بخش ۴۶ - مقاله سیزدهم در مخاطبه سلاطین که اگر بر دیگران می تابند آسمان عدل را چشمه آفتابند و اگر همه گرد خود می گردند طوفان ظلم را گرداب
ای به سرت افسر فرماندهی
افسرت از گوهر احسان تهی
زیور سر افسر ازان گوهر است
خالی ازان مایه درد سر است
گرد میان تو مرصع کمر
مهره و مار آمده با یکدگر
لیک نه آن مهره که روز شمار
نفع رساند به تو ز آسیب مار
تخت زرت آتش و گوهر در او
هست درخشنده چو اخگر در او
شعله به جان در زده آن آتشت
لیک ز بس بیخودی آید خوشت
چون به خود آیی ز شراب غرور
آورد آن سوختگی بر تو زور
هر دمت از درد دو صد قطره خون
از بن هر موی تراود برون
سود سر ایوان تو را بر سپهر
شمسه آن گشت معارض به مهر
قصر تو چون کاخ فلک سر بلند
حادثه را قاصر از آنجا کمند
حارس و بواب تو بر بد سگال
بسته پی حفظ تو راه خیال
لیک نیارند به مکر و حیل
بستن آن رخنه که آید اجل
زود بود کاید اجل از کمین
شیشه عمر تو زند بر زمین
نقد حیات تو به غارت برد
خصم تو را بخت بشارت برد
کنگر کاخ تو به خاک افکند
طاق بلندت به مغاک افکند
افسرت از فرق فتد زیر پای
پایه تخت تو بلغزد ز جای
روزی ازین واقعه اندیشه کن
قاعده دادگری پیشه کن
ظلم تو را بیخ چو محکم کند
ظلم تو ظلم همه عالم بود
خواجه به خانه چون بود دف سرای
اهل سرایش همه کوبند پای
شهری از آشوب تو غارت شود
تات یکی خانه عمارت شود
کاش کنی ترک عمارتگری
تا نکشد کار به غارتگری
باغی از آسیب تو گردد تلف
تات درآید ته سیبی به کف
به که ازان سیب شکیبت بود
ور نه به هر سیب حسیبت بود
میوه و مرغ سر خوانت مقیم
از حرم بیوه و باغ یتیم
مطبخیت هیمه ز خوی درشت
می کشد از پشته هر کوژپشت
باز تو را میر شکاران به فن
طعمه ده از جوژه هر پیرزن
بارگی خاص تو را هر پسین
کاه و جو از توبره خوشه چین
گوش کنیزان تو را داده بهر
از زر دریوزه گدایان شهر
چند کنی ظلم به هر بوم و مرز
چند گهی رسم و ره عدل ورز
بین که ازین هر دو کدام است به
هر چند نه به بر رخ آن دست نه
ظلم نهد دام سراب غرور
عدل دهد جام شراب سرور
هان که جگر سوخته و دل کباب
باز نمانی به سراب از شراب
شهر و ده آباد به عدل است و بس
طبع جهان شاد به عدل است و بس
تو چو شبانی و رعیت همه
در کنف رحمت تو چون رمه
وای شبانی که کند کار گرگ
همچو سگ زرد شود یار گرگ
بره کند باز ز پستان میش
تا دردش گرگ به دندان خویش
عدل تو گر فیض رسانی کند
بر رمه ها گرگ شبانی کند
پنجه کند شانه به دشت و دره
شانه زند گردن و پشت بره
بخش ۴۵ - حکایت آن عالم در چاه افتاده که دست به شاگرد خود نداد تا جزای آخرت از دست ندهد: عالمی از چاه جهالت برونبخش ۴۷ - حکایت عمر عبدالعزیز که در همه عمر عزیز از افسر عین عدالت سربلند بود و از حلقه میم مروت کمربند: چون ثمر دوحه عبدالعزیز
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای به سرت افسر فرماندهی
افسرت از گوهر احسان تهی
هوش مصنوعی: ای کسی که بر سر داری تاج فرماندهی، بدان که در وجود تو از گوهر بخشش و احسان خبری نیست.
زیور سر افسر ازان گوهر است
خالی ازان مایه درد سر است
هوش مصنوعی: زیور و زینت چیزی است که بدون آن، برای داشتن مقام و موقعیت خوب، مشکل پیش میآید. اگر کسی به زیبایی و زینت نپردازد و از آن بهرهمند نشود، در مسیر پیشرفت و موفقیت دچار دردسر خواهد شد.
