بخش ۲۲ - مقاله اول در آفرینش عالم که آینه جمال نمای اسماء و صفات آفریننده است سبحانه و تعالی
شاهد خلوتگه غیبت از نخست
بود پی جلوه کمر کرده چست
آیینه غیب نما پیش داشت
جلوه نمایی همه با خویش داشت
ناظر و منظور همو بود و بس
غیر وی این عرصه نپیمود کس
جمله یکی بود و دویی هیچ نه
دعوی مایی و تویی هیچ نه
بود قلم رسته ز زخم تراش
لوح هم آسوده ز رنج خراش
عرش قدم بر سر کرسی نداشت
عقل سر نادره پرسی نداشت
دایره چرخ به صد دخل و خرج
بود به مطموره یک نقطه درج
سلک فلک ناظم انجم نبود
پشت زمین حاصل مردم نبود
نطفه آبا به مضیق جهات
بود مصون از رحم امهات
بود درین مهد فرو بسته دم
طفل موالید به خواب عدم
دیده آن شاهد نابود بین
معنی معدوم چو موجود بین
گرچه همی دید در اجمال ذات
حسن تفاصیل شئون و صفات
خواست که در آینه های دگر
بر نظر خویش شود جلوه گر
در خور هر یک ز صفات قدم
روی دگر جلوه دهد لاجرم
روضه جانبخش جهان آفرید
باغچه کون و مکان آفرید
کرد ز هر شاخ و گل و برگ و خار
جلوه او حسن دگر آشکار
سرو نشان از قد رعناش داد
گل خبر از طلعت زیباش داد
غنچه سخن از شکرش کرد ساز
قفل ز درج گهرش کرد باز
سبزه به گل غالیه تر سرشت
پیش گل اوصاف خط او نوشت
شد هوس طره او باد را
بست گره طره شمشاد را
نرگس جماش به آن چشم مست
زد ره مستان صبوحی پرست
فاخته با طوق تمنای سرو
زد نفس شوق ز بالای سرو
بلبل نالنده به دیدار گل
پرده گشا گشت ز اسرار گل
کبک دری پایچه ها بر زده
زد به سر سبزه قدم سرزده
قمری بنهاده به شمشاد دل
سوخت به داغ غم او شاد دل
مرغ سحر ساخت به ناز و عتاب
در نظر نرگس بسیار خواب
حسن ز هر جا که زد القصه سر
عشق شد از جای دگر جلوه گر
حسن ز هر چهره که رخ بر فروخت
عشق ازان شعله دلی را بسوخت
حسن به هر طره که آرام یافت
عشق دلی آمده در دام یافت
حسن ز هر لب که شکر خنده کرد
عشق دلی را به غمش بنده کرد
حسن جز از عشق نگیرد غذی
عشق هم از وی نگریزد بلی
قالب و جانند به هم حسن و عشق
گوهر و کانند به هم حسن و عشق
از ازل این هر دو به هم بوده اند
جز به هم این راه نپیموده اند
هستی ما هست ز پیوندشان
نیست گشاد همه جز بندشان
حسن و کس از عشق گرفتار نی
جنس نفیس است و خریدار نی
بخش ۲۱ - صحبت سیم با پیر حقیقت بین و یافتن مرید گوهر مقصود از حقه حق الیقین: چاشت که خورشید علم برفراشتبخش ۲۳ - حکایت شیخ روزبهان قدس سره با بیوه ای که میوه دل خود را شیوه مستوری می آموخت: روزبهان فارس میدان عشق
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شاهد خلوتگه غیبت از نخست
بود پی جلوه کمر کرده چست
هوش مصنوعی: در ابتدا، منظر پنهان عاشقانهها، چیزی بود که توجه ویژهای را جلب میکرد و آنچه که در آغوش داشتن زیباییها و جذابیتها، در دل این خلوت وجود دارد، حس و حال خاصی را ایجاد میکند.
آیینه غیب نما پیش داشت
جلوه نمایی همه با خویش داشت
هوش مصنوعی: آینهای که میتواند پنهانها را نشان دهد، جلوهگری میکند و همه چیز را به وضوح به نمایش میگذارد.
