بخش ۱۲ - نعت پنجم در ادب ضراعت امیدواران و طلب شفاعت گناهکاران
ای عربی نسبت امی لقب
بنده تو هم عجم و هم عرب
رشک خوری تافته از اوج ناز
مغرب تو یثرب و مشرق حجاز
گرد سرت ابطحی و یثربی
خاک درت مشرقی و مغربی
تیغ عرب زن که فصاحت تو راست
صید عجم کن که ملاحت تو راست
گر به قلم غالیه سا نیستی
یا به خط انگشت نما نیستی
صبح تو گو دود چراغی مدار
باغ تو گو پای کلاغی مدار
چون ز تو خوانند و نویسند هم
گر تو نخوانی ننویسی چه غم
از تو سیه راست سفیدی امید
به که سیاهی ننهی بر سفید
خواندنت این بس که سخن رانده ای
دور روان را به خدا خوانده ای
گوش جهان گاه خدا خوانیت
درج گهر شد ز سخنرانیت
گر شبهی ماند ازین درج دور
یا شرری ندهد ازین برج نور
زان نسزد تهمتی این درج را
زان نرسد ظلمتی این برج را
لعل لبت چون شکر افشان کند
کشور جان را شکرستان کند
طوطی طبعم که ثناخوان توست
در هوس یک شکر افشان توست
خار جفا ریخت به راهم گناه
لب بگشا عذر گناهم بخواه
تا که کنم تازه ثناخوانیی
ای شکرستان شکر افشانیی
تا فتد این بار ز گردن مرا
بوی رهایی رسد از من مرا
رسته ز خود بوسه به خاکت دهم
رو به در روضه پاکت نهم
خاطر گویا و زبانی خموش
از دل پر جوش برآرم خروش
گویمت ای خواجه فقیریم بین
عجز و نگونساری و پیریم بین
شد الفم لام ز غم های ژرف
گوش کن از حال من این یک دو حرف
آمده ام با همه آلایشی
منتظر بخشش و بخشایشی
دایره کش کردم از انگشت دست
تا نهدم دور فلک پشت دست
گرددم آن دایره حصن امان
از خطر چرخ و خطای زمان
از همه آفات نشینم سلیم
بر در بار تو چو جامی مقیم
بخش ۱۱ - نعت چهارم در اقتباس نور و التماس حضور آن حضرت صلی الله علیه و سلم: ای به سرا پرده یثرب به خواببخش ۱۳ - در منقبت قطب الطریق غوث الخلایق خواجه بهاء الملة والدین محمد البخاری المعروف به نقشبند قدس الله تعالی سره: در خم این دایره نقش بند
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای عربی نسبت امی لقب
بنده تو هم عجم و هم عرب
هوش مصنوعی: ای عرب، با اینکه نسب من به ناآگاهان میرسد، تو هم بندهای هستی و هم عرب و عجم.
رشک خوری تافته از اوج ناز
مغرب تو یثرب و مشرق حجاز
هوش مصنوعی: حسرت میخورم بر نعمتهای زیبایی که از اوج لطافت و ناز تو در یثرب و مشرق حجاز میدرخشند.
گرد سرت ابطحی و یثربی
خاک درت مشرقی و مغربی
هوش مصنوعی: غبار تو مانند خاک مدینه و مکه است و بر گردنت میچرخد، به طوری که تو همچون مقدسی در شرق و غرب شناخته میشوی.
تیغ عرب زن که فصاحت تو راست
صید عجم کن که ملاحت تو راست
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی بیان میکند که قوت و توانایی زبان عربی، بهخصوص در فصاحت و بلاغت، باید مانند شمشیری تیز و برنده باشد. همچنین اشاره دارد که جذابیت و جوانمردی تو میتواند عجمها (غیرعربها) را تحت تأثیر قرار دهد و بهنوعی آنها را در جاذبه خود بیندازد. یعنی اینکه زبان و بیان خوب تو میتواند به کارآمدی و تأثیرگذاری در میان دیگران منجر شود.
گر به قلم غالیه سا نیستی
یا به خط انگشت نما نیستی
هوش مصنوعی: اگر مانند عطری گرانبها یا با خطی خاص نیستی، پس چه ارزشی داری؟
صبح تو گو دود چراغی مدار
باغ تو گو پای کلاغی مدار
هوش مصنوعی: صبح را بدون برکت چرت نزن، باغت را با پای کلاغ نرسان.
