بخش ۳۹ - حکایت کشفی که به بال بطان پریدن آغاز نهاد و به یک سخن ناجایگاه از اوج هوا به حضیض خاک افتاد
بست به صد مهر بر اطراف شط
عقد محبت کشفی با دو بط
شد به فراغت ز غم روزگار
قاعده صحبتشان استوار
روزی از آنجا که فلک راست خوی
گشت ز بی مهریشان کینه جوی
طبع بطان از لب دریا گرفت
رای سفر در دلشان جا گرفت
کرد کشف ناله که ای همدمان
وز الم فرقت من بی غمان
خو به کرم های شما کرده ام
قوت ز غم های شما خورده ام
گرچه مرا پشت چو سنگ است سخت
دارم ازین بار دلی لخت لخت
هیچ کسم نیست به جای شما
پشت به کوهم ز وفای شما
نی به شما وقت همپاییم
نی ز شما طاقت تنهاییم
نیک فرو مانده به کار خودم
پشت دو تا گشته ز بار خودم
بود ز بیشه به لب آبگیر
چوبکی افتاده چو یک چوبه تیر
یک بط از آن چوب یکی سر گرفت
وان بط دیگر سر دیگر گرفت
برد کشف نیز به آنجا دهان
سخت به دندان بگرفتش میان
میل سفر کرد به میل بطان
مرغ هوا گشت طفیل بطان
چون سوی خشکی سفر افتادشان
بر سر جمعی گذر افتادشان
بانگ برآمد ز همه کای شگفت
یک کشف آنک به دو بط گشته جفت
بانگ چو بشنید کشف لب گشاد
گفت که حاسد به جهان کور باد
زو لب خود بود گشادن همان
ز اوج هوا زیر فتادن همان
زان دم بیهوده که ناگاه زد
بر خود و بر دولت خود راه زد
جامی ازین گفتن بیهوده چند
زیرکیی ورز و لب خود ببند
تا که درین بادیه هولناک
از سر افلاک نیفتی به خاک
بخش ۳۸ - مقاله نهم در اشارت به صمت که سرمایه نجات و پیرایه رفع درجات است: ای به زبان نکته گزار آمدهبخش ۴۰ - مقاله دهم در اشارت به سهر که نشانه هوشیاری و علامت بخت بیداریست: ای به شکر خواب سحر داده هوش
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بست به صد مهر بر اطراف شط
عقد محبت کشفی با دو بط
هوش مصنوعی: با محبت و عشق بسیار، به دور این جریان آب، میثاقی با دو قمری برقرار کردهام.
شد به فراغت ز غم روزگار
قاعده صحبتشان استوار
هوش مصنوعی: با آرامش و راحتی از غم و اندوه روزگار رهایی یافتهاند و گفتوگوی آنها به طور محکم و استوار ادامه دارد.
روزی از آنجا که فلک راست خوی
گشت ز بی مهریشان کینه جوی
هوش مصنوعی: روزی از جایی که آسمان بهخود آرامش یافت، به خاطر بیمحبت آنها، حس نفرت را برگزید.
طبع بطان از لب دریا گرفت
رای سفر در دلشان جا گرفت
هوش مصنوعی: طبیعت اهل دل به زیبایی دریا الهام بخشید و تصمیم سفر در دلهایشان جای گرفت.
کرد کشف ناله که ای همدمان
وز الم فرقت من بی غمان
هوش مصنوعی: به دوستانم میگویم که از درد جدایی من شکایت نکنید و غم و اندوه من را درک کنید.
خو به کرم های شما کرده ام
قوت ز غم های شما خورده ام
هوش مصنوعی: من از مهربانیهای شما بهرهمند شدهام و به خاطر غمها و مشکلات شما، رنج کشیدهام.
گرچه مرا پشت چو سنگ است سخت
دارم ازین بار دلی لخت لخت
هوش مصنوعی: اگرچه من به مانند سنگ در پشت خود بار سنگینی دارم، اما با این حال دلم آرام و سبک است.
هیچ کسم نیست به جای شما
پشت به کوهم ز وفای شما
هوش مصنوعی: هیچکس را به جای شما نمیتوانم پیدا کنم و به خاطر وفاداریتان، به سادگی از شما دل نمیکَنم.
نی به شما وقت همپاییم
نی ز شما طاقت تنهاییم
هوش مصنوعی: ما نه از شما به اندازه کافی همراهی میخواهیم و نه از تنهاییتان توانایی داریم.
نیک فرو مانده به کار خودم
پشت دو تا گشته ز بار خودم
هوش مصنوعی: من در کار خودم به خوبی ایستادهام، اما به خاطر سنگینی بار خودم، دو برابر بیشتر گرفتار شدهام.
بود ز بیشه به لب آبگیر
چوبکی افتاده چو یک چوبه تیر
هوش مصنوعی: در کنار آبگیر، چوبکی مانند تیر افتاده است.
یک بط از آن چوب یکی سر گرفت
وان بط دیگر سر دیگر گرفت
هوش مصنوعی: یک بط از روی چوبی سر خود را برداشت و بط دیگری نیز سر دیگری از آن چوب گرفت.
برد کشف نیز به آنجا دهان
سخت به دندان بگرفتش میان
هوش مصنوعی: کشف را هم به آنجا ببر، دندانهایت را محکم به هم فشار بده و در آنجا سکوت کن.
میل سفر کرد به میل بطان
مرغ هوا گشت طفیل بطان
هوش مصنوعی: شوق سفر به جایی باعث شد تا مانند پرندهای در آسمان، به دنباله افرادی شوم که در آنجا زندگی میکنند.
چون سوی خشکی سفر افتادشان
بر سر جمعی گذر افتادشان
هوش مصنوعی: زمانی که آنها به سمت خشکی حرکت کردند، در راه گروهی به راهشان برخورد کردند.
بانگ برآمد ز همه کای شگفت
یک کشف آنک به دو بط گشته جفت
هوش مصنوعی: صدایی از همه جا برخاست که شگفتانگیز است، این آوا از دو پرنده به هم پیوسته است.
بانگ چو بشنید کشف لب گشاد
گفت که حاسد به جهان کور باد
هوش مصنوعی: زمانی که صدا را شنید، لبانش را باز کرد و گفت: ای حسود، کاش در این دنیا کور میشدی.
زو لب خود بود گشادن همان
ز اوج هوا زیر فتادن همان
هوش مصنوعی: از دهان او چیزی را بیان کردن، مانند افتادن از ارتفاع هواست.
زان دم بیهوده که ناگاه زد
بر خود و بر دولت خود راه زد
هوش مصنوعی: از آن لحظهای که به ناگاه به خود آمد و بر سرنوشتش چیره شد، دیگر خود را به هدر نداد.
جامی ازین گفتن بیهوده چند
زیرکیی ورز و لب خود ببند
هوش مصنوعی: بیهوده سخن مگو و حواس خود را جمع کن، ساکت باش و به هوش باش تا بهتر از این وضعیت استفاده کنی.
تا که درین بادیه هولناک
از سر افلاک نیفتی به خاک
هوش مصنوعی: تا زمانی که در این بیابان ترسناک هنوز از آسمانها سقوط نکردهای، خودت را برنگردان تا به زمین نیفتی.