بخش ۵۶ - تنگ شدن کار بر سلامان از ملالت بسیار شاه و حکیم را گذاشتن و با ابسال راه گریز برداشتن
هر کجا از عشق جانی در هم است
محنت اندر محنت و غم در غم است
خاصه عشقی کش ملامت یار شد
گفت و گوی ناصحان بسیار شد
از ملامت سخت گردد کار عشق
وز ملامتگر فزون تیمار عشق
بی ملامت عشق جان پروردن است
چون ملامت یار شد خون خوردن است
چون سلامان آن ملامت ها شنید
جان شیرینش ز غم بر لب رسید
مهر ابسال از درون او نکند
لیک شوری در درون او فکند
مشرب عذب و صالش تلخ شد
غره ماه نشاطش سلخ شد
بر نیامد هیچ جا از وی دمی
کش نیفتاد از ملامت ماتمی
جانش از تیر ملامت ریش گشت
در دل اندوهی که بودش بیش گشت
می بکاهد از ملامت جان مرد
صبر بر وی کی بود امکان مرد
می توان یک زخم خورد از تیغ تیز
چون پیاپی شد چه چاره جز گریز
روزها اندیشه کاری پیشه کرد
بارها در کار خویش اندیشه کرد
با هزار اندیشه در تدبیر کار
یافت کارش بر فرار آخر قرار
کرد خاطر از وطن پرداخته
محملی از بهر رفتن ساخته
چون درآمد شب روان محمل ببست
تنگ با ابسال در محمل نشست
هم سلامان نغز هم ابسال نغز
محمل از هر دو چو بادام دو مغز
وقت رفتن رفته سر بر دوش هم
گاه خفتن خفته در آغوش هم
هر دو را پهلو به پهلو متصل
بود محمل تنگ ازان رفتن نه دل
یار بی اغیار چون در بر بود
خانه هر چند تنگتر بهتر بود
بلکه هر جا یار را افتد درنگ
کی بود بر عاشق دلخسته تنگ
بخش ۵۵ - حکایت پیر روستایی با پسر: ساده مردی شد مسافر با پسربخش ۵۷ - حکایت فراخ بودن زندان تنگ بر زلیخا در مشاهده یوسف علیه السلام: یوسف کنعان چو در زندان نشست
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هر کجا از عشق جانی در هم است
محنت اندر محنت و غم در غم است
هوش مصنوعی: هر کجا که عشق وجود داشته باشد، درد و رنج و غم نیز به دنبال آن خواهد آمد و زندگی پر از مشکلات خواهد بود.
خاصه عشقی کش ملامت یار شد
گفت و گوی ناصحان بسیار شد
هوش مصنوعی: عشقی خاص وجود دارد که باعث میشود یار به ملامت و سرزنش بپردازد و در این میان، صحبتهای نصیحتکنندگان بسیار شده است.
از ملامت سخت گردد کار عشق
وز ملامتگر فزون تیمار عشق
هوش مصنوعی: عشق تحت تاثیر سرزنش و انتقاد دیگران قرار میگیرد و این انتقادها تنها باعث افزایش درد و رنج ناشی از عشق میشود.
بی ملامت عشق جان پروردن است
چون ملامت یار شد خون خوردن است
هوش مصنوعی: دوست داشتن بدون سرزنش، به آرامش و رشد روح کمک میکند. اما هنگامی که معشوق شخص را سرزنش کند، زخمها و دردهای روحی آغاز میشود.
چون سلامان آن ملامت ها شنید
جان شیرینش ز غم بر لب رسید
هوش مصنوعی: وقتی سلامان آن سرزنشها را شنید، به خاطر اندوه، وضعیتش به حدی رسید که جانش در آستانهی خطر قرار گرفت.
مهر ابسال از درون او نکند
لیک شوری در درون او فکند
هوش مصنوعی: در دل او عشق و محبت وجود دارد، اما انجام کارهایش را به نمایش نمیگذارد؛ با این حال، شور و هیجان خاصی در درونش وجود دارد که تاثیرگذار است.
مشرب عذب و صالش تلخ شد
غره ماه نشاطش سلخ شد
هوش مصنوعی: نوشیدنی شیرین او تلخ شد و ماه شادابیاش به پایان رسید.
بر نیامد هیچ جا از وی دمی
کش نیفتاد از ملامت ماتمی
هوش مصنوعی: هیچ جا صدایی از او بلند نشد و به خاطر ملامت و سرزنش هیچ چیزی دچار مشکل نشد.
جانش از تیر ملامت ریش گشت
در دل اندوهی که بودش بیش گشت
هوش مصنوعی: دلش از تیر زبان نیشگون برداشت و این مسئله سبب شد که در دلش اندوه بیشتری ایجاد شود.
می بکاهد از ملامت جان مرد
صبر بر وی کی بود امکان مرد
هوش مصنوعی: اگر مردی صبر کند و استقامت داشته باشد، از عیبجویی و سرزنش دیگران کاسته میشود. آیا چنین شکیبایی از مردان ممکن است؟
می توان یک زخم خورد از تیغ تیز
چون پیاپی شد چه چاره جز گریز
هوش مصنوعی: وقتی که زخم عمیقی از یک تیغ تیز ایجاد میشود و این آسیب بارها و بارها تکرار میشود، راه دیگری جز فرار وجود ندارد.
روزها اندیشه کاری پیشه کرد
بارها در کار خویش اندیشه کرد
هوش مصنوعی: در طول روزها به فکر کار و تلاش بود و بارها در مورد کارهای خود تأمل و اندیشه کرد.
با هزار اندیشه در تدبیر کار
یافت کارش بر فرار آخر قرار
هوش مصنوعی: با هزار فکر و تدبیر در کارهایش، در نهایت به فرار از مشکلات و چارهجویی رسید.
کرد خاطر از وطن پرداخته
محملی از بهر رفتن ساخته
هوش مصنوعی: او با یاد وطن دلش را مشغول کرده و برای سفر، وسیلهای آماده کرده است.
چون درآمد شب روان محمل ببست
تنگ با ابسال در محمل نشست
هوش مصنوعی: وقتی شب فرارسید، سوار بر محمل، با تلاش و دقت آماده سفر شد و در آن نشست.
هم سلامان نغز هم ابسال نغز
محمل از هر دو چو بادام دو مغز
هوش مصنوعی: سلامان و ابسال هر دو زیبا و دلنشیناند، مانند بادامی که دو مغز خوشمزه درون خود دارد.
وقت رفتن رفته سر بر دوش هم
گاه خفتن خفته در آغوش هم
هوش مصنوعی: در زمان وداع، گاهی سر بر دوش هم میگذاریم و در آغوش هم خواب میرویم.
هر دو را پهلو به پهلو متصل
بود محمل تنگ ازان رفتن نه دل
هوش مصنوعی: دو نفر در کنار هم و بههم چسبیده در یک محمل تنگ قرار داشتند، اما دل هیچکدام از آنها از این نزدیک بودن خوشحال نبود.
یار بی اغیار چون در بر بود
خانه هر چند تنگتر بهتر بود
هوش مصنوعی: دوست که در کنار ماست حتی اگر شرایط سخت باشد، همیشه بهتر از این است که در کنار دیگران باشیم.
بلکه هر جا یار را افتد درنگ
کی بود بر عاشق دلخسته تنگ
هوش مصنوعی: در هر جا که معشوق لحظهای متوقف شود، چه کسی حال عاشق دلشکسته را درک میکند؟