گنجور

بخش ۱۸ - در کشف پرده از حقیقت دل و در بیان آنکه دل در پهلوی صاحبدل دل شود

گلبن جان را که به گل کاشتند
آرزوی غنچه دل داشتند
چون ز گل آن گلبن تر سر کشید
غنچه نو رسته دل بردمید
درج در آن غنچه چو اوراق گل
هر چه در آفاق چه جزء و چه کل
حسن بیان آیت تفضیل او
کون و مکان دفتر تفصیل او
چرخ فلک وانچه بود در خمش
وانچه خرد نام نهد عالمش
در سعت دایره دل گم است
آن همه چون قطره و دل قلزم است
آنکه خدای همه گنجد در او
این همه پیداست چه سنجد در او
اینکه پس پرده تن پردگیست
دستخوش زندگی و مردگیست
مظهر اسرار دل آمد نه دل
مطرح انوار دل آمد نه دل
دل اگر این مهره بود کز گل است
فرق بدین مهره ز خر مشکل است
لاف خردمندی ازین مهره چند
خر هم ازین مهره بود بهره مند
هر که بر این مهره چو خر دل نهاد
در گرانمایه به خر مهره داد
تا نکنی روی به دریا دلی
نبودت از گوهر دل حاصلی
تا نزنی خیمه به پهلوی پیر
همچو دل از دل نشوی بهره گیر
هست دلت بیضه و مرغ نکو
بی اثر جنبش و پرش در او
تا که به جنبش رسد آنگه پرش
زیر پر پیر دهش پرورش
پیر که باشد شه کون و مکان
خواجه داد و ستد کن فکان
تخت نشانی ز سرافکندگی
تاج سرش خاک در بندگی
تن شده چون موی ز بیم و امید
مو شده از ظلمت هستی سفید
چون مه نو لیک به جهد تمام
پشت دو تا کرده به خدمت قیام
جیب دلش مشرق انوار غیب
نور به کف کرده چو موسی ز جیب
زندگی دل چو مسیح از دمش
سبزی جان چون خضر از مقدمش
طلعت او نور سعادت فشان
خلعت او دامن دامن کشان
علم یقین برده به چرخش علم
کشت وی از عین یقین دیده نم
سینه پاکیزه اش از کبر و کین
حقه پر گوهر حق الیقین
صحبتش اکسیر مس هر وجود
همتش ایثار کن بحر جود
جامی اگر نقد یقین بایدت
جدی و جهدی به ازین بایدت
پا بکش از هر چه بود زان گزیر
دامن اقبال چنین پیر گیر

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گلبن جان را که به گل کاشتند
آرزوی غنچه دل داشتند
هوش مصنوعی: آنهایی که قلب خود را با عشق و امید پر کردند، آرزو داشتند که این عشق به شکوفایی و زیبایی برسد.
چون ز گل آن گلبن تر سر کشید
غنچه نو رسته دل بردمید
هوش مصنوعی: وقتی که گلی از باغ بهاری سر برآورد، غنچه‌ی تازه‌ای که شکفته شده بود، دل من را به خود مشغول کرد.
درج در آن غنچه چو اوراق گل
هر چه در آفاق چه جزء و چه کل
هوش مصنوعی: در اینجا به زیبایی و ظرافت غنچه‌ها اشاره می‌شود و بیان می‌کند که هر چیزی در جهان، چه جزئی و چه کلی، مانند این غنچه‌هاست که در خود زیبایی و شگفتی دارد. به نوعی، همه‌ی موجودات و عناصر جهان دارای ویژگی‌ها و زیبایی‌های خاص خود هستند که باید به آن‌ها توجه شود.
حسن بیان آیت تفضیل او
کون و مکان دفتر تفصیل او
هوش مصنوعی: زیبایی کلام نشانه برتری اوست، و جهان و همه موجودات، بیانگر جزئیات او هستند.
چرخ فلک وانچه بود در خمش
وانچه خرد نام نهد عالمش
هوش مصنوعی: چرخ زمان و همه چیزهایی که در حرکت آن وجود دارد و همچنین آنچه از نظر خرد و دانش نامیده می‌شود، جهان اوست.
در سعت دایره دل گم است
آن همه چون قطره و دل قلزم است
هوش مصنوعی: در وسعت دل، تمام آن اشیاء و موجودات به مانند قطره‌ای کوچک گم شده‌اند و دل به مانند دریای وسیع است.
آنکه خدای همه گنجد در او
این همه پیداست چه سنجد در او
هوش مصنوعی: کسی که خداوندی که همه چیز در او جای دارد، در وجود او چه چیزی قابل سنجش است؟
اینکه پس پرده تن پردگیست
دستخوش زندگی و مردگیست
هوش مصنوعی: اینکه در پس این پرده، وجود انسان تحت تاثیر زندگی و مرگ قرار دارد.
مظهر اسرار دل آمد نه دل
مطرح انوار دل آمد نه دل
هوش مصنوعی: آشکار کننده‌ی رازهای دل، خود را نشان داد و نه دل، بلکه نور دل خود را نمایان کرد و نه دل.
دل اگر این مهره بود کز گل است
فرق بدین مهره ز خر مشکل است
هوش مصنوعی: اگر دل مانند این مهره‌ای باشد که از گل ساخته شده، تفاوت آن با مهره‌ای از جنس خر، روشن است.
لاف خردمندی ازین مهره چند
خر هم ازین مهره بود بهره مند
هوش مصنوعی: خود را با دانایی و خردمندی بزرگ نشان نده، porque این نشان‌دهنده توانایی تو نیست. در واقع، حتی عوامی که دانش زیادی ندارند نیز ممکن است از چیزهایی بهره‌مند شوند.
هر که بر این مهره چو خر دل نهاد
در گرانمایه به خر مهره داد
هوش مصنوعی: هر کس که قلبش را به این وسیله ناچیز بسپرد، در واقع به چیزی بی‌ارزش مانند یک خر دل سپرده است.
تا نکنی روی به دریا دلی
نبودت از گوهر دل حاصلی
هوش مصنوعی: اگر به دریا نروی، دل تو نیز از ارزش و زیبایی خالی خواهد بود.
تا نزنی خیمه به پهلوی پیر
همچو دل از دل نشوی بهره گیر
هوش مصنوعی: هرگاه به سوی دل کسی که تجربه و wisdom دارد، نزدیک نشده‌ای، همچون دل خود را از قلب دیگران دور نکن و از این نزدیکی بهره‌مند شو.
هست دلت بیضه و مرغ نکو
بی اثر جنبش و پرش در او
هوش مصنوعی: دل تو همچون تخم مرغی است که مرغ خوب در آن تأثیر چندانی ندارد و حرکات و پروازش در آن بی‌فایده است.
تا که به جنبش رسد آنگه پرش
زیر پر پیر دهش پرورش
هوش مصنوعی: تا زمانی که حرکت و جنبش شروع نشود، پرش و جهش زیر بال و پر پیر (معلم یا راهنما) به تربیت و رشد منتهی نمی‌شود.
پیر که باشد شه کون و مکان
خواجه داد و ستد کن فکان
هوش مصنوعی: پیر که بتواند، بزرگ صاحب سلطنت و قدرت است و در این عالم تجارت و مبادله‌ای وجود دارد.
تخت نشانی ز سرافکندگی
تاج سرش خاک در بندگی
هوش مصنوعی: تخت و تاج نماد قدرت و عظمت هستند، اما حالا به دلیل شکست و سرشکستگی، تاج او به خاک افتاده و نشان‌دهنده وضعیت خضوع و بندگی اوست.
تن شده چون موی ز بیم و امید
مو شده از ظلمت هستی سفید
هوش مصنوعی: تن مانند مویی شده که به خاطر ترس و امید، به رنگ سفید از تاریکی وجود در آمده است.
چون مه نو لیک به جهد تمام
پشت دو تا کرده به خدمت قیام
هوش مصنوعی: مانند ماه نو که به خوبی برای ظهور آماده شده، به تلاش خود ادامه می‌دهد و به خدمت خود پایبند است.
جیب دلش مشرق انوار غیب
نور به کف کرده چو موسی ز جیب
هوش مصنوعی: دل او مانند جیبش، پر از نورهای پنهان و الهی است، مانند موسی که از جیب خود، نور و معجزه‌ای را بیرون آورده است.
زندگی دل چو مسیح از دمش
سبزی جان چون خضر از مقدمش
هوش مصنوعی: زندگی دل مانند مسیح است که با نفسش جان را به زندگی و شادابی می‌آورد، مانند خضر که با حضورش نعمت و تازگی می‌بخشد.
طلعت او نور سعادت فشان
خلعت او دامن دامن کشان
هوش مصنوعی: چهره او نور خوشبختی را پخش می‌کند و لباس او مانند دامن‌هایی است که بر زمین کشیده می‌شود.
علم یقین برده به چرخش علم
کشت وی از عین یقین دیده نم
هوش مصنوعی: دانش به وضوح نشان می‌دهد که حقیقتی در پس هر چیزی وجود دارد و بر اساس این حقیقت است که می‌توان به درک عمیق‌تری از واقعیت‌ها دست یافت.
سینه پاکیزه اش از کبر و کین
حقه پر گوهر حق الیقین
هوش مصنوعی: سینه او از کبر و کینه خالی است و پر از حقیقت و ایمان است.
صحبتش اکسیر مس هر وجود
همتش ایثار کن بحر جود
هوش مصنوعی: سخن او همچون اکسیر، برای هر وجودی ارزشمند است. بنابراین باید با ایثار و بخشش، به او پاسخ دهیم و از نعمت‌هایش بهره‌مند شویم.
جامی اگر نقد یقین بایدت
جدی و جهدی به ازین بایدت
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی به حقیقت واقعی دست یابی، باید تلاش و کوشش بیشتری از خود بروز دهی، زیرا داشتن یقین لازم است.
پا بکش از هر چه بود زان گزیر
دامن اقبال چنین پیر گیر
هوش مصنوعی: از هر چیزی که گذشت، دوری کن و دامن شانس را در این دوران کهن بگیر.

حاشیه ها

1400/01/16 07:04
آرش ثروتیان

علم یقین برده به چرخش علم
کشت وی از عین یقین دیده نم
احتمالاً " گشت " یا "گشته" درست باشد.