی
باز بر آن مزد توقع کنی
سوخت جهان از طمع خام تو
خلق به جان آمد از ابرام تو
ترک لجاج و کم ابرام گیر
یکدم ازین دغدغه آرام گیر
خواجه ز فضل تو به صد دل ملول
تو ز ندیمیش زبان پر فضول
تو به حضورش به سرور آمده
او ز حضور تو نفور آمده
منتظر وقت نشسته که چون
با تو دهد نفرت خاطر برون

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بحر ازل موج کرم برگرفت
دامن ساحل همه گوهر گرفت
هوش مصنوعی: دریای ازلی موجی از محبت را به خود جذب کرد و دامن ساحل را پر از گوهرها کرد.
جوهری طبع سخن پروران
کرد نگاهی به فراست در آن
هوش مصنوعی: شاعر با نگاهی عمیق و هوشمندانه، استعداد و ذوق سخن‌سرایی را شکوفا کرده است.
هر چه سزا بود به سفتن بسفت
وانچه نه در پرده نسیان نهفت
هوش مصنوعی: هر چیزی که برای جذب و نزدیک شدن به آن مناسب بود، جذب شده و هر چیزی که در یادها نمانده و فراموش شده، کنار گذاشته می‌شود.
زان گهر سفته هزاران هزار
گوش جهان را شده بین گوشوار
هوش مصنوعی: از آن مروارید با ارزش، هزاران گوش و چشمان جهان مانند گوشواره‌ای شده‌اند که زیبایی‌اش را می‌نگرند.
حیف که این قوم گهر ناشناس
مهره کش سلک امید و هراس
هوش مصنوعی: متأسفانه این گروه مردم ارزش و جایگاه واقعی خود را نمی‌شناسند و در میان دو حس امید و ترس، در حال تلاش و کوشش هستند.
هر چه بر آن نام گهر بسته اند
مهره صفت بر دم خر بسته اند
هوش مصنوعی: هر چه نام باارزشی دارند، مانند جواهرات، در واقع به چیزی کم‌ارزش مانند دمی که به الاغ متصل است، تعلق دارند.
گوهر کرده ز شرف زهرگی
زان شرف افتاده به خر مهرگی
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به ارزش و اهمیت چیزهایی اشاره دارد که به دلیل ویژگی‌های خاص خود، مورد توجه و احترام قرار گرفته‌اند. در حقیقت، چیزی که از نظر والا و گرانبهاست، ممکن است در نتیجه برخی شرایط به موقعیتی کمتر با ارزش برسد. به عبارتی می‌توان گفت، شرافت و ارزش چیزها همواره ثابت نیستند و گاهی اوقات تحت تأثیر عوامل مختلف قرار می‌گیرند.
ای که رسد از دل دانشورت
مرسله بر مرسله زان گوهرت
هوش مصنوعی: ای کسی که نامه‌ای از دل عالم به تو می‌رسد، به خاطر ارزش و مقام بلندت.
پرده گشای هنر خویش باش
نرخ فزای گهر خویش باش
هوش مصنوعی: آثار هنری خود را به نمایش بگذار و در ارزش و بهای خود، روز به روز افزایش ده.
باش به دکانچه دوران به هوش
جنس گران را مشو ارزان فروش
هوش مصنوعی: به هوش باش و برای فروش کالای با کیفیت و ارزشمند خود را ارزان نفروش.
داشت فلک چون به تو ارزانیش
تو مده ارزان ز گران جانیش
هوش مصنوعی: فلک وقتی تو را به بهایی کم به دست می‌دهد، نباید ارزش خود را پایین بیاری؛ زیرا جانت از آن بسیار گرانبهاتر است.
چند ز تار طمع و پود لاف
بر قد هر سفله شوی حله باف
هوش مصنوعی: چندین بار به خاطر طمع و ادعاهای بی‌اساس، ممکن است لباس زیبایی برای آدم‌های پایین‌مرتبه ببافی.
چند نهی نام لئیمان کریم
چند کنی وصف سفیهان حلیم
هوش مصنوعی: چند بار باید از آدم‌های بدسگال نام ببری؟ و چند بار باید صفات نادان‌ها و دوراندیشان را بیان کنی؟
آن که به صد نیش یکی قطره خون
ناید از امساک ز دستش برون
هوش مصنوعی: آن کسی که به رغم صد زخم و درد، حتی یک قطره خون نیز از خود نمی‌ریزد، نشان‌دهنده این است که از خودداری و پرهیز، هیچ چیزی از او بروز نخواهد کرد.
نام کفش قلزم احسان کنی
وصف به بحر گهر افشان کنی
هوش مصنوعی: اگر نام کفش تو را احسان بگذاری، این کار را به گونه‌ای انجام می‌دهی که مانند دریا پر از گوهر و زیور باشد.
