گنجور

بخش ۱۶ - در فضیلت کلام موزون که هر نوع از آن بحریست مشحون به لآلی مکنون و جواهر گوناگون

ای پر از آوازه کوس سخن
شاهد جانهاست عروس سخن
طرفه عروسی که ز زیور تهی
آید ازو دلبری و دل رهی
چون که به زیور شود آراسته
طعنه زند بر مه ناکاسته
چون گهر نظم حمایل کند
غارت صد قافله دل کند
چون کند از قافیه خلخال پای
پای خردمند بلغزد ز جای
چون ز دو مصراع کند ابروان
رخنه شود قبله پیر و جوان
معنی رنگین چو کشد غازه اش
باغ شود دل ز گل تازه اش
من که ز هر شاهد و می زاهدم
عمر تلف کرده این شاهدم
عقد حمایل که به بر جلوه داد
عقده صبر از رگ جانم گشاد
دل که گرانمایه ز اقبال اوست
طوق کش حلقه خلخال اوست
ابروی او گرچه نه پیوسته است
راه خلاصی به رخم بسته است
ماشطه کآرایشش آغاز کرد
غازه ز خون جگرم ساز کرد
روز و شب آواره کوی ویم
شام و سحر در تک و پوی ویم
شب که مرا دل سوی او رهبر است
کرسیم از زانوی و پای از سر است
از مدد همت والای خویش
بر سر کرسی چو نهم پای خویش
باز کشم پای ز دامان فرش
سر بدر آرم ز گریبان عرش
جامه جسم از تن جان برکشم
خامه نسیان به جهان در کشم
بلکه ز جان نیز مجرد شوم
جرعه کش باده سرمد شوم
باده ز جام جبروتم دهند
نقل ز خوان ملکوتم نهند
ساقی سلسال دهم سلسبیل
مطربم آواز پر جبرئیل
ساقی و مطرب به هم آمیخته
نقل معانی همه جا ریخته
بهره چو برگیرم ازان بزمگاه
از پی رجعت کنم آهنگ راه
هر چه دهد دستم ازان خوان پاک
زله کنم بهر حریفان خاک
بر طبق نظم به دست ادب
بر نمطی دلکش و طرزی عجب
پرده ز تشبیه مجازش کنم
تحفه هر محفل رازش کنم
جامی اگر اهل دلی گوش کن
سامعه را بدرقه هوش کن
هوش بدین تحفه غیبی سپار
تا خردت نام نهد هوشیار

