بخش ۴۰ - مقاله دهم در اشارت به سهر که نشانه هوشیاری و علامت بخت بیداریست
ای به شکر خواب سحر داده هوش
خیز که برخاست ز مرغان خروش
مرغ سحر زنده و تو مرده ای
او ز نوا گرم و تو افسرده ای
ترک هوا گوی و نوایی بزن
چنگ به دامان وفایی بزن
هر شب ازین پرده زنگارگون
این همه لعبت که سر آرد برون
هست پی آنکه شود آشکار
بر نظرت قدرت لعبت نگار
شرم تو بادا که کنی تا به روز
راه نظر را به مژه میخ دوز
ننگری این دیر بقا پرده را
وین همه اوضاع نوآورده را
بر نکنی سر که بر این پرده چیست
نقش نگارنده درین پرده کیست
سبحه انجم به ثریا که داد
طارم چارم به مسیحا که داد
تار که بر بط ناهید بست
رنگ که بر محمل خورشید بست
نیل بر این صفحه خضرا که بیخت
مهره درین حقه مینا که ریخت
خرقه شب غالیه گون از چه شد
دامنش آلوده به خون از چه شد
شمع سحر لمعه نور از که یافت
جبهه مه داغ قصور از که یافت
هست درین دایره قال و قیل
این همه بر هستی صانع دلیل
نقش نگر جانب نقاش رو
حسن بنا بین و به بنا گرو
بیش درین مرحله غافل مخسب
پای برآر از گل و در گل مخسب
خلعت عمر تو عجب کوته است
خون به دل از کوتهیش ته ته است
بیش میفزای به مقراض خواب
کوتهی آن که نیفتد صواب
خواب چو مرگ ار نبود ضد زیست
نکته «النوم اخ الموت » چیست
چهره این اخ به تف آلوده باد
خود به تف این اخ چه مناسب فتاد
هست یکی نیمه ز عمر تو روز
نیمه دیگر شب انجم فروز
روز و شب عمر تو با صد شتاب
می گذرد آن به خور و این به خواب
روز پی خور سگ دیوانه ای
خفته به شب مرده کاشانه ای
روز چنان می گذرد شب چنین
کی شوی آماده روز پسین
شب چو رسد شمع شب افروز باش
همنفس گریه جانسوز باش
اشک همی ریز به صد درد و سوز
عذر همی خواه ز تقصیر روز
هر چه به روز از دل جافی کنی
وای تو گر شب نه تلافی کنی
روز تو شد شام به عصیانگری
شام به روز آر به عذر آوری
روز و شبت گر همه یکسان شود
بر تو شب و روز تو تاوان شود
روز که صد گونه گنه کرده ای
نامه اعمال سیه کرده ای
شب ز مژه بهر سفیدی روی
از رخ آن نامه سیاهی بشوی
چند کنی خواب ز خودکامگی
با دل فارغ ز سیه نامگی
کرده تو خواب و ز ورای حجاب
ناظر حال تو منزه ز خواب
شب چه کنی روز به بی حاصلی
کو به تو خوش حاضر و تو غافلی
بخش ۳۹ - حکایت کشفی که به بال بطان پریدن آغاز نهاد و به یک سخن ناجایگاه از اوج هوا به حضیض خاک افتاد: بست به صد مهر بر اطراف شطبخش ۴۱ - حکایت عارف دل بیدار شب زنده دار: عارفی از ظلمت شب نور یاب
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای به شکر خواب سحر داده هوش
خیز که برخاست ز مرغان خروش
هوش مصنوعی: ای کسی که خواب صبحگاهیات را با شیرینی رنگین کردهاند، بیدار شو! چرا که آواز پرندگان از خواب برخاسته و در حال سر و صدا هستند.
مرغ سحر زنده و تو مرده ای
او ز نوا گرم و تو افسرده ای
هوش مصنوعی: پرنده سحر زنده و شاداب است و تو در حالتی افسرده و بیحالت هستی. او با آهنگ و سرودی دلنواز زندگی میکند در حالی که تو در خاموشی و ناامیدی به سر میبری.