وان که به تعلیمگه ماه و سال
شکل الف را نشناسد ز دال
هوش مصنوعی: کسی که در مدرسه و درسی که بر اساس زمان و ماه آموزش داده می‌شود، نتواند حرف الف را بشناسد، پس به دال هم نمی‌رسد و آن را نمی‌شناسد.
عارف آغاز ازل خوانیش
واقف انجام ابد دانیش
هوش مصنوعی: عاشق واقعی که از ابتدا آگاهی دارد، به پایان و نتیجهٔ جاودانگی نیز آگاه است.
وان که چو از گربه برآید خروش
رو نهد از بیم به سوراخ موش
هوش مصنوعی: کسی که وقتی گربه صدا می‌زند، از ترس به سوراخ موش می‌رود.
شیر ژیان ببر بیان گوییش
بلکه دلاورتر ازان گوییش
هوش مصنوعی: شیر در میدان جنگ یا مبارزه، به خودی خود نمی‌تواند قدرت و شجاعت واقعی‌اش را نشان دهد، بلکه کسانی هستند که از او دلیرتر و شجاع‌ترند و داستان‌های بزرگتر و بهتری از او دارند.
این همه اندیشه ناراست چیست
این همه آیین کم و کاست چیست
هوش مصنوعی: این همه فکر و خیال نادرست از چیست؟ چرا این همه قوانین و اصول ناقص وجود دارد؟
این همه از حرص و طمع زاده است
خود که ز خرص و طمع آزاده است
هوش مصنوعی: این همه مشکل‌ها و ناراحتی‌ها به خاطر حرص و طمع انسان‌هاست، در حالی که خود انسان‌ها می‌توانند از این حرص و طمع دوری کنند و آزاد باشند.
دور بود جوع طمع از شبع
گرسنه چشمند حروف طمع
هوش مصنوعی: دوری گرسنگی از طمع باعث می‌شود که چشم گرسنه، به حروف طمع ننگارد و به آن‌ها نرسد.
شب که طمع بر تو کمین آورد
پشت قناعت به زمین آورد
هوش مصنوعی: در شب وقتی که آرزوها به تو نزدیک می‌شوند، خودت را با قناعت راضی و آرام نگه‌دار.
رخت به بیغوله ماتم کشی
بیهده ای چند فراهم کشی
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که تو بیهوده و بدون دلیل به سوگ و اندوه مشغول هستی و خود را به زحمت می‌اندازی. فال و فهمیدن درد را در مکان‌های تاریک و بی‌حجم جستجو می‌کنی، در حالی که این کار تنها باعث خستگی و دلگیری تو می‌شود.
پوست کنی معنی استاد را
عور کنی طرفه بغداد را
هوش مصنوعی: پوست کندن به معنای عریان کردن و آشکار ساختن یک حقیقت است. در اینجا، اشاره به استاد به عنوان یک فرد عاقل و دانا دارد و "عور کردن" به معنای ناپسند و غیراخلاقی کردن یک چیز است. "طرفه بغداد" به زیبایی و شکوه شهر بغداد اشاره دارد. در کل، این متن به نقد یا توصیف تضعیف و کم ارزش کردن دانایی و زیبایی می‌پردازد.
برکشی از شاهد اطلس لباس
اطلس و سازیش لباس از پلاس
هوش مصنوعی: تو از جامه‌های لطیف و زیبا مانند اطلس می‌کشی، و به هم آمیختن آن با پارچه‌های دیگر را همچون دوخت لباس از پلاس نشان می‌دهی.
قافیه معیوب و روی ناروا
علت وزنش الم بی دوا
هوش مصنوعی: شعر به نوعی ناپایدار و غیرمنظم است و دلیل این مشکل، عدم تطابق قافیه‌ها و تناسب وزن آن می‌باشد.
صدر و عجز بی مزه و خام ازو
حشو خبر داده خود این نام ازو
هوش مصنوعی: این شعر به بیان این نکته می‌پردازد که نقص و عدم قابلیت نمی‌تواند نام و نشان ارزشمندی به کسی بدهد. در واقع، اگر کسی دارای ویژگی‌های نادر و بارز نباشد، نمی‌تواند به سادگی خود را مطرح کند یا مورد توجه قرار گیرد. این اشاره به این دارد که برای جلب توجه یا احترام، باید از ویژگی‌های خاص و برجسته برخوردار باشیم.
از تعب طبع کج اندیش خویش
چون شوی آسوده نهی پیش خویش
هوش مصنوعی: اگر از افکار نادرست و منفی خود رها شوی و آرامش پیدا کنی، چیزی نمی‌تواند تو را اذیت کند و در زندگی‌ات راحت‌تر خواهی بود.
کهنه دواتی چو دلت تار و تنگ
کاغذی از تیره رخت برده رنگ
هوش مصنوعی: اگر دلت پر از غم و ناراحتی باشد، مانند دواتی قدیمی که رنگ کاغذ را می‌برد، احساساتت نیز به تیره‌گی و بی‌رنگی می‌افتد.