چون ز تو خوانند و نویسند هم
گر تو نخوانی ننویسی چه غم
هوش مصنوعی: زمانی که نام تو را ذکر کنند و دربارهات بنویسند، اگر تو به آن توجه نکنی و نخوانی یا ننویسی، چه اهمیتی دارد؟
از تو سیه راست سفیدی امید
به که سیاهی ننهی بر سفید
هوش مصنوعی: به دلیل تاریکی تو، کسی به روشنی امید نداشته باشد، چرا که تو نمیتونی بر سفیدی نور ببخشیدی.
خواندنت این بس که سخن رانده ای
دور روان را به خدا خوانده ای
هوش مصنوعی: خواندن تو بحدی زیباست که به خوبی توانستهای روح را به سوی خدا هدایت کنی.
گوش جهان گاه خدا خوانیت
درج گهر شد ز سخنرانیت
هوش مصنوعی: گوش جهان به صدای تو همچون نغمهای آشنا توجه دارد و سخنان تو ارزشمند و گرانبهایی چون گوهر به شمار میآید.
گر شبهی ماند ازین درج دور
یا شرری ندهد ازین برج نور
هوش مصنوعی: اگر در این عالم، شکی باقی بماند یا شعلهای از نور به ما نرسد، این نشان از تاریکی و بیخبری است.
زان نسزد تهمتی این درج را
زان نرسد ظلمتی این برج را
هوش مصنوعی: این سخن به همگان میگوید که هیچکس نمیتواند به دیگری اتهام بیاساسی بزند و در حقیقت، ظلم و ناعدالتی هیچگاه به مقام و منزلت آن فرد لطمه نمیزند.
لعل لبت چون شکر افشان کند
کشور جان را شکرستان کند
هوش مصنوعی: لبان تو مانند سنگهای قیمتی است که وقتی لبخند میزنند، روح و جان را شیرین و شاداب میکنند.
طوطی طبعم که ثناخوان توست
در هوس یک شکر افشان توست
هوش مصنوعی: طوطی که درون من زندگی میکند و تو را ستایش میکند، به شدت آرزوی یک شکر از تو را دارد.
خار جفا ریخت به راهم گناه
لب بگشا عذر گناهم بخواه
هوش مصنوعی: در مسیر زندگی، مشکلات و سختیها به سراغم آمدند. حالا از تو میخواهم که این موانع را ببخشی و به خاطر اشتباهاتم معذرتخواهی کنم.
تا که کنم تازه ثناخوانیی
ای شکرستان شکر افشانیی
هوش مصنوعی: برای اینکه بتوانم دوباره تو را ستایش کنم، ای سرزمین شکر، باید شکر را به همه جا بپاشم.
تا فتد این بار ز گردن مرا
بوی رهایی رسد از من مرا
هوش مصنوعی: وقتی که این بار سنگین از دوش من برداشته شود، احساس آزادی و رهایی به من دست میدهد.
رسته ز خود بوسه به خاکت دهم
رو به در روضه پاکت نهم
هوش مصنوعی: من از خودم جدا شده و بوسهای به خاکت میزنم و رو به در باغ پاکت میگذارم.
خاطر گویا و زبانی خموش
از دل پر جوش برآرم خروش
هوش مصنوعی: با ذهنی روشن و زبانی ساکت، از دل پرشورم فریاد برمیآورم.
گویمت ای خواجه فقیریم بین
عجز و نگونساری و پیریم بین
هوش مصنوعی: ای معبود، به تو میگویم که من فقیرم و در این وضعیت، ناتوانی و ناامیدی را احساس میکنم و همچنین سنم بالاست.
شد الفم لام ز غم های ژرف
گوش کن از حال من این یک دو حرف
هوش مصنوعی: زبانم به لرزه درآمده و دلم پر از غمهای عمیق است. گوش کن به حال و روز من، فقط دو کلمه میخواهم بگویم.
آمده ام با همه آلایشی
منتظر بخشش و بخشایشی
هوش مصنوعی: من با تمام ناپاکیهایم آمدهام و منتظرِ بخشش و عفو هستم.
دایره کش کردم از انگشت دست
تا نهدم دور فلک پشت دست
هوش مصنوعی: من دایرهای از انگشت دست کشیدم تا دور فلک را به دور دستم بپیچم.
گرددم آن دایره حصن امان
از خطر چرخ و خطای زمان
هوش مصنوعی: من در دایرهای امن گرداگرد خود را دور میزنم، تا از خطرات چرخش زمان و اشتباهات آن محفوظ بمانم.
از همه آفات نشینم سلیم
بر در بار تو چو جامی مقیم
هوش مصنوعی: من از تمام خطرات و مشکلات دور هستم و در درگاه تو مانند جامی ثابت و آرام نشستهام.