گنجور

بخش ۲۴ - مقاله دوم در بیان آفرینش آدم که آیینه ذات و مظهر جمعیت اسماء و صفات آفریننده است سبحانه و تعالی

پیش که از ابر صفا نم نبود
رسته گل صفوت آدم نبود
بود جهان یک به یک آیینه ها
بلکه سراسر همه گنجینه ها
بر سر هر گنج طلسم دگر
نقد در او گوهر اسم دگر
لیک نشانی ز مسمی نداشت
مظهر جمعیت اسما نداشت
شاه ازل خواست چنان مظهری
چید ز دریای قدم گوهری
ساخت دلش مخزن اسرار خویش
کرد رخش مطلع انوار خویش
هر چه عیان داشت بر او خرج کرد
هر چه نهان خواست در او درج کرد
شد ز ره صورت و معنی به هم
مجمع بحرین حدوث و قدم
علم الاسما رقم دفترش
خمر طینه صدف گوهرش
گونه گندم به ادیمش سپرد
نامش از آن روی جز آدم نبرد
سایه بر اوج فلک انداختش
سجده گه فوج ملک ساختش
جز سر فرقت زدگان هر که بود
چهره به خاک ره آن پاک بود
بزم کرامت ز رخش بر فروخت
هر که رخش دید بر آن دیده دوخت
چون به رخش چشم همه تیز دید
نیل «عصی آدم » بر وی کشید
باز به حالش پی دفع گزند
تابشی از «تاب علیه » اوفکند
تیرگی معصیتش دور شد
ظلمت نیلش علم نور شد
سیر وجودش به لطافت رسید
دور کمالش به خلافت کشید
کشور اسماء الهی گرفت
مملکتی نامتناهی گرفت
پرتو او بر زن و بر مرد تافت
هر که ازو هر چه طلب کرد یافت
آینه ای شد که بر او چشم کس
چون نظر انداخت خدا دید و بس
بلکه نبود از دل ظلمت زدای
شاهد و مشهود در او جز خدای
ای به ره دور و درشت آمده
وز کمرش پشت به پشت آمده
پشت وفا بر گهر او مکن
دست جفا در کمر او مکن
حیف بود صورت آدم تو را
معنی شیطان شده همدم تو را
سهل بود جلد کتاب کریم
بسته بر افسانه دیو رجیم
دلق صفا در بر و زیر بغل
کرده نهان دفتر زرق و حیل
گرگ دلی صورت یوسف که چه
صورت اگر نیست تأسف که چه
اصل که معنی است چو بگذاشتی
دل به سوی فرع چرا داشتی
قدر شناس گهر خویش باش
صیرفی سیم و زر خویش باش
گر زر خالص شده ای خوش تو را
ور نه چه چاره ست ز آتش تو را
آتشی از سوز و طلب برفروز
هر غش و غلی که بیابی بسوز
جوهر دل را ز عرض پاک کن
چشم خرد را ز غرض پاک کن
دامن جان درکش از آلودگی
نیست در آلودگی آسودگی
بند ز تن بگسل و آزاده شو
نقش دویی دور کن و ساده شو
زاد مریدان ره آزادگیست
شیوه آیینه دلان سادگیست
ساده دلی باش پسندیده ذات
پاک ز رنگ صور کائنات
تا چو ازین مرحله بیرون شوی
همنفس شاهد موزون شوی
پیش نگاری شوی آیینه نه
کش نبود هیچ ز آیینه به

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پیش که از ابر صفا نم نبود
رسته گل صفوت آدم نبود
هوش مصنوعی: اگر باران دلپاکی نبارد، گل‌های خالص و زیبا نیز در دنیا وجود نخواهند داشت.
بود جهان یک به یک آیینه ها
بلکه سراسر همه گنجینه ها
هوش مصنوعی: جهان مانند یکسری آینه است که هر یک از آن‌ها منعکس‌کننده‌ای از زیبایی‌ها و گنجینه‌های پنهان در خود دارد.
بر سر هر گنج طلسم دگر
نقد در او گوهر اسم دگر
هوش مصنوعی: در هر گنجی یک راز وجود دارد و باید برای دستیابی به آن، به نام‌هایی که در آن نهفته است توجه کرد.
لیک نشانی ز مسمی نداشت
مظهر جمعیت اسما نداشت
هوش مصنوعی: اما او هیچ نشانی از نامی که بر آن گذاشته شده بود نداشت و مظهر جمعیت نیز بدون نام بود.