گرد میان تو مرصع کمر
مهره و مار آمده با یکدگر
هوش مصنوعی: در وسط تو، کمر مزین به جواهر و لعل وجود دارد و زیبایی و جذابیت این دو در کنار هم قرار گرفتهاند.
لیک نه آن مهره که روز شمار
نفع رساند به تو ز آسیب مار
هوش مصنوعی: ولی آن چیز نیست که فقط در روزهای مشخصی به تو سود برساند و از خطرها جلوگیری کند.
تخت زرت آتش و گوهر در او
هست درخشنده چو اخگر در او
هوش مصنوعی: تختی که زرتشت بر آن نشسته، مملو از آتش و جواهرات است و به اندازهی ذرات آتش درخشان و پرتوافکن است.
شعله به جان در زده آن آتشت
لیک ز بس بیخودی آید خوشت
هوش مصنوعی: شعلهی آتش به جانت نفوذ کرده است، اما به خاطر زیاد بودن بیخیالی، از این موضوع خوشحال به نظر میرسی.
چون به خود آیی ز شراب غرور
آورد آن سوختگی بر تو زور
هوش مصنوعی: زمانی که از حالت مستی و غرور خود به خود بیایی و واقعیت را درک کنی، متوجه میشوی که آن حس سوختگی و درد درونت، قدرت و تأثیر عمیقی بر تو دارد.
هر دمت از درد دو صد قطره خون
از بن هر موی تراود برون
هوش مصنوعی: هر بار که نفس میکشی، از شدت درد، دو صد قطره خون از ریشه هر موی تو سرازیر میشود.
سود سر ایوان تو را بر سپهر
شمسه آن گشت معارض به مهر
هوش مصنوعی: سود و نفع سرای تو در آسمان مانند خورشید است که در برابر نور خورشید دیگر، به شکلی برجسته و مغلوب شده است.
قصر تو چون کاخ فلک سر بلند
حادثه را قاصر از آنجا کمند
هوش مصنوعی: قصر تو همانند کاخی است که در آسمان قرار دارد و حوادث نمیتوانند به آن نزدیک شوند و از آن خارج شوند.
حارس و بواب تو بر بد سگال
بسته پی حفظ تو راه خیال
هوش مصنوعی: نگرانهای تو با دقت و مراقبت از تو محافظت میکنند و راه خیالات بد را برای تو مسدود کردهاند.
لیک نیارند به مکر و حیل
بستن آن رخنه که آید اجل
هوش مصنوعی: اما نمیتوانند با نیرنگ و تزویر، چارهای برای فرار از حستی مرگ بیابند.
زود بود کاید اجل از کمین
شیشه عمر تو زند بر زمین
هوش مصنوعی: زندگی به سرعت میگذرد و مرگ به ناگهانی میتواند از جایی که انتظارش را نداریم برسد و عمر ما را به پایان برساند.
نقد حیات تو به غارت برد
خصم تو را بخت بشارت برد
هوش مصنوعی: زندگی تو را دشمن به غارت میبرد، در حالی که شانس و بخت به تو مژده میدهد.
کنگر کاخ تو به خاک افکند
طاق بلندت به مغاک افکند
هوش مصنوعی: کنگر، دیوار و بنای کاخ تو را به زمین میاندازد و سقف بلندت را به دره و ژرفای زمین میبرد.
افسرت از فرق فتد زیر پای
پایه تخت تو بلغزد ز جای
هوش مصنوعی: اگر افسری از زین بالا بیفتد و زیر پای تو بیفتد، یعنی قدرت و مقام تو در خطر است.
روزی ازین واقعه اندیشه کن
قاعده دادگری پیشه کن
هوش مصنوعی: روزی به این حادثه فکر کن و سعی کن که عدالت را در زندگی خود رعایت کنی.
ظلم تو را بیخ چو محکم کند
ظلم تو ظلم همه عالم بود
هوش مصنوعی: اگر ظلم تو ریشهای عمیق در دلها بزند، پس ظلم تو میتواند بر تمام عالم تاثیر بگذارد.
خواجه به خانه چون بود دف سرای
اهل سرایش همه کوبند پای
هوش مصنوعی: وقتی خواجه به خانه میآید، همه اهل منزل با شادی و هیجان به استقبال او میآیند و در را به صدا درمیآورند.
شهری از آشوب تو غارت شود
تات یکی خانه عمارت شود
هوش مصنوعی: اگر شهری به خاطر آشوبهای تو ویران شود، لاجرم باید که یک خانه دوباره ساخته شود.
کاش کنی ترک عمارتگری
تا نکشد کار به غارتگری
هوش مصنوعی: کاش از ساخت و ساز دست بکشی تا به ویرانی و خردهگیری نرسد.