خامه چو نظم سخنت سخت سست
املی ناراست خط نادرست
هوش مصنوعی: وقتی که قلم تو ناتوان و ضعیف باشد، حرف‌ها و سخنان تو هم نااستوار و نادرست خواهد بود.
گشته دو تا میل سوادش کنی
واسطه نیل مرادش کنی
هوش مصنوعی: دو چیز وجود دارد که باید به آن‌ها توجه کنی تا به خواسته‌ات برسی.
در سر دستار زنی صبحگاه
قطره زنان تا در اصحاب جاه
هوش مصنوعی: در ابتدای صبح، بر روی سر زن جواهری می‌درخشد و در میان جمعی که در جستجوی مقام و جایگاه هستند، احساس می‌شود.
خواجه به رویی که مبیناد کس
منتظر او منشیناد کس
هوش مصنوعی: حضور خواجه به گونه‌ای است که هیچ‌کس انتظار دیدن او را ندارد و بنابراین هیچ‌کس نباید در انتظار او بماند.
چون بدر آید پس صد انتظار
بر زبر بهتری از خود سوار
هوش مصنوعی: وقتی قمر نمایان شود، انتظارها به پایان می‌رسد و درخشش و زیبایی آن به مراتب بیشتر از هر چیز دیگری است.
پیش دوی بوسه به پایش دهی
لابه کنان داد ثنایش دهی
هوش مصنوعی: به او که برایت ارزش و مقام خاصی دارد، به حالت نیاز و التماس، عشق و محبت خود را ابراز کن و به پای او بیفت.
رقعه شعر آوری از سر برون
صد رقم از حرص و طمع در درون
هوش مصنوعی: شعر تو را از کاغذ می‌آورند بیرون، اما در دل تو نشانه‌هایی از حرص و طمع نهفته است.
آردش آن رقعه که صدپاره باد
نامه عصیان و قیامت به یاد
هوش مصنوعی: آن برگه‌ای که بادی آن را پاره کرده، یادآور نامه‌ای است که درباره سرکشی و روز قیامت نوشته شده است.
تا نخورد زخم سفاهت ز تو
رقعه ستاند به کراهت ز تو
هوش مصنوعی: برای جلوگیری از آسیب دیدن از نادانی خود، از تو خواهش می‌کند که نامه‌ای را با اکراه دریافت کند.
او ز زبان طلبت در گریز
حرص تو دندان طمع کرده تیز
هوش مصنوعی: او از زبان خواسته‌ات فرار می‌کند و حرص تو به او باعث شده که دندان‌هایش را تیز کند.
بیهده گفتار تو در مدح کس
نقش بر آب است و گره بر نفس
هوش مصنوعی: گفتن چیزهای بی‌فایده درباره کسی، مانند نقشی است که بر روی آب می‌زنی یا گره‌ای که به نفس خودت می‌زنی; یعنی هیچ ارزشی ندارد و به هیچ‌جا نمی‌رسد.
مزد بر آن بیهده بیهوده است
خاصه ازان کس که نفرموده است
هوش مصنوعی: عمل کردن به چیزی که فایده‌ای ندارد، به خصوص از شخصی که در مورد آن چیزی نگفته است، بی‌معنا و بی‌فایده است.
طرفه که کاری به تبرع کنی
باز بر آن مزد توقع کنی
هوش مصنوعی: عجیب است که وقتی بدون درخواست و انتظاری کاری انجام می‌دهی، دوباره توقع پاداش برای آن کار را داشته باشی.
سوخت جهان از طمع خام تو
خلق به جان آمد از ابرام تو
هوش مصنوعی: جهان به خاطر طمع بی‌پایه تو دچار زحمت و آسیب شده است و مردم به خاطر stubbornness و پافشاری تو به شدت رنج می‌برند.
ترک لجاج و کم ابرام گیر
یکدم ازین دغدغه آرام گیر
هوش مصنوعی: مدتی از سرسختی و پافشاری دست بکش و یک لحظه از این نگرانی‌ها و دغدغه‌ها فاصله بگیر.
خواجه ز فضل تو به صد دل ملول
تو ز ندیمیش زبان پر فضول
هوش مصنوعی: آقا، برکت تو باعث دل‌سردی تو شده، چون رفیقت خیلی درباره‌ات صحبت می‌کند و این موضوع برایت خسته‌کننده شده است.
تو به حضورش به سرور آمده
او ز حضور تو نفور آمده
هوش مصنوعی: تو به محضر او خوشحال آمده‌ای، در حالی که او از حضور تو ناخوشنود است.
منتظر وقت نشسته که چون
با تو دهد نفرت خاطر برون
هوش مصنوعی: او در انتظار است تا زمانی برسد که بتواند از دلش کینه‌ای که نسبت به تو دارد را بیرون بریزد.