ناظر و منظور همو بود و بس
غیر وی این عرصه نپیمود کس
هوش مصنوعی: فقط خود او ناظر و هدف بود و هیچ کس دیگری در این میدان حضور نداشت.
جمله یکی بود و دویی هیچ نه
دعوی مایی و تویی هیچ نه
هوش مصنوعی: همه یکی هستند و دوگانگی وجود ندارد، نه دعوی من و تو وجود دارد و نه هیچ جدالی.
بود قلم رسته ز زخم تراش
لوح هم آسوده ز رنج خراش
هوش مصنوعی: قلم که از زخم و جراحت رهایی یافته، حالا دیگر از زخم و آسیب در امان است و آرامش دارد.
عرش قدم بر سر کرسی نداشت
عقل سر نادره پرسی نداشت
هوش مصنوعی: عقل برتر و بزرگوار هیچگاه به مرتبه و مقام خاصی دست نیافته و در حقیقت، هیچ نشانهای از این مقام را نشان نمیدهد.
دایره چرخ به صد دخل و خرج
بود به مطموره یک نقطه درج
هوش مصنوعی: چرخش دایره به خاطر بسیاری از رفت و آمدها و هزینههاست، اما در نهایت همه چیز در یک نقطه متمرکز میشود.
سلک فلک ناظم انجم نبود
پشت زمین حاصل مردم نبود
هوش مصنوعی: سیستم آسمان، ستارهها را به نظم در نمیآورد و اگر پشت زمین تکیهگاه و حمایتی وجود نداشته باشد، آدمیان هم بیفایده خواهند بود.
نطفه آبا به مضیق جهات
بود مصون از رحم امهات
هوش مصنوعی: نطفهی اجداد در تنگنای فضا و زمان قرار داشت، اما از رحم مادران محفوظ بود.
بود درین مهد فرو بسته دم
طفل موالید به خواب عدم
هوش مصنوعی: در این مکان، نوزاد تازه به دنیا آمده در خواب عدم و نبود به سر میبرد.
دیده آن شاهد نابود بین
معنی معدوم چو موجود بین
هوش مصنوعی: چشمان آن شاهد نابود تنها میتواند معانیای را مشاهده کند که به چشم میآیند، در حالی که مفهوم واقعی که وجود ندارد، برای او قابل درک نیست.
گرچه همی دید در اجمال ذات
حسن تفاصیل شئون و صفات
هوش مصنوعی: اگرچه او به طور کلی زیبایی را مشاهده میکند، اما در همین حال جزئیات ویژگیها و صفات آن را نیز درک میکند.
خواست که در آینه های دگر
بر نظر خویش شود جلوه گر
هوش مصنوعی: او خواست که در آینههای دیگر تصویر خود را ببیند و نمایان شود.
در خور هر یک ز صفات قدم
روی دگر جلوه دهد لاجرم
هوش مصنوعی: هر یک از صفات، به طور جداگانه، جلوهای خاص و منحصر به فرد دارد که در مقایسه با دیگر صفات نمایان میشود.
روضه جانبخش جهان آفرید
باغچه کون و مکان آفرید
هوش مصنوعی: خداوند باغی زیبا برای جهان ایجاد کرد و به آن ترتیب و نظم بخشید.
کرد ز هر شاخ و گل و برگ و خار
جلوه او حسن دگر آشکار
هوش مصنوعی: از هر شاخه، گل، برگ و خار، جلوه و زیبایی او به شکلی دیگر نمایان میشود.
سرو نشان از قد رعناش داد
گل خبر از طلعت زیباش داد
هوش مصنوعی: درخت سرو به زیبایی قد و قامت او اشاره کرد و گل نیز از چهره زیبا و دلنشین او سخن گفت.
غنچه سخن از شکرش کرد ساز
قفل ز درج گهرش کرد باز
هوش مصنوعی: گلوی غنچه به ش sweetness آغشته شد و درب قفل ادب را با زیبایی کلامش گشود.
سبزه به گل غالیه تر سرشت
پیش گل اوصاف خط او نوشت
هوش مصنوعی: سبزه به زیبایی گل میچسبد و به واسطه زیباییاش، ویژگیهای او را به تصویر میکشد.
