بخش ۴۸ - مقاله چهاردهم در اشارت به حال وزیران و دبیران که رقم عدالت و ظلم بر صفحات ایام از رشحات اقلام ایشان است
ای چو قلم صورت خود کرده راست
میل رقم های کج از تو خطاست
تا قلم آسا به سر خود روی
گرچه همه نیک روی بد روی
هر که به یک حرف قلم کج نهاد
حرف وی از لوح بقا محو باد
چند به دفتر رقم ناصواب
یاد کن از دفتر یوم الحساب
تو به سه انگشت شده خامه زن
خلق ده انگشت ز تو در دهن
آنکه تو خوانیش صریر قلم
از رقمت هست نفیر قلم
خط که ورق تر کند از دست تو
خاک به سر بر کند از دست تو
جنبش کلک تو ز کم کاستی
برده ز بالای الف راستی
وز قلمت قاف جهان تا به قاف
پر شکن و تاب شده همچو کاف
نوک قلم از سر گزلک مخار
تیز مکن بیهده دندان مار
عاقبت آن مار ز راه ستیز
بر تو زند زخم ز دندان تیز
بلکه زده زخم تو ز افسردگی
نیستی آگاه ز آزردگی
مو که زند بر سر کلکت گه
از ره معنیت بود پند ده
کای به خرد گشته سمر تا به چند
جهد به کاری که به مو نیست بند
چند مددگاری ظالم کنی
وز مددش کسب مظالم کنی
تا ببری از دل ظالم غبار
گردن مظلوم کنی زیر بار
خرمن دهقان که به خون جگر
کشته وی آمده در ده به بر
سوخته خرمن بیداد توست
دانه و کاهش شده بر باد توست
دانه کنی نقل به انبار شاه
کاه بری بهر ستور سپاه
حصه دهقان چو شوی غور رس
دانه اشک و که رویست و بس
مایه تاجر که در آوارگی
جمع نشد جز به جگرخوارگی
شد ز براتت همه صرف زکات
در کف قبض است هنوز از برات
کاسب بیچاره که در شهر و کوی
ز آبله دست کند آبروی
در کف از آیین ستمکاریش
هیچ بجز آبله نگذاریش
خارکش پیر که چون خارپشت
خم بودش پشت ز خار درشت
چون شود از خار تهی پشت او
قیمت آن را کشی از مشت او
گاوک شیر آور هر پیر زال
خرج شد از تو به خراجات سال
گرسنه و تشنه شده گوشه گیر
خون جگر می خورد اکنون چو شیر
مال یتیمان به رهت پایمال
حاصل سایل ز تو ذل سؤال
زیور طفلانت ز طبع لئیم
هست زر سایل و در یتیم
نقل شب عیش تو نقل سخن
نو به نو از تیردلان کهن
مطرب تو آن که به بانگ بلند
مال فلان گوید چونست و چند
حیله به صد گونه نمودن توان
وز کفش آن مال ربودن توان
کار تو شد بار دل صد هزار
شرم نمی داری ازین کار و بار
پیش مکن دست تطاول برون
کز تو قلمرو چو قلم شد نگون
شه ز تو بدنام و رعیت خراب
ملک ز غوغای تو در اضطراب
کن نظر تجربه در همسران
تا نشوی تجربه دیگران
تجربه چوب به پهلوست سخت
به که به عبرت نگری بر درخت
لیک سر تجربه گیریت نیست
تجربه جز حرص وزیریت نیست
بخش ۴۷ - حکایت عمر عبدالعزیز که در همه عمر عزیز از افسر عین عدالت سربلند بود و از حلقه میم مروت کمربند: چون ثمر دوحه عبدالعزیزبخش ۴۹ - حکایت درازدستی که دست وی به بریدن از قلم وزارت کوتاه نشد: بود یکی شاه که در ملک و مال
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای چو قلم صورت خود کرده راست
میل رقم های کج از تو خطاست
هوش مصنوعی: ای که سر و قامتت همچون قلم صاف و راست است، اشتباه از توست اگر خطهای کج در کار تو دیده شود.
تا قلم آسا به سر خود روی
گرچه همه نیک روی بد روی
هوش مصنوعی: هرچند که همه زیباهای دنیا رو به زشتی میگذارند، اما من با خودم، با دست خودم، زیبا مینویسم و به خودم رسیدگی میکنم.
هر که به یک حرف قلم کج نهاد
حرف وی از لوح بقا محو باد
هوش مصنوعی: اگر کسی با نیت نادرستی کلامی بگوید، سخنش از یادها خواهد رفت و اثری از آن باقی نخواهد ماند.
