گنجور

بخش ۱۷ - در تنبیه سخنوران هنرپرور بر آنچه دربایست شعر است تا مقبول طباع و مطبوع اسماع افتد

قافیه سنجان چو در دل زنند
در به رخ تیره دلان گل زنند
روی چو در قافیه سنجی کنند
پشت بر این دیر سپنجی کنند
تن بگذارند و همه جان شوند
کوه ببرند و سوی کان شوند
جان کنی و کان کنی آیینشان
صیرفی چرخ گهر چینشان
ای که درین کان جگری خورده ای
گوهر رنگین به کف آورده ای
گوهر این کان همه یکرنگ نیست
لؤلؤ عمان همه همسنگ نیست
گوهر و لعل از دل کان می طلب
هر چه بیابی به ازان می طلب
هر که به خس کرد قناعت خسیست
به طلبی کن که به از به بسیست
ناشده از خوی بدت دل تهی
کی رسد از نظم تو بوی بهی
هر چه به دل هست ز پاک و پلید
در سخن آید اثر آن پلید
جیفه چو بندد دهن جوی تنگ
آب روان گیرد ازو بوی و رنگ
چون گره نافه گشاید نسیم
غالیه بو گردد و عنبر شمیم
نظم که نسبت به گهر باشدش
به ز گهر باشد اگر باشدش
لفظ جهان گشته و معنی غریب
لیک نه بیگانه ز فهم لبیب
قافیه کم یاب چو دیبای چین
وزن سبک سنگ چو ماء معین
نی رقم کلک تکلف بر او
نی کلف داغ تصلف بر او
یافته از صنعت و دقت جمال
لیک نه بیرون ز حد اعتدال
شاهد پرورده به صد عز و ناز
بیش به مشاطه ندارد نیاز
بر رخش از غالیه مشک سای
خوب بود خال ولی یک دو جای
خال که از قاعده افزون فتد
بر رخ معشوق نه موزون فتد
حال جمالش به تباهی کشد
روی سفیدش به سیاهی کشد
این همه گفتیم ولی زین شمار
چاشنی عشق بود اصل کار
عشق که رقص فلک از نور اوست
خوان سخن را نمک از شور اوست
جامی اگر در سرت این شور نیست
خوان سخن گر ننهی دور نیست
مرد کرم پیشه کجا خوان نهد
تا نه ز آغاز نمکدان نهد