شد هوس طره او باد را
بست گره طره شمشاد را
هوش مصنوعی: هوس زیبایی و دلربایی او باعث شده تا باد به طرز خاصی، گیسوان او را به هم بپیچد و مرتب کند.
نرگس جماش به آن چشم مست
زد ره مستان صبوحی پرست
هوش مصنوعی: نرگس با زیبایی و جذابیت خود، توجه ها را جلب میکند و به چشمهای مست و سرمست اشاره دارد که به دنبال خوشی و لذت هستند. این تصویر به شوق و شورو حال مستان و عشق به روزهای خوب و صبحگاهی اشاره میکند.
فاخته با طوق تمنای سرو
زد نفس شوق ز بالای سرو
هوش مصنوعی: فاخته با حلقهای که نشانگر آرزوی سرو است، نفس شوق را از بالای سرو میکشد.
بلبل نالنده به دیدار گل
پرده گشا گشت ز اسرار گل
هوش مصنوعی: پرندهای که همواره به خاطر عشق به گل ناله میزند، به دیدار گل رفت و رازی از آن را فاش کرد.
کبک دری پایچه ها بر زده
زد به سر سبزه قدم سرزده
هوش مصنوعی: کبک دری با پاهایش بر روی سبزهها میرقصد و سرش را بالا میبرد.
قمری بنهاده به شمشاد دل
سوخت به داغ غم او شاد دل
هوش مصنوعی: قمری در کنار شاخهای از درخت شمشاد نشسته و دلش به خاطر غم او سوخته است، در حالی که خود او خوشحال و دلشاد است.
مرغ سحر ساخت به ناز و عتاب
در نظر نرگس بسیار خواب
هوش مصنوعی: پرنده صبحگاهی با ناز و عشق در برابر نرگس که زیادی خوابآلود است، آواز میخواند.
حسن ز هر جا که زد القصه سر
عشق شد از جای دگر جلوه گر
هوش مصنوعی: زیبایی از هر جا که ظهور کرد، داستان عشق از یک نقطه دیگر نمایان شد.
حسن ز هر چهره که رخ بر فروخت
عشق ازان شعله دلی را بسوخت
هوش مصنوعی: زیبایی از هر چهرهای که دیده میشود، عشق باعث میشود دلی که از آن دور شده، بسوزد.
حسن به هر طره که آرام یافت
عشق دلی آمده در دام یافت
هوش مصنوعی: هر بار که زیبایی در موهایش آرام میگیرد، عشقی دلنشین در دامانش پیدا میشود.
حسن ز هر لب که شکر خنده کرد
عشق دلی را به غمش بنده کرد
هوش مصنوعی: هر کسی که لبخند شیرینی دارد و زیباییاش را نشان میدهد، دل عاشق را به غم و اندوه میکشاند.
حسن جز از عشق نگیرد غذی
عشق هم از وی نگریزد بلی
هوش مصنوعی: زیبایی فقط از عشق تغذیه میکند و عشق نیز هرگز از زیبایی دور نمیشود. بله.
قالب و جانند به هم حسن و عشق
گوهر و کانند به هم حسن و عشق
هوش مصنوعی: قالب و جان به هم پیوند دارند، همانگونه که زیبایی و عشق هم در دل یکدیگر جای دارند و نمیتوان آنها را از هم جدا کرد.
از ازل این هر دو به هم بوده اند
جز به هم این راه نپیموده اند
هوش مصنوعی: از آغاز، این دو همیشه با هم بودهاند و جز از این مسیر، راه دیگری را نپیمودهاند.
هستی ما هست ز پیوندشان
نیست گشاد همه جز بندشان
هوش مصنوعی: وجود ما به خاطر ارتباط با دیگران است و هیچکس نمیتواند از این ارتباطها آزاد شود، همه ما در بند ارتباطات خود هستیم.
حسن و کس از عشق گرفتار نی
جنس نفیس است و خریدار نی
هوش مصنوعی: زیبایی و هیچکس از عشق در دام نیفتادهاند، زیرا عشق چیز گرانبهایی است و خریدار واقعی ندارد.