بخش ۵۶ - مقاله هژدهم در اشارت به عشق که شور آن نمک خوان جگرخواران است و جراحت آن راحت جان دلفگاران
رونق ایام جوانیست عشق
مایه کام دو جهانیست عشق
میل تحرک به فلک عشق داد
ذوق تجرد به ملک عشق داد
چون گل جان بوی تعشق گرفت
با گل تن رنگ تعلق گرفت
رابطه جان و تن ما ازوست
مردن ما زیستن ما ازوست
علوی و سفلی همه بند ویند
پست شو قدر بلند ویند
مه که به شب نوردهی یافته
پرتوی از مهر بر او تافته
خاک ز گردون نشود تابناک
تا اثر مهر نیفتد به خاک
چون به تن آزاده ز مهر است دل
سنگ سیاهیست در آن تیره گل
هر که نه در آتش عشق است غرق
از دل او تا به صنوبر چه فرق
کار صنوبر چو بود غافلی
از غم عشق، او که و صاحبدلی
زندگی دل به غم عاشقیست
تارک جان بر قدم عاشقیست
تا نشود عشق به دل پردگی
گرمی دل نیست جز افسردگی
ای شده کار تو بد از نیکوان
جفت صد اندوه ز طاق ابروان
حال تو از خال سیاهان تباه
روز تو از مشک عذاران سیاه
رهزن خوابت شده چشمان مست
توبه تو یافته زیشان شکست
هر که شد از سروقدان سرفراز
ساخت سرت پست به خاک نیاز
هر که به رخ نقطه سودا نهاد
داغ غمت بر دل شیدا نهاد
هر که به لب آب حیات آمدت
رخ ز خطش در ظلمات آمدت
گه دم از اندیشه ماهی زنی
ماه فلک بینی و آهی زنی
گه ز گلی خرم و خندان شوی
نغمه سرا بلبل بستان شوی
گه به غزالی دل شیدا دهی
روی چو دیوانه به صحرا نهی
یار هم آغوش به هر باده نوش
تو پس زانوی غم اندر خروش
یار هم آواز به هر حیله ساز
تو ز تب فرقت او در گداز
یار هم آهنگ به هر سینه تنگ
تو ز دلش کوفته بر سینه سنگ
زیرکیی ورز و چنان گیر یار
کش بود اندر دل و جانت قرار
محرم خلوتگه رازت شود
مونس شب های درازت شود
جغد نیی جلوه به هر کاخ چند
مرغ نیی نغمه ز هر شاخ چند
جلوه گر کنگر یک کاخ شو
نغمه زن طارم یک شاخ شو
رو به یکی آر که فرخندگیست
ترک دویی کن که پراکندگیست
میوه مقصود کی آرد درخت
تا نکند پای به یک جای سخت
بخش ۵۵ - حکایت زنگی که روی خود را در آیینه بی زنگ دید و به عکس روی خود آیینه را نپسندید: دیو نژادی چو یکی تیره ابربخش ۵۷ - حکایت عاشقی که در حضور معشوق به قصد دیگری دیده گشاد و بدان کج نظری از نظر معشوق افتاد: بوالهوسی بر سر راهی رسید
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
رونق ایام جوانیست عشق
مایه کام دو جهانیست عشق
هوش مصنوعی: عشق در دوران جوانی باعث نشاط و شادابی زندگی است و میتواند سرمنشا خوشبختی در این دنیا و آن دنیا باشد.
میل تحرک به فلک عشق داد
ذوق تجرد به ملک عشق داد
هوش مصنوعی: میل به حرکت و تغییر باعث شد عشق به آسمانها برود و احساس آزادی و بیقیدی، عشق را به موجودات دیگر هدیه کند.
چون گل جان بوی تعشق گرفت
با گل تن رنگ تعلق گرفت
هوش مصنوعی: وقتی که روح مانند گل عطر عشق را احساس کرد، جسم هم رنگ وابستگی را به خود گرفت.
رابطه جان و تن ما ازوست
مردن ما زیستن ما ازوست
هوش مصنوعی: رابطه روح و بدن ما از آن خالق است؛ زندگی و مرگ ما نیز به او وابسته است.
علوی و سفلی همه بند ویند
پست شو قدر بلند ویند
هوش مصنوعی: همه موجودات، چه در بالاترین مقامها و چه در پایینترین جاها، به وجود او وابستهاند؛ هر کس که به مقام والایی دست یابد، از او ناشی میشود.
مه که به شب نوردهی یافته
پرتوی از مهر بر او تافته
هوش مصنوعی: ماه که در شب روشن شده، شعلهای از محبت بر او تابیده است.
خاک ز گردون نشود تابناک
تا اثر مهر نیفتد به خاک
هوش مصنوعی: خاک نمیتواند از آسمان نورانی و درخشان شود مگر اینکه عشق و محبت بر آن بیفتد.
چون به تن آزاده ز مهر است دل
سنگ سیاهیست در آن تیره گل
هوش مصنوعی: وقتی دل آزاده از محبت پر شده باشد، قلب سنگی و سیاه در میان این گلهای تیره و غمگین وجود دارد.
هر که نه در آتش عشق است غرق
از دل او تا به صنوبر چه فرق
هوش مصنوعی: هر کس که در آتش عشق فرو نرود، دلش هیچ تفاوتی با دل یک درخت صنوبر ندارد.
کار صنوبر چو بود غافلی
از غم عشق، او که و صاحبدلی
هوش مصنوعی: وقتی که صنوبر دلسوزی از عشق نداشته باشد، به کار خود ادامه میدهد و بیخبر از غمهای دل، زندگیاش را میگذراند.
زندگی دل به غم عاشقیست
تارک جان بر قدم عاشقیست
هوش مصنوعی: زندگی پر از غم و اندوه عشق است و شخص در راه عشق، جان خود را نیز فدای معشوق میکند.
تا نشود عشق به دل پردگی
گرمی دل نیست جز افسردگی
هوش مصنوعی: تا زمانی که عشق به دل نرسد، دل نمیتواند گرم شود و نبود عشق تنها باعث افسردگی خواهد شد.
ای شده کار تو بد از نیکوان
جفت صد اندوه ز طاق ابروان
هوش مصنوعی: ای کار تو به خاطر خوبیها خراب شده است، و از ابروهای تو صد اندوه بر دلها نشسته است.
حال تو از خال سیاهان تباه
روز تو از مشک عذاران سیاه
هوش مصنوعی: حالت به خاطر تیرگی سیاهان خراب است و روزت تحت تأثیر عطر سیاهپوشان است.
رهزن خوابت شده چشمان مست
توبه تو یافته زیشان شکست
هوش مصنوعی: چشمان مست تو به خواب من حمله کردهاند و من از این وضعیت به توبه دست یافتهام.
هر که شد از سروقدان سرفراز
ساخت سرت پست به خاک نیاز
هوش مصنوعی: هر کس که به زیبایی و قامت بلند دست یابد، سر تو را به خاک نیاز و احترام میساید.
هر که به رخ نقطه سودا نهاد
داغ غمت بر دل شیدا نهاد
هوش مصنوعی: هر کسی که زیبایی و جذابیت چهرهات را مشاهده کند، نشان و علامتی از غم و اندوهت را بر دل عاشق گذاشته است.
هر که به لب آب حیات آمدت
رخ ز خطش در ظلمات آمدت
هوش مصنوعی: هر کس که در کنار آب حیات قرار بگیرد، چهرهاش از زیبایی و نور، در میان تاریکیها میدرخشد.
گه دم از اندیشه ماهی زنی
ماه فلک بینی و آهی زنی
هوش مصنوعی: هر از گاهی دربارهی فکر و ذهن خود صحبت میکنی، مانند این که اگر به ماه آسمان نگاه کنی، از دل برمیآید و آهی میکشی.
گه ز گلی خرم و خندان شوی
نغمه سرا بلبل بستان شوی
هوش مصنوعی: گاهی از گل سرخ شاد و خوشحال میشوی و مانند بلبل باغ، آوازخوان و سرزنده میگردی.
گه به غزالی دل شیدا دهی
روی چو دیوانه به صحرا نهی
هوش مصنوعی: زمانی که به یک غزال زیبا و دلربا نگاه کنی، دل شیدا و عاشقانهات را به او بسپار، آنقدر که مانند یک دیوانه به دشت و صحرا بروی و از زیبایی او لذت ببری.
یار هم آغوش به هر باده نوش
تو پس زانوی غم اندر خروش
هوش مصنوعی: دوست به قدری غرق در لذتهای زندگی است که بعد از آن، دچار اندوه و ناراحتی میشود.
یار هم آواز به هر حیله ساز
تو ز تب فرقت او در گداز
هوش مصنوعی: دوست به هر روشی سرود میخواند، زیرا از درد فراق او در عذاب است.
یار هم آهنگ به هر سینه تنگ
تو ز دلش کوفته بر سینه سنگ
هوش مصنوعی: دوست همراه با هر کسی که در دلش احساس تنگی میکند، بر سینهاش زجر و درد را به جان میخرد.
زیرکیی ورز و چنان گیر یار
کش بود اندر دل و جانت قرار
هوش مصنوعی: زیرکی و هوشمندی را پرورش بده و چنان کن که عشق و محبوبی در دل و جانت آرامش پیدا کند.
محرم خلوتگه رازت شود
مونس شب های درازت شود
هوش مصنوعی: دوست نزدیک تو، در شبهای طولانی و تنهاییات، به تو کمک میکند تا رازهایت را با او در میان بگذاری.
جغد نیی جلوه به هر کاخ چند
مرغ نیی نغمه ز هر شاخ چند
هوش مصنوعی: جغد و مرغ به عنوان نمادهایی از وضعیتهای مختلف در زندگی میباشند. جغد نمایانگر ظاهری ناپسند و تاریک است که در هر کاخی ممکن است دیده شود، در حالی که مرغ، مظهر زیبایی و آواز خوش، از هر شاخهای به گوش میرسد. این بیان به نوعی به تضاد بین زشتی و زیبایی در محیطهای مختلف زندگی اشاره دارد.
جلوه گر کنگر یک کاخ شو
نغمه زن طارم یک شاخ شو
هوش مصنوعی: به زیبایی و به شکوه کاخ بپرداز و خود را مانند آوای خوشی که در دل nature است، به نمایش بگذار.
رو به یکی آر که فرخندگیست
ترک دویی کن که پراکندگیست
هوش مصنوعی: به کسی روی بیاور که خوشبختی و نیکی را به ارمغان میآورد و از دوری و پُروازی بپرهیز، زیرا انقطاع و پراکندگی خوب نیست.
میوه مقصود کی آرد درخت
تا نکند پای به یک جای سخت
هوش مصنوعی: درخت وقتی بار میدهد که به رشد و تکامل لازم رسیده باشد و به همین دلیل نباید در مسیر دشواری قرار بگیرد.