باغی از آسیب تو گردد تلف
تات درآید ته سیبی به کف
هوش مصنوعی: اگر به باغ آسیب برسانی، آن را خراب میکنی و تنها یک سیب بیکیفیت به دست میآوری.
به که ازان سیب شکیبت بود
ور نه به هر سیب حسیبت بود
هوش مصنوعی: اگر از سیب خوشمزهای لذت ببری، نشاندهندهی کیفیت و طعم آن است، در غیر این صورت، به هر سیب دیگری هم که بخوری، فرقی نخواهد کرد و حس خوبی نخواهی داشت.
میوه و مرغ سر خوانت مقیم
از حرم بیوه و باغ یتیم
هوش مصنوعی: میوه و مرغ بر سر سفرهات حاضر است، در حالی که از حرم بیوه و باغ یتیم خبری نیست.
مطبخیت هیمه ز خوی درشت
می کشد از پشته هر کوژپشت
هوش مصنوعی: در این بیت، به مفهوم و سرشت یک شخص اشاره شده که افرادی با خصوصیات خاص و ظاهری غیرمتعارف از او کمک و حمایت میطلبند. بهعبارتی، این شخص بهنوعی منبعی برای تأمین نیازها و خواستههای دیگران است، حتی اگر آنها از نظر ظاهری یا اجتماعی به برخی معیارها نرسند.
باز تو را میر شکاران به فن
طعمه ده از جوژه هر پیرزن
هوش مصنوعی: باز شکارچیان دوباره تو را به دام میاندازند و از هر طرف تو را مورد هدف قرار میدهند، بهویژه از سوی پیرزنان.
بارگی خاص تو را هر پسین
کاه و جو از توبره خوشه چین
هوش مصنوعی: هر عصر، خوشههایی از کاه و جو را که از توبره برمیدارند، نشاندهنده ویژگی خاص توست.
گوش کنیزان تو را داده بهر
از زر دریوزه گدایان شهر
هوش مصنوعی: گوش کنیزان تو برای شنیدن تملق و زاری فقیران شهر به تو داده شده است.
چند کنی ظلم به هر بوم و مرز
چند گهی رسم و ره عدل ورز
هوش مصنوعی: چند بار میخواهی بر مردم و سرزمینهای مختلف ظلم کنی؟ چند بار باید راه و روش انصاف و عدالت را گم کنی؟
بین که ازین هر دو کدام است به
هر چند نه به بر رخ آن دست نه
هوش مصنوعی: بنگر که از این دو کدام یک برتر است؛ هرچند که نه بر چهرهاش دستانی وجود دارد.
ظلم نهد دام سراب غرور
عدل دهد جام شراب سرور
هوش مصنوعی: ظلم انسانی را به گمراهی و فریب میکشاند، در حالی که عدالت میتواند شادی و خوشبختی را به او هدیه دهد.
هان که جگر سوخته و دل کباب
باز نمانی به سراب از شراب
هوش مصنوعی: ای کسی که جگری سوخته و دلی آتشین داری، تا زمانی که سراب در انتظار توست، از شادی آبی نمیتوانی انتظار داشته باشی.
شهر و ده آباد به عدل است و بس
طبع جهان شاد به عدل است و بس
هوش مصنوعی: شهر و روستا به عدالت سمر میدهند و فقط با عدالت است که دنیا شاداب میشود.
تو چو شبانی و رعیت همه
در کنف رحمت تو چون رمه
هوش مصنوعی: تو مثل یک شبانی که همه گله در سرپرستی او هستند و در دامان رحمتش قرار دارند.
وای شبانی که کند کار گرگ
همچو سگ زرد شود یار گرگ
هوش مصنوعی: آه بر شبانی که به جای گوسفند، کارهای گرگ را انجام دهد؛ او مانند سگی زرد و بیگانه میشود، و در نتیجه، دوست گرگ خواهد شد.
بره کند باز ز پستان میش
تا دردش گرگ به دندان خویش
هوش مصنوعی: بره کم کم از پستان میش فاصله میگیرد تا اینکه درد و خطر گرگ را با دندان خود احساس کند.
عدل تو گر فیض رسانی کند
بر رمه ها گرگ شبانی کند
هوش مصنوعی: اگر عدالت تو به بندگان نیکی کند، حتی در میان آنها گرگها نیز به چوپانی خواهند پرداخت.
پنجه کند شانه به دشت و دره
شانه زند گردن و پشت بره
هوش مصنوعی: پنجه به خاک میزند و در دشت و دره میرقصد و گردن و پشت خود را به نمایش میگذارد.