چند به دفتر رقم ناصواب
یاد کن از دفتر یوم الحساب
هوش مصنوعی: به خاطر داشته باش، که در دفتر روز حساب، حسابهای نادرست و اشتباهاتت را ثبت کن.
تو به سه انگشت شده خامه زن
خلق ده انگشت ز تو در دهن
هوش مصنوعی: تو با سه انگشت به راحتی مینویسی، در حالی که دیگران با ده انگشت خود در حال تلاش هستند.
آنکه تو خوانیش صریر قلم
از رقمت هست نفیر قلم
هوش مصنوعی: کسی که تو را میخواند، صدای قلمش از نوشتهات به گوش میرسد.
خط که ورق تر کند از دست تو
خاک به سر بر کند از دست تو
هوش مصنوعی: وقتی قلم بر روی کاغذ حرکت میکند، نوشتههای تو به شکلی زیبا و دلنشین برمیگردند و اثر تو حتی بر روی خاک و زمین نیز نفوذ میکند و آن را تحول میبخشد.
جنبش کلک تو ز کم کاستی
برده ز بالای الف راستی
هوش مصنوعی: حرکات قلم تو به خاطر نقصهای کم، ویژگیهای خوب و راستین خود را به نمایش میگذارد.
وز قلمت قاف جهان تا به قاف
پر شکن و تاب شده همچو کاف
هوش مصنوعی: از نوشتار تو، قافلهی جهان به شدت تغییر کرده و به شکل تازهای در آمده است، مثل اینکه به دنیایی نو و پرجنبوجوش وارد شدهایم.
نوک قلم از سر گزلک مخار
تیز مکن بیهده دندان مار
هوش مصنوعی: نوک قلم را به کار بیهوده و تند نکن، مثل دندان مار که بیدلیل خطرناک باشد.
عاقبت آن مار ز راه ستیز
بر تو زند زخم ز دندان تیز
هوش مصنوعی: در نهایت، آن ماری که با تو به جنگ برمیخیزد، از دندان تیزش زخمی به تو خواهد زد.
بلکه زده زخم تو ز افسردگی
نیستی آگاه ز آزردگی
هوش مصنوعی: زخم تو از بیحوصلگی است و تو از اذیتهایی که کشیدهای، آگاهی نداری.
مو که زند بر سر کلکت گه
از ره معنیت بود پند ده
هوش مصنوعی: اگر مویی بر سر تو بایستد، آن گاه که به معنای بالا میرسد، نصیحتی برایت دارم.
کای به خرد گشته سمر تا به چند
جهد به کاری که به مو نیست بند
هوش مصنوعی: ای کسی که به دلیل خرد و داناییات، به تلاشی بیفایده دست زدهای، تا کی به کاری ادامه میدهی که هیچ ارتباطی به تو ندارد و نتیجهای در بر نخواهد داشت؟
چند مددگاری ظالم کنی
وز مددش کسب مظالم کنی
هوش مصنوعی: چقدر به ظالم کمک میکنی و از این کمکها به ظلم و ستم دست میزنید.
تا ببری از دل ظالم غبار
گردن مظلوم کنی زیر بار
هوش مصنوعی: برای اینکه دلی را از بار سنگین ظلم سبک کنی، باید به مظلوم کمک کنی و او را از زیر فشار ناجوانمردانه نجات دهی.
خرمن دهقان که به خون جگر
کشته وی آمده در ده به بر
هوش مصنوعی: محصولات کشاورزی کشاورز که با تلاش و عرق ریزان زیاد به دست آمده، حالا در ده به نمایش گذاشته شدهاست.
سوخته خرمن بیداد توست
دانه و کاهش شده بر باد توست
هوش مصنوعی: آتش خرمن از ظلم توست و محصولت در باد نابود شده است.
دانه کنی نقل به انبار شاه
کاه بری بهر ستور سپاه
هوش مصنوعی: دانه را از زمین درآورده و به انبار پادشاه میاوری و کاه را برای خوراک حیوانات سپاه میریزی.
حصه دهقان چو شوی غور رس
دانه اشک و که رویست و بس
هوش مصنوعی: به هنگام تلاش و زحمت کشاورز، هرچقدر که در زیر خاک کار کند، ممکن است تنها به اشک و ناباوری برسد و در نهایت، تنها چیزی که برای او میماند، درد و رنج باشد.
مایه تاجر که در آوارگی
جمع نشد جز به جگرخوارگی
هوش مصنوعی: سرمایهگذاری یک تاجر که در سفرهای ناگزیر و سختی به دست نیامده است، جز با زحمت و تلاش فراوان به دست نمیآید.
شد ز براتت همه صرف زکات
در کف قبض است هنوز از برات
هوش مصنوعی: به خاطر تو، تمام زکات و نیکیهای من صرف شده است، اما هنوز در قبض و رسید عشق تو باقی مانده است.
کاسب بیچاره که در شهر و کوی
ز آبله دست کند آبروی
هوش مصنوعی: تاجر بدبختی که در خیابان و محلهها به خاطر چالشهای اقتصادی و مشکلاتی که دارد، آبرو و اعتبار خود را از دست میدهد.
در کف از آیین ستمکاریش
هیچ بجز آبله نگذاریش
هوش مصنوعی: در دستان او از رفتار ظالمانهاش چیزی جز زخم و درد باقی نمیماند.
خارکش پیر که چون خارپشت
خم بودش پشت ز خار درشت
هوش مصنوعی: پیرمرد خارکش که مانند خارپشت به خاطر خارهای بزرگ، کمرش خم شده است.
چون شود از خار تهی پشت او
قیمت آن را کشی از مشت او
هوش مصنوعی: وقتی که از مشکلات و سختیها رهایی یابد، ارزش او را از تواناییاش میتوانی بسنجی.
گاوک شیر آور هر پیر زال
خرج شد از تو به خراجات سال
هوش مصنوعی: هر سال، از تو مالیاتهای زیادی گرفته میشود که مثل شیرگاو، از تو بهرهبرداری میکنند.
گرسنه و تشنه شده گوشه گیر
خون جگر می خورد اکنون چو شیر
هوش مصنوعی: شخصی در اوج ناامیدی و رنج احساس گرسنگی و تشنگی میکند و در گوشهای نشسته است، اما اکنون مانند شیر، قوی و بیباک است و در دل خود درد و غم را تحمل میکند.
مال یتیمان به رهت پایمال
حاصل سایل ز تو ذل سؤال
هوش مصنوعی: مال یتیمان بر روی راه تو پایمال شده است و حاصل سؤالاتت از تو، به ذلت و بیپولی منجر میشود.
زیور طفلانت ز طبع لئیم
هست زر سایل و در یتیم
هوش مصنوعی: زیور فرزندان تو از طبیعت پست و ناچیز به دست آمده است، همانطور که طلا از دست سایل و یتیم به دست میآید.
نقل شب عیش تو نقل سخن
نو به نو از تیردلان کهن
هوش مصنوعی: شب خوشی تو داستانهای جدیدی است که از عاشقان قدیمی روایت میشود.
مطرب تو آن که به بانگ بلند
مال فلان گوید چونست و چند
هوش مصنوعی: موسیقیدان تو چه کسی است که با صدای بلند درباره مال فلانی صحبت میکند و میپرسد چه مقدار است و چگونه است؟
حیله به صد گونه نمودن توان
وز کفش آن مال ربودن توان
هوش مصنوعی: انسان میتواند به هزار و یک روش فریب بدهد و از دیگری چیزی را برباید.
کار تو شد بار دل صد هزار
شرم نمی داری ازین کار و بار
هوش مصنوعی: تو با خیالی راحت در کار خود مشغولی، در حالی که این کار باعث نگرانی و شرمندگی بسیاری شده است.
پیش مکن دست تطاول برون
کز تو قلمرو چو قلم شد نگون
هوش مصنوعی: قبل از اینکه دست به سوء استفاده بزنی، بدان که سرنوشت تو مانند قلمی است که ممکن است بر سرنوشتت تاثیر منفی بگذارد و تو را به نابودی بکشاند.
شه ز تو بدنام و رعیت خراب
ملک ز غوغای تو در اضطراب
هوش مصنوعی: سلطان به خاطر تو مشهور به بدنامی است و مردم گرفتار مشکلات کشور به خاطر شورش و جنجالهای تو در نگرانی و آشفتگی به سر میبرند.
کن نظر تجربه در همسران
تا نشوی تجربه دیگران
هوش مصنوعی: برای اینکه به دردسر نیفتی و تجربیات دیگران را تکرار نکنی، سعی کن به تجربیات و نظرات آنها در مورد همسران توجه کنی.
تجربه چوب به پهلوست سخت
به که به عبرت نگری بر درخت
هوش مصنوعی: تجربه مانند چوبی است که به پهلوی انسان زده میشود و بهتر از آن است که فقط به یاد داشته باشیم و از درسهایی که درختان به ما میدهند عبرت بگیریم.
لیک سر تجربه گیریت نیست
تجربه جز حرص وزیریت نیست
هوش مصنوعی: اما سرّ تجربه تو درک نکردهای؛ تجربهای جز از طمع و خواستههای خودت نخواهی داشت.