شاه ازل خواست چنان مظهری
چید ز دریای قدم گوهری
هوش مصنوعی: سلطانی که از ابتدا و از قرن‌ها پیش وجود داشته، خواست تا مانند جواهر، تجلی و نمایشی زیبا و درخشان از خود بسازد، همچون جواهراتی که از دریا به دست می‌آیند.
ساخت دلش مخزن اسرار خویش
کرد رخش مطلع انوار خویش
هوش مصنوعی: او دلش را به محلی برای نگهداری رازهای خود تبدیل کرده و چهره‌اش را نوری برای نمایاندن زیبایی‌هایش ساخته است.
هر چه عیان داشت بر او خرج کرد
هر چه نهان خواست در او درج کرد
هوش مصنوعی: او هر آنچه را که به وضوح و آشکاری داشت، به راحتی خرج کرده و آنچه را که پنهان و نهان بود، در دلش نگه داشت و در وجودش ثبت کرد.
شد ز ره صورت و معنی به هم
مجمع بحرین حدوث و قدم
هوش مصنوعی: از طریق ظاهر و باطن، به هم پیوست که دریایی از نوشتن و قدیم شدن را به وجود آورد.
علم الاسما رقم دفترش
خمر طینه صدف گوهرش
هوش مصنوعی: دانش نام‌ها مانند دفتری است که شراب معرفت در آن نوشته شده و گوهرش همچون مروارید درون صدف است.
گونه گندم به ادیمش سپرد
نامش از آن روی جز آدم نبرد
هوش مصنوعی: او با پوست و ظاهری زیبا و دلفریب به دنیا آمده است و نامش تنها به خاطر چهره‌اش جز آدم نمی‌شود.
سایه بر اوج فلک انداختش
سجده گه فوج ملک ساختش
هوش مصنوعی: سایه‌اش بر بالای آسمان افتاد و به خاطر او، گروهی از فرشتگان را به سجده درآورد.
جز سر فرقت زدگان هر که بود
چهره به خاک ره آن پاک بود
هوش مصنوعی: تنها افرادی که از هم جدا شده‌اند و احساس دوری می‌کنند، واقعی‌تر و خالص‌تر هستند. دیگران که در این مسیر نیستند، ارزش و پاکی‌شان کمتر است.
بزم کرامت ز رخش بر فروخت
هر که رخش دید بر آن دیده دوخت
هوش مصنوعی: هر کسی که به زیبایی و لطف روی او نگاه کرد، دل و جانش را به آن جمال سپرد و از آن زمان نتوانست از آن چشم‌نوازی دل بردارد.
چون به رخش چشم همه تیز دید
نیل «عصی آدم » بر وی کشید
هوش مصنوعی: زمانی که همه نگاه‌ها به چهره‌اش خیره شد، نیل در دستان آدم به سمت او کشیده شد.
باز به حالش پی دفع گزند
تابشی از «تاب علیه » اوفکند
هوش مصنوعی: او دوباره به حال خود بازگشت و از خطر دور شد، گویی پرتو درخشان دیگری بر او تابیده است.
تیرگی معصیتش دور شد
ظلمت نیلش علم نور شد
هوش مصنوعی: سیاهی گناهش از بین رفت و تاریکی‌های او به روشنایی علم تبدیل شد.
سیر وجودش به لطافت رسید
دور کمالش به خلافت کشید
هوش مصنوعی: وجود او به لطافت قابل توجهی دست یافت و مسیر کمال او به مقام خلافت سوق پیدا کرد.
کشور اسماء الهی گرفت
مملکتی نامتناهی گرفت
هوش مصنوعی: کشور به نام‌های الهی رسید و سرزمینی بی‌پایان به دست آورد.
پرتو او بر زن و بر مرد تافت
هر که ازو هر چه طلب کرد یافت
هوش مصنوعی: نور او بر همه، چه زن و چه مرد، می‌تابد و هر کسی که از او چیزی بخواهد، آن را به دست می‌آورد.
آینه ای شد که بر او چشم کس
چون نظر انداخت خدا دید و بس
هوش مصنوعی: این جمله به این معنی است که آینه‌ای وجود دارد که وقتی کسی به آن نگاه کند، فقط خدا را می‌بیند و چیز دیگری نمی‌بیند. به عبارت دیگر، این آینه به قدری خاص و بی‌نظیر است که تنها حقیقت و وجود خدا در آن قابل مشاهده است.
بلکه نبود از دل ظلمت زدای
شاهد و مشهود در او جز خدای
هوش مصنوعی: در دل تاریکی، جز خدا هیچ گواه و نشانه‌ای وجود ندارد که بتواند آن را روشن کند.