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای پر از آوازه کوس سخن
شاهد جانهاست عروس سخن
هوش مصنوعی: تو که پر از آواز و نغمه‌ای، سخن تو روح انسان‌ها را زنده می‌کند و شایسته است که به عنوان زیبایی کلام مورد ستایش قرار بگیری.
طرفه عروسی که ز زیور تهی
آید ازو دلبری و دل رهی
هوش مصنوعی: عروسی که به زیبایی و زینت آراسته نیست، نمی‌تواند دلربایی کند و دل‌ها را به خود جلب نماید.
چون که به زیور شود آراسته
طعنه زند بر مه ناکاسته
هوش مصنوعی: زمانی که کسی زینت‌های زیبا به خود بزند، به دیگرانی که از زیبایی و آراستگی بی‌بهره‌اند، طعنه و کنایه می‌زند.
چون گهر نظم حمایل کند
غارت صد قافله دل کند
هوش مصنوعی: وقتی که گوهر نظم و ترتیب به گردن بیفتد، می‌تواند دل‌ها را از صد قافله نیز به چنگ آورد.
چون کند از قافیه خلخال پای
پای خردمند بلغزد ز جای
هوش مصنوعی: وقتی که کسی از محدودیت‌ها و قیدهای خود آزاد شود و قدم از جای خود بردارد، باعث بروز مشکلات و ناپایداری می‌شود.
چون ز دو مصراع کند ابروان
رخنه شود قبله پیر و جوان
هوش مصنوعی: وقتی ابروان به هم می‌پیوندد، همه‌ی نگاه‌ها به سمت آن جا جلب می‌شود و توجه پیر و جوان را به خود جلب می‌کند.
معنی رنگین چو کشد غازه اش
باغ شود دل ز گل تازه اش
هوش مصنوعی: وقتی که رنگین و زیبا درخشش خود را نشان می‌دهد، دل انسان مانند باغی سرشار از گل‌های تازه و شاداب می‌شود.
من که ز هر شاهد و می زاهدم
عمر تلف کرده این شاهدم
هوش مصنوعی: من که به خاطر هر باده و زیبایی، عمرم را هدر داده‌ام، همین زیبایی هم شاهد بر این هدر رفتن عمر من است.
عقد حمایل که به بر جلوه داد
عقده صبر از رگ جانم گشاد
هوش مصنوعی: وقتی آن زنجیر زیبا را بر دوش انداخت، گره‌های صبر را از وجودم باز کرد.
دل که گرانمایه ز اقبال اوست
طوق کش حلقه خلخال اوست
هوش مصنوعی: دل که بسیار باارزش و گرانبهاست، تحت تأثیر خوش‌شانسی و بخت خوب اوست؛ گویی به نوعی همچون زنجیر و گردن‌بند خاصی برای او عمل می‌کند.
ابروی او گرچه نه پیوسته است
راه خلاصی به رخم بسته است
هوش مصنوعی: ابروی او هرچند به هم نرسیده و نازک است، اما همچنان باعث شده که راه نجات و آزادی من بسته شود.
ماشطه کآرایشش آغاز کرد
غازه ز خون جگرم ساز کرد
هوش مصنوعی: آرایشگر که کار خود را شروع کرد، غم و اندوه من را مثل خون جگر به نمایش درآورد.
روز و شب آواره کوی ویم
شام و سحر در تک و پوی ویم
هوش مصنوعی: روز و شب در حال پرسه زنی در کوی محبوبم هستم و در همه حال در حال جستجو و دنبال کردن او هستم.
شب که مرا دل سوی او رهبر است
کرسیم از زانوی و پای از سر است
هوش مصنوعی: در شب، وقتی که دل من به سوی محبوب می‌کشد، با تمام وجود و از سر تا پایم غرق در عشق او هستم.
از مدد همت والای خویش
بر سر کرسی چو نهم پای خویش
هوش مصنوعی: با تکیه بر تلاش و اراده بلند خود، بر روی جایگاه بلند و ارزشمندی قرار می‌گیرم.
باز کشم پای ز دامان فرش
سر بدر آرم ز گریبان عرش
هوش مصنوعی: من از دامان فرش پا می‌کشم و سر را از گریبان عرش بیرون می‌آورم.
جامه جسم از تن جان برکشم
خامه نسیان به جهان در کشم
هوش مصنوعی: من لباس جسم را از تن جدا می‌کنم و یاد فراموشی را به دنیای بیرون می‌آورم.
بلکه ز جان نیز مجرد شوم
جرعه کش باده سرمد شوم
هوش مصنوعی: می‌خواهم از جان و هستی خود جدا شوم و به رمز و راز نوشیدن شراب ابدی دست پیدا کنم.
باده ز جام جبروتم دهند
نقل ز خوان ملکوتم نهند
هوش مصنوعی: می‌گویند که از جام قدرت و بزرگی‌ام، آن را می‌نوشند و از سفره دلیران و بزرگانی که در کنارم هستند، بهره‌مند می‌شوند.
ساقی سلسال دهم سلسبیل
مطربم آواز پر جبرئیل
هوش مصنوعی: ای ساقی، من شراب را به دستت می‌سپارم و در کنار جوی آب شیرین، در حال نواختن ساز هستم، گویی آواز معصوم جبرئیل را می‌شنوم.
ساقی و مطرب به هم آمیخته
نقل معانی همه جا ریخته
هوش مصنوعی: ساقی و نوازنده در کنار هم قرار گرفته‌اند و زیبایی‌های زندگی و مفاهیم عمیق در همه جا پخش شده است.
بهره چو برگیرم ازان بزمگاه
از پی رجعت کنم آهنگ راه
هوش مصنوعی: وقتی از آن جمع شاد و پرنشاط بهره‌برداری می‌کنم، به منظور بازگشت و شروع دوباره، راهی را در پیش می‌گیرم.
هر چه دهد دستم ازان خوان پاک
زله کنم بهر حریفان خاک
هوش مصنوعی: هر چیزی که از آن سفره‌ی پاک به دستم برسد، برای دوستانم به عنوان خاک می‌گذارم.
بر طبق نظم به دست ادب
بر نمطی دلکش و طرزی عجب
هوش مصنوعی: بر اساس نظم و ترتیبی که به وسیله ادب ایجاد شده، به شکلی زیبا و با شیوه‌ای شگفت‌آور.
پرده ز تشبیه مجازش کنم
تحفه هر محفل رازش کنم
هوش مصنوعی: من پرده‌ای که بر تشبیه او کشیده شده را کنار می‌زنم و هر محفل را با راز و رمز خود زینت می‌بخشم.
جامی اگر اهل دلی گوش کن
سامعه را بدرقه هوش کن
هوش مصنوعی: اگر کسی دل و جانش را درک کند، باید به صدای دل و احساساتش گوش دهد و هوشیار باشد.
هوش بدین تحفه غیبی سپار
تا خردت نام نهد هوشیار
هوش مصنوعی: به این هدیه‌ی غیبی، هوش و ذکاوت خود را بسپار تا خرد و عقل تو را شناخته و آگاه کند.