بخش ۳۲ - مقاله ششم در اشارت به زکات که سرمایه بالش مال و مالش نفس بخل سگال است
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
حاشیه ها
عزیزی معنای ابیات 6 تا 10 را پرسیده است. در پاسخ میتوان نوشت: همانگونه که از عنوان این بخش آشکار است ابیات مربوط هستند به زکات.
نکته اصلی و راز زکات آن است که «ثروت» در گردش باشد، نه اینکه نزد عدهای ذخیره شود. شاید اشاره و تلمیحی باشد به آیه 7 سوره حشر:
مَّا أَفَاءَ اللَّـهُ عَلَیٰ رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَیٰ فَلِلَّـهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَیٰ وَالْیَتَامَیٰ وَالْمَسَاکِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ کَیْ لَا یَکُونَ دُولَةً بَیْنَ الْأَغْنِیَاءِ منکم ... «آن غنیمتی که خدا از مردم قریهها نصیب پیامبرش کرده است از آن خداست و پیامبر و خویشاوندان و یتیمان و مسکینان و مسافران در راه مانده، تا میان توانگرانتان دست به دست نشود.»
پس این دو بیت را میتوان چنین معنا کرد:
گردش از آن ساخت که گردان بود
کف بکف از راه نوردان بود
نی که به دستت ز خلاف کرم
ناخنی از سیم شود هر درم
از جهت خداوند به گردش اموال (از طریق زکات) حکم داد که ثروت گردان (اسم فاعل، مثل روان و دوان و چرخان/ یعنی گردش کننده) باشد. میان راهنوردان (سالکان، پیروان شریعت) کف به کف، دست به دست شود.
بیت دوم: نه آنکه بر خلاف کرم و بخشندگی، در دستان تو مانند ناخن دستت ثابت بماند. و هر درم (=درهم) در دست تو مانند ناخی از سیم (= نقره) شود؛ درهمی که به دست تو میرسد مانند جزیی از وجودت و بدنت شود.
بیت سوم:
تاش جدا کم کنی از مشت خویش
بر صفت ناخن از انگشت خویش
تا در نتیجه (آن پندار و رفتار) آن درهم را از مشت خویش رها نکنی، یا کم رهایش کنی؛ همانطور که ناخن انگشت خویش را به ندرت از خویش جدا میکنی.
بیت چهارم:
ناخن سیمت که به کف حاصل است
ناخنه ٔ دیده ٔ جان و دل است
واژه مهم در این بیت و بیت بعدی «ناخنه»[خ ُ ن َ/ ن ِ] است. دهخدا به نقل از «مهذب الاسماء» نوشته «ناخنه» مرضی است از امراض چشم و آن گوشتی باشد که در گوشه ٔچشم بهم میرسد و بتدریج تمام چشم را میگیرد.
پس معنای بیت این است: سیم (نقرهای) را که مانند ناخن در دست گرفتهای (و گویی بخشی از بدن تو شده است و آن به زکات و صدقه نمیدهی) موجب بیماری چشم بصیرت (دیده ٔ جان و دل) میشود.
بیت پنجم توصیه به درمان است:
ناخنه از دیده ٔ دل بر تراش
ور نه به ناخن دل خود میخراش
ناخنه، آن بیماری که باعث بسته شدن چشم و نابینایی میشود را از چشم بصیرت خویش دور کن؛ یعنی با زکات و دل کندن از مال دنیا، اجازه ده چشمان معرفت تو گشوده بماند؛ در غیر این صورت با ناخن، دل و جان خود را بخراش.
دل و درون کسی (اینجا، خود) را خراشیدن یعنی آزردن و صدمه زدن. مثلا سعدی در گلستان فرماید:
تا توانی درون کس مخراش
کاندرین راه خارها باشد.
خلاصه معنای بیت آن است اگر زکات ندهی و با بخل چشمان بصیرت خویش را نابینا کنی، مانند آن است که به جان و دل خویش صدمه میزنی.
آخرین ابیات این مقاله/ بخش در تحفة الاحرار معنایی را که عرض شد تقویت میکند:
تفرقه کن جمع درمهای خویش
سینه تهی کن ز المهای خویش
داغ جداییش که اینجا کشی
بهتر ازان داغ که فردا کشی
حیف بود کز پی فرزند و زن
داغ نهی این همه بر خویشتن
ضامن رزق همه شد کردگار
کار خدا را به خدا واگذار
درنگی در معنای عنوان این مقاله (در اشارت به زکات که سرمایه بالش مال و مالش نفس بخل سگال است)
بالش: بالیدن، زکات موجب رشد و بالیدن و اضافه شدن مال است. تلمیح است به این آیه:
یَمْحَقُ اللَّـهُ الرِّبَا وَیُرْبِی الصَّدَقَاتِ ۗ وَاللَّـهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ کَفَّارٍ أَثِیمٍ ﴿البقرة/276﴾
(خداوند، ربا را ناچیز میگرداند و صدقات را افزونی میدهد و هیچ کفرانکننده گنهکار را دوست ندارد.)
مالش: یعنی دستمالی؛ اما معنای مجازی و رایج آن: تنبیه؛ مجازات. مثلا نظامی فرماید:
چنانت دهم مالش از تیغ تیز / که یا مرگ خواهی ز من یا گریز
پس زکات تنبیه کردن و تربیت کردن نفس است که عادتا بخیل است. (سگال: اندیشه/ سگالنده: اندیشنده)