ای به ره دور و درشت آمده
وز کمرش پشت به پشت آمده
هوش مصنوعی: ای کسی که از راه دور و پرپیچ و خم آمده‌ای و به خاطر بار سنگین، به سختی راه می‌روی.
پشت وفا بر گهر او مکن
دست جفا در کمر او مکن
هوش مصنوعی: به او وفادار باش و به او آسیبی نزن. عادلانه و محبت‌آمیز رفتار کن و از ظلم و ستم به دور باش.
حیف بود صورت آدم تو را
معنی شیطان شده همدم تو را
هوش مصنوعی: خوب است که تو انسانی با چهره زیبا هستی، اما متأسفانه، احساسات و افکار منفی شیطانی به تو چسبیده و هم‌نشین تو شده است.
سهل بود جلد کتاب کریم
بسته بر افسانه دیو رجیم
هوش مصنوعی: کتاب ارزشمندی که به دست کسی خوب نوشته شده، به سادگی می‌تواند بر افسانه‌ها و داستان‌های خرافی غلبه کند.
دلق صفا در بر و زیر بغل
کرده نهان دفتر زرق و حیل
هوش مصنوعی: شخصی لباس زیبایی پوشیده و زیر بغلش را از دفتری پر از تزویر و فریب پر کرده است.
گرگ دلی صورت یوسف که چه
صورت اگر نیست تأسف که چه
هوش مصنوعی: اگر گرگ قلبی داشته باشد، چه فایده دارد که به زیبایی یوسف (علیه‌السلام) باشد؟ این زیبایی هیچ ارزشی ندارد، چون درونش خالی از عشق و احساس است.
اصل که معنی است چو بگذاشتی
دل به سوی فرع چرا داشتی
هوش مصنوعی: وقتی که به اصل و معنی واقعی چیزی توجه نمی‌کنی و دل را به فرع و جزئیات سوق می‌دهی، چرا انتظار داری که چیزی از آن به دست آوری؟
قدر شناس گهر خویش باش
صیرفی سیم و زر خویش باش
هوش مصنوعی: به ارزش و جایگاه خودت آگاه باش و در تلاش باش تا بهترین نسخه از خودت را بسازی.
گر زر خالص شده ای خوش تو را
ور نه چه چاره ست ز آتش تو را
هوش مصنوعی: اگر طلا خالصی، خوب است، اما اگر چنین نیستی، پس چاره‌ای جز آتش برایت نیست.
آتشی از سوز و طلب برفروز
هر غش و غلی که بیابی بسوز
هوش مصنوعی: آتش سوزانی از اشتیاق و طلب در وجودت روشن کن و هر نفاق و ریاکاری که می‌بینی را بسوزان.
جوهر دل را ز عرض پاک کن
چشم خرد را ز غرض پاک کن
هوش مصنوعی: دل خود را از خواسته‌های دنیوی خالی کن و نیت و هدف خود را خالص و بدون غرض بساز.
دامن جان درکش از آلودگی
نیست در آلودگی آسودگی
هوش مصنوعی: دل و جانت را از آلودگی‌ها دور نگه‌دار، زیرا در آلودگی هیچ آرامشی نمی‌یابی.
بند ز تن بگسل و آزاده شو
نقش دویی دور کن و ساده شو
هوش مصنوعی: از قید و بندهای جسمی رها شو و آزادانه زندگی کن. دوگانگی‌ها را کنار بگذار و به سادگی بپرداز.
زاد مریدان ره آزادگیست
شیوه آیینه دلان سادگیست
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که زندگی و تربیت کسانی که در مسیر آزادی و رهایی گام می‌زنند، همچون آیینه‌ای است که نشان‌دهنده سادگی و صداقت قلب‌هاست. به عبارت دیگر، ساده‌زیستی و خلوص نیت، ویژگی اصلی کسانی است که به دنبال آزادی واقعی در زندگی‌شان هستند.
ساده دلی باش پسندیده ذات
پاک ز رنگ صور کائنات
هوش مصنوعی: ساده دل باش و به خوبی‌های ذاتی خودت توجه کن، بدون اینکه تحت تأثیر ظاهر دنیا قرار گرفتی.
تا چو ازین مرحله بیرون شوی
همنفس شاهد موزون شوی
هوش مصنوعی: وقتی که از این مرحله عبور کنی، هم‌نفس و هم‌گام با زیبایی‌ها و هماهنگی‌های زندگی خواهی شد.
پیش نگاری شوی آیینه نه
کش نبود هیچ ز آیینه به
هوش مصنوعی: اگر به معشوق خود نزدیک شوی، همچون آینه‌ای خواهی بود که هیچ چیز از خود ندارد و فقط جلوه‌گاه زیبایی اوست.