ترک هوا گوی و نوایی بزن
چنگ به دامان وفایی بزن
هوش مصنوعی: از خواستهها و آرزوهای بیفایده دست کشیده و روح خود را آزاد کن. با عشق و صدای دلنشین، به وفاداری و صداقت چنگ بزن.
هر شب ازین پرده زنگارگون
این همه لعبت که سر آرد برون
هوش مصنوعی: هر شب از پشت این پردهی رنگین، این همه زیباییها و دلرباییها به نمایش درمیآید.
هست پی آنکه شود آشکار
بر نظرت قدرت لعبت نگار
هوش مصنوعی: به دنبال این هستم که قدرت زیبایی معشوقهات را در برابر چشمانت ببینم.
شرم تو بادا که کنی تا به روز
راه نظر را به مژه میخ دوز
هوش مصنوعی: شرم بر تو که برای جلب توجه دیگران، چشمانت را مانند میخی به نگاهها نزدیک کنی.
ننگری این دیر بقا پرده را
وین همه اوضاع نوآورده را
هوش مصنوعی: به این مکان دائم و پایدار ننگر؛ اینجا را و اوضاع جدیدی که ایجاد شده است، ملاحظه نکن.
بر نکنی سر که بر این پرده چیست
نقش نگارنده درین پرده کیست
هوش مصنوعی: اگر سر را از روی این پرده برداری، متوجه خواهی شد که چه نقشی بر آن نقش بسته و چه کسی این تصویر را طراحی کرده است.
سبحه انجم به ثریا که داد
طارم چارم به مسیحا که داد
هوش مصنوعی: درخشش ستارهها مانند گردنبند زیبایی است که به زینت آسمان میافزاید و به مانند آسمان، درخشش ویژهای دارد که به مسیحا (شخصیت مقدس) نسبت داده شده است.
تار که بر بط ناهید بست
رنگ که بر محمل خورشید بست
هوش مصنوعی: رشتهای که بر پرنده ناهید (عطارد) بسته شده، همان رنگی است که بر کالسکه آفتاب رنگ آمیزی شده است.
نیل بر این صفحه خضرا که بیخت
مهره درین حقه مینا که ریخت
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن زیباییهای طبیعت و شکوه رنگهای آن اشاره دارد. در آن، نیل (رنگ آبی) بر روی صفحهای سبز (دل طبیعت) نمایان است و به نوعی به عشق و زیباییهای زندگی اشاره میکند که مانند مهرههای درخشان در یک بازی زیبا به چشم میآید. این توصیف حس لذت و شگفتی از زیباییهای جهان را به ما منتقل میکند.
خرقه شب غالیه گون از چه شد
دامنش آلوده به خون از چه شد
هوش مصنوعی: چرا لباس شب که به زیبایی و عطر خاصی مزین بود، دامنش به خون آلوده شده است؟
شمع سحر لمعه نور از که یافت
جبهه مه داغ قصور از که یافت
هوش مصنوعی: شمع صبحگاه از کجا نور و درخشش گرفت و چهره ماه چگونه حرارت و زیبایی را کسب کرد؟
هست درین دایره قال و قیل
این همه بر هستی صانع دلیل
هوش مصنوعی: در این دنیای پر از شور و هیاهو، تمامی این شگفتیها نشاندهنده وجود خالق و دلیل برای هستی است.
نقش نگر جانب نقاش رو
حسن بنا بین و به بنا گرو
هوش مصنوعی: به آثار هنری توجه کن و زیباییهای آن را ببین. همچنین به آفریننده این آثار توجه کن و به هنرمند احترام بگذار.
بیش درین مرحله غافل مخسب
پای برآر از گل و در گل مخسب
هوش مصنوعی: در این مرحله بیشتر از این غافل نباش، از خاک بیرون بیا و در گل نمان.
خلعت عمر تو عجب کوته است
خون به دل از کوتهیش ته ته است
هوش مصنوعی: زندگی تو بسیار کوتاه است و این موضوع باعث درد و غم در دل من شده است.
بیش میفزای به مقراض خواب
کوتهی آن که نیفتد صواب
هوش مصنوعی: افزایش خواب بیشتر، به اندازهای که درک و فهم را کاهش ندهد، مفید است.
خواب چو مرگ ار نبود ضد زیست
نکته «النوم اخ الموت » چیست
هوش مصنوعی: اگر خواب به اندازه مرگ قطعسازی حیات نباشد، پس چه معنی دارد که گفته میشود "خواب برادر مرگ"؟
چهره این اخ به تف آلوده باد
خود به تف این اخ چه مناسب فتاد
هوش مصنوعی: چهره این برادر به خاکی آلوده شده است و خود را به آن خاک نسبت داده است، پس چقدر نامناسب است که او خود را به تف (آلودگی) نسبت دهد.
هست یکی نیمه ز عمر تو روز
نیمه دیگر شب انجم فروز
هوش مصنوعی: هر فردی در زندگیاش یک بخش از عمرش را در روز میگذراند و بخش دیگر را در شب، همانگونه که ستارهها در شب میدرخشند.
روز و شب عمر تو با صد شتاب
می گذرد آن به خور و این به خواب
هوش مصنوعی: روز و شب به سرعت عمر تو سپری میشود؛ یک لحظه در حال فعالیت و دیگری در خواب.
روز پی خور سگ دیوانه ای
خفته به شب مرده کاشانه ای
هوش مصنوعی: یک روز، در حالی که سگ دیوانه ای در روز خوابش برده بود، در شب، خانه ای مرده و خالی به نظر می رسید.
روز چنان می گذرد شب چنین
کی شوی آماده روز پسین
هوش مصنوعی: روزها به سرعت میگذرد و شبها نیز به همین ترتیب. تو چه زمانی برای روزهای آینده آماده خواهی شد؟
شب چو رسد شمع شب افروز باش
همنفس گریه جانسوز باش
هوش مصنوعی: وقتی که شب فرا میرسد، مانند شمعی که نور میافشاند، درخشنده و دلگرم باش و با دیگران همدل و همنفس باش، حتی اگر این همدلی به خاطر اندوه و غم باشد.
اشک همی ریز به صد درد و سوز
عذر همی خواه ز تقصیر روز
هوش مصنوعی: به خاطر درد و رنجهای بسیار، اشک میریزد و به همین دلیل تقصیرات خود را میپذیرد و از دیگران عذرخواهی میکند.
هر چه به روز از دل جافی کنی
وای تو گر شب نه تلافی کنی
هوش مصنوعی: هر چیزی که در روز به دل خود بگویی، وای به حالت اگر در شب نتوانی جواب آن را بدهی.
روز تو شد شام به عصیانگری
شام به روز آر به عذر آوری
هوش مصنوعی: روز تو به خاطر نافرمانی و عصیان به شب تبدیل شده است، اکنون به روز میآورم که با عذرخواهی خود را اصلاح کنی.
روز و شبت گر همه یکسان شود
بر تو شب و روز تو تاوان شود
هوش مصنوعی: اگر روز و شب تو هیچ تفاوتی نداشته باشد، در این صورت زندگیات به یک نوع عذاب تبدیل خواهد شد.
روز که صد گونه گنه کرده ای
نامه اعمال سیه کرده ای
هوش مصنوعی: در روزی که انواع خطاها را مرتکب شدهای، پرونده اعمالت پر از سیاهی و نیتهای ناپسند شده است.
شب ز مژه بهر سفیدی روی
از رخ آن نامه سیاهی بشوی
هوش مصنوعی: در شب، با اشکهای چشمات، به خاطر روشنی چهرهاش، آن نامهی تاریک و غمگین را پاک کن.
چند کنی خواب ز خودکامگی
با دل فارغ ز سیه نامگی
هوش مصنوعی: چقدر میخواهی با غرور و خودخواهی خواب را از خود دور کنی، در حالی که دلت از بدنامیها خالی است؟
کرده تو خواب و ز ورای حجاب
ناظر حال تو منزه ز خواب
هوش مصنوعی: تو خوابیدهای و از پشت حجاب، من حال تو را میبینم، در حالی که من از خواب و غفلت برکنار هستم.
شب چه کنی روز به بی حاصلی
کو به تو خوش حاضر و تو غافلی
هوش مصنوعی: شب چه کار میکنی؟ روزی که بیثمر و بیفایده است، به تو خوش میگذرد و تو در غفلت هستی.