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قافیه سنجان چو در دل زنند
در به رخ تیره دلان گل زنند
هوش مصنوعی: زمانی که به قلب زنان توجه و محبت می‌کنند، دل‌های تاریک و ناامید نیز با شادی و زیبایی پر می‌شود.
روی چو در قافیه سنجی کنند
پشت بر این دیر سپنجی کنند
هوش مصنوعی: اگر بخواهند زیبایی و ظرافت چهره را با شعر و قافیه سنجیده و ارزیابی کنند، به راحتی می‌توانند از جاهای دیگر غافل شوند و به این مکان مقدس و با ارزش توجهی نداشته باشند.
تن بگذارند و همه جان شوند
کوه ببرند و سوی کان شوند
هوش مصنوعی: تن را در اختیار می‌گذارند و تمام وجودشان به کوه و استقامت تبدیل می‌شود تا به سوی دره‌ها و مکان‌های عمیق حرکت کنند.
جان کنی و کان کنی آیینشان
صیرفی چرخ گهر چینشان
هوش مصنوعی: اگر جان بدهی و سختی‌ها را تحمل کنی، مانند یک طلاگر که در جستجوی گوهرهای گرانبهاست، می‌توانی به ظرافت و زیبایی‌های آن‌ها دست پیدا کنی.
ای که درین کان جگری خورده ای
گوهر رنگین به کف آورده ای
هوش مصنوعی: ای کسی که در این سرچشمه، تجربه‌های تلخی را چشیده‌ای، توانسته‌ای گوهر باارزشی را به دست آوری.
گوهر این کان همه یکرنگ نیست
لؤلؤ عمان همه همسنگ نیست
هوش مصنوعی: در این دنیا، همه چیز به یک شکل و یک رنگ نیست. مانند لؤلؤهای عمان که با وجود اینکه از یک نوع هستند، هر کدام ویژگی‌ها و ارزش‌های متفاوتی دارند.
گوهر و لعل از دل کان می طلب
هر چه بیابی به ازان می طلب
هوش مصنوعی: هر چیزی که به عنوان ارزشمند و نادر به دست می‌آوری، از آنچه در دل و عمق وجودت جستجو می‌کنی، بهتر و گرانبهاتر است. بنابراین، به دنبال چیزهایی باش که از عمق وجودت سرچشمه می‌گیرند.
هر که به خس کرد قناعت خسیست
به طلبی کن که به از به بسیست
هوش مصنوعی: کسی که به کمترین چیز راضی باشد، در حقیقت خسیس است. بهتر است در جستجوی به دست آوردن چیزهای با ارزش و بیشتر باشی.
ناشده از خوی بدت دل تهی
کی رسد از نظم تو بوی بهی
هوش مصنوعی: نمی‌توانی از دل‌سردی و روحیات بد خود رهایی یابی تا اینکه از زندگی‌ات بویی خوش به مشام دیگران برسد.
هر چه به دل هست ز پاک و پلید
در سخن آید اثر آن پلید
هوش مصنوعی: هر چیزی که در دل وجود دارد، چه خوب باشد و چه بد، در کلام انسان تأثیر می‌گذارد و در سخن او نمایان می‌شود.
جیفه چو بندد دهن جوی تنگ
آب روان گیرد ازو بوی و رنگ
هوش مصنوعی: زمانی که فضولات و زباله‌ها دهان یک جوی تنگ را ببندند، آب جاری نمی‌تواند از آن عبور کند و مجبور می‌شود بوی نامطبوع و رنگ زشت آن‌ها را به خود بگیرد.
چون گره نافه گشاید نسیم
غالیه بو گردد و عنبر شمیم
هوش مصنوعی: وقتی نسیم معطر بهاری بوزد، عطر خوش گل‌ها و بوی مشک و عنبر در فضا پخش می‌شود.
نظم که نسبت به گهر باشدش
به ز گهر باشد اگر باشدش
هوش مصنوعی: نظم و ترتیب، اگرچه ممکن است نسبت به جواهر و سنگ‌های قیمتی بی‌ارزش به نظر برسد، اما در واقع از خود جواهر نیز ارزشمندتر است.
لفظ جهان گشته و معنی غریب
لیک نه بیگانه ز فهم لبیب
هوش مصنوعی: دنیا تغییر کرده و مفهوم آن عجیب است، اما این مفهوم برای کسانی که فهمیدند، ناآشنا نیست.
قافیه کم یاب چو دیبای چین
وزن سبک سنگ چو ماء معین
هوش مصنوعی: در این بیت، به مقایسه و تضاد میان دو چیز پرداخته شده است. یکی به زیبایی و نرمی دیبای چین اشاره دارد که به طرز کم یابی در دسترس است و دیگری به سنگینی و سختی وزن سنگ اشاره شده که به نرمی و لطافت آب معین شبیه نیست. به نوعی می‌توان گفت که یافتن زیبایی و نرمی در زندگی تا چه حد دشوار است.
نی رقم کلک تکلف بر او
نی کلف داغ تصلف بر او
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که او نه به زحمت خود را مجبور به رفتارهای تصنعی و مصنوعی می‌کند و نه به عواطف و احساسات خود اجازه می‌دهد که تحت تأثیر فشارهای بی‌مورد قرار بگیرد. به عبارتی، او به سادگی و طبیعی بودن زندگی خود اهمیت می‌دهد و خود را درگیر مسائل بی‌مورد نمی‌کند.
یافته از صنعت و دقت جمال
لیک نه بیرون ز حد اعتدال
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که زیبایی و جذابیت به دست آمده از مهارت و دقت موجود در چهره، اما این زیبایی به قدری است که از حد تعادل خارج نشده و متناسب می‌باشد.
شاهد پرورده به صد عز و ناز
بیش به مشاطه ندارد نیاز
هوش مصنوعی: زیبای پرورش یافته، با هزاران جمال و لحن دلنشین، دیگر نیازی به آرایشگری ندارد.
بر رخش از غالیه مشک سای
خوب بود خال ولی یک دو جای
هوش مصنوعی: بر چهره‌اش زیبایی خاصی وجود دارد که به خاطر خال‌هایش برجسته‌تر شده است، ولی تعدادی از آن خال‌ها کم و بیش جلب توجه می‌کند.
خال که از قاعده افزون فتد
بر رخ معشوق نه موزون فتد
هوش مصنوعی: اگر خالی بر صورت معشوق اضافه شود، زیبایی او دیگر متناسب و زیبا نخواهد بود.
حال جمالش به تباهی کشد
روی سفیدش به سیاهی کشد
هوش مصنوعی: ظاهر زیبا و دلنشین او به قدری تاثیرگذار است که می‌تواند روح را به درد آورد و زیبایی صورتش از حالت درخشان و روشن به تاریکی و زشتی تغییر کند.
این همه گفتیم ولی زین شمار
چاشنی عشق بود اصل کار
هوش مصنوعی: ما در صحبت‌هایمان چیزهای زیادی را گفته‌ایم، اما در نهایت نکته اصلی و حائز اهمیت، عشق است که در تمامی این مطالب نقش اساسی دارد.
عشق که رقص فلک از نور اوست
خوان سخن را نمک از شور اوست
هوش مصنوعی: عشق، نیرویی است که باعث می‌شود عالم و هستی به زیبایی بچرخد و سخن و گفتگوها را دلنشین و لذت‌بخش کند.
جامی اگر در سرت این شور نیست
خوان سخن گر ننهی دور نیست
هوش مصنوعی: اگر در دل تو شوری برای گفتن و بیان احساسات نیست، پس دور نیست که در دنیای گفتار و سخن، جایی برای تو وجود نداشته باشد.
مرد کرم پیشه کجا خوان نهد
تا نه ز آغاز نمکدان نهد
هوش مصنوعی: مردی که کارش با کرم است، جایی را برای پذیرایی انتخاب نمی‌کند که از همان ابتدا طعم خوب را نچشد.