گنجور

بخش ۵۵ - حکایت زنگی که روی خود را در آیینه بی زنگ دید و به عکس روی خود آیینه را نپسندید

دیو نژادی چو یکی تیره ابر
لب چو خم نیل کبود و سطبر
زنگ چو انگشت نیفروخته
چهره چو چوبین طبقی سوخته
مانده دهن چون دهن جیفه باز
ناشده همچون در محنت فراز
یافت به ره آینه ای گردناک
ساخت به دامن رخش از گرد پاک
دیده چو بر روی ویش آرمید
شکلی از انسان که شنیدی بدید
آب دهان بر رخ پاکش فکند
وز کف خود خوار به خاکش فکند
گفت که تا قدر تو نشناختند
بر رهت این گونه نینداختند
پیش کسان پستی مقدار تو
نیست جز از زشتی دیدار تو
طینت اگر پاک چو من بودیت
کی به گل و خاک وطن بودیت
از بد و نیکی که پی اندر پی است
بهره هر چیز به قدر وی است
چون به رخ خویش نظر کم گشاد
عیب بر آیینه نه بر خود نهاد
بود همه نور و صفا آینه
شد ز رخش عیب نما آینه
طلعت او بود بدانسان سیاه
آینه را چیست ندانم گناه
جامی ازین گنبد آیینه رنگ
هر چه نماید به گه صلح و جنگ
کان سبب راحت و آزار توست
چون نگری صورت کردار توست

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دیو نژادی چو یکی تیره ابر
لب چو خم نیل کبود و سطبر
هوش مصنوعی: دیو به عنوان نماد نژادی، شبیه به تیره‌ای از ابرهاست که رنگ لبش مانند نیل آبی و قوی است.
زنگ چو انگشت نیفروخته
چهره چو چوبین طبقی سوخته
هوش مصنوعی: صدا مانند زنگی است که از آن استفاده نمی‌شود و چهره همچون چوبی است که در آتش سوخته و از حالت طبیعی‌اش خارج شده است.
مانده دهن چون دهن جیفه باز
ناشده همچون در محنت فراز
هوش مصنوعی: زبانم از سخن باز مانده و مانند درهایی که در سختی‌ها باز نمی‌شوند، بسته مانده است.
یافت به ره آینه ای گردناک
ساخت به دامن رخش از گرد پاک
هوش مصنوعی: در مسیر خود آینه‌ای گرد و صیقلی پیدا کرد و با دامن اسبش گرد و غبارش را پاک کرد.
دیده چو بر روی ویش آرمید
شکلی از انسان که شنیدی بدید
هوش مصنوعی: وقتی که چشمانم را بر چهره زیبای او می‌گذارم، به شکل انسانی که درباره‌اش شنیده‌ام، برخورد می‌کنم.
آب دهان بر رخ پاکش فکند
وز کف خود خوار به خاکش فکند
هوش مصنوعی: آب دهان بر چهره زیبای او می‌ریزد و از دست خود به زمین می‌افتد.
گفت که تا قدر تو نشناختند
بر رهت این گونه نینداختند
هوش مصنوعی: او گفت تا وقتی که مردم ارزش تو را ندانستند، این گونه در مسیر تو موانع ایجاد نکردند.
پیش کسان پستی مقدار تو
نیست جز از زشتی دیدار تو
هوش مصنوعی: در برابر دیگران، ارزش تو پایین‌تر از آن است که فقط به خاطر نازیبایی ملاقات تو باشد.
طینت اگر پاک چو من بودیت
کی به گل و خاک وطن بودیت
هوش مصنوعی: اگر سرشت تو مانند من خالص و پاک بود، آیا در گل و خاک وطن خودت به این شکل می‌بودی؟
از بد و نیکی که پی اندر پی است
بهره هر چیز به قدر وی است
هوش مصنوعی: هر چیزی در زندگی چه خوب و چه بد، بر اساس مقدار خود از آن بهره‌مند می‌شود.
چون به رخ خویش نظر کم گشاد
عیب بر آیینه نه بر خود نهاد
هوش مصنوعی: هرگاه به چهره‌ات نگاه می‌کنی، عیب‌ها را در آینه ببین و نه بر خودت کنار بگذار.
بود همه نور و صفا آینه
شد ز رخش عیب نما آینه
هوش مصنوعی: تمام زیبایی و نورانیت در او وجود داشت، اما عیوبش را آینه نشان داد.
طلعت او بود بدانسان سیاه
آینه را چیست ندانم گناه
هوش مصنوعی: چهره او به قدری جذاب و زیباست که نمی‌دانم چرا آینه نمی‌تواند این زیبایی را به خوبی نشان دهد.
جامی ازین گنبد آیینه رنگ
هر چه نماید به گه صلح و جنگ
هوش مصنوعی: در این دنیا، هر چیزی که در زمان صلح یا جنگ دیده می‌شود، می‌تواند مانند تصویرهایی در یک جام بازتاب یابد.
کان سبب راحت و آزار توست
چون نگری صورت کردار توست
هوش مصنوعی: هرچه به تو راحتی و آزار می‌بخشد، به خاطر عمل‌ها و رفتارهای خودت است. وقتی به کارهایت نگاه می‌کنی، می‌بینی که خودت موجب این احساسات